«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اکانت این چهار دوستی که بعد از پست من در نکوهش و کوبش این "نمایش" از اون به شدت تعریف کردند، دمی است که درست شده :-) پروفایل هاشون رو بازکنید، ببینید و خود قضاوت کنید:
محمد حافظی
حسام مدرس
سپهر حیدری
گتابون لطیف
جناب سیاف متوجه کامنتان نشدم چون هر تماشگر ی حق دارد نظراتش را بگوید منتها بدون القا کردن به دیگران روش شما به عنوان یک جوان در قضاوتان در مورد این دوستان درست نیست چون شما مورد پسند تان نبوده که نباید اکر دیگر دوستان محترم خوششان امده انها را مورد باز خواست قرار دهید . نظر تان را بگوید ولی بدون ایجاد یک فضای تنش زا .وبر اساس احترام
کامنتی گذاشتم هم بخوانید وهم اجرا کن جوان ونقدکه نه بیشتر شبیه تفسیر های جناب فراستی و ان سر دبیر روز نامه گاردین زیور عالم است که نمانیده اصولگرایان است.
من بسیار از تماشای این نمایش ناراضی و سرخورده ام و دریازدگی مثل خیلی از نمایش هایی که امسال دیدم یک هیچ بزرگ بود. نمایش یه شکست هنری برای همه عوامل دخیل اونه. 4 شخصیت که تک بعدی باقی می مون ان و داستانی که صادقانه بی سره ولی خوب خدا رو شکر ته داره. 4 شخصیت این نمایش مثل خیلی از آدمهایی که دور و برمون می بینیم فقط نعره می زنن ولی واقعا حرفی نمی زنن و ارتباط کلامی برقرار نمی شه. من خیلی ربط موتیف آشغال به حوادث و شخصیت ها رو نفهمیدم. در ضمن، وقتی از نمایشی لذت نمی برید، در طول نمایش دایما گوشی چک می کنید و زیر لب غر می زنید، آخر نمایش بلند نشید و با حرارت دست نزنید. با سکوت و دست نزدن نارضایتی خودتون رو اعلام کنید.
دیدم، خوشم اومد، نه مثل وقتی که دوست ات کلی حرف بدرد بخور می زنه و تو چیز یاد می گیری یا یه چیز شخصی بهت می گه و تحت تاثیر قرارت می ده، بلکه مثل وقتی که دوست ات بی هدف از هر دری می گه و دور هم خوش گذشته. همیشه از خودم می پرسیدم اینکه بعضی منتقدها می گن یه فیلم یا نمایش اَلکنِ یعنی چی؟ ... این نمایش بدجور اَلکنِ و به قول جمالزاده مرحوم کمیت اش بدجور لنگ می زد. حرف مهمی می خواست بزنه و دم اش گرم، اما درست حرف مهم زدن به قدرت تحلیل بالای نویسنده احتیاج داره که در جای جای این اثر توسط نگاره این سطور یافت نشد. همه این حرف ها به کنار من ناراضی نیستم (فراموش نشه که تئاترهایی که این چند وقته روی صحنه رفته بدجوری توقع من رو از تئاتر خوب پایین آورده).
آزارم نداد، با اعصاب ام بازی نشد، از تئاتر منزجرم نکرد، از زنده بودن پشیمونم نکرد، حس نکردم پولم رو تمام و کمال دور ریختم: بعد از دیدن یه رشته نمایش های بد، دیدن نمایشی که متوسط متمایل به خوب باشه هم غنیمته. 3 اپیزود کوتاه با نخ اتصالی ضعیف، بازی های خوب با پیچش های داستانی خوب + کلی تماشاچی تحصیل کرده و پرادعا و فهمیده و خارج رفته که بعد از هزاران بار تئاتر رفتن و شنیدن صدای زیبای خانم ژاله علو که "تماشاگر فهیم موبایل رو خاموش کن"، اد موقعی که چراغها خاموش میشه اسمارت فون های سامسونگ شون رو درمیارن.
آزارم نداد، با اعصاب ام بازی نشد، از تئاتر منزجرم نکرد، از زنده بودن پشیمونم نکرد، حس نکردم پولم رو تمام و کمال دور ریختم: بعد از دیدن یه رشته نمایش های بد، دیدن نمایشی که متوسط متمایل به خوب باشه هم غنیمته. 3 اپیزود کوتاه با نخ اتصالی ضعیف، بازی های خوب با پیچش های داستانی خوب + کلی تماشاچی تحصیل کرده و پرادعا و فهمیده و خارج رفته که بعد از هزاران بار تئاتر رفتن و شنیدن صدای زیبای خانم ژاله علو که "تماشاگر فهیم موبایل رو خاموش کن"، اد موقعی که چراغها خاموش میشه اسمارت فون های سامسونگ شون رو درمیارن.
ماهی و گربه نتونست توقعاتی رو که در ذهن من به وجود آورده بود، تحقق ببخشه. به غیر از ایده جذاب روایت تو در تو گونه و به هم ریختن توالی زمانی داستان، دیگه هیچی نداشت (البته موسیقی کریستف رضاعی محشر بود). ناگفته نماند برای کسانی که فیلم کوتاه های مکری رو دیده باشن، همین شیوه روایت هم اونقدر هیجان انگیز نیست. دیالوگ نویسی بسیار بد، بازی های معمولی و بد از گروه بازیگری (منهای بابک کریمی و سعید ابراهیمی) و کلی زمان مرده (من بازیگر های فیلم رو از صورت شون نمی تونم تشخیص بدم اما اگه پشت به من بایستم می تونم بگم کی کدوم بود) از ویژگی های کار. اونقدر خرد تو ذوق ام که رمق ادامه دادن همین نوشته رو هم ندارم.
فیلم رو ندیدم اما به هم ریختن توالی زمانی کار جدیدی نیست و اول از همه فکر می کنم تارانتینو و بعد هم سایر کارگردانان خارجی و ایرانی این کار رو انجام دادن. با این حساب فیلم هیچ نقطه قوتی نداشت؟
ایده و فرم به نظرم عالی بود گر چه به خاطر فرم میشد گفت خیلی امکانات مثل گرفتن نماهای بسته نشون دادن حالت های متقابل تو گفت گو ها رو از دست داده بود
نظر داستان می تونم بگم کمی نا رسایی داره اولین نکته هدفه که تو فیلم خیلی واضح نیست دومین مسئله دیالوگاس که کاملا واقعیه شاید کمی اگر دیالوگ های خاص داشت می تونست تاثیر گذار تر باشه
البته از نکات مثبت فیلمنامه میشه به پرداختن یک دست به تمام شخصیت ها اشاره کرد و نکته دیگه نشون ندادن خشونت به نظرم جالب بود
اقای دانش منم با شما موافقم فیلم حشو زیاد داشت مثل صحنه های دوقلو ها یا نادیا و جشمید یا همین برخورد پرویز و دوست دخترش به نظر من اگه بجای اون به قصه اون دختری که میخواست بره یه جایی می پرداخت جالب تر بود...(عجیب اسم هیچکدوم از شخصیتا تو خاطرم نمونده)
یکی از نشانه های ناموفق بودن یک نمایش کمدی-در هر نوع - خنده های پراکنده تماشاگرهاست:2 نفر اینور، 4 نفر پشت، 6 نفر ردیف1 ... به عبارتی نمایش نتونه واکنش یکدست از اونها بگیره. علی رغم بازی های خوب و قابل تقدیر بازیگرها و متن خوب (که ترجمه بد کمرش رو شکوند)، نمایش به شدت خسته کننده بود: نفر پشت سریم از سر خستگی اونقدر با لگد تو پشت صندلی من می زد که گفتم امشب قراره 25 هزار تومن + پول دیه پیاده شم. بدترین نکته نمایش طراحی صحنه و لباس اون بود که به طرز توهین آمیزی عاری از هرگونه تخیلی بود. علی رغم همه احترام و علاقه ای که نسبت به سیما تیرانداز دارم، پیشنهاد نمیشه. این نمایش اولین 25 تومنی بود که امسال به فنا رفت. یعنی تا آخر سال چند تا 25 تومن میشه؟
نه متاسفانه، اون ترجمه ای هم که گفتین خوندم و اونم ترجمه روان و سلیسی نیست. با اینکه ابتکار نشر نی با عنوان دور تا دور دنیا با تئاتر رو دوست دارم و اکثر کارهاش رو خوندم، اما ترجمه های درجه 1 ای نداردند.
جناب ابرشیر نمایشنامه این اثر با همین نام (سه روایت از زندگی) توسط نشر نی به ترجمه فرزانه سکوتی منتشر شده. این نسخه (بر خلاف زندگی*3 که از برگردان انگلیسی به فارسی ترجمه شده) از نسخه اصلی (فرانسوی) به فارسی برگردونده شده.
یه نکته بامزه:
متاسفانه آفت ترجمه های بد و بد ایرانیزه کردن نمایش ها فرنگی روز به روز وخیم تر میشه (استثنا رو میشه شهرام زرگر به نظر من استاد دونست). مثلا در این نمایش ری (سعید چنگیزیان) از توپی حرف میزنه که در کودکی گمشده و با تحلیلی فرویدی گمشدن اون توپ رو با مرد و محکم نبودن و توسری خور بودن اون مرتبط دونست - توپی که دست مارین بوده. معادل کلمه توپ در انگلیسی ball هست. این کلمه همینطور به معنای بیضه هم هست. بنابر این وقتی ری هم اش در طول نمایش داد می زنه توپ من کو یا توپ من پیش تو نیست ... خودتون می تونید بقیه اش رو حدس بزنید. حرف من اینه که سرسری گذشتن مترجم و کارگردان از این نکته باعث شده تا این بخش مهم از شخصیت ری، دلیل مهم بودن و نقش توپ و لایه های پنهان جنسی در این نمایش به باد فنا بره . (همه باهم) مترجم محترم، دقت دقت / مترجم محترم، دقت دقت
چرا باید اجراهای آقای غنی زاده در تئاتر شهر 20 هزار تومان باشه؟ نه طراحی و اجرای دکور خاصی دارن، نه مثل موزیکال های برادوی سیاهی لشکرهای زیادی که هزینه اون ها تامین شه، نه جلوه های میدانی که هزینه بر باشه ... فقط به یه دلیل: چون می تونه و هیچکی هم هیچی نمیگه. تو مملکتی که بابک زنجانی الگو و زرنگ معرفی میشه، بیشتر از این نباید انتظار داشت... یا نمایش های ایرانشهر! چرا کارهای آقای مرزبان (پلکان و خانومچه و مهتابی) یا ترن اثر نیما دهقان 10 الی 15 و آثاری که نه طراحی دکور، نه سیاهی لشکر، نه جلوه های میدانی و نه بقیه شاخصه های بالارفتن قیمت دارن باید 20 تومن پول بلیط شون باشه. واقعا به یه اقدام خودجوش باید دست بزنیم، شبیه کاری که با بهاره رهنما و اجرای چشمهایی ... شد.
تئاتر بین های مقیم مرکز، بیاید متحد بشیم وگرنه ممکنه واسه نمایش های تابستون 30 تومن پول بدیم!!!
بازیگران حرفه ای سینما ....واقعا معضل تاتر با اونها حل میشه!،، دستمزد بالاتر،،،،،
سیاف عزیز تو مصاحبه مطبوعاتی آقای معادی گفته بود بر ای گودو دو سه کار سینما رو ردکرده! خوب این ایثار باید جوری لابد جبران بشه......این تبلیغات که غنیزاده خیلی بهش پافشاری داره جای بحث طولانی داره،،، امروز دیدم یک بادکنک بزرگ از سقف تاتر شهر هوا رفته مثل قرفه های نمایشگاههای کالا ها و خدمات تبلیغ دوتا نمایشهاشو فرستاده هوا تا از تبلیغ رب گوجه کم نیاره شاید......شاید واقعا بدعت گذاره...نمیدونم،
. محمد چرمشیر اساسا دیالوگ نویس بدیه و این برای یه نمایشنامه نویس یعنی فاجعه (شاید یکی از دلایلی که بازخوانی زیاد داره و تو بازخوانی هاش بیشتر دیالوگ های اثر اصلی رو استفاده می کنه همینه)
.. محمد چرمشیر با بدنویسی و پرداخت به شدت سرسری و خام دستانه طرح های-شاید-جالب اش تبدیل به بزرگترین دشمن خودش شده (بی حوصله گی در پرداخت در اکثر نمایشنامه هاش هویداست)
... این نمایشنامه برای 180 هزار نفری که سالانه از ایران مهاجرت می کنن هیچ چیزی نداره، نه حرف تازه ای، نه پیشنهادی، نه بحث و نه هیچی. یه سری خاطره و سانتیماتال بازی که در سطح احساساتمون رو قلقک می ده.
.... ریتم کشنده. مثل اینکه متاسفانه مشکل ریتم سینمای ایران داره به تئاتر هم سرایت می کنه.
..... با اینکه از بازی خانم متی در مجموعه مدار صفر درجه لذت بردم، اما بازی بازیگرای فرانسوی چشم اسفندیار این نمایش شده بود.
. با وجود همه اینها بدم نیومد، اون ام در مقایسه با سلسله فاجعه هایی که این چند وقته دیدم.
آقای سیاف به نکته خوبی در مورد بازخوانی ها توسط چرمشیر اشاره کردید....منم با نمایشنامه مشکل داشتم....اما با ریتم نه زیاد...جالبه که شما هم مثل من از در کل از کار بدتون نمیومده...مرسی از نوشتتون
خواهش، منم ام با ریتم اش زیاد مشکل نداشتم چون نورپردازی های مختلف و استفاده های چندباره از پرده سفید باعث می شد آدم دیرتر خسته بشه و کندی ریتم رو یادش بیاد. من به دلایل کاملا شخصی با نمایش ارتباط برقرار کردم وگرنه تا زیر پل کریمخان مهمان فحش و فضیحت های رنگارنگ 2 تن از دوستان ام بودم که با اصرار من به دیدن این نمایش اومدن :-)
اجرا خوب حرفه ای بود و من در کل خوشم اومد و نه به دلایل شخصی......
داشتم نوشته های دیگتون رو میخوندم....تشخیصتون در مورد چرمشیر بسیار بسیار درسته ،،،،، باز هم مرسی
من هم ابتدا نظر مثبتی روی بازی خانم متی نداشتم ولی همراهم در دیدن این نمایش، که با جنس بازیهای فرانسویها و زبانشان آشنایی کافی داشت،بازی ایشون رو خوب و باور پذیر می دانست و معتقد بود ما ایرانی ها در همه نمایشها انتظار دیدن بازی های اغراق شده و دراماتیک آنچنانی داریم -البته این وسط کاری به بازی بی احساس بابک کریمی ندارم- خانم متی بسیار آرام و ریلکس بود. در مورد دیالوگ نویسی کار هم باهاتوم موافقم ولی چیزی که دوست داشتم آقای چرم شیراین بار سراغ سوژه قابل لمس و ایرانی پذیری رفته بود که اگر به قول شما حوصله می کرد در مقایسه با عرق خورشید..- زندگی سرخ پوستان قاره امریکا- نتیجه خوبی را می توانست ارائه دهد.
من در کل، کار رو دوست داشتم.
خانم عظیمی گرامی تو مطلبی تو دیوار هم نوشتم بازی خانم متی خیلی شیرین بود... و البته بازی آقای کریمی بیشتر ژست رو صحنه بود تا چیز دیگری
اما فکر می کنم نقشها و پیشینه های مربوط به آن پرداخت نداشت...مثلا به نظرم نقشی که خانم متی بازی می کرد مجموعه ای از کلیشه های زن خوب و عاشق و همراه بود که برای رسیدن خسرو به وطن و پدر تمام تلاشش رو می کرد.آیا واقعیت زن مدرن در فرانسه را دقیق نشان می داد و یاصرفا ذهنیت بوده؟ اونچیزی که توی ذوق می زد عدم پرداخت نقش ها بود بیشتر تا خود بازی ها
متاسفم ام برای وقت و پول و انتظارات بالایی که برای بیست هزارمین بار برآورده نشد!
مارتین مک دانا نمایشنامه نویسیه که درام و داستانگویی به معنای مرسوم کلمه رو دستمایه کارش قرار می ده و علاقه ای به ژانگولربازی های فرمالیستی نداشته و نداره. از اونجایی که همه تو مملکت ما احساس شدید ناامنی درونی دارن، کمتر کارگردانی پیدا می شه که حضور خودش رو توی کار هوار نزنه.به همین دلیل بانوی ... یه اجرای فرمالیستی بد از یه نمایشنامه قصه گوی خوبه. کافیه این کار رو با مرد بالشی محمد یعقوبی مقایسه کنید و ببینید که چقدر غنی زاده دوست داشته حضور خودش رو تو بوق و کرنا بکنه. ریتم ام که بی خود و بی جهت و بی نفس و بی حال بود. متاسقم برای تئاتری که فقط با این جملات و با سواستفاده از تابوها از مخاطب خنده می گیره: (شاش دارم، جر خوردم، گه خوردی) خدا وکیلی غیر این بود ؟!؟! البته تو مملکت سیاست زده ما برداشت از همه چیز فرامتنی شده: همین که غنی زاده رو یکم برای این اجراهاش اذیت کردن باید براش سوت و کف بزنیم!
با تشکر که حرف دل خیلی از ما که وقت گذاشتیم و آمدیم و دیدیم را زدید.
واقعا سئوال ما هم همینه، آیا واقعا مخاطب را باید با هر لفظی خنداند؟
آیا مخاطب تئاتر هم مثل مخاطب عم تلویزیون با اون برنامه های کذایی شده که باید به هر قیمتی و با کلمات کلیشه ای خنداند؟
دیالوگ های این نمایش در حد یک سریال ٩٠ قسمتی تنزل کرده بود و اصلا رضایت بخش نبود. من بر اساس کیفیتی که در مرد بالشی دریافت کرده بودم به تماشای این تئاتر رفتم ولی حیف!
@ ساناز علیزاده: در مورد بازیش باهات هم عقیدم. منظورم از خودنمایی اجرای آشفته از یه متن ساده و بی تکلف درآوردن بود. یکی از فضیلت های کارگردان های معروف اینه که اثری ازشون تو اجرا نیست و محو هستن. ولی انگار غنی زاده با دراماتورژی اش می خواست بگه: نیگا کنین من چقدر متکلف و مغلق گو و متفاوت و باسواد و فرمالیست ام.
@ فرزانه: نظر لطف ته. @ ایمان: exactly
ما آدمهای متوسط، در در کشتی پر از آدمهای متوسط دیگر، با ناخدایی متوسط.
رفتم روایتی ناتمام از ... رو دیدم که کار در تمامی ابعاد موجود و غیر موجود متوسط بود (به غیر از بازی خوب آزاده صمدی). رسما نمایش رادیویی بود که ... که ... که نداره، نمایش واقعا رادیویی بود. یه نمایش رادیویی با چند تا استعداد تلف شده (علی سرابی و نوید محمدزاده). من به هومن سیدی علاقه زیادی دارم و امیدوارم بعد از دیدن کار بعدی اش راضی از سالن بیام بیرون.
با وجود همه احترامی که برای آقای دهقان و کست فوق العاده کار قائل هستم ... راضی نبودم. به قول این آمریکایی های بی دین و ایمون (if you have got nothing to say, then say nothing) یا همون اگه حرفی واسه زدن نداری کسی مجبورت نکرده حرف بزنی. به امید اجرای بعدی نیما دهقان واقعا دوست داشتنی
یه چیزه لعنتی کم داشت! فاصله 10 کیلومتری ایرانشهر رو تا خونه ام رو تخت گاز می رفتم و همه اش اینو به خوذم می گفتم. نمایش نامه همه ... اولین مشکل اش در ارجاعات به شدت و به شدت آشکارشه که لذت کشف نمادها، استعاره ها و نشانه ها رو از تماشاگر می گیره و همه چیز در سطح انجام می شه: اسم نمایش، اسم پروتاگونیست (ع.ناصری)، مریم مجد (مریم مجدلیه)، یحیی پژوهنده (یحیی تعمید دهنده)، آنوشا (یهودا)، اسم مغازه اش (مساوات) و ... . متاسفانه خیلی همه چیز رو بازی می شه که گاهی حتی کسل کننده می شه. مضمون نمایش (مهاجرت یهودی های ساکن ایران به اسرائیل و بازی های سیاسی پشت اون) هم خوب پرداخت نمی شه و همون تصویر کاریکاتور گونه از یهودی های صهیونیست رو اینجا شاهدیم. مسعود کیمیایی عزیز در شاهکارش -سرب (1367) همین مضمون رو به بهترین شکل به تصویر می کشه: یاده مرحوم هادی اسلامی بخیر که سر امین تارخ داد می زنه و بهش می گه: (تو یهودی نیستی، داد می زنی که یهودی نیستی) . بدترین چیز پرداخت شخصیت ناصری بود که به جای صلح طلب و نوع دوست بودن، بیشتر بزدل و منفعل نمایش داده شد. جدا از همه غرهایی که زدم، ازش تا حدی لذت بردم و چیزی هم که راجع به نمایش دوست داشتم، کستینگ کار و بازی بازیگرها بود
امشب و در اولین شب نمایش رفتم اونو دیدم تا نگن ندیده نقد می کنه (هنوزم نمی تونم باور کنم که رفتم). واقعا فقط منتظرم ببینم دوست دارای چرمشیر چجوری می خوان از این یکی دفاع کنن ؟!؟! کیفیت نثر ایشون دقیقا شبیه وبلاگ نویسی های یه دختر یا پسر 17 18 ساله ست. رضا حداد برای اجرای نمایشنامه (اصلا نمایشنامه ای درکار بوده جدی ؟!؟!) زحمت زیادی کشیده، اما اتکای کامل به فرم فقط می تونه 15 دقیقه یه نمایش رو سر پا نگه داره. به قول یه دوستی تئاتر جفنگ (ابسورد) نوشتن با جفنگ نوشتن کلی فرق داره. ماشالله اینقدرم متن ... بود که میشه همه جوره طبقه بندیش کرد: ابسورد، اکسپریمنتال، آوانگارد، معنا گریز، مرکزگریز، پاپ ارت، پرفرمنس آرت و ... . ...................................................................................................... تا کی می خوایم ناتوانی در داستان گویی مون رو با روی آوردن به ضد داستانگویی نوشتن افراطی بپوشونیم. با وجود تمام احترامی که برای حداد و زحمت گروه قایلم و با در نظر گرفتن 5 دقیقه خوب اول نمایش (اونم به خاطر حداد): .... بیش نبود
به قول انگلیسی ها: اگه یه بار سرم کلاه گذاشتی، وای بر تو، اگه دوبار شد وای بر من، اگه سه بار شد وای بر هر دو مون. (نقطه ها رو با توجه به تذکر رئیس در جای جملات نامناسب گذاشتم)
موافقم شدیددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
فقط از شما دوستان تعجب میکنم که چرا هنوز به دیدن اجرای کارایی میرین که نوشته ی آقای چرم شیره؟!
واقعاً تاتری رو که بر پای نمایش بنا شده از متنش ایراد میگیرید!!نثر؟؟
چطور نمی تونید در مورد چیز هایی که سعی کردند(تاکید می کنم سعی کردند)نشون بدند نظر بدید و صرفاً بگید بد بود،خیلی بد یود،اه اه؟؟
شما از نمایش چی دستگیرتون شد؟به نظر شما چی رو میخواست نشون بده؟
امیدوارم حمل بر تعریف و جانبداری از نمایش نشه،
نوشته و فکرتون رو به اشتراک میذارید پس مسئول اون هستید و نمی تونید فقط بسنده کنید به اینکه نظر شخصیم بود!
شما نقد بکنید تا اون هایی که میخوان دفاع کنند بدوند از چی دفاع کنند!ناسزا و متهم ساختن به دروغ گویی نه نقد است نه انصاف.
نمایش خوبی بود که متاسفانه در سطح موند (هم در لایه رویی که لحن طنز داشت و هم پیام هایی که در لایه های زیرین می خواست درباره تنهایی بشر و .. بده). بزرگترین حسرت بعد از دیدن این نمایش همین ناتوانیی متن در تاثیرگذار بودن و عمق بخشیدن به تم داستان بود. رابینسون ... نمایشیه که میشه ازش لذت برد ولی سریع هم فراموش اش کرد. محدودیت های تالار قشقایی باعث شده بود خلاقیت بالایی رو از کارگردان و عوامل در نحوه اجرا ببینیم که بهشون خسته نباشید می گم. بعد از درخشش در ساعت مقرر، متاسفانه این نمایشنامه یه قدم رو به عقب برای آقای نعیمی به حساب میاد. انشاالله با سقراط بتونن کیفیت همیشگی آثارشون رو دوباره به تماشاگر اثبات کنن. شایدهم ... البته فقط شایدهم چون بچه های تی وال خیلی از نمایش تعریف کرده بودن توقع ام خیلی بالا رفت ولی در هر صورت ... روز خوبی بود
سیاف جان به نظر من نمایش تونست حرفشو برسونه
به شخصه سعی کردم جو حاکم بر سالن بر من غلبه نکنه تا در عین حالی که لذت میبرم از تکه های خنده دار کار اصل داستان نمایش رو هم از دست ندم
به نظرم اینکه نتونستند دوستان ارتباط کاملی به اجرا بگیرن شرایط حاکم بر سالن بوده چون خنده بیجا توی اینکار زیاد بود
تو اجرایی که من بودم از همون اول که گفت من رابینسون کروزوئه هستم 10 نفری شروع به خنده کردن که واقعا آزار دهنده بود
همچنین توی اون قسمت کتف و اینا ملت وسط اجرا حدود یک دقیقه کف و سوت زدند که من دیگه داشتم هنگ میکردم از این رفتار تماشاگر
سلام بر دوستان ... چند نکته:
1. این دوستایی که می گن چرا زحمت یه گروه رو زیر سوال می برید، من ازشون یه سوال دارم: ما تماشاگرای طبقه متوسط رو به سقوط (اقتصادی) حق نداریم بگیم چرا به ما و 20 تومنی (بدون احتساب پولی که می زاریم می ریم پای کوه) که واسه این نمایش می دیم توجهی نمی شه؟ (شماها رو نمی دونم واسه من هنوزم 20 تومن 30 تومن کلی پوله)
2. این جناب چرمشیر، در سال حدود 4،5 و حتی 6 نمایشنامه ازشون فقط اجرا می شه، چاپ رو کاری ندارم، کلی کلاس نمایش نامه نویسی و نقد و اینها هم می زارن، اون وقت کی وقت می کنن به کیفیت فکر کنن؟ برادوی پیشکش، اینجام تا حالا از این موارد من ندیدم + خدا نگذره از اونی که برای اولین بار گفت بچه ها نظرتون چیه بازخوانی داشته باشیم! (بد فکر نکنید می فهمم معنی بازخوانی رو ولی آخه ...) . به نظر من بازخوانی های آقای چرمشیر هموقدر کیفیت و نبوغ داره، که آهنگ عربی دزدی های خواهر و برادر صولتی.
3. دوستان در جلسه مطیوعاتی گفتن کیفیت صدا و تصویر بده چون سالن مجموعه در اصل پارکینگ ماشین بوده. سوال... اگه پارکینگ بوده چرا پول ایرانشهر و می گیرید؟ سوال: اگه پول ایرانشهر و می گیرید چرا تو پارکینگ اجرا می زارید؟
جناب آقای سیاف عزیز، شکایتتان رو درک می کنم ،ولی خوب است حالا که زمان و هزینه صرف دیدن این کار کردید ، چند خطی هم در نقد این اثر بنگارید،نقاط ضعف و قوت کار(اگر از نظر شما وجود دارد) برای هم تیوالیهایتان برشمارید .پیشاپیش سپاسگزارم.
راضی ام ازش. اسم شخصیت کاتوریان کاتوریان کاتوریان (اسم کوچک-اسم وسط-اسم فامیل) همه اش منو یاده اسم ضد قهرمان لولیتا (هامبرت هامبرت) مینداخت. نکته جذاب نمایش خشونت روانی/پنهانی بود که دائم ازش حرف زده می شد و اثری ازش نبود. به نظر من اجرای نمایش هایی که خشونت رو دست مایه قرار دادن برای جامعه پس-از-88 ایران نیازه. مردمی که تحت همه جور فشار دراز کشیدن و دوره گذار بدی رو تجربه کردن و می کنن به این جور کاتارسیس احتیاج دارن (دوره گذار مگه بالنفسه دوره ای نیست که باید بگذره؟! پس چرا کلا نمی گذره؟!؟!). البته این اینم رد نمی کنم که شاید اینی که گفتم تعمیمات ذهن مریض یه تماشاگر تئاتری باشه که از خشونت لذت سادو-مازوخیستی می بره. قبل از اینکه نتونم خودم رو کنترل کنم و بازی با کلمات قلمبه سلمبه رو شروع کنم اینم بگم ... : من خود مسیح ام (یعنی بعد از شنیدن این جمله چند ساعته اعصاب ندارم)
آقای سیاف عزیز با تشکر از نظرتون، امکان پاسخ گزینه ای برای طرح سواله، در غیر اینصورت مثل پست های اخیرتون قابلیت "خواندم" و "دوست دارم" برای پستتون غیرفعال میشه.
متاسفانه باید بگم این اجرا بسیار پایین تر از حد انتظار همه بود (باور نمی کنید کمتر کسی انرژی بلند شدن و دست زدن رو داشت، من به شخصه که به خاطر احترام به بازیگرا این کار رو کردم). 1: کستینگ کار بده، به غیر از استاد سیامک صفری هیچ کسی نمی تونه نقش رو درآره، بابک حمیدیان که دچار سندروم بهداد ییزم شده و همه اش داره پرسونای شخصیت روانپریش/عصبی/معترض اش رو تکرار می کنه، مینا ساداتی که سینماییه و صداش اصلا شنیده نمی شد و بازی تئاتریش ضعیف، پناهی های عزیز و صابونی هم که به خاطر ضعف درام کاری از دست اشون در نمی یومد. 2: تکلیف نویسنده با لحن درام مشخصی نبود: کمدی؟ تراژدی؟ تراژدی-کمدی؟ بعضی از عناصر درام منو اصلا یاده رئالییزم جادوییه آمریکای جنوبی می اندازه، این تغییر لحن بیشتر از چیزی که فکر کنید آزارتون می ده. 3: چرا، چرا، چرا از سن تالار اصلی که عظمت اش مو به تن آدم سیخ می کنه استفاده درست نمی شه؟! 4: مهمتر از همه نمایشنامه، مردم ما (و همه جای دنیا) به تئاتر و دراماتورژی احتیاج دارن که راه حل ارائه بده، به خدا دیگه واکاوی/کالبدشکافی/بررسی بحران دیگه دورش گذشت، آدم بودن و زنده بودن بزرگترین بحران هاست، راه حل بدید اگه مردید؟ تماشاگر پول می ده وقت می زاره و خودش رو در اختیار شما قرار می ده که یه چیزی رو در اون تغییر بدید، یا اون رو به فکر بندازید یا ... اصلا کسی یادش مونده کاتارسیس تعریف اش چیه؟ (دلم نمایش ترن رو دوباره می خواد) 5: من به عنوان دانشجوی ادبیات انگلیسی مشکل ادبیات، سینما و تئاتر ایران رو در یه چیز می دونم: عدم آشنایی و تسلط هنرمندان ما به زبان انگلیسی ... علوم انسانی تو مملکت ما داره سرکوب محتوایی می شه، اگه می خواید از تماشاگر باهوش امروزی عقب نمونید ... انگلیسی یاد بگیرید و به روز بخونید.
اوپس! :|... عجیبه که اِنقدر بد باشه با وجودِ همچین بازیگرایی!!! :|
...در مورد زبان انگلیسی هم شدید موافقم با نظرتون :)...
ولی آقا اجازه آقا بخدا ما همش داریم زبان اسپیکینگ و تاکینگ میکنیم سامتایمز... ویت فاذرمون تا آنکِلِمون و براذرمون و .. و..و واینوَرو اونورو همه ی موجودات جنبده و ناجنبنده باهاشون سامتایمز تاکینگ میکنیم آقا... حتی همهش داریم آقا اجازه آقا انگلیش میوزیکس همراه با دِیر لیریکسشون لیسِنیگ میکنیم آقا... فیلم اُرجینال هم ویدَئت اِنی پِرشِن سابتایتِلز واچینگ میکنیم بخدا آقا... ولی با اینحال بازم این انگلیش لَنگوئجه هی فرار میکنه میره...از یادمون میره..:|.. :((
درود بر سیاف عزیز منم شامگاه یکشنبه در اجرای خبرنگاران و عکاسان کار رو دیدم یه همچین حسی داشتم و باهات موافقم ولی چون بیشتر حواسم به عکاسی بود ثبت نظری نکردم ولی متاسفانه در یک نظر گذرا حق با شماست بخصوص سالن , بنظرمن سالن نمایش رو خیلی حقیر کرده بود شاید اگه تو یک بلک باکس اجرا میشد حس بهتری داشت
شاد باشی مهر افزون
در جواب الهام حصاری و امیرحسین تاجیک (باور کنید منم هنوز نتونستم عمق فاجعه رو هضم کنم)
در جواب حمید خورشیدی (نظر لطفتونه - ایشاالله کار آقای یعقوبی و خانم کیخایی خوب باشه)
در جواب رعنا جمالی (راه شاهانه ای برای بدست آوردن علم وجود نداره، چیزی نیست که با تمرین زیاد-تکرار می کنم زیاد نشه- در کل از فینگلیشی که نوشتی راضیم ام :-) )
در جواب سید ضیا (خوشحالم که هم نظریم و ناراحت که یه اتفاق بد هنری رو تجربه ... دیدن ادامه ›› کردیم)
در جواب امید رستگار (دریل رو خوب اومدی - اونقدر حرص می خورم منم وقتی نمایشنامه نویس های ایرانی چند دهه از جریان روز تئاتر دنیا عقبن، عزیزم اگه نمی تونی بنویسی چه اصراریه، ترجمه ببر رو صحنه)
در جواب فرزانه محمدی (در مورد مشکل منظورم رو بد گفتم، تا حدودی حق باشماست اما بزرگترین مرتبه از آن هنرمندیه راه حل بده و با شجاعت پای اونم وایسته)
چقدر با نظرتون موافقم جناب سیاف عزیز و به خصوص با آخرش, منم به عنوان دانشجوی ادبیات انگلیسی ضعف رو در همین می دونم به اضافه ی کمبود شناخت روی تنوع نظریه های ادبی که هر روز هم داره به روزتر میشه و خوندن و دونستنشون به شدت دامنه ی دید و تحلیل آثار ادبی رو چه برای اجرا و چه برای تماشا وسیع تر می کنه... ممنون از نقدتون... الان با اینکه با خوندن تیوال این کار, دیگه حس خوب قبل از اجرا رو بهش ندارم اما باید رفت و دید:)