چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
نمایش تئاتر بیحیوان، با ساختاری اپیزودیک و رویکردی طنزآمیز، مخاطب را به مواجههای تازه با موقعیتهای روزمره انسانی دعوت میکند. این اثر، متشکل از پنج اپیزود کوتاه، در فضایی مینیمالیستی روایت شده و لایههایی از نقد اجتماعی و فلسفی را در دل خود جای داده است. نمایش با بهرهگیری از بازیهای زبانی، سوءتفاهمهای رفتاری و پرسشهای بنیادین درباره ماهیت روابط انسانی، مرز میان واقعیت و گروتسک را درهم میشکند.
یکی از ایدههای بنیادین این نمایش، پیوند میان تکامل انسان و گذشته زیستی اوست. در چند جای اثر، به این مفهوم اشاره میشود که "انسان از ماهی آغاز شد"؛ جملهای که به نظریههای زیستشناسی تکاملی و مهاجرت موجودات زنده از آب به خشکی اشاره دارد. اما این موضوع، علاوه بر بُعد علمی، از منظر فلسفی نیز قابل تأمل است. نمایش، انسان مدرن را از ریشههای خود جداشده و در حال فراموشی سرچشمههایش نشان میدهد. حذف حیوانات از این جهان، استعارهای از گسست انسان از طبیعت است؛ موجودی که درگیر زندگی مکانیکی و انتزاعی شده و درکی از منشأ خود ندارد. در اپیزودهای مختلف، شخصیتها با موقعیتهایی روبهرو میشوند که نشاندهنده رفتارهای غریزی و واکنشهای ابتدایی است. این امر تلویحاً بیانگر آن است که اگرچه انسان مسیر تکامل زیستی را پیموده، اما در سطح روانی و اجتماعی همچنان درگیر غرایز و خصلتهای بنیادین خود است. در کنار این موضوع، زندگی مدرن بهشدت از عناصر طبیعی تهی شده و در نتیجه، تئاتر بیحیوان نقدی بر جامعهای ارائه میدهد که در آن طبیعت به حاشیه رانده شده و روابط انسانی در غیاب سادگی و غریزه، به روابطی مکانیکی و مصنوعی بدل شدهاند.
اپیزودهای این نمایش از موقعیتهای آشنا و ظاهراً ساده آغاز میشوند، اما در پس این سادگی، نقدی تلخ بر ساختارهای اجتماعی، تفکرات قالبی و روابط
... دیدن ادامه ››
انسانی نهفته است. یکی از درخشانترین اپیزودهای نمایش، بخش مربوط به "خودکار" است که با نگاهی هوشمندانه، لایههایی از تفکر فلسفی و بحث هستیشناختی را در قالب طنزی ابزورد ارائه میدهد.
لبخند بدیعی، کارگردان این نمایش، با ایجاد فضایی ملموستر برای مخاطب ایرانی، تلاش کرده است موقعیتهایی را برجسته سازد که بیشترین همخوانی را با تجربه زیسته تماشاگر دارند. ازاینرو، در اقتباس از نمایشنامه اصلی، از اسامی و فرهنگ ایرانی بهره گرفته شده است. رویکرد مینیمالیستی در کارگردانی، تمرکز نمایش را بر دیالوگها و بازی بازیگران قرار داده است. صحنهآرایی ساده، در کنار طراحی نور سنجیده و حرکات بدنی دقیق، فضایی پویا و تفکربرانگیز ایجاد کرده است. ریتم نمایش متعادل و هوشمندانه تنظیم شده؛ نه کندی آن باعث خستگی مخاطب میشود و نه شتابزدگی آن، ضربهای به ساختار دراماتیک اثر وارد میکند. توازن میان طنز و لحظات دراماتیک، موجب شده است که اثر در سطحی فراتر از یک کمدی صرف، مخاطب را به تأمل وادارد.
از نکات قابل توجه در این نمایش، طراحی لباس است. لباسهایی با رنگهای خنثی و طراحی یکسان که احتمالاً اشارهای به ریشه مشترک تمام کاراکترها و بازگشت آنها به خاستگاه اولیه (ماهی) دارد. این انتخاب، علاوه بر ایجاد هماهنگی بصری، انسجام مفهومی نمایش را نیز تقویت میکند.
بازیگران نمایش، با درک درست از فضای گروتسک و طنز تلخ متن، موفق شدهاند شخصیتهایی را خلق کنند که در عین اغراقشده بودن، به واقعیت نزدیکاند. اجرای تمام بازیگران هماهنگ، مسلط و تأثیرگذار است. ترکیب حرکات سنجیده، بیان روان و کنترلشده، همراه با تغییرات در تُن صدا، بهویژه توسط مازیار مهرگان، لحظاتی کمیک و در عین حال تراژیک خلق کرده است که جوهره اصلی نمایش را بهخوبی نمایان میکند. بازیها یکدست و هماهنگاند، اما بیشک درخشانترین اجرا متعلق به لبخند بدیعی است.
تئاتر بیحیوان، اثری است که بهخوبی توانسته مرز میان سرگرمی و تفکر را از میان بردارد. کارگردانی سنجیده، بازیهای کنترلشده و فضاسازی هوشمندانه، همگی در خدمت نمایشنامهای قرار گرفتهاند که در عین طنزآمیز بودن، نوعی تلخی فلسفی را به مخاطب منتقل میکند. این اثر، تجربهای تئاتری ارائه میدهد که پس از پایان اجرا، پرسشهایی را در ذهن تماشاگر باقی میگذارد و او را به بازاندیشی درباره خود و جهان پیرامونش وامیدارد. خلق این پرسش، مهمترین معیار تمایز نمایش خوب از بد، از دیدگاه شخصی بنده است. خیلی ممنونم از همه عوامل.