در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مهدیه سلیمانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:16:12
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام و خسته نباشید
فردا اجرای پایانی هست یا برای شب‌های آتی تمدید میشه؟
درود و ارادت بانو
سپاسگزارم🙏
به درخواست همراهان، چند شب دیگری هم تمدید میشه
۵ ساعت پیش
مجید شکری
درود و ارادت بانو سپاسگزارم🙏 به درخواست همراهان، چند شب دیگری هم تمدید میشه
خیلی هم عالی
ممنونم
۵ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سرنوشت اون نمایشی که آقای ایرج طهماسب اوایل پاییز میخواستن تو تئاتر شهر اجرا ببرن چی شد؟
البته ایشون فقط نویسندهٔ اون کار بودن...
کلا از صفحه ی روزگار محو شد!!
۱۰ ساعت پیش
مهرناز خلیلی
کلا از صفحه ی روزگار محو شد!!
آره همینش واسم عجیب بود!
۸ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه ایده خوب، یه طراحی صحنه وااااقعا درخشان به همراه افکت‌های صوتی متناسب، سه بازی قوی و یک بازی متوسط، که با گره‌گشایی‌های گنگ و نمادگرایی اغراق آمیز باعث شد در طول اجرا آروم آروم هیجانم بخوابه و در انتها کمی سرخورده از سالن بیرون بیام.
البته این گارد و عدم علاقه بنده به سمبولیسم کاملا از سلیقه شخصی من نشات میگیره و درست نیست که سنگ محکی برای خوب یا بد بودن متن قرار بگیره، اما فکر میکنم سمبلیسم دست مخاطب رو برای تفسیر و تاویل داستان زیادی باز میکنه و ترجیح شخصی من اینه که به تماشای اثری بشینم که معنای واحد و مستقلی داشته باشه و من القا کننده معنی به اون نباشم.
در کنار آنچه که مطرح شد، فکر میکنم در سیر داستان با گره‌ها و سوالاتی مواجه شدیم که متن نتونست پاسخ مناسبی بهشون بده، اما باقی عناصر اجرا از کارگردانی تا بازی‌ها، لباس و صحنه کاملا در خدمت اون بودند.
در کل با اثر قابل تامل و محترمی مواجه شدم که بازی قوی آقایان و طراحی صحنه بی‌نظیرش در مواجهه و درک اثر کمک دوچندان میکرد.
برای همه عوامل این اجرا آرزوی موفقیت روزافزون دارم🌹🙌
پیشنهاد میکنم نقد سرکار خانوم ثانی رو زیر برگه ی اجرای قبلی مطالعه بفرمایید .
از خواندم به دوست دارم تغییر کرد :))
۹ ساعت پیش
سجاد آل داود
از خواندم به دوست دارم تغییر کرد :))
همینکه برعکسش نبوده جای شکرش باقیه😄🤝
۸ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
میگم…
نمیخواین برگردین؟
ما خیلی وقته منتظرتونیما :))
اگر تصویر مجال بده...
۵ روز پیش، پنجشنبه
مهدیه سلیمانی
آره، دیدم حوصلم نمیکشه با اون دسته وارد تعامل بشم؛ از همون تکنیک “رها کن، عبور کن” استفاده کردم😄
آخه ببین این بحث‌ها هم از باب گفتگو، هم از باب پروفایل‌های فیک، هم از باب اینکه بالاخره از فلان نمایش خوشمون اومده و این بابا داره می‌کوبدش پس یه چیزی بگیم؛ شکل می‌گیره😊😊
۳ روز پیش، شنبه
امیرمسعود فدائی
آخه ببین این بحث‌ها هم از باب گفتگو، هم از باب پروفایل‌های فیک، هم از باب اینکه بالاخره از فلان نمایش خوشمون اومده و این بابا داره می‌کوبدش پس یه چیزی بگیم؛ شکل می‌گیره😊😊
نوتیف این پیامتون به طرز عجیبی واسم نیومده بود! عذر میخوام اگه دیر پاسخ میدم.
بله منم عرض کردم منظورم ابدا یه گفتگوی مسالمت آمیز و سازنده نیست. برای خودم پیش نیومده ولی اخیرا زیاد دیدم یه عده از عزیزان که از نمایشی خوششون میاد زیر همه نقدهای منفی اون اثر با استفهام‌های انکاری یا الفاظی که در ظاهر رکیک نیستن ولی تمسخر آمیزن، فرد منتقد رو مورد استهزاء قرار میدن که به نظرم خیلی رفتار حقیرانه و زشتیه. هنر برای همه‌ست، نقد برای همه‌ست و این وسط این ماییم که تصمیم میگیریم به کدوم حرف و کدوم نقد بها بدیم و از کدوم یکی بی توجه گذر کنیم.
مکالمات این شکلی هم بشدت پست و حوصله‌سربرن و هم به غایت بی‌ثمر.
۵ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این متن سیر داستان رو لو نمیده، ولی پیشنهاد میشه قسمت اولش رو بعد تماشای نمایش بخونید:
قسمت اول/
معنی استمرار: گذشتن و رفتن پیوسته
ما از دست میدیم، از دست میدیم، از دست میدیم و برای از دست دادن پایانی نیست.
نمیدونم چرا در حین تماشا نمایش تکونم نداد…
شاید چون رگ کله سیاه خاورمیانه‌ایم زد بالا و همه خشم و عقده‌هایی که روی صحنه میدیدم رو به رسمیت نمیشناخت، درست مثل عبدو. ولی از سالن که بیرون اومدم و هوای سرد خورد تو صورتم یاد انبوه خشم فروخورده این سالها افتادم، همه از دست دادن‌ها، تلاش کردن‌ها و رسیدن‌ها و بعد دلزده شدن‌ها.
یه جایی کارو و جمیلا توی پادکستشون درباره خطر فروخوردن احساسات میگن، خطر حس نکردن. و من، ما، سالهاست که سر شدیم، سالهاست که انتخابی جز از دست دادن نداشتیم؛ جنگیدیم، ولی برای باختن. و بزرگترین دلیل این خشم و بعدتر این سر شدن، حداقل برای من، احساس عدم تعلقه. عدم تعلق به یک جغرافیا، به یک ... دیدن ادامه ›› نسل، به یک ایدئولوژی، یک هدف و آرزو و چه بسا یک شخص.

قسمت دوم/
متن: دستاورد این نمایش برای من لمس گذشته و درک حال بود. کاش در این نمایش ما با جیمی پورتر روبرو بودیم، نه عبدو، چون همه اونچه که شخصیت‌سازی اون رو به یک خاورمیانه‌ای نزدیک میکرد چند جمله شکسته‌بندی شده بود و نه بیشتر. درسته که ما خاورمیانه‌ای‌ها، ما ایرانی‌ها بهتر از هر نقطه دیگر جهان خشم جیمی رو درک میکنیم، اما لازم نیست حتما خاورمیانه‌ای باشی تا در این شخصیت، در این خشم و نفرت و در این موقعیت بگنجی. از طرفی فکر میکنم حتی نمایشنامه اصلی هم جا داشت که در شخصیت‌پردازی و در دیالوگ‌ها و انتقال مفاهیم کمی ژرف‌تر و خلاقانه‌تر عمل کنه. بنابراین نمایشنامه اصلی واسم ۴/۵ عه و با اینکه متن تا حد خیلی خوبی به اون وفاداره اما بخاطر همین تغییرات مختصر و بی‌حاصل به متن فارسیش ۳.۵ میدم.

بازی: خسرو پسیانی وقتی میره تو نقش دیگه بیرون نمیاد! مرد مومن تو رورانس دیگه دست از سرمون بردار :))))
در عین اینکه به نظرم لازم هم نبود و همون بازی خوب هم برای این نمایشنامه کفایت میکرد، واسم تحسین برانگیزه که پسیانی در عین هنرش در بازیگری به صدا و بدنشم تسلط داره و واسه تربیتشون زحمت کشیده. (شما بخونید آواز و رقص، ولی من تعبیرش میکنم چندبعدی بودن در ایفای یک نقش.) این وسط کارو و شیطنت‌هاش گاهی یکم بیش از اندازه گل درشت و تیپیکال میشد، شاید هم هدف نویسنده همین بوده، نمیدونم.
شیرین اسماعیلی هم خوب به نقش شکل داده بود و برای من خیلی باور پذیر بود بازیش، در حدی که یه جا که حالت عادی نداشت من کم کم دیگه داشت باورم میشد اونی که تو دستشونه واقعا اصل جنسه :))
مازیار سیدی خاکستری بود برای من، جنس غمش تصنعی بود برام و لمسم نمیکرد، ولی خشمش به مثابه یک آینه صیقلی همه خشم این سالهای خودمو توی صورتم میکوبید. از حق که نگذریم، از صدا و نوازندگی ایشون هم لذت بردم.
کاراکتر مرجان اتفاقیان از اون دست بازی‌ها بود که حالت استریوتایپ داشت، یعنی نقش مال خودش نشده بود و صرفا داشت خیلی خوب و تمیز نقش استریوتایپی از یک زن مرفه و یک دوست رو مخ رو بازی میکرد، و نمیدونم این خواسته خود نمایشنامه‌ست یا صرفا کارگردان و خود اتفاقیان اینطور خواستن.
آقای بابک هم که نقطه عطف این ماجرا بودن و کیف کردم از دیدنشون حتی به واسطه پرده‌ای که تمام ارتباط بین ایشون و مخاطبین از قبل اون بود.

صدا و موسیقی: انتخاب موزیک حرف نداشت، افکت‌ها هم خیلی شارپ و خلاقانه و اصلا عالی. فقط هاش‌اف‌ها یکم اذیت کردن امشب، امیدوارم توی شبهای آینده این نقص برطرف بشه. یه سوالم برام پیش اومد، ابتدای نمایش کی داشت با سوت زیر لب آهنگ میزد و اصلا چرا؟

دکور: این کاربردی‌ترین و خلاقانه‌ترین استفاده از صحنه گردان بود که این اواخر دیدم! استفاده از پروژکتور برای ویوی شهر و ساختمونا هم خیلی ایده جالبی بود. ولی یکم عدم تناسب رنگ جزییات مختلف دکور با همدیگه ocd ام رو قلقلک میداد. با این حال فکر کنم تا همینجاشم خیلی بیش از نرم این روزها برای دکورتون هزینه کردین، دمتون گرم!

لباس: تناسب لباسها با کاراکترها و خط زمانی که داستان توش رخ میداد رو خیلی دوست داشتم، اینکه لباسها عوض میشد هم یعنی استفاده حداکثری از موقعیتها ولی لباسهای آلیسون انگار برای ۵۰ سال قبل این خط زمانی بود. بیشتر old fashioned بود تا old money!

نور: خوب و منطقی، گاهی کمی با تاخیر و بدون خلاقیت مشهود.

سایر: ساعت ۲۰:۳۰ ورود دادن، ۲۰:۴۵ نور رو گرفتن و ۲۲:۲۰ از سالن خارج شدیم.(بهمراه رورانس جمعا ۱۱۰ دقیقه) فاصله بین ردیف‌ها در صندلیای جدید خیلی مناسب و کافیه، ولی شیب کافی نیست و من در ردیف دوم با هزار جور خم و راست شدن رد نگاهمو از بین کله‌های روبروم به قسمت‌های مختلف صحنه باز میکردم.
نمی دونم چرا نمایش من رو هم تکون نداد..
۵ روز پیش، پنجشنبه
مهدیه سلیمانی
ببین من تازه زمانی که از صندلی پا شدم شروع کردم به چفت و بست دادن سرگذشت عبدو با تجربیات خودم و فهمیدم چی به چیه و اون خشم هیستریک از کجاها نشات میگیره. همونطور که در کامنتم زیر نقد مهرنوش مومنی ...
چقدر درست نوشتید
۵ روز پیش، پنجشنبه
Behbehzad
چقدر درست نوشتید
تشکر🙌
۵ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من واسه اجرای اولتون بلیت خریدم و دست تقدیر بر این شد که فردا به تماشاتون بشینم. ولی الان متوجه شدم برای سانسهای جدید هم تخفیف دانشجویی رو اوکی کردید و هم ساعت زودتر.
مرسی که پای قولتون موندید و هوای دانشجو‌ها رو دارید، دم تک تکتون گرم🤍✨
میدونم که این روزها هامون سه‌تا اجرا رو داره روی صحنه میبره و حسابی شلوغید و اصلا تا باشه ازین شلوغیا باشه :)
ولی میخواستم بدونم راهی هست که این وسط یه تایم زودتر هم برای نمایشتون موجود کنید؟
علی کیهانی
سلام و وقت بخیر به علت حضور دو اجرای دیگر در تئاتر هامون ، امکان جابجایی در تایم اجرا نیستش.🙌🏼🙏🏼
باشه مرسی🥲🙌
سلام و وقت بخیر
به علت حضور دو اجرای دیگر در تئاتر هامون ، امکان جابجایی در تایم اجرا نیستش.🙌🏼🙏🏼
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اینی که من امشب روی صحنه دیدم یه شاهکار بود، یه حظ ممتد، تئاتر در معنای راستین خودش!
شاهد یه متن منسجم و اغلب مسجع و خوش آهنگ بودیم که تک به تک کلماتش ریزبینانه در کنار هم چیده شده بود و هنر تنفس بازیگران رو به چالش میکشید. داستان از دل تاریخ بود و به لطف و یا در واقع جبر همین تاریخ پیرنگ‌ریزی سهمگینش در هر صحنه بیشتر و بیشتر تیشه به قلب مخاطب میزد. میزانسن‌بندی‌ها به جا و دقیق بود و هر ثانیه از نمایش، هنر کارگردان رو به رخ میکشید.
بازی‌ها، فرم، لحن، بدن، همه و همه در خدمت اجرا بودند و این حجم آمادگی و سوار بر متن بودن نشان از حرفه‌ای بودن این تیم داره.
طراحی لباس جذاب و روایت‌گر بود، نور به درستی چینش و با دقت به کار گرفته میشد، انتخاب موسیقی بسیار درست و متناسب با هر صحنه بود و گاه و بی‌گاه با نوای ژوست روباه عزیزمون جان بیشتری میگرفت، دکور ساده اما به غایت کافی بود.
و یه تشکر بزرگ از تماشاخانه محبوب من، ایرانشهر، که توی چند ماه اخیر همیشه سر وقت یا با تعلل اندکی اجراها رو روی صحنه برده.
اهمیتی نداره که به تاریخ این سرزمین علاقمند هستید یا نه، اونچه که روی صحنه شاهدید یک تراژدی تمام عیاره که هر علاقمند به تئاتری رو روی صحنه میخکوب میکنه.
به احترامتون تمام قد کف زدم و امیدوارم تشویق‌های بلندتر و طولانی‌تر و سولداوت‌های متوالی‌تون رو به تماشا بشینم.
“اکتینگ” برای من یک نمایشنامه با دغدغه‌ای ارزشمند بود، نمایشنامه‌ای در رثا و ثنای هنر بازیگری و آنچه این روزها بر احوالات آن میگذرد.
“اکتینگ” به زعم من از آن دست نمایشنامه‌هاست که مطالعه، تعمق و مکث‌های گاه و بیگاه در میان آن، لذت‌بخش‌تر از تماشای آن روی صحنه است. روند سینوسی نمایشنامه در ابتدا و انتها با ریتم درستی پیش میرفت و در اواسط آن کمی کند میشد، شاید در این میان اگر بعضی صحنه‌ها کوتاه‌تر و بعضی مونولوگها موجزتر بیان میشدند و زمان نمایش به حدود ۱ ساعت تقلیل پیدا میکرد این روند سینوسی را به یک روند تصاعدی و خوش ریتم تبدیل میکرد.
فکر میکنم نمایشنامه در مدح بازیگری بسیار موفق‌تر از رثای مشکلات گردآمده حول این حرفه عمل کرد، آنطور که شایسته بود به تعمق و پردازش در این مشکلات نپرداخت، نتوانست غم و سوگ کاراکترها را آنطور که باید به مخاطب منتقل کند و در نهایت با یک پایان‌بندی نسبتا کلیشه‌ای به آن خاتمه داد.
صحنه، نور و موسیقی به خوبی در خدمت اجرا بودند و علی الخصوص از شارپ بودن افکت‌های صوتی حقیقتا حیرت زده شدم.
با همه این تفاسیر، “اکتینگ” تبلور هنر بازیگری روی صحنه بود. از تماشای بازی این سه عزیز با نهایت آمادگی و تسلط بر متن، احساس و بدن عمیقا لذت بردم و برای همگی آرزوی سلامت و موفقیت روزافزون دارم.
ممنون از انرژی خوبتون و نکاتی که مطرح کردید🙏🏼🌺
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اولین باریه که میبینم کسی به AI کردیت میده. چه بامزه :))))
اجرای قبلی این کارگردان هم همین بود!
امیرمسعود فدائی
چرا دیگه، ببینید کارگردان رو، قراره کار ساده و سرراستی باشه!
چشم، مرسی که راهنمایی میفرمایین، هرچند من مقداری از این برند سازی ها که داره روال میشه فراری ام، اما حرف شما نمیشه رو زمین بمونه
ترانه رضایی
چشم، مرسی که راهنمایی میفرمایین، هرچند من مقداری از این برند سازی ها که داره روال میشه فراری ام، اما حرف شما نمیشه رو زمین بمونه
سلامت باشید🙏🏻🙏🏻🌹🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیوار یه جوری پر از نظرات خوب و مثبته که حس میکنم شاید من دارم تو دنیای موازی به تماشای تئاترای این روزا میرم.
توی اینستا که همه خوشبختن، توی لینکدین هم که همه توی درس و بیزینس خودشون عاقبت بخیر شدن، توی تیوالم که در اوج هنر قرن بیست و یک قرار داریم.
الهی شکرت
میثم هنزکی
جامعه ای که به تلقین خوشبختی تن میده یا سقوط کرده یا در راه سقوطه !
میثم عزیز
هر دوتاشم با هم ممکنه
عرفان ضرغامی
میثم عزیز هر دوتاشم با هم ممکنه
بله صحیح میفرمایید ، صرفا درباره نتیجه ی محتوم شرایط فعلی جامعه ی خودمون عرض کردم .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهدیه سلیمانی (mahdieh.soleimani)
درباره اکران و نقد فیلم وانیا i
سلام و وقت بخیر
ممنون که فیلم تئاترهای تئاتر ملی لندن رو تهیه و اکران عمومی میکنید.
سوالی داشتم و اون هم اینکه آیا این فیلم تئاتر زیرنویس فارسی یا انگلیسی هم داره؟
فیلم تاتر فلیبگ با زیرنویس فارسی پخش شد
سپهر
فیلم تاتر فلیبگ با زیرنویس فارسی پخش شد
ممنونم🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چهار بازی خوب، در یک نمایش معمولی.

داستان، کلیشه‌وار، با بیانی صریح و دراماتیک توصیفی بود از سرخوردگی‌های انسان در جستجوی آرزوهاش و گاهی رسیدن‌ها و امان از رسیدن‌ها…
چون فوتبالی نیستم قضاوت درباره ارجاعات فوتبالی نمایشنامه رو میسپارم به اهلش، اما حدس میزنم از حیث درد و دل‌های فوتبالی، شاید بتونه قولنج دل اهالی فوتبال رو بشکنه.
اما داستان به نظر من زیادی ساده و در سطح بود، مفهومی در دلش نداشت و همه اهدافش در دل مونولوگ‌های کاملا ساده و صریح خلاصه میشد. همین باعث میشد علیرغم همذات‌پنداری با کاراکتر‌ها، نشه در عمق و کنه قصه‌شون فرو رفت و در نهایت انگار مخاطب سریال‌های صدا و سیما هستی، شاید کمی آوانگارد‌تر.
بازی‌ها رو علیرغم اینکه چالش زیادی نداشتن و مبتنی بر مونولوگ بودن دوست داشتم و جز این هم از این چهار عزیز انتظاری نمیرفت، اما حیفه که با یک نمایشنامه اینچنینی نشه هنر این عزیزان اونطور که باید روی صحنه ... دیدن ادامه ›› شکوفا بشه.
صحنه بسیار ساده بود و نور هم در شب اول چیزی برای ارائه نداشت، صداهای بک گراند هم به نظر میرسید بیت باکسن و در لحظه تولید میشن که در نوع خودش جالب بود اما اون هم همچنان معمولی. البته که بعنوان شب اول اجرا همه این نقایص تا حد زیادی پذیرفته‌ست.
در نهایت برای همه عوامل این نمایش آرزوی موفقیت‌های بیشتر و بهتر دارم✨

نظر خیلی شخصی: همونقدر که با تماشای یک خواننده در قامت بازیگر روی صحنه دچار شرم نیابتی میشم، وقتی بازیگری روی صحنه ناشیانه آواز سر میده یا رپ میکنه هم تو ذهنم میگم حالا چه کاریه؟!
(این وسط عده قلیلی استثنا هم داریم که در یک حوزه تخصص داشتن و در حوزه دیگه هم تمرین کردن و حالا در هر دو متبحرن، اما خب عرض کردم؛ قلیل!)
خاطره اسدی در ایفای چیزی که ازش خواسته شده بود کم نگذاشت و از طرفی این صحنه هدفمند و در جهت نشون دادن علاقه این کاراکتر به رپ بود، اما حداقل نظر بنده اینه که با یه هد زدن و همخونی با دو سه‌تا جمله هم کار در میومد، دیگه بیشترش میشه اضافه کاری و همون جریان شرم نیابتی که عرض کردم.
البته که فدای سرتون، توی اسنپ “سفارشی” رو پلی کردم، یاس که ورس اولو خوند، کل امروزمو شست و برد.
ممنون که درباره‌اش نوشتید. من از رپ کردن روی صحنهٔ تئاتر به شدت بدم میاد و خوشحالم که متوجه شدم این اتفاق در این اجرا میفته.
امیرمسعود فدائی
ممنون که درباره‌اش نوشتید. من از رپ کردن روی صحنهٔ تئاتر به شدت بدم میاد و خوشحالم که متوجه شدم این اتفاق در این اجرا میفته.
یه توضیح اضافه هم بدم از این نظر که صدای خواننده پلی میشد و خاطره اسدی بخش کوچکی از موزیک رو با خواننده همخوانی میکرد، مثل زمان‌هایی که با خودمون تنها میشیم و با آهنگ محبوبمون هم‌خونی میکنیم. نه خیلی طولانی بود و نه حقیقتا خیلی بد.
اما خب همونطور که عرض کردم، دیدن اینجور صحنه‌ها سلیقه بنده هم نیست!
امیرمسعود فدائی
ممنون که درباره‌اش نوشتید. من از رپ کردن روی صحنهٔ تئاتر به شدت بدم میاد و خوشحالم که متوجه شدم این اتفاق در این اجرا میفته.
رپ که چی بگم فاجعه ای برای خودش بود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده و داستان رو‌ دوست داشتم؛ اینکه دست روی هزارتا موضوع و دغدغه گذاشته بود رو هم. اما نثر و نوشتارش رو نه. چرا؟ چون “کلمه بازی” بود. ترکیب مسلسل وار کلمات بعضا بی‌ربط، جمله بندی‌های گل درشت و از این شاخه به اون شاخه پریدن، ردیف کردن هزار جمله قصار و بعضا گنگ پشت هم و تلاش برای بیرون کشیدن مفهوم از پس تک تکشون.
مطالعه و تامل در جملات این چنینی وقتی در قالب کتاب به نگارش در میان، بسیار شیرین و لذت بخشه. اما حالا فرض کن یه کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای رو به دستت بدن که پشت هم جملات قصار این فیلسوف و اون سیاست‌مدار رو بی هیچ مقدمه و حرف پیش و پسی پشت هم ردیف کرده و به تو دو ساعت وقت میدن تا تمومش کنی. آیا ازش لذت میبری؟ نه. آیا به تک تکشون فکر میکنی؟ بعید میدونم. آیا تمومش میکنی؟ شاید.
بله، حقیقت اینه که از پس هر کلمه به تنهایی هم میشه هزار مفهوم بیرون کشید، چه برسه به سیل واژگان در کنار هم! اما دلیل نمیشه که هی بچینیم و بچینیم و بعد فکر کنیم چه مفاهیمی رو میشه از توش بیرون کشید. کلمات راهگشای ما برای بیانن، معلولن؛ نه علت! شاید واسه همینه که درباره خیلی از المانهای این نمایش بحث در کامنت‌ها بسیاره؛ اینکه چرا بونکر؟ چرا خش خش؟ چرا صحنه چرخان؟ از پی این ابهامات میشه هزار برداشت گوناگون کرد و همگی هم معلق بین درستی و نادرستی، و این در کمال تناقض هم حسن و هم عیب گنگ نویسیه.
از این حیث به نظر میرسید خیلی‌هامون از تماشای این موعظه طولانی و مبهم خسته و کلافه شدیم؛ اینو از دیالوگ‌هایی که بعد اجرا تو محوطه بیرونی لبخند میشنیدم و از افرادی که وسط اجرا سالن رو ترک کردن برداشت کردم. البته اینکه مدت نمایش حدود ۳۰ دقیقه بیشتر از تایم اعلام شده بود هم بی‌تاثیر نبود.
بازی ... دیدن ادامه ›› خانم رسول زاده رو به مراتب بیشتر از آقای آذرنگ دوست داشتم. علم روانشناسی میگه لحن یه تراپیست خوب باید خالی از عواطف و قضاوت درباره مراجعش باشه، صورتش هم. اما ما که اینجا یه تراپیست تماما بد رو شاهد بودیم، ما که انتقال متقابلشون رو شاهد بودیم، قضاوت‌گری و خروج از چهارچوب‌های روانکاوانه رو شاهد بودیم، حالا چی میشد این تراپیست ناشی لحنش از این مونوتون یکنواخت خارج میشد و کمی احساس، در کلام و صورتش هم دیده میشد؟
(البته اینم توی پرانتز بگم که اکت بدنشون حرف نداشت.)
صحنه و نور به خوبی در خدمت اجرا بودن، اما متوجه علت وجود ویلچر در صحنه نشدم، اگر هم نمادین بود برای من آنچنان ملموس نبود. از طرفی صحنه بین سنت و مدرنیته گیر افتاده بود و من مدتها بود اون صندلی فلزی‌های عتیقه رو جایی جز سریال‌های دهه شصت ندیده بودم و حالا نظاره‌گر اونها در یک فضای آخر الزمانی بودم. لباسها ساده و تا حدی متناسب بود و بد نبود گریم هم به تکمیل این فرایند بپردازه. (مثلا برای اراذل نشون دادن دختر میشد جای زخمی روی صورتش تعبیه کرد یا کمی از زیبایی و ظرافت ذاتی چهره سارا رسول زاده نازنین کاست.)

و اما بگم از تماشاگران که دیشب عجیب بد و بی‌انصاف بودند. دیشب عده‌ زیادی میهمان ردیف‌های جلو رو اشغال کرده بودند و چشمم به یک کودک و یک نوجوان هم برخورد کرد. از بد روزگار، به نظر میرسه لبخند سالن اکوستیک و بشدت استانداردیه و شما میتونی صدای ویبره گوشی افراد رو حتی از ردیف‌های روبروت هم بشنوی. ۳ بار گوشی در اقصی نقاط سالن زنگ خورد، هزارتا نوتیف برای دختر کناریم اومد که در کمال تعجب پاشو به لبه پشتی صندلی مقابلش قلاب کرده بود و از همه رو اعصاب‌تر خنده تماشاگرا به عجیب‌ترین و نامربوط‌ترین دیالوگهای ممکن!
موز: خنده حضار!
ننه سگ: خنده حضار!
ایشالا که همیشه خنده‌رو باشید، والا ما که چیز خنده‌داری ندیدیم!
در ارتباط با ویلچر به نظرم این شیوه درمان بود که وقتی دکتر از خودش و زندگیش حرف میزد بلند میشد و راه میرفت و تعریف میکرد ولی وقتی میخواست راجع به دختر و مراجعش نظر بده و زندگی اون رو بررسی کنه مجددا روی ویلچر مینشست تا خودش رو هم سطح اون نشون بده که نگاه یک درمانگر و بیمار به اون دختر منتقل نکنه و حس یک همراه و کسی که قصد کمک کردن رو داره انتقال بده.
در ارتباط با سنتی و مدرنیته هم که گفتین دقیقا قصد همین بود که شخصیت مجهول و عجیب این دوره از زمان رو نشون بده که بشریت داره به سمتی میره که هم باورهایی سنتی در خود داره و هم میخواد مدرن باشه حداقل که در جامعه ایران به نظرم این کاملا صدق میکنه.
شاهین محمدی
دیشب هم همین موضوع بود و دوستان خیلی میخندیدن! در صورتیکه فضای کلی کار انقدر غم انگیز هست که خنده ای حتی با خنده دار ترین کلمات به لب نمیاد. یاد آخرین کنسرت فرهاد افتادم...!
من اصلا میگم اگه تماشاگر توقع داره نمایش کمدی ببینه یا اصلا دوست داره بخنده چرا ژانر کمدی رو برای تماشا انتخاب نمیکنه اگه جلوی خنده رو نمیتونیم بگیریم و کنترلش کنیم بهتره این نوع از تئاتر رو انتخاب نکنیم چون همین دوستان در آخر میگن تئاترش کسل کننده بود و هیچی متوجه نشدیم و فلان در صورتی که نمایش اشتباهی رو انتخاب کردن که مطابق سلیقه و جهان فکریشون نیست.
فرنیا شمسعلی زاده
من اصلا میگم اگه تماشاگر توقع داره نمایش کمدی ببینه یا اصلا دوست داره بخنده چرا ژانر کمدی رو برای تماشا انتخاب نمیکنه اگه جلوی خنده رو نمیتونیم بگیریم و کنترلش کنیم بهتره این نوع از تئاتر رو ...
از اون جالب تر برای من عده زیادی بودن که با بچه کوچیک اومده بودن تماشای این کار با اون حجم از کلمات غلیظ :)
اخیر نمایش فردا رو دیدم اونجا هم وضع همین بود. اون بچه ها بعد از دیدن این کارها چه تروماهایی که بگذرونن…!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ازتون راهنمایی میخوام
با این وضعیت کامنت‌های فیک و سوگیری‌های عامدانه و سلایق عجیب غریب بعضی کاربران، شما با چه متر و معیاری یه نمایشو برای تماشا انتخاب میکنید؟ چه فاکتوری از دید شما بهترین مقیاس برای پیش‌بینی ارزش نمایش پیش از تماشای اونه؟
(با فرض اینکه بودجه شما، اجازه گشت و گذار و انتخاب بی‌پروا‌ی هر نمایشی رو بهتون نمیده)
من شخصا" نظرات کسانی رو دنبال می کنم که به طور فعال (تقریبا" به صورت مستمر) تائتر می بینند و کامنت می زارند..مثل خودت عزیزم..از طرفی هم نکات مثبت و هم نکات منفی کار رو قید می کنند...شخصا" نظرات افراد هنری به اون صورت برای من معیار انتخاب نیست..چون بیشتر تعریف و تمجید هست.. یا افرادی که تو پروفایلشون فقط چند تا کارثبت کردند یا اصلا ثبت نکردند.و حتی امتیاز نمایش مشخص نیست..والبته این رو هم در نظر بگیر که سلیقه افراد هم باهم فرق داره وارتباط ما با نمایش یا حالا کامنت تیوالی ها به نظرم به سن، شخصیت و تجربیات ما تو زندگی هم ارتباط داره..عزیزی🌸
سجاد آل داود
به من کمک می‌کنه مهملات کمتری بخونم.
اونو که آلردی با یه نگاه خیلی کوتاه و اجمالی میشه فهمید، نیاز به این قرتی بازیا نیست😄
مهدیه سلیمانی
اونو که آلردی با یه نگاه خیلی کوتاه و اجمالی میشه فهمید، نیاز به این قرتی بازیا نیست😄
اینجوری دیگه حتی لازم نیست کلمه اولشو بخونم :)) در وقت صرفه‌جویی میشه.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و درود
۱. پوسترتون رو در عین سادگیش خیلی دوست دارم.
۲. امکانش هست شرح مختصری از نمایشتون رو درج کنید تا مخاطب بهتر بتونه درباره تماشای اثرتون تصمیم گیری کنه؟
عرفان خالقی (erfankhaleghi)
سپاسگذارم ،
به لینک خبر نمایش مراجعه کنید ، بعضی توضیحات هست،
ولی ممنونم ازتون و لحاظ میکنیم حتما
مهدیه سلیمانی
بچه‌ها چرا نظراتتون درباره اجرا رو زیر کامنت من میذارید؟🥲 بذارید توی صفحه نمایش که همه ببینن و استفاده کنن.
خدا خیرت بده 😁
بازی‌ها در چند اپیزود درست و روی ریتم بود، اپیزودها چندان ارتباط قوی و محکمی نداشتند مثل خواندن مجموعه داستانی در مورد یک موضوع، فضای مهاجرت از نگاه نویسنده به تمام مهاجرت‌ها تعمیم داده شده بود و این دوست داشتنی نبود، اما هماهنگی بازیگران و اجرای خوب نهایتا اجرایی دوست‌داشتنی. را به نمایش می‌گذاشت که حتی شاید باز هم ببینمش.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد کیف کردن با پوستر‌های نمایش “با خشم به گذشته نگاه کن” کنجکاو شدم تا ببینم چه کسی پشت این تایپوگرافی‌های خوشگل و ترتمیزه که متوجه شدم باقی آثارتون هم به همین اندازه خلاقانه و قابل ستایشه. استفاده هوشمندانه‌تون از رنگ‌ها در کنار طراحی نسبتا مینیمالیستی آثارتون بسیار چشم نوازه و دستمریزاد داره حقیقتا✨
اغراق در فقر و مصیبت اگه درست پردازش بشه، اگه هوشمندانه ساختاربندی بشه و با کمی حقیقت و عناصر متضاد مثل شادی‌های هرچند کوچک درآمیخته بشه، اگه با بازی قوی و باورپذیر بازیگرا و به کارگیری درست از عناصر صحنه و موسیقی همراه باشه، میشه “میلیونر زاغه نشین”، میشه “مرثیه‌ای برای یک رویا”، میشه “ابد و یک روز”، میشه “برادران لیلا”.
ولی اگه داستان خطی و پیش بینی پذیر باشه و به سمت کلیشه‌وار شدن جهت گیری کنه، اگه کلام بازیگر گاه و بیگاه مونوتون‌وار و بازیش تصنعی بشه، اگه این وسط نه موسیقی و نه صحنه به کمک بازیگر و ماجراهاش نیاد، میشه “ناسور”.
در این میان باید بگم استفاده از یه سری نماد‌ها و المان‌ها در صحنه و لباس (مثل جوراب و دستبند قرمز و موزاییک‌های کف صحنه) رو دوست داشتم، بعضی دیالوگها هم توی ذهن و قلبم جرقه‌هایی زد اما آیا کافی بود؟ خیر.
در کل دغدغه‌مندی شما عزیزان بسیار شریف و قابل احترامه، امیدوارم آثار درخشان‌تری رو به زودی از این گروه شاهد باشیم.

پی نوشت: توی این ژانر تئاتری ندیدم بنابراین مثالهای سینمایی آوردم، ازم پذیرا باشید.
پی نوشت دو: این سر و صداهایی که به نظر میرسید در خارج ... دیدن ادامه ›› سالن برقراره، عضوی از اجرا و به لحاظ نمایش نازک بودن دیوار بین خونه کاراکتر‌ها و خونه‌های دیگه بود یا واقعا دیوارای تالار مولوی همینقدر کاغذی و غیر استاندارده؟
دوستانی که تا به امروز در این سالن به تماشای نمایش نشستن میشه راهنمایی کنن کدوم ردیف‌ها دید و شنود بهتری از نمایش دارن؟
با درود
ردیف های جلو بهتر هست چون شیب سالن کم هست ردیفهای عقب دید خوبی ندارند صدا هم در ردیفهای اخر سخت شنیده میشود
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
ممنونم🙌
سلام دوست عزیز
سالن کرهال باغ کتاب بازسازی شده و از استیج (صحنه‌ی سن‌دار) تبدیل به بلک باکس (صحنه ی مسطح) شده و فاصله‌ی صحنه از ردیف آخر بسیار کم است.
در ثانی، این‌ نمایش با هاش.اف (میکروفون) اجرا می‌شود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خبر کوتاه بود و جانکاه!
چت جی پی تی عزیز در آخرین آپدیت خودش(فعلا پولی) یاد گرفته متون رو با لحن‌ها و کاربرد‌های مختلف بنویسه یا ترجمه کنه. (ادبی، رسمی، طنز و…)
و طبق تستی که برخی مراجع از این بزرگوار گرفتن حقیقتا در این عرصه خیلی هم موفق عمل کرده!
مبارک برخی مترجمان و اقتباس کنندگان :))))