«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
متاسفم برای طرز فکر نویسنده و فیلمسازی که تصویر غلطی از جامعه خود ارائه می کند. آیا در ایران bi sexual یا گیاهخوار نداریم؟ فقط در غرب هست و چیز بدی هم هست؟
تنها دیالوگی که می تونه نزدیک به حقیقت باشه اونیه که پرویز در مورد پری ، خواهر زنش میگه ، اینکه بعداز اینکه شوهرش(نامزدش) ولش کرده، تو زندگیش پیشرفت کرده .
بعنوان یک زن از دیدن شخضیت"کیمیا"حس بدی بهم دست میده.
توهینی نبوده که تو این سریال به شخصیت زن نشده باشه .
متاسفم برای نگاه تحقیرآمیزی که نویسنده به زن داره.
ای کاش مهدویان فقط ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز بسازد و از ورود به فضایی که با آن نامانوس است فاصله بگیرد.
فصل دوم یک نسخه بی هویت و سردرگم از فصل اول است که افزودن شخصیتهای باسمه ای و باورناپذیر جدید و تکرارتاکید بر بیزنس فامیلی هلدینگ که در آن همه یکدیگر را پسرعمو خطاب می کنند،بر ضعف آن می افزاید. پنج فیلمنامه نویس دورهم جمع شدند حتی نتوانستند از مکبث شکسپیر و succession و ... الگو بگیرند.
"زخمهایی که از ما هیولا می سازند"
تنها سریالی که با علاقه دنبال می کردم بخاطر بازی دیدنی مهدی حسینی نیا ، هدایت و بازیگردانی خوب کارگردان و داستانی که از کلیشه های رایج نمایش خانگی فاصله گرفت و با یک پایان بندی متفاوت پیام خود را به مخاطب رساند .
.کاش در زندگی واقعی هم آدمها سزای زخمهایی که به همنوع خود زدند را می دیدند .
تصویری که "پایتخت" از "ترکیه" در فصل 5 نشون میده بمراتب از چیزی که "قهوه ترک" به تصویر می کشه واقعی تره. هرکسی ترکیه نرفته باشه با دیدن این سریال فکر میکنه بره استانبول یا داعش دستگیرش می کنه یا سر از فاحشه خونه در میاره!
البته وقتی عقل یه زن بالغ به اندازه یه بچه 4 ساله نابالغ باشه بعید نیست این بلاها سرش بیاد.
نویسنده هم شعور مخاطب را در همون حد فرض کرده، آقای رضایی راد شما دیگه چرا؟
ترانه که یک جمله انگلیسی بلد نیست، طنین که معلم انگلیسیه چرا نمی تونه یک جمله انگلیسی حرف بزنه؟
"آقاجون، من هرشب کابوس می بینم"
کاش واقعا خواب بودم ولی افسوس که بیدارم و می بینم کارگردان اجاره نشینها و دایره مینا و هامون ، کارگردان لامینور هم هست.
جطور میشه از بازیگرهای خوب، بدترین بازی عمرشونو گرفت. بنظرم خودش مهارتیه که هر فیلمسازی نداره!
بتمن در این فیلم شمایل یک عاشق مردنی زوار دررفته را دارد نه یک قهرمان مبارز. casting واقعا بد است . فیلم، نه فیلمبرداری Wally Pfister را دارد نه موسیقی Hans Zimmer. تعجب می کنم کالین فارل چرا بازی در این فیلم را پدیرفته. پل دنو اصلا فهمیده چه نقشی را بازی می کند؟ حتم دارم مورگان فریمن و کریستین بیل و گری الدمن از ضعف فیلمنامه مطلع بودند که حاضر به همکاری نشدند. شخصیت پردازی ها سطحی است. 3 ساعت تحمل باید داشته باشی تا این اثر شل با یک پایان ول تمام شود. اصلا چه لزومی دارد یک بتمن دیگر آن هم اینقدر ضعیف ساخته شود وقتی آغاز و تحول این کاراکتر و ضدقهرمان هایش قبلا توسط کارگردان بهتری به تصویر کشیده شده.
تلاشی برای تقلید از حریم سلطان با یک بهرام رادان بد و یک مریلا زارعی خوب,. د ر قیاس با حریم سلطان باید گفت سریال فتحی به مراتب عقبتر است .حریم سلطان محدود به روابط خاله زنکی و عشق های آبکی حرمسرا نبود اما سریال جیران در همان سطح باقی می ماند.
بهنظرم کلاه قرمزی هم بعد ۱۱ قسمت و در این مدت کوتاه موفقیتی که امروز تو ذهن ما ازش به جا مونده رو به دست نیاورده. زمان لازمه برای جا افتادن و در ذهنها رسوخ کردن و ماندگار شدن، اونم با میزان توقعات کنونی جامعه، و این برنامه پتانسیلش رو قطعاً داره.
اگرچه همین الانم کل خاندان ما در هر ردهی سنی، از اول تا آخرِ این سریال رو با ولع تماشا میکنیم و میخندیم و یاد میگیریم ازش، حتی از قسمتهای با ریتم کندترش.
بهنظرم کلاه قرمزی هم بعد ۱۱ قسمت و در این مدت کوتاه موفقیتی که امروز تو ذهن ما ازش به جا مونده رو به دست نیاورده. زمان لازمه برای جا افتادن و در ذهنها رسوخ کردن و ماندگار شدن، اونم با میزان ...
من کلا
"این پتانسیل رو داره و کلاه قرمزی در طول سالها شکل گرفته و باید فرصت داد و ..."
نمیفهمم.
از ایرج طهماسب خوشتون میاد کاراش رو و سابقش رو دوست دارید با این کارشم حال میکنید دیگه! اوکی
ولی مگه داره برای بچه های شما سریال میسازه که حالا اونا با این کارکترها یواش یواش بزرگ میشن عادت میکنن رشد میکنن پخته میشن؟
نه برای شما داره میسازه که دلایل ضعیف بودن کار هم مشخصه.
من کلا
"این پتانسیل رو داره و کلاه قرمزی در طول سالها شکل گرفته و باید فرصت داد و ..."
نمیفهمم.
از ایرج طهماسب خوشتون میاد کاراش رو و سابقش رو دوست دارید با این کارشم حال میکنید ...
سلام خانم نجاتی، خوبید. فکر کنم بعد از مدتها دوباره چیزکی نوشتین، چون خیلی زمان طولانیه اسم و اثری از شما و بقیه بچه های فعال قدیم نیست.
واقعا سعید آقاخانی یه دونست، شوخیهایی منحصر به فردی داره که یواش یواش امضاش شده، شخصیت های دوست داشتنی ساده دل مثل کاراکتر خودش! دیالوگهای کوتاه و برنده در جاهاییکه انتظار شنیده شدنش رو نداری!
چقدر عالی اجرا شده بود شوخی شنیدن صدای قلب!
یا شوخی با دعا کردن ها! مثلا مناجات رحیم و ایرج با خدا وقتی گیر ... دیدن ادامه ›› افتادن!
صحنه ای که از اخراج ایرج تا خلاف کردنش ۱ دقیقه طول کشید!
اصلا کاراکتر ایرج چقدر دوست اشتنی ساده دل پخمه و خنده داره، تمام دیالوگاش! وای اونجایی که وسط معرکه دل در گرو دختر خان فادر میده:
آینده از آن منه!
خلاصه همه چی سر جاشه. یه کمدی خوب و حال خوب کن!
سلام خانم نجاتی، خوبید. فکر کنم بعد از مدتها دوباره چیزکی نوشتین، چون خیلی زمان طولانیه اسم و اثری از شما و بقیه بچه های فعال قدیم نیست.
واقعا سعید آقاخانی یه دونست، شوخیهایی منحصر به فردی ...
Tahereh عزیز
بخاطر مشغله فراوان و دوری از وطن فرصت نکردم نمایش یا فیلمی ببینم که در موردش بنویسم .
در مورد سعید آقاخانی با شما موافقم و امیدوارم این مسیر را همچنان پخته تر و جدی تر دنبال کند تا لااقل در ژانر کمدی دلمان خوش باشد اثر ارزشمند هم تولید می شود.
"اسمش این نیست" نمایشی از فروپاشی انسان معاصر است ؛زیست رو به زوال خودمان یا آنها که می شناسیم،بدنهای رنجوری که فریاد می کشند ولی دیگران آنها را نمی شنوند،برشی از ظلمهایی که به هم روا می کنیم یا در حقمان روا می کنندو در پایان...مرگ،کلیدواژه رهایی از درد .
ایده مترو را دوست داشتم چون در واقعیت هم پتانسیل بالایی برای شنیدن و دیدن زوال انسانها دارد و شروع جذابی برای این نمایش هم بود.
"پینوکیو" روایتی غیرخطی از یک فاجعه را با ایده اجرایی جابجایی نقشها به تصویر می کشد.مشخصه شخصیت داستانی پینوکیو ،دروغگویی اوست ؛در این اجرا هم وقایع را از زبان دختری نوجوان می شنویم که تا پایان هم مرز خیال و واقعیت آنها مشخص نمی شود. فرم اجرایی هوشمندانه در خدمت محتواست و مخاطب را با روایتهای گوناگون از یک حادثه همراه می کند.طراحی صحنه کاربردی اثر در همین راستا ،امکان جابجایی بازیگران در نقشهای یکدیگر را فراهم می کند. تجسم بازجو در قالب پدر،مرد همسایه در کالبد همسر(پدر) و ...درکنار استفاده از رنگ خاکستری برای لباسها،عدم قطعیت در برداشت مخاطب از شخصیتهای نمایش را در پی دارد.از سوی دیگر مخاطب، نمایش را از پس سلفون شیشه ای که صحنه را محصور کرده ،تماشا می کند و این تمهید نیز همچون صفحه گوشی و مونیتور،بر مجازی بودن آنچه مشاهده می کنیم،دلالت می کند. استفاده از ماژیک روان قرمز رنگ برای نقاشی خانه ها و آدمها،تصویری از جنایت در حال رخدادن می دهد."پینوکیو" با بازیهای مسلط و روان و کارگردانی حساب شده، نمونه یک اجرای موفق و خلاق است.
آقای موسوی
قطعا هرتماشاگر ،نگاه و دریافت خود را از هر اثری دارد.من هم نمایشی که جنابعالی با هیجان غیرطبیعی ۵ بار به تماشا نشستید را دوست نداشتم .
ضمنا جنابعالی قبل از بنده اجرا رو دیدید و نظرتونو در برگه نمایش پست کردید نیازی نیست همان حرفها را زیر نظر دیگران بنویسید.
محمدرضا محمودی را از سالها قبل می شناسم، با هم تئاتر کار می کردیم.همان زمان اجرایی در جشنواره دانشگاهی روی صحنه برد با نام "آدمک سلام" که خیلی دوستش داشتم.او و گروهش نزدیک یکسال وقت و انرژی صرف تمرین "پینوکیو" کرده اند،کاری اجتماعی با شیوه اجرایی غیرخطی که موفق به دریافت عنوان نمایش برگزیده و تقدیر بهترین طراحی صحنه از بیست و دومین جشنواره تئاتردانشگاهی شد. به عنوان یک بازیگر و یک طرفدار تئاتر خلاق دانشجویی، از شما دعوت می کنم به تماشای "پینوکیو" بنشینید.
"بانو آئویی"براساس نمایشنامه ای به همین نام از یوکیو میشیما و به شیوه تئاتر نو (Noh)ژاپن، این روزها در سالن کوچک مولوی روی صحنه است.برخلاف تعدادی از نمایشهای اخیر که در دام فرم فاقد محتوا یا دیالوگ گویی های طولانی می افتند و پیامدی جز کسالت برای مخاطب به همراه ندارند ،"بانو آئویی" با برقراری نسبت مناسبی از فرم و محتوا ،برای تماشاگری که نه متن میشیما را خوانده و نه از تئاتر نو چیزی می داند هم دیدنی و لذت بخش است.پایبندی به ساختار تئاتر نو از جمله اجرا در فضایی کوچک،استفاده از صورتک(ماسک)سنگی(بدون میمیک)و تاکید بر بدن بازیگر ،تخصیص سمت راست صحنه برای اجرای نوازنده،دکور مینیمال و ایجاد امکان تخیل تماشاگر، استفاده از بادبزن و رقص ،در این اثر هویداست."سه آمی" مدون کننده نمایش نو،ساختمان دراماتیک آن را به صورت رابطه ندادهنده و ندا شنونده، درخواست کننده و درخواست شونده ،جن گیر و جن زده تعریف می کند؛چنانکه در متن میشیما هم رابطه هیکارو، روکوجو و آئویی چنین است.آنچه تماشای این اجرا را دلنشین می کند، یکپارچه بودن عناصر اجراست که قطعا حاصل فکر و تمرین زیاد است.برای این گروه جوان آینده درخشانی در عرصه هنرهای نمایشی آرزو می کنم.