در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حسین چیانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:35:07
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش پیوتر اوهه اثری در ژانر تئاتر ابزورد است که با بهره‌گیری از کمدی سیاه، نظام‌های سرکوبگر و وضعیت ... دیدن ادامه ›› انسان در جوامع مدرن را به چالش می‌کشد. این نمایش، با موقعیت‌هایی در ظاهر مضحک اما عمیقا هولناک، به بررسی مکانیزم‌های قدرت، بروکراسی و استحاله‌ی فرد در مواجهه با سیستم‌های اقتدارگرا می‌پردازد.
پیوتر اوهه، شخصیت اصلی نمایش، مردی عادی است که درگیر اتفاقی غیرمنتظره می‌شود؛ حکمی رسمی به دستش می‌رسد که اعلام می‌کند یک ببر خطرناک در حمام خانه‌اش زندگی می‌کند. این مسئله، زنجیره‌ای از وقایع را رقم می‌زند که در آن ماموران دولتی، نمایندگان قانون، دانشمندان و حتی مدیر یک سیرک به خانه‌ی اوهه می‌آیند تا او را متقاعد کنند که ببر وجود دارد و او باید با این وضعیت کنار بیاید. در نهایت، تحت فشار مداوم، اوهه واقعیتی را که پیش‌تر انکار می‌کرد، می‌پذیرد و خود را با آن تطبیق می‌دهد.
نمایش از یک استعاره‌ی قدرتمند بهره می‌برد: ببری که هرگز دیده نمی‌شود، نماد تهدیدی خیالی است که توسط حکومت یا ساختارهای قدرت ساخته و ترویج می‌شود تا مردم را به پذیرش سلطه وادار کند. نمایش با طنزی هوشمندانه، نشان می‌دهد که چگونه حقیقت در نظام‌های توتالیتر نه بر اساس واقعیت، بلکه بر مبنای منافع صاحبان قدرت شکل می‌گیرد. در این فضا، افراد حتی بدون مشاهده‌ی شواهد، تحت تاثیر تبلیغات و فشار جمعی، روایت رسمی را می‌پذیرند.
همان‌طور که در آثار برجسته‌ی ابزوردیسم مانند نمایشنامه‌های ساموئل بکت و اوژن یونسکو دیده می‌شود، در پیوتر اوهه نیز از موقعیت‌های غیرمنطقی برای افشای مکانیسم‌های قدرت و انفعال انسان استفاده شده است. روند ورود شخصیت‌های مختلف به خانه‌ی اوهه، گفت‌وگوهای تکرارشونده و در نهایت پذیرش یک واقعیت تحمیلی، همگی نشانگر ساختاری است که در آن فردیت انسان در برابر سیستم فرو می‌پاشد. این نمایش یادآور جوامعی است که در آن‌ها سرکوب، سانسور و پروپاگاندا، ادراک افراد را از واقعیت تغییر می‌دهد (و چه آشناست برای ما).
پیوتر اوهه نماینده‌ی انسان‌هایی است که در جامعه‌ای استبدادی زندگی می‌کنند. او در ابتدا در برابر این روایت ساختگی مقاومت می‌کند، اما به‌تدریج، تحت تأثیر فشار اجتماعی و استدلال‌های متناقض شخصیت‌های مختلف، حقیقت را فراموش کرده و خود را با واقعیت تحمیلی هماهنگ می‌کند.
سایر شخصیت‌ها نیز نمادهایی از نهادهای قدرت هستند. مامور دولتی که حقیقت را نادیده می‌گیرد و اجرای بی‌چون‌وچرای دستورات را در اولویت قرار می‌دهد. دانشمند که با استدلال‌های علمی جعلی، روایت رسمی را تقویت می‌کند. شکارچی که تجربه‌ی شخصی خود را مبنای پذیرش تهدید قرار می‌دهد. مدیر سیرک که از این وضعیت برای منافع شخصی بهره می‌برد. این کاراکترها تصویری از نظام‌هایی را ارائه می‌دهند که افراد را به پذیرش دروغ، انفعال و از خودبیگانگی سوق می‌دهند.
کارگردانی نمایش در خلق فضای غیرواقعی و ابزورد تا حدودی موفق بوده است. طراحی صحنه به خوبی فضای ذهنی و سوررئال نمایش را منعکس می‌کند. طراحی لباس نیز یکی از نکات حائز اهمیت است؛ لباس‌های یکسان غریبه‌ها، اشتراک آن‌ها را در تلاش برای سلطه بر اوهه نشان می‌دهد. بازی بازیگران، به‌ویژه مرتضی حسین‌زاده در نقش اوهه، قابل توجه است و آن‌ها توانسته‌اند پیچیدگی‌های شخصیتی کاراکترها را به‌خوبی به نمایش بگذارند.
پیوتر اوهه نمایشی تلخ و تأمل‌برانگیز است که با کمدی سیاه، ابزوردیسم و کنایه‌های تند و گزنده، مخاطب را با حقیقتی هولناک روبه‌رو می‌کند: چطور قدرت می‌تواند واقعیت را دگرگون کند و انسان را به پذیرش دروغ وادار سازد. این اثر نه‌تنها نقدی بر نظام‌های توتالیتر، بلکه هشداری به تمامی جوامع است که چگونه حقیقت می‌تواند به ابزاری در دست قدرت تبدیل شود. در صورت اجرای مجدد، تماشای این نمایش توصیه می‌شود. خیلی ممنونم از همه عوامل.
آقا من چیکار کنم که تبلیغ این کار کمتر واسم پیامک بشه؟ :)))
اگه هست و خواستی بری تا اخر سال بگو منم میام:))
۵ روز پیش، شنبه
فائزه
تبلیغ تلگرامی جدید 😂 حالا حالاها برامون اس ام اسش میاد 🔺آغاز پیش فروش دور پنجم نمایش پرمخاطب و محبوب «در انتظار گودو» 🔺از فروش‌ترین نمایش‌های سال ۱۴۰۳ 🔺با استقبال بیش از ۲۵هزار ...
چرا تموم نمیشه 😭🫡
۲ روز پیش، سه‌شنبه
مهرناز خلیلی
چرا تموم نمیشه 😭🫡
واقعا نمیدونم :)))
۲ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خب به بهونه پایان سال، طبق روال گذشته، گزارش وضعیتی کنیم از اعتیاد درک‌نشدنیمون به مخدر "تئاتر". بنده در سال ۱۴۰۳ مجموعا ۹۹ نمایش بدون احتساب تکراری‌ها و ۱۱۳ نمایش با احتساب نمایش‌های تکراری دیدم.

نمایش‌هایی که بیش از یک بار دیدم:
تئاتر-کنسرت او و دوستانش ۱۹۸۹: ۲ بار
مثلث: ۳ بار
تاری: ۲ بار
جیب‌هایی پر ... دیدن ادامه ›› از نان: ۳ بار
ورق‌الخیال: ۴ بار
فردا: ۲ بار
فلسفه شیء تفی: ۳ بار
انگلیسی: ۳ بار

۵ نمایش برتر امسال از دیدگاه من (به ترتیب):
بی‌پدر
ورق‌الخیال
تاری
بعد از افتادن
مثلث

بهترین متن از دیدگاه من:
تاری

بهترین کارگردانی از دیدگاه من:
محمد مساوات برای نمایش بی‌پدر

بهترین بازیگر نقش اول مرد از دیدگاه من:
یاسر خاسب برای نمایش کمدی الهی

بهترین بازیگر نقش مکمل از دیدگاه من:
عبدالحمید گودرزی برای نمایش ورق‌الخیال

بهترین بازیگر نقش اول زن از دیدگاه من:
مهشید خدادی برای نمایش تاری

بهترین بازیگر نقش مکمل زن از دیدگاه من:
لبخند بدیعی برای نمایش تئاتر بی‌حیوان

بهترین طراحی صحنه از دیدگاه من:
بچه

بهترین طراحی لباس از دیدگاه من:
قلب نارنگی

بهترین طراحی حرکت از دیدگاه من:
کمدی الهی

بهترین موسیقی از دیدگاه من:
فلسفه شیء تفی

بهترین طراحی نور از دیدگاه من:
جن‌زدگان

بهترین گریم از دیدگاه من:
خانه وا ده

خلاقانه‌ترین نمایش از دیدگاه من:
فلسفه شیء تفی

بهترین پوستر از دیدگاه من:
ورق‌الخیال

بهترین سالن نمایشی به لحاظ عملکردی از دیدگاه من:
قطعا تماشاخانه ایرانشهر

خوشحال می‌شم سایرین هم نظر خودشونو درباره نمایش‌هایی که دیدن بگن. اگه حوصله این طول و تفسیر هم نداشتید، به سبک و سیاق خودتون بنویسید، ولو ۳ نمایش برتر امسال✌️
حسین چیانی
خیر جایگاهی نداشت.
اینهههه😁👌🏼
۶ روز پیش، جمعه
سعید شهیدیان
اینهههه😁👌🏼
:)))
۵ روز پیش، شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگه توی این استخر آب نیست، پس چرا من خیس شدم؟
دیشب به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش 417 اثری فرم‌محور است که در محتوای خود به نقد کلیشه‌های مربوط به روان‌شناسی زرد و این باور رایج می‌پردازد که برای تغییر جهان، ابتدا باید از خود آغاز کرد. عنوان نمایش به فرکانس 417 اشاره دارد که ظاهرا در مباحث مدیتیشن، به چاکرای دوم منتسب شده و نمادی از تغییرات احساسی مثبت در بدن و ذهن محسوب می‌شود. شخصیت اصلی نمایش، بشیر، به این فرکانس اعتقاد دارد و باور دارد که استفاده از آن می‌تواند به تغییرات بزرگی در جهان منجر شود. بااین‌حال، در روند نمایش مشخص می‌شود که این باور چیزی جز خیالی خام نیست.
نمایش 417 به‌شدت متکی بر نشانه‌ها و نمادها است. یکی از برجسته‌ترین این عناصر، عدد چهار است که به‌طور مکرر در نمایش مورد تأکید قرار می‌گیرد. این عدد معمولاً نمادی از ثبات و پایداری است، اما در زندگی کاراکتر اصلی چنین ثباتی وجود ندارد که خود به ایجاد تضاد دراماتیک کمک می‌کند. این تضاد در ساختار صحنه نیز مشهود است؛ جایی که بشیر در فضای محدود و مربعی‌شکل خود در تلاش برای تغییر جهان - که نمادی از فضایی نامحدود است - به چالش کشیده می‌شود. این تقابل را می‌توان نقدی بر انزواطلبی شخصیت دانست.
نام شخصیت اصلی، بشیر، نیز از دیگر نمادهای نمایش است. بشیر به معنای «بشارت‌دهنده» است و انتظار می‌رود که حامل پیامی برای تغییر جهان باشد. اما در جریان نمایش مشخص می‌شود که این نام با شخصیت او در تضاد است و وصله‌ای ناجور بر قواره اوست؛ بشیر نه‌تنها تغییری ایجاد نمی‌کند، بلکه در انزوای خود باقی می‌ماند و در نهایت ایستا و ناکارآمد به نظر می‌رسد. یکی دیگر از ارجاعات نمادین نمایش، اشاره به بخشی از شعر معروف فروغ فرخزاد است: «و ناتوانی این دست‌های سیمانی» که ناتوانی بشیر در تغییر جهان را به مخاطب یادآوری ... دیدن ادامه ›› می‌کند.
نمایش 417 مفاهیم علمی و فلسفی را نیز در روایت خود جای داده است. از جمله این مفاهیم، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است که بیان می‌کند نمی‌توان به‌طور هم‌زمان مکان و تکانه یک ذره را با دقت کامل اندازه‌گیری کرد. مشاهده یک ذره، ویژگی‌های آن را تغییر می‌دهد و بنابراین امکان دسترسی به اطلاعات دقیق از بین می‌رود. در نمایش، بشیر در فضای محدود خود تلاش می‌کند جهان را تغییر دهد؛ این موقعیت می‌تواند استعاره‌ای از اصل عدم قطعیت باشد. همان‌طور که مشاهده یک پدیده ویژگی‌های آن را تغییر می‌دهد، بشیر نیز ممکن است با اقدامات خود، تأثیری غیرمنتظره بر دنیای بیرون بگذارد.
نمایش همچنین به‌طور ضمنی مفهوم قطعیت و عدم قطعیت را در مرز میان واقعیت و رویا بررسی می‌کند. مخاطب در بسیاری از لحظات نمایش قادر به تشخیص قطعی این موضوع نیست که آیا بشیر در رویا به سر می‌برد یا در نوعی بیداری سوررئال گرفتار شده است. بااین‌حال، در انتقال این مفهوم، نمایش در برخی نقاط ضعف دارد و موفق نمی‌شود مخاطب را بدون نیاز به توضیحات اضافی، به این برداشت هدایت کند. استفاده از بروشوری که حاوی توضیحات غیرضروری و پر از غلط‌های املایی است، تلاش نمایش را در القای مفاهیم علمی تضعیف کرده و به‌جای کمک به درک مفهوم، آن را به امری تحمیلی تبدیل کرده است (هنوز نتوانسته‌ام دلیل غلط‌های املایی فاحش موجود در بروشور را کشف و درک کنم!).
یکی از مشکلات اصلی نمایش، تلاش برای ترکیب دو مفهوم عمیق به‌صورت موازی است: فرکانس 417 و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ. درحالی‌که نمایش در انتقال مفهوم نخست (فرکانس 417) موفق‌تر است، در خصوص مفهوم دوم چندان موفق عمل نمی‌کند. پیوند میان این دو ایده به‌درستی شکل نگرفته و وصله به یکدیگر نشده و در نتیجه، بیننده در نهایت با دو خط فکری جداگانه روبه‌رو می‌شود که ارتباطشان با یکدیگر نامشخص است. شاید تمرکز بر همان مفهوم اول، رویکرد مؤثرتری برای نمایش محسوب می‌شد.
از دیگر نقاط ضعف نمایش، تأکید بیش‌ازحد بر بیان صریح مضمون اثر در صحنه‌های پایانی است. نمایش در یک‌سوم پایانی خود، به‌جای حفظ ابهام و ایجاد فضایی برای کشف و شهود مخاطب، مستقیماً به توضیح پیام خود می‌پردازد. این رویکرد باعث می‌شود که مخاطب به‌جای درگیر شدن با مفاهیم نمایش و رسیدن به برداشت شخصی، صرفاً دریافت‌کننده اطلاعاتی باشد که نمایش سعی دارد به‌وضوح به او منتقل کند. این رویکرد نه‌تنها از جذابیت روایت می‌کاهد، بلکه تجربه‌ای که می‌توانست مبتنی بر تعامل فکری مخاطب باشد را تا حد زیادی کاهش می‌دهد و مخاطب را از لذت کشف و شهود محروم می‌سازد.
میزانسن نمایش دقیق و هماهنگ با محتوای اثر و صحه‌ای بر همان "تضاد" است که پیشتر اشاره شد. شخصیت اصلی اغلب در مرکز صحنه قرار دارد، اما در واقعیت از نظر اجتماعی و فردی، اتفاقا به حاشیه رانده شده است. این تضاد، نمادی از جایگاه واقعی بشیر در دنیای نمایش محسوب می‌شود. نمایش همچنین بر تکرار تأکید ویژه‌ای دارد و تلاش می‌کند که به فرم کار متناسب با محتوای آن، شکلی تکراری داده و حس خستگی و ملال را به شکلی عامدانه به مخاطب منتقل کند. این تکنیک در بسیاری از آثار ابزورد نیز دیده می‌شود، مانند اجراهایی که از نمایشنامه «در انتظار گودو» به صحنه می‌رود. گرچه این روش تکراری و در حال حاضر فاقد خلاقیت به نظر می‌رسد، اما همچنان در چارچوب نمایش قابل‌قبول است.
بازی‌های نمایش در سطحی قابل‌قبول ارزیابی می‌شوند، هرچند که در یک اثر فرم‌محور، انتظار می‌رود بازیگران اجرایی پرقدرت‌تر ارائه دهند. بااین‌حال، اجرای پرفورمرها کم‌کاری محسوسی نداشت و در راستای سبک نمایش عمل می‌کرد. از نظر فنی، نمایش قوی ظاهر شده است. استفاده نکردن از طراحی صحنه، تصمیم درستی بوده و سایر عناصر بصری مانند طراحی لباس، نورپردازی و طراحی حرکت در سطح خوبی قرار دارند. موسیقی نیز به‌خوبی با فضای اثر هماهنگ است و طراحی صدا کار خود را به‌درستی انجام داده است.
پایان‌بندی نمایش، چرخه تکرار را به‌درستی می‌بندد و نشان از هوشمندی در طراحی روایت دارد که به دلیل پیشگیری از اسپویل نمایش، از توضیح بیشتر آن خودداری می‌کنم. نمایش 417 اثری دغدغه‌مند است که حداقل معیارهای لازم برای یک اثر نمایشی «خوب» را دارد. گرچه ضعف‌هایی در پیوند مفاهیم علمی و فلسفی آن مشاهده می‌شود، اما از نظر فنی و اجرایی اثری ارزشمند برای تماشا محسوب می‌شود. در نهایت، این نمایش تجربه‌ای تأمل‌برانگیز را برای مخاطب رقم می‌زند که ارزش دیدن دارد. خیلی ممنونم از تمامی عوامل.
دیشب به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش مده‌آ اجرا نمی‌شود، تلاشی برای ارائه خوانشی مدرن و پرفورماتیو از اسطوره مده‌آ است. این اثر در قالب نمایش در نمایش، تلاش دارد تا روایت کلاسیک را از زاویه‌ای تازه بازنگری کرده و با ایجاد مفاهیم معاصر، به مسئله سرکوب و خشم زن در جامعه امروز بپردازد. با این حال، هرچند این رویکرد جسورانه است، در برخی بخش‌ها روایت دچار پراکندگی شده و انسجام خود را از دست می‌دهد. در نتیجه، فرم پیشرو و جذاب اثر گاه تحت‌الشعاع کلیشه‌گویی‌های مفهومی و پیام‌های صریح و مستقیم قرار می‌گیرد.
نمایش سعی دارد مده‌آ را از یک شخصیت انتقام‌جو به نمادی از زن امروز ایرانی سرکوب‌شده و تحت نظارت اجتماعی بدل کند. این خوانش، هرچند می‌تواند زمینه‌ای برای خلق لحظات تأثیرگذار باشد، اما در برخی مواقع، به کلی‌گویی‌های فلسفی و استعاری محدود می‌شود و از عمق درام می‌کاهد. مده‌آ در این روایت، نه به‌عنوان یک شخصیت پرداخته‌شده، بلکه بیشتر به‌عنوان یک مفهوم انتزاعی ظاهر می‌شود. این امر، هرچند می‌تواند بر نگاه مدرن اثر دلالت داشته باشد، اما از ارتباط عاطفی مخاطب با او کاسته و نمایش را به مجموعه‌ای از نشانه‌های تئاتری و استعاره‌های بصری تقلیل می‌دهد. در نتیجه، انگیزه‌ها و احساسات شخصیت در میان لایه‌های نمادین گم شده و پیوند حسی میان تماشاگر و روایت برقرار نمی‌شود.
بازیگران نمایش، با انرژی و تعهد بالا به ایفای نقش پرداختند و در اجرای پرفورمنس‌های خود موفق عمل کردند. هماهنگی میان آنها، به‌ویژه در سکانس‌های فیزیکال، یکی از نقاط قوت اثر به شمار می‌آید. بااین‌حال، در بخش‌هایی که تعامل میان بازیگران صحنه و کاراکترهای حاضر بر مانیتور صورت می‌گرفت، عدم هماهنگی‌هایی به چشم ... دیدن ادامه ›› می‌خورد.
استفاده از مانیتور یکی از ویژگی‌های مهم این اجرا بود، اما دلیل مشخص و روشنی برای آن ارائه نمی‌شد. این عنصر ممکن است با هدف فاصله‌گذاری، نمایش نظارت اجتماعی بر زنان، یا مدرنیزه کردن روایت کلاسیک به کار رفته باشد، اما در عمل، کارکردی منسجم و تأثیرگذار پیدا نمی‌کند. به نظر می‌رسد حضور فیزیکی کاراکترهای کارگردان در صحنه، می‌توانست ارتباط زنده‌تری با مخاطب برقرار کند و از ابهام عملکرد این عنصر بکاهد.
طراحی صحنه، در عین سادگی، کارآمد بود و با پرهیز از اکسسوارهای اضافی، امکان تمرکز بیشتر بر بازیگران و مفاهیم اثر را فراهم می‌کرد. طراحی لباس نیز با خلاقیت و دقت اجرا شده و به فضاسازی نمایش کمک شایانی کرده است.
موسیقی نمایش، به‌خوبی بر اجرا نشسته و توانسته است فضاسازی را تقویت کند. نورپردازی نیز با ایجاد حس و حال مناسب، به انسجام بصری و القای لحن اثر کمک کرده است. طراحی نور، ضمن تأکید بر لحظات کلیدی، توانسته ریتم اجرا را همراهی کند و در کمی القای حس اضطراب، درگیری یا تعلیق مؤثر باشد.
به صورت کلی مده‌آ اجرا نمی‌شود، تلاشی برای بازتعریف یک اسطوره در بستر معاصر است. این اثر، با وجود نقاط قوت در بخش‌های فنی مانند طراحی لباس، نورپردازی و موسیقی، و همچنین با بهره‌گیری از یک پرفورمنس چشم‌نواز، در لایه‌های مفهومی و محتوایی دچار افراط در مانیفست‌خوانی شده و در برخی بخش‌ها از عمق درام فاصله گرفته است. بااین‌حال، اگر مخاطب صرفاً به دنبال لذت بردن از فرم و اجرا باشد، می‌تواند از تجربه بصری و زیبایی‌شناسی آن بهره ببرد. خیلی ممنونم از همه عوامل.
درود ممنونم که ما را به تماشا نشستید
نکات ذکر شده‌ توسط شما ، نسبت ما را با نمایش تولید شده واضح و مشخص تر کرد. ممنونم که صریح و مشخص نظر خود را اعلام‌ کردید
عرض ارادت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نظر جناب محمدحسن کیانی که به علت محدودیت اکانت تیوالشون، بنده نظرشون رو منتشر می‌کنم:

//مساوات پدر خانه واده است با عادت های ترک نشده،  دندان ... دیدن ادامه ›› نیش فیلمی  از لانتیموس است!//

دندان نیش فیلمی کمتر دیده شده از لانتیموس کارگردان یونانی است...
خانه واده مساوات برداشت آزادی از این اثر است، و خب نمی گویم کپی یا اقتباس و البته بر خلاف " لرز " داریوش علیزاده که کپی کم کیفیتی از این فیلم بود...
گویا در دهه ۹۰ این نمایش اجرا رفته و دیگرانی نیز به فیلم دندان نیش اشاره کردند...
و مثل " بیگانه در خانه " محمد مساوات اشاره ای به آن نداشته..
و این خب نشان می دهد محمد مساوات مثل پدر خانه واده حاضر نیست واقعیت فیلم دندان نیش  را بپذیرد...
نمی دانم نام آوردن از فیلم دندان نیش، چه اعتباری از مساوات می کاهد که بعد از یک دهه حاضر نیست، نام دندان نیش و لانتیموس را گوشه و کناری، ریز یک جایی اشاره کنه!
و این عادت پدر خانه واده بودن در نادیده گرفتن دندان نیش را ترک نکرده...
بگذریم!
یک ۱۵ دقیقه ای طولانی بود و اگر دندان نیش را ندیدید، خانه واده  اثر متوسط با بازی ها خوب است...
علی محمودی کشف امسال تئاتر مان است...
خیلی بامزه بود...
ولی خب گرجی نبود حیف!

اگر ایده اولیه برای مساوات بود، به این اجرا ۱۴ می دادم..
اگر  به دندان نیش اشاره می کرد نمره ۱۲ می دادم...
و الان با این اوصاف نمره ۱۰ می دهم اونم به خاطر بازی فوق العاده علی محمودی...
من از این حرفها بیشتر از خیر اندیشی برای مخاطب و بیان حقیقت، حسادت حس میکنم. اصلا شما بگو کدوم کارگردانی هست که انقدر خوب کپی کنه ما مخاطبش بشیم؟ پرسشم درخواستی هست.

و یک سوال از اساتید پهنه هنر ایران اکنون دارم ؛ چندتا کار و کارگردان داریم که این چنین قوی برای شما لذت ذهنی اصیل ایجاد کنند؟
به عمق ذهن شیرجه شیرجه بزنه و شما را با خودش به سطح بیاره؟
من مشتاقم اگر پاسخی وجود دارد!
با سلام.
آیا این امکان محتمل هست که دو نفر هنرمند در دو نقطه از جهان هستی، بدون ارتباط باهم ، ایده های یکسانی رو در ذهن های خودشون داشته باشن و اون ایده ها رو به مرحله اجرا دربیارن؟؟؟ مثلا دو تا نقاش، دو تا اهنگساز، دوتا نویسنده... یا حتا چندتا...

به نطر فرض محال و دور از ذهنی نیست.. من فیلم لانتیموس رو دیدم، هرچند شباهت هایی هست ولی تفاوت ها هم چشمگیره

حالا اگه آقای مساوات بدون دیدن این فیلم این ایده رو داشته و نوشته چرا باید ذکر کنه اقتباس یا برداشت آزاد؟؟
سینا نادری فرد
من از این حرفها بیشتر از خیر اندیشی برای مخاطب و بیان حقیقت، حسادت حس میکنم. اصلا شما بگو کدوم کارگردانی هست که انقدر خوب کپی کنه ما مخاطبش بشیم؟ پرسشم درخواستی هست. و یک سوال از اساتید پهنه ...
با احترام ، موافق نیستم..
اصولا برای حسادت باید مشترکاتی وجود داشته باشه و اون مشترکات با همدیگه قیاس بشه تا حس حسادت شکل بگیره...تا وجوه اشتراکی نباشه کسی نمیتونه در مقام حسود قرار بگیره.. مثل اینکه الان شما به ترامپ حسودی کنید...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نظر جناب محمدحسن کیانی که به دلیل محدودیت اکانت تیوالشون، بنده افتخار به اشتراک گذاشتن نظرشون رو دارم:

// بی انسان //
تئاتر خوبی هست برای دیدن امروزمان...
حداقل استاندارد ها را داره...
و با دغدغه امروزمان همراهی داره...
و از شیوه های اجرایی مدرن و پست مدرن و بدون دکور استفاده کرده...
با یک اثر کلاسیک و قصه گو روبرو نیستید...
یکسری مفاهیم را در چند اپیزود به نمایش می گذاره...
پیشنهاد به دیدن دارم...
۱۴ از ۲۰
دیروز آقای کیانی دیدم و باهم یک گپ مفصل زدیم و چقدر معاشرت حضوری با مخاطبین لذت بخش تر است
ممنونم از شما و آقای کیانی🙏🙏🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
نمایش تئاتر بی‌حیوان، با ساختاری اپیزودیک و رویکردی طنزآمیز، مخاطب را به مواجهه‌ای تازه با موقعیت‌های روزمره انسانی دعوت می‌کند. این اثر، متشکل از پنج اپیزود کوتاه، در فضایی مینیمالیستی روایت شده و لایه‌هایی از نقد اجتماعی و فلسفی را در دل خود جای داده است. نمایش با بهره‌گیری از بازی‌های زبانی، سوءتفاهم‌های رفتاری و پرسش‌های بنیادین درباره ماهیت روابط انسانی، مرز میان واقعیت و گروتسک را درهم می‌شکند.
یکی از ایده‌های بنیادین این نمایش، پیوند میان تکامل انسان و گذشته زیستی اوست. در چند جای اثر، به این مفهوم اشاره می‌شود که "انسان از ماهی آغاز شد"؛ جمله‌ای که به نظریه‌های زیست‌شناسی تکاملی و مهاجرت موجودات زنده از آب به خشکی اشاره دارد. اما این موضوع، علاوه بر بُعد علمی، از منظر فلسفی نیز قابل تأمل است. نمایش، انسان مدرن را از ریشه‌های خود جداشده و در حال فراموشی سرچشمه‌هایش نشان می‌دهد. حذف حیوانات از این جهان، استعاره‌ای از گسست انسان از طبیعت است؛ موجودی که درگیر زندگی مکانیکی و انتزاعی شده و درکی از منشأ خود ندارد. در اپیزودهای مختلف، شخصیت‌ها با موقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شوند که نشان‌دهنده رفتارهای غریزی و واکنش‌های ابتدایی است. این امر تلویحاً بیانگر آن است که اگرچه انسان مسیر تکامل زیستی را پیموده، اما در سطح روانی و اجتماعی همچنان درگیر غرایز و خصلت‌های بنیادین خود است. در کنار این موضوع، زندگی مدرن به‌شدت از عناصر طبیعی تهی شده و در نتیجه، تئاتر بی‌حیوان نقدی بر جامعه‌ای ارائه می‌دهد که در آن طبیعت به حاشیه رانده شده و روابط انسانی در غیاب سادگی و غریزه، به روابطی مکانیکی و مصنوعی بدل شده‌اند.
اپیزودهای این نمایش از موقعیت‌های آشنا و ظاهراً ساده آغاز می‌شوند، اما در پس این سادگی، نقدی تلخ بر ساختارهای اجتماعی، تفکرات قالبی و روابط ... دیدن ادامه ›› انسانی نهفته است. یکی از درخشان‌ترین اپیزودهای نمایش، بخش مربوط به "خودکار" است که با نگاهی هوشمندانه، لایه‌هایی از تفکر فلسفی و بحث هستی‌شناختی را در قالب طنزی ابزورد ارائه می‌دهد.
لبخند بدیعی، کارگردان این نمایش، با ایجاد فضایی ملموس‌تر برای مخاطب ایرانی، تلاش کرده است موقعیت‌هایی را برجسته سازد که بیشترین هم‌خوانی را با تجربه زیسته تماشاگر دارند. ازاین‌رو، در اقتباس از نمایشنامه اصلی، از اسامی و فرهنگ ایرانی بهره گرفته شده است. رویکرد مینیمالیستی در کارگردانی، تمرکز نمایش را بر دیالوگ‌ها و بازی بازیگران قرار داده است. صحنه‌آرایی ساده، در کنار طراحی نور سنجیده و حرکات بدنی دقیق، فضایی پویا و تفکربرانگیز ایجاد کرده است. ریتم نمایش متعادل و هوشمندانه تنظیم شده؛ نه کندی آن باعث خستگی مخاطب می‌شود و نه شتاب‌زدگی آن، ضربه‌ای به ساختار دراماتیک اثر وارد می‌کند. توازن میان طنز و لحظات دراماتیک، موجب شده است که اثر در سطحی فراتر از یک کمدی صرف، مخاطب را به تأمل وادارد.
از نکات قابل توجه در این نمایش، طراحی لباس است. لباس‌هایی با رنگ‌های خنثی و طراحی یکسان که احتمالاً اشاره‌ای به ریشه مشترک تمام کاراکترها و بازگشت آن‌ها به خاستگاه اولیه (ماهی) دارد. این انتخاب، علاوه بر ایجاد هماهنگی بصری، انسجام مفهومی نمایش را نیز تقویت می‌کند.
بازیگران نمایش، با درک درست از فضای گروتسک و طنز تلخ متن، موفق شده‌اند شخصیت‌هایی را خلق کنند که در عین اغراق‌شده بودن، به واقعیت نزدیک‌اند. اجرای تمام بازیگران هماهنگ، مسلط و تأثیرگذار است. ترکیب حرکات سنجیده، بیان روان و کنترل‌شده، همراه با تغییرات در تُن صدا، به‌ویژه توسط مازیار مهرگان، لحظاتی کمیک و در عین حال تراژیک خلق کرده است که جوهره اصلی نمایش را به‌خوبی نمایان می‌کند. بازی‌ها یکدست و هماهنگ‌اند، اما بی‌شک درخشان‌ترین اجرا متعلق به لبخند بدیعی است.
تئاتر بی‌حیوان، اثری است که به‌خوبی توانسته مرز میان سرگرمی و تفکر را از میان بردارد. کارگردانی سنجیده، بازی‌های کنترل‌شده و فضاسازی هوشمندانه، همگی در خدمت نمایشنامه‌ای قرار گرفته‌اند که در عین طنزآمیز بودن، نوعی تلخی فلسفی را به مخاطب منتقل می‌کند. این اثر، تجربه‌ای تئاتری ارائه می‌دهد که پس از پایان اجرا، پرسش‌هایی را در ذهن تماشاگر باقی می‌گذارد و او را به بازاندیشی درباره خود و جهان پیرامونش وامی‌دارد. خلق این پرسش، مهم‌ترین معیار تمایز نمایش خوب از بد، از دیدگاه شخصی بنده است. خیلی ممنونم از همه عوامل.
خیلی ممنونم برای وقتی که گذاشتید و نظرتون و نوشتید.
راستش تا به حال کسی به این شکل کار و درک نکرده بود.
میتونم بگم تمام عناصری را که سعی در انتقال مفهوم متن داشتم و همچنین شیوه‌ی اجرایی برولسک ابسورد و شما دریافت کردید
و من بسیار از این موضوع خوشحالم🙏
مرسی از پیشنهادت حسین 🙏
مریم علیپور
مرسی از پیشنهادت حسین 🙏
خواهش می‌کنم مریم عزیز
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب به تماشای این نمایش نشستیم.
نمایش "بی‌پدر" به کارگردانی محمد مساوات، اثری است که در عین بهره‌گیری از تکنیک‌های اکسپرسیونیستی ... دیدن ادامه ›› و فضاسازی گروتسک، تجربه‌ای منحصربه‌فرد و تأثیرگذار برای مخاطبان رقم می‌زند. این نمایش، که می‌توان آن را احتمالا مانیفست هنری محمد مساوات نسبت به جهان پیرامون دانست، با تلفیق تضادها، در نهایت به آشوبی افسارگسیخته و نوعی آنارشیسم روایی می‌رسد. مهم‌ترین مسئله‌ای که در نمایش مطرح می‌شود، همین آشوب و تلاش بیهوده برای تغییر ماهیت‌های تثبیت‌شده است.

یکی از ویژگی‌های برجسته این اثر، آشنایی‌زدایی از داستان کلاسیک "شنگول و منگول" و ارائه تفسیری تاریک و خشن از آن است. در این روایت، خشونت نه‌تنها به‌عنوان نتیجه‌ای از پیوندهای نامناسب و متناقض به تصویر کشیده می‌شود، بلکه به دگرخواری، لاشه‌خواری و حتی خودخواری می‌انجامد. خانه‌ای که در نمایش به تصویر کشیده می‌شود، محل هم‌زیستی بزها و گرگ‌هاست، فضایی که ظاهراً در آن صلحی سطحی حکم‌فرماست، اما این وضعیت دیری نمی‌پاید. سرانجام این صلح، فروپاشی و آشوبی است که نه بر مبنای کهن‌الگوی سنتیِ «گرگ درنده و بره‌ای ترسو و مظلوم»، بلکه بر پایه‌ی تلاشی نافرجام برای دگرگونی و وارونگی این ماهیت‌ها شکل می‌گیرد. روند داستان بر اساس تلاش برای تغییر ماهیت این موجودات پیش می‌رود؛ بزها می‌خواهند خوی گرگ‌صفتی را در گرگ‌ها سرکوب کنند و هم‌زمان خودشان هویت گرگ‌گونه‌ای را تجربه می‌کنند. این روند که در ابتدا ممکن است به‌ظاهر نوعی تعادل ایجاد کند، اما به‌دلیل سرشت تغییرناپذیر این ماهیت‌ها، به بحران و آشوبی فراگیر منتهی می‌شود. نقطه اوج نمایش، مرگ شنگول است که تردیدها را جایگزین تلاش برای تغییر می‌کند و نهایتاً به خوردن جسد او، حتی توسط مادر، منجر می‌شود. این پایان‌بندی، ماهیت شر را بدون هیچ‌گونه پوشش تقدس‌مآبانه‌ای در نهاد خانواده و جامعه نشان می‌دهد.

نمایش "بی‌پدر" را می‌توان اثری قابل تعمیم به ساحت‌های مختلف اجتماعی دانست؛ از جامعه سیاسی گرفته تا خانواده و حتی فردیت انسان. خشونت صحنه پایانی، خشونتی عریان، بی‌پرده و حقیقی است که نه در جهت تحریک احساسات زودگذر، بلکه برای مواجهه بی‌واسطه مخاطب با حقیقتی تلخ به کار گرفته شده است. این خشونت، عامدانه روان تماشاگر را تحت تأثیر قرار داده و از هرگونه جلوه‌گری سطحی به دور است. بااین‌حال، اگر صحنه پاشیدن خون به‌جای اجرای بیرونی، به‌گونه‌ای طراحی می‌شد که از دل موقعیت صحنه‌ای برمی‌آمد، می‌توانست حسی طبیعی‌تر و همخوان‌تر با فضای اثر ایجاد کند. گرچه احتمالا این بخش از کار عامدانه و با هدف فاصله‌گذاری صورت گرفته.

یکی از تمهیدات قابل‌توجه نمایش، استفاده از بازیگران مرد برای تمامی نقش‌ها، از جمله نقش‌های زنانه است. این تصمیم، نوعی بیگانگی و فاصله‌گذاری ایجاد می‌کند که مانع از همذات‌پنداری مستقیم مخاطب با شخصیت‌ها شده و او را به نگاهی تحلیلی و انتقادی سوق می‌دهد. این شیوه اجرایی، در نمایش‌هایی با رویکرد نمادین و فلسفی مرسوم‌تر است، چراکه جنسیت و هویت را نه به‌عنوان امری ثابت، بلکه به‌عنوان پدیده‌ای انعطاف‌پذیر و متأثر از فرهنگ و اجتماع به چالش می‌کشد. نتیجه چنین رویکردی، ایجاد فضایی انتزاعی است که تماشاگر را به واکاوی معانی عمیق‌تر اثر وامی‌دارد.

یکی از برجسته‌ترین نقاط قوت نمایش، القای حسی است که بدون توسل به ابزارهای نمایشی اغراق‌آمیز، پیام خود را به مخاطب منتقل می‌کند. نمایش از بیان مستقیم و مانیفست‌وار پرهیز کرده و به‌جای آن، فضایی ایجاد می‌کند که در آن احساسات و مفاهیم به‌صورت درونی در تماشاگر شکل می‌گیرند. تعلیق در لحظات کلیدی نمایش، ازجمله دقایق ابتدایی و سکانس‌های سکوت، به این حس‌آفرینی کمک شایانی می‌کند. محمد مساوات با این نمایش، حس هراس‌آوری را در ذهن مخاطب نهادینه می‌کند؛ گویی از طریق این القای حسی، پیام خود را بی‌واسطه و شهودی به تماشاگر انتقال می‌دهد. مگر کار هنر جز برانگیخته کردن حس است؟

نورپردازی در "بی‌پدر" نقشی فراتر از یک عنصر زیبایی‌شناختی ایفا می‌کند. تغییر نور نه‌تنها برای نمایش گذر زمان (روز و شب) به کار می‌رود، بلکه به‌عنوان ابزاری برای تغییر موقعیت‌های روایی نیز عمل می‌کند. میزانسن‌های نمایش، اگرچه پیچیدگی بصری خارق‌العاده‌ای ندارند، اما به‌خوبی در خدمت روایت اثر هستند. بازی بازیگران نیز از نقاط قوت نمایش محسوب می‌شود؛ آن‌ها چه در بیان و چه در حرکات بدن، تسلط و آمادگی بالایی دارند و با دقت و انرژی، فضای نمایش را زنده نگه می‌دارند. آن‌ها با استفاده از ژست‌ها و حرکات مکانیکی، شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشند که در عین سادگی، پیچیدگی‌های رفتاری خاصی دارند.

محمد مساوات در این نمایش، مانند دیگر آثارش، در مسیری درست گام برداشته است. او با ارائه فرمی منسجم و محتوایی عمیق، نمایش را در قالبی ساده اما تأثیرگذار به مخاطب عرضه می‌کند. این ویژگی باعث می‌شود که "بی‌پدر" نه‌تنها برای مخاطبان جدی تئاتر، بلکه برای عموم تماشاگران نیز قابل‌فهم و در عین حال تکان‌دهنده باشد.

در مجموع، "بی‌پدر" را می‌توان نمایشی جسور و دیوانه‌وار دانست که در خلق فضایی منحصر‌به‌فرد و ایجاد تجربه‌ای عمیق برای مخاطب، موفق عمل کرده است. این اثر، تاکنون برجسته‌ترین اجرای سال ۱۴۰۳ بنده محسوب می‌شود و تجربه‌ای است که به‌سادگی از ذهن تماشاگر پاک نخواهد شد. خیلی ممنونم از تمامی عوامل.
چند شب پیش پیش به تماشای نمایش "خانه وا ده" نشستیم؛ نمایشی که دغدغه‌مند بود و مسئله‌ای اساسی را مطرح می‌کرد: تقابل حقیقتی دیکته‌شده ... دیدن ادامه ›› و واقعیتی که شاید اصلاً وجود نداشته باشد.
برای درک بهتر این مسئله، لازم است میان حقیقت و واقعیت تمایزی قائل شویم. واقعیت، آن چیزی است که وجود دارد، مستقل از نحوه درک ما. اما حقیقت، محصول معرفت، زبان و تفسیر ما از واقعیت است؛ امری که همواره در معرض تغییر، بازبینی و تأویل قرار دارد. پرسش کلیدی این نمایش این است که آیا ما می‌توانیم واقعیت را آن‌گونه که هست درک کنیم، یا همواره در لایه‌ای از حقیقت‌های ذهنی و زبانی گرفتاریم؟
نکته جالب توجه آن است که این مفهوم در مدیوم تئاتر به چالش کشیده شده است؛ مدیومی که ذاتاً بر اساس بازنمایی و فریب مخاطب شکل گرفته است. تئاتر، دروغی است که حقیقت را می‌گوید و حتی در غیرواقعی‌ترین موقعیت‌ها، بازتابی از حقیقت انسانی، اجتماعی و فلسفی ارائه می‌دهد. از این‌رو، "خانه وا ده" نه‌تنها محتوای خود را، بلکه خودِ مدیوم تئاتر را نیز به پرسش می‌کشد.
نخستین عنصری که در این نمایش جلب توجه می‌کند، عنوان آن است: "خانه وا ده". مخاطب با ورود به سالن نمایش، معنای این نام‌گذاری را تا حدودی درک می‌کند. داستان درباره خانواده‌ای است که به‌تدریج رو به زوال می‌رود. در ابتدای نمایش، خانواده‌ای متشکل از سه فرزند، پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ را می‌بینیم. اما نکته‌ای قابل تأمل در انتخاب بازیگران وجود دارد: تمامی نقش‌های زنان را مردان ایفا می‌کنند، گویی زنان در این خانواده حضور ندارند و حذف شده‌اند. در نتیجه، در این خانه، اثری از باروری، ظرافت و حضور زنانه دیده نمی‌شود، یا این خانه وا ده مجال دیده شدن را به آن نمی‌دهد.
علاوه بر این، شخصیت‌ها نام ندارند و یکدیگر را صرفاً بر اساس نقش‌های خانوادگی‌شان صدا می‌زنند. این امر نشان می‌دهد که نقش‌های اجتماعی و جایگاه فرد در ساختار خانوادگی، اهمیت بیشتری نسبت به فردیت آن‌ها دارد.
در آغاز نمایش، خانواده‌ای خوشحال و غرق در جهل و ناآگاهی را شاهد هستیم. نخستین جرقه آگاهی از سوی پسر بزرگ خانواده زده می‌شود، اما این آگاهی بلافاصله منجر به طرد او از خانواده می‌گردد. اعضای خانواده به وجود یک هواپیما که دیده نمی‌شود باور دارند و پسر، اولین کسی است که این باور را زیر سؤال می‌برد.
واکنش خانواده، طرد پسر است؛ نه به دلیل نفی او، بلکه از ترس برهم خوردن حاشیه امن ناآگاهی‌شان. پدر، که همچون دیکتاتوری در این خانواده نقش ایفا می‌کند، با تحریف واقعیت، توهم آگاهی را در دیگر اعضا القا می‌کند. پسر، اگرچه فیزیکی در میان خانواده حضور دارد، اما از سوی اعضا انکار شده و همه مدعی هستند که او مرده است. در ادامه، برای پذیرش مجدد در خانواده، او همچون گالیله توبه می‌کند؛ اما این نیز کارساز نیست.
در این میان، تنها دختر خانواده او را می‌بیند، چراکه به نظر می‌رسد او چندان پایبند به اصول این نسل نیست. اما این بار، خانواده شیوه حذف او را تغییر می‌دهد. برخلاف پسر که حذف فیزیکی شد، خانواده تصمیم می‌گیرد دختر را نبیند و در عوض، تصویری غیرواقعی از او در ذهن خود بسازد. به نظر می‌رسد که حذف فیزیکی هزینه‌بر است و این‌بار نظام توتالیتر، با بهره‌گیری از سازوکارهای هوشمندانه‌تری، به کنترل و سرکوب پرداخته است. این تصمیم، موجب تکثر حقیقت‌ها شده و هر یک از اعضا، نسخه‌ای متفاوت از دختر را در ذهن خود دارند.
اما واقعیت چیست؟ نمایش تا حدی پیش می‌رود که حتی مخاطب نیز در مرز میان حقیقت و توهم سرگردان می‌شود. تا اواخر کار، به نظر می‌رسد که واقعیت نزد پسر بزرگ است، اما در نهایت، نمایش چنان طراحی شده که حتی در این نیز تردید ایجاد شود.
نمایش در پیشبرد روایت خود موفق است، اما در برخی بخش‌ها بیش از اندازه مفاهیم را آشکار می‌کند. به‌عنوان مثال، نیازی نبود که بارها از واژه "واقعیت" استفاده شود؛ جملاتی مانند "من واقعیت را می‌گویم" توسط مادر خانواده، بیش از حد توضیحی هستند و مخاطب را از لذت کشف شخصی محروم می‌کنند.
یکی از نقاط قوت نمایش، توجه به جزئیات در میزانسن، حرکات بدن و دیالوگ‌ها است. این جزئیات، همگی در خدمت محتوای اثر قرار گرفته‌اند. نمونه‌ای درخشان از این توجه، بازی‌های زبانی پدر است؛ او زمانی که از افعال مرکب استفاده می‌کند، اسم وابسته به فعل را از فعل مرکب جدا کرده و در عین حال، ظاهرا آن اسم را در فعل مرکب حفظ می‌کند (مانند "سفر سفر کردن" یا "باور باور کردن"). این تفکیک زبانی، استعاره‌ای از اتفاقی است که برای دختر خانواده هم رخ می‌دهد: او نیز از ساختار خانواده جدا می‌شود اما همچنان به‌عنوان یک عنصر درون آن باقی می‌ماند.
طراحی صحنه نیز شایان توجه است. عدم استفاده از دکور، در خدمت محتوای اثر است و "واقعیت" را برای مخاطب هم به چالش می‌کشد. حاشیه سفید نورانی در اطراف صحنه، نمادی از آگاهی است که در این خانواده به حاشیه رانده شده است؛ تا زمانی که اعضای خانواده درد آگاهی را به جان نخرند، پا بر این خط نخواهند گذاشت. نورپردازی نیز هوشمندانه طراحی شده است. طراحی گریم و لباس‌ها از نظر زیبایی‌شناختی چشم‌نواز و تأثیرگذار بود. به‌ویژه، تفاوت طیف رنگی لباس پسر بزرگ از همان ابتدا تمایز او را از سایر شخصیت‌ها برجسته می‌کرد و به درک موقعیت او در جهان نمایش یاری می‌رساند.
بازیگران این نمایش با هماهنگی بالا، موفق به خلق فضایی منسجم شده‌اند. بازی‌ها در سطحی یکنواخت و دقیق اجرا می‌شوند و لحظات کمیک و تراژیک را به‌طور هم‌زمان به نمایش می‌گذارند. سکوت چند دقیقه‌ای اعضا حین سیگار کشیدن، به زعم بنده درخشان‌ترین صحنه نمایش است؛ سکوتی که به امضای آثار مساوات تبدیل شده است. تنها نکته‌ای که در این بخش از نمایش برایم محل تأمل بود، واکنش برخی از تماشاگران بود که هرچند ثانیه یک‌بار با قهقهه‌ای نامنتظره فضای سکوت را می‌شکستند، درحالی‌که ارتباط این واکنش با صحنه‌ی در حال اجرا چندان واضح به نظر نمی‌رسید.
به صورت کلی باید بگویم نمایش "خانه وا ده" با طرح پرسش‌های فلسفی درباره حقیقت و واقعیت، مرزهای درک مخاطب را به چالش می‌کشد. متن، اجرا و کارگردانی، همگی در خدمت این ایده اصلی قرار گرفته‌اند. اگرچه نمایش در برخی نقاط بیش از حد توضیحی است، اما جزئیات دقیق و بازی‌های نمادین، آن را به اثری قابل توجه تبدیل می‌کند.
بیش از این سخن نمی‌گویم، چراکه پیش از من، دیگر دوستانم به‌تفصیل و با دقت نظر درباره‌ی این نمایش نوشته‌اند. بی‌تردید، حرف‌های بسیاری برای گفتن درباره‌ی این اثر وجود دارد که این چند سطر مختصری که سیاه کرده‌ام، مجال پرداختن به همه‌ی آن‌ها را نمی‌دهد. بااین‌حال، تماشای آثار محمد مساوات تجربه‌ای ارزشمند است و تماشای این نمایش را توصیه می‌کنم. از تمامی عوامل نمایش ممنونم.

پی‌نوشت: دلمان برای شکوفه‌های گیلاس هم تنگ شده جناب مساوات :)
جناب چیانی سپاس از شما
یکی از نکات مثبت این اجرا نسبت به اجرای پیشین، اضافه شدن خط‌های سفید به‌عنوان مرزهای واقعیت و وهم یا پذیرش و تمرد هست. کاراکترهای پذیرا از روش می‌پرند و کاراکترهای متمرد روش می‌ایستند.
مرزها این بار نه خطوطی قرمز، بلکه به رنگ سفید هستند و سفید، آگاهی و دانستن رو به ذهن متبادر می‌کنه.
کم‌رنگ کردن عناصر جنسیت زنانه در گریم‌های کاراکترهای زن در هر دو نمایش هم تغییر جالب توجهی است.

خلاصه، کاش حجم این تغییرات مثبت در‌ دو اجرا بیشتر بود.
ممنون حسین عزیز که مفصل و دقیق برایمان نوشتی. جان مطلب را به درستی ادا کردی.🙏🙏🙏👍👌🌺
لنا گودرزی
ممنون حسین عزیز که مفصل و دقیق برایمان نوشتی. جان مطلب را به درستی ادا کردی.🙏🙏🙏👍👌🌺
خواهش می‌کنم لنای عزیزم🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش نویسندگان و کارگردانان عزیز میهنم کمی سرعت ایرانیزه کردن آثار فاخر جهانی رو کند کنن :)
بعد از "موفقیت" آثار قبلی، این ضرورت احساس می‌شود حسین جان.
مریم علیپور
دِین بزرگی به چخوف دارند برای ایرانیزه کردن😂به امید اجرای اندیشه ی اسلامی در ژانر وسترن
عزیزان در ترکیب ژانرها ید طولا دارن :)
ما همه پیرو خط...

با کمی باگ کار درمیاد 😎
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این ژانر دیدار مشاهیر رندوم باهمدیگه در عالم رویا اخیرا یه کمی زیاد نشده؟ :))))
نظر آقای محمدحسن کیانی که بنا بر مشکلی که برای اکانت تیوالشون به وجود اومده امکان ارسال نظر ندارن:

// چیزهایی که هست، چیزها را اگر در چیز بگذارند صدای چیز هست و لکن همه عالم پر از چیز است....//
۳ تا مانیفست بد داشت و یک جا متن سکته کرد بعد از آخرین مرد پالتویی...
و البته مانیفست سوم با بازی بد هوشنگ قوانلو...
امیرشمس را ببینید و لذت ببرید..
مهدی حمزه ای هم که بعد از تشنگان خوب بود...
اوهه هم خوب بود تو کاسپار دیدمش اسم اش یادم نیست..
نقش دختر و زن پالتویی آماتورگونه بود...
و اما زن اوهه، سن اش کم بود برای این نقش ... دیدن ادامه ›› ولی بازی اش خوب بود...
۱۲ نمره بهش دادم، ۲ نمره واسه ارتباط متن با کنون مان..
و ۱ نمره ارفاق به خاطر انتخاب شیوه اجرایی...
ولی خب در نهایت ۴ ستاره ...
در نهایت پیشنهاد دیدن دارم...
همین چیز ها رو مینویسه که برای اکانتش مشکل پیش میاد دیگه کَسَکَم . 😂
سپاس از شما 🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیش‌فروش روزهای جدید از چه زمانی آغاز می‌شه؟
اجرای مجدد نمی‌ره این نمایش آیا؟
اگر بره من حداقل 5 بلیط فروش رفته رو براشون تضمین می‌کنم :))
سجاد آل داود
اگر بره من حداقل 5 بلیط فروش رفته رو براشون تضمین می‌کنم :))
احتمالا منم دو سه بار دیگه شخصا ببینم و با تبلیغاتم یه ایل بکشونم پای نمایش. همین حالا اجرا نرفته یه نصف سالن تضمینی دارن :)
سجاد آل داود
اگر بره من حداقل 5 بلیط فروش رفته رو براشون تضمین می‌کنم :))
منم اضافه کنید لطفا
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.

نمایش بعد از افتادن در چارچوبی کاملاً منسجم و آگاهانه از اصول ابزوردیسم قرار دارد. اثری که نه‌تنها ... دیدن ادامه ›› در فرم و محتوا از مهم‌ترین ویژگی‌های این جریان هنری بهره می‌برد، بلکه با هوشمندی، کلیشه‌های مرسوم را دگرگون کرده و مسیر تازه‌ای را برای روایت خود انتخاب می‌کند. 

در این نمایش، با خانواده‌ای مواجه می‌شویم که هیچ‌یک از مؤلفه‌های آشنای خانواده‌های متعارف را در خود ندارد. اعضای آن در تقلای دائمی برای حفظ ظاهری هستند که عملاً از درون تهی شده است. ورود یک عضو بیگانه (پیک غذا) به این جمع، آغازگر روایت است. در ابتدای ورود او، انتظار می‌رود که داستان همان مسیر آشنای ورود یک عنصر ناهمگون به یک جمع را طی کند و او به‌عنوان یک «بیگانه» نقش مخل و تغییردهنده داشته باشد. اما خلاقیت اثر در همین‌جا نمایان می‌شود: در چرخشی غیرمنتظره، این عضو جدید کاملاً پذیرفته می‌شود، بدون آنکه کوچک‌ترین مقاومتی از سوی خانواده صورت گیرد. این آشنایی‌زدایی از مفهوم "بیگانگی" یکی از مهم‌ترین نقاط قوت نمایش است.

در ادامه، این عضو بیگانه نه‌تنها مورد پذیرش قرار می‌گیرد، بلکه به شکلی غیرعادی، جایگاهی مرکزی در خانواده پیدا می‌کند. این مسئله در برخی لحظات، حتی در میزانسن کار هم قابل مشاهده هست. اعضای خانواده به‌سرعت با او صمیمی می‌شوند، تصمیماتشان را بر اساس نظر او می‌گیرند و حتی از او برای داوری در مسائل خانوادگی کمک می‌خواهند؛ بدون آنکه کسی (چه درون نمایش و چه در میان مخاطبان) کوچک‌ترین تعجبی از این وضعیت بکند. این بازی هوشمندانه با انتظار مخاطب، یکی از مهم‌ترین تکنیک‌های ابزوردیسم در نمایش را شکل می‌دهد. 

اما اوج نمایش در نقطه‌ای رخ می‌دهد که این عضو جدید، از جایگاه اولیه خود خارج شده و به‌عنوان تهدیدی برای خانواده تلقی می‌شود. دگردیسی این عنصر بیگانه، نمادی از نحوه شکل‌گیری و فروپاشی ارزش‌های کاذب در جوامع بسته است. خانواده‌ای که زمانی با آغوش باز پذیرای این بیگانه بود، اکنون از او هراس دارد و این تغییر ناگهانی، نشان‌دهنده شکنندگی و بی‌ثباتی ساختارهای اجتماعی‌ای است که تنها بر ظاهر استوارند. 

یکی از شاخص‌ترین ویژگی‌های این خانواده، تلاش بی‌وقفه آن‌ها برای حفظ ظاهری منسجم و موجه است، درحالی‌که واقعیت درونی‌شان چیزی جز زوال و فروپاشی نیست. این تقابل میان ظاهر و باطن در لحظات مختلف نمایش، از جمله صحنه عکاسی و همچنین اعترافات خانوادگی، به‌وضوح مشهود است. در صحنه عکاسی، کاراکترها در تلاشند تا جای ممکن، در تصویر، مات و پنهان باشند. عکس نماد نمایش دادن است و این خانواده قصد دارند در عین عکس گرفتن، اتفاقا چیزی را نمایش ندهند. بااین‌حال، علی‌رغم این تلاش مستمر، شکاف‌های عمیق و بحران درونی خانواده پنهان نمی‌ماند و نمایش هوشمندانه این فروپاشی را عیان می‌کند. یکی از نمادهای ظریف اما تأثیرگذار این عیان‌شدگی، برهنگی پای کاراکترها است که گویای عجز آن‌ها در پنهان‌سازی حقیقت و شکست این خانواده در حفظ ظاهر مطلوب است. جا دارد در اینجا اشاره‌ای به بهترین دیالوگ نمایش هم داشته باشم، جایی که مادر خانواده می‌گوید: "داشتن فرش به مثابه پای برهنه است."

علاوه بر این‌ها، نمایش در ارائه نشانه‌های تصویری و معنایی، عملکردی کم‌نقص دارد. این نشانه‌ها یا در خدمت محتوای اثر هستند و به فهم عمیق‌تر مفاهیم کمک می‌کنند، یا در جهت تقویت مؤلفه‌های ژانری اثر عمل می‌کنند و در هر دو جنبه، نمایش موفق می‌شود تا لایه‌های زیرین روایت خود را به‌طرزی تأمل‌برانگیز به مخاطب منتقل کند.

نمایش با رویکردی ساختارشکنانه، کانون خانواده را به چالش می‌کشد و با تقدس‌زدایی از آن، بر جنبه‌های ابزورد اثر می‌افزاید. در این خانواده، روابط سنتی و معانی آشنای نقش‌های خانوادگی دگرگون شده‌اند؛ فرزندان به‌راحتی والدین خود را تحقیر می‌کنند، مادر از مفهوم همیشگی "مادر" فاصله دارد و نشانی از محبت و فداکاری مادرانه که همیشه دیده‌ایم در او دیده نمی‌شود.  همچنین، فاصله سنی اندک میان بازیگران، حس متعارف یک خانواده را تضعیف می‌کند و بر بیگانگی درون این ساختار تأکید دارد. همه این عناصر در جهت القای این مفهوم عمل می‌کنند که خانواده‌ای که روی صحنه می‌بینیم، دیگر واجد معنای واقعی "خانواده" نیست، بلکه تصویری تهی و ازهم‌گسیخته از آن است. در این نمایش، نقش‌های پدر، مادر، فرزند و همسر از فرم سنتی خود خارج شده و یا بی‌معنا می‌شوند. در این خانواده ابزورد، گفت‌وگوهای بی‌محتوا، تکرارهای بی‌پایان و سوءتفاهم‌های حل‌نشدنی جایگزین روابط عاطفی عمیق می‌شوند. این نشانه‌ها در لحظات مختلف نمایش به شکل‌های گوناگون ظاهر می‌شوند، از جمله در صحنه‌ای که پسر خانواده پشت آیفون، یک کلمه خاص را به‌صورت مکرر تکرار می‌کند.

یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های نمایش، بی‌نام بودن کاراکترها است. در تئاتر ابزورد، نام داشتن معمولاً نشانه‌ای از فردیت و هویت است، اما شخصیت‌های این نمایش، عمداً فاقد نام هستند، زیرا هویتی ندارند. در این اثر، کاراکترها نه برای مخاطب و نه حتی برای خودشان، ملموس نیستند. آن‌ها مجموعه‌ای از کلیشه‌های رفتاری‌اند که درون پوچی خود گیر افتاده‌اند. در چنین جهانی، نام داشتن نه‌تنها بی‌معنا، بلکه متناقض با ذات اثر است. این عدم نام‌گذاری، یکی از عناصر کلیدی در نمایش بحران هویت و از خودبیگانگی است که نمایش تلاش در برجسته کردن آن دارد.

از دیگر نقاط قوت این اجرا، استفاده هوشمندانه از مینیمالیسم در طراحی صحنه و میزانسن است. هرچند همه‌چیز به‌شدت ساده و موجز به نظر می‌رسد، اما این سادگی، در تضاد با عمق مفاهیم و پیچیدگی درونی نمایش عمل می‌کند.

نمایش بعد از افتادن در بخش‌هایی از طنز استفاده می‌کند، اما نه طنزی که در تئاترهای رایج دیده می‌شود. این طنز، ساختارشکن، پیشرو و کاملاً در خدمت مفهوم ابزوردیسم است. طنزهای ظریف و نامنتظره مخاطب را جذب می‌کند.

بازیگران نمایش، همگی اجراهایی یکدست و باورپذیر ارائه می‌دهند. مهتاب ثروتی برجسته‌ترین اجرا را دارد. بازیگران با کنترل دقیق حرکات، لحن و سکوت‌ها، شخصیتی چندلایه و پرابهام خلق می‌کنند که به درک بهتر فضای نمایش کمک می‌کند. 
 
بعد از افتادن نمایشی است که باید از مسیر آن لذت برد، نه در انتظار پایانی مشخص و منطقی نشست. این ویژگی، ذاتی تئاتر ابزورد است: عدم وابستگی به چارچوب‌های رایج و ارائه‌ی روایتی که برخلاف انتظار مخاطب، از کلیشه‌های متداول فاصله می‌گیرد. شاید این نمایش برای آن دسته از مخاطبانی که به دنبال قصه‌گویی مرسوم هستند، جذاب نباشد، اما در چارچوب ابزوردیسم، اثری کم‌نقص و درخشان محسوب می‌شود.  خیلی ممنونم از همه عوامل.
چقدر خوب و کامل نوشتین👏👏👏
درود ..و واقعا از بازی های درخشان بازیگران مخصوصا مخصوصا.مخصوصا خانم ثروتی نمیشه گذشت بسیار چشم نواز بازی کردن...
به شدت با این نوشته موافقم. به نظر من هم هدف این نمایش بیشتر خانوادگی بود تا سیاسی.
و با این هم به شدت موافقم که اتفاقا این کار ابزورد بود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چرا باید یاد این آهنگه بیفتم؟
رفتم سر کوچه، یه پاکت سیگااار بگیرم…
رفتم اون دنیا تا بمیرم
نتیجه اخلاقی کامنت‌های این پست؟
نرید سر کوچه سیگار بگیرید. ظاهرا چندسالی طول می‌کشه برگردید.
منم هربار میبینم پوسترش رو ناخودآگاه تو فکرم هم اهنگه میاد هم کتابه
بیشتر ترغیب میشم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش نظرات منفی رو هاید می‌کنه و بابت این موضوع هم نه تیوال پاسخگوئه و نه خانم آدینه. خواستم در جریان باشید.
جدیداً ظرفیت نقدپذیری هنرمندان خیلی بالا رفته!
حسین چیانی
خیلی ممنونم که بالاخره یک نفر جواب داد. نظر بنده درباره این نمایش بدون این که حرف توهین‌آمیزی گفته باشم پاک شده. می‌شه بفرمایید از چه درگاهی باید پیگیری کنم؟
ممکنه نظر شما قبل از درج آپلود نشده
به هر جهت شما می‌توانید مجددا نظر منفی خودتان را مندرج نمایید
شبیر  
ممکنه نظر شما قبل از درج آپلود نشده به هر جهت شما می‌توانید مجددا نظر منفی خودتان را مندرج نمایید
نه راستش اینطور نبوده. نظر من چند روزی هم توی صفحه نمایش موجود بود و بعد از چند روز هاید شده.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نظر جناب محمدحسن کیانی عزیز درباره این نمایش که به دلیل محدودیت اکانت ایشون، بنده افتخار انتشار نظرشون رو دارم:

// من و فردا، او و دوستان اش ۱۹۸۹ //
دوستی و رفاقت چیز خوبیه ولی خب باید از سعید زارعی و مصطفی هرآئینی و برهمنی و و بقیه دوستان قبل ۱۹۸۹ و بعد ۱۹۸۹ و خود ۱۹۸۹ می خواهم که وقت ایمان صیاد برهانی را برای کارهای ضعیف و متوسط و اون چیزهایی که فکر می کنند خوبه و این حرفها نگیرند...
خب متن این کار دری وری نبود ولی تماشاگر از نویسنده جلوتر بود، تماشاگر می دانست که باید منتظر اختلاف بین من و منِ من باشد و برای همین طولانی و خسته کننده شده بود بدون غافلگیری و حتی پایان بندی مرگ هم از ملالت چیزی نکاست..
وقتی فایت کلاپ ۲۵ سال پیش سینمای جهان را به تسخیر در میاره، من الان؟
جواب: متاسفم!
اگر نقبی ( نقب: راه باریک زیر زمینی ) به گذشته من می انداخت شاید رستگار می شد که نشد...
منِ پاکراه، منِ هرآئینی
به فاصله ... دیدن ادامه ›› ۵ سال به اجرا در آمدند و منِ پاکراه : ۱۸ و من ِ هرآئینی به خاطر نور و دکور و بازی و غیره ۱۰...
جایی که زحمات تیم اجرایی برای یک متنِ تکراری به قهقرا رفت....
این قدر این متن عقب تر از تماشاگر هست و بدون غافلگیری و غیره که نیازی به تحلیل متن نداره...
به دوست مشترک لوس الکی گیر بده سختگیر نمامون بفرمایید:
در دنیا کمتر از تعداد انگشتان دست سوژه و داستان موجود است و همه آثار در نحوه روایت همان داستانهای تکراری از هم متمایز میشوند، در ضمن اثر فلسفی با موضوع هویت و شناخت انسانی خیلی قصه گو نیست و لزومی هم برای سرگرم کنندگی و همراهی تماشاگر باهوش جلوتر از متن ندارد، نمایشنامه ای این چنین ژرفای تفکر انسان را نشانه رفته است و اتفاقا با کندی و ایستایی انگشت برای جایی گذاشته که نباید با سرعت و هیجان از آن عبور کرد.


در فیلم ارزشمند باشگاه مشت زنی شخصیت مخلوق در تضاد کامل با خالق و نیمه تاریک انکار شده اوست که قرار است با هم به وحدت برسند، اما من من اتفاقا از وحدت به کثرت جاری است و و و
سحر بهروزیان
بهتر روز آزاد سازی خرمشهر باشه :)
😁🌻🙏
مهرنوش نوری
الکى خواندم زدم که بعدا برگردم بخونم با سپاس از آقاى چیانى
خواهش می‌کنم خانم نوری عزیز🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید