در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسین چیانی درباره نمایش خانه وا ده: چند شب پیش پیش به تماشای نمایش "خانه وا ده" نشستیم؛ نمایشی ک
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 09:34:49
چند شب پیش پیش به تماشای نمایش "خانه وا ده" نشستیم؛ نمایشی که دغدغه‌مند بود و مسئله‌ای اساسی را مطرح می‌کرد: تقابل حقیقتی دیکته‌شده ... دیدن ادامه ›› و واقعیتی که شاید اصلاً وجود نداشته باشد.
برای درک بهتر این مسئله، لازم است میان حقیقت و واقعیت تمایزی قائل شویم. واقعیت، آن چیزی است که وجود دارد، مستقل از نحوه درک ما. اما حقیقت، محصول معرفت، زبان و تفسیر ما از واقعیت است؛ امری که همواره در معرض تغییر، بازبینی و تأویل قرار دارد. پرسش کلیدی این نمایش این است که آیا ما می‌توانیم واقعیت را آن‌گونه که هست درک کنیم، یا همواره در لایه‌ای از حقیقت‌های ذهنی و زبانی گرفتاریم؟
نکته جالب توجه آن است که این مفهوم در مدیوم تئاتر به چالش کشیده شده است؛ مدیومی که ذاتاً بر اساس بازنمایی و فریب مخاطب شکل گرفته است. تئاتر، دروغی است که حقیقت را می‌گوید و حتی در غیرواقعی‌ترین موقعیت‌ها، بازتابی از حقیقت انسانی، اجتماعی و فلسفی ارائه می‌دهد. از این‌رو، "خانه وا ده" نه‌تنها محتوای خود را، بلکه خودِ مدیوم تئاتر را نیز به پرسش می‌کشد.
نخستین عنصری که در این نمایش جلب توجه می‌کند، عنوان آن است: "خانه وا ده". مخاطب با ورود به سالن نمایش، معنای این نام‌گذاری را تا حدودی درک می‌کند. داستان درباره خانواده‌ای است که به‌تدریج رو به زوال می‌رود. در ابتدای نمایش، خانواده‌ای متشکل از سه فرزند، پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ را می‌بینیم. اما نکته‌ای قابل تأمل در انتخاب بازیگران وجود دارد: تمامی نقش‌های زنان را مردان ایفا می‌کنند، گویی زنان در این خانواده حضور ندارند و حذف شده‌اند. در نتیجه، در این خانه، اثری از باروری، ظرافت و حضور زنانه دیده نمی‌شود، یا این خانه وا ده مجال دیده شدن را به آن نمی‌دهد.
علاوه بر این، شخصیت‌ها نام ندارند و یکدیگر را صرفاً بر اساس نقش‌های خانوادگی‌شان صدا می‌زنند. این امر نشان می‌دهد که نقش‌های اجتماعی و جایگاه فرد در ساختار خانوادگی، اهمیت بیشتری نسبت به فردیت آن‌ها دارد.
در آغاز نمایش، خانواده‌ای خوشحال و غرق در جهل و ناآگاهی را شاهد هستیم. نخستین جرقه آگاهی از سوی پسر بزرگ خانواده زده می‌شود، اما این آگاهی بلافاصله منجر به طرد او از خانواده می‌گردد. اعضای خانواده به وجود یک هواپیما که دیده نمی‌شود باور دارند و پسر، اولین کسی است که این باور را زیر سؤال می‌برد.
واکنش خانواده، طرد پسر است؛ نه به دلیل نفی او، بلکه از ترس برهم خوردن حاشیه امن ناآگاهی‌شان. پدر، که همچون دیکتاتوری در این خانواده نقش ایفا می‌کند، با تحریف واقعیت، توهم آگاهی را در دیگر اعضا القا می‌کند. پسر، اگرچه فیزیکی در میان خانواده حضور دارد، اما از سوی اعضا انکار شده و همه مدعی هستند که او مرده است. در ادامه، برای پذیرش مجدد در خانواده، او همچون گالیله توبه می‌کند؛ اما این نیز کارساز نیست.
در این میان، تنها دختر خانواده او را می‌بیند، چراکه به نظر می‌رسد او چندان پایبند به اصول این نسل نیست. اما این بار، خانواده شیوه حذف او را تغییر می‌دهد. برخلاف پسر که حذف فیزیکی شد، خانواده تصمیم می‌گیرد دختر را نبیند و در عوض، تصویری غیرواقعی از او در ذهن خود بسازد. به نظر می‌رسد که حذف فیزیکی هزینه‌بر است و این‌بار نظام توتالیتر، با بهره‌گیری از سازوکارهای هوشمندانه‌تری، به کنترل و سرکوب پرداخته است. این تصمیم، موجب تکثر حقیقت‌ها شده و هر یک از اعضا، نسخه‌ای متفاوت از دختر را در ذهن خود دارند.
اما واقعیت چیست؟ نمایش تا حدی پیش می‌رود که حتی مخاطب نیز در مرز میان حقیقت و توهم سرگردان می‌شود. تا اواخر کار، به نظر می‌رسد که واقعیت نزد پسر بزرگ است، اما در نهایت، نمایش چنان طراحی شده که حتی در این نیز تردید ایجاد شود.
نمایش در پیشبرد روایت خود موفق است، اما در برخی بخش‌ها بیش از اندازه مفاهیم را آشکار می‌کند. به‌عنوان مثال، نیازی نبود که بارها از واژه "واقعیت" استفاده شود؛ جملاتی مانند "من واقعیت را می‌گویم" توسط مادر خانواده، بیش از حد توضیحی هستند و مخاطب را از لذت کشف شخصی محروم می‌کنند.
یکی از نقاط قوت نمایش، توجه به جزئیات در میزانسن، حرکات بدن و دیالوگ‌ها است. این جزئیات، همگی در خدمت محتوای اثر قرار گرفته‌اند. نمونه‌ای درخشان از این توجه، بازی‌های زبانی پدر است؛ او زمانی که از افعال مرکب استفاده می‌کند، اسم وابسته به فعل را از فعل مرکب جدا کرده و در عین حال، ظاهرا آن اسم را در فعل مرکب حفظ می‌کند (مانند "سفر سفر کردن" یا "باور باور کردن"). این تفکیک زبانی، استعاره‌ای از اتفاقی است که برای دختر خانواده هم رخ می‌دهد: او نیز از ساختار خانواده جدا می‌شود اما همچنان به‌عنوان یک عنصر درون آن باقی می‌ماند.
طراحی صحنه نیز شایان توجه است. عدم استفاده از دکور، در خدمت محتوای اثر است و "واقعیت" را برای مخاطب هم به چالش می‌کشد. حاشیه سفید نورانی در اطراف صحنه، نمادی از آگاهی است که در این خانواده به حاشیه رانده شده است؛ تا زمانی که اعضای خانواده درد آگاهی را به جان نخرند، پا بر این خط نخواهند گذاشت. نورپردازی نیز هوشمندانه طراحی شده است. طراحی گریم و لباس‌ها از نظر زیبایی‌شناختی چشم‌نواز و تأثیرگذار بود. به‌ویژه، تفاوت طیف رنگی لباس پسر بزرگ از همان ابتدا تمایز او را از سایر شخصیت‌ها برجسته می‌کرد و به درک موقعیت او در جهان نمایش یاری می‌رساند.
بازیگران این نمایش با هماهنگی بالا، موفق به خلق فضایی منسجم شده‌اند. بازی‌ها در سطحی یکنواخت و دقیق اجرا می‌شوند و لحظات کمیک و تراژیک را به‌طور هم‌زمان به نمایش می‌گذارند. سکوت چند دقیقه‌ای اعضا حین سیگار کشیدن، به زعم بنده درخشان‌ترین صحنه نمایش است؛ سکوتی که به امضای آثار مساوات تبدیل شده است. تنها نکته‌ای که در این بخش از نمایش برایم محل تأمل بود، واکنش برخی از تماشاگران بود که هرچند ثانیه یک‌بار با قهقهه‌ای نامنتظره فضای سکوت را می‌شکستند، درحالی‌که ارتباط این واکنش با صحنه‌ی در حال اجرا چندان واضح به نظر نمی‌رسید.
به صورت کلی باید بگویم نمایش "خانه وا ده" با طرح پرسش‌های فلسفی درباره حقیقت و واقعیت، مرزهای درک مخاطب را به چالش می‌کشد. متن، اجرا و کارگردانی، همگی در خدمت این ایده اصلی قرار گرفته‌اند. اگرچه نمایش در برخی نقاط بیش از حد توضیحی است، اما جزئیات دقیق و بازی‌های نمادین، آن را به اثری قابل توجه تبدیل می‌کند.
بیش از این سخن نمی‌گویم، چراکه پیش از من، دیگر دوستانم به‌تفصیل و با دقت نظر درباره‌ی این نمایش نوشته‌اند. بی‌تردید، حرف‌های بسیاری برای گفتن درباره‌ی این اثر وجود دارد که این چند سطر مختصری که سیاه کرده‌ام، مجال پرداختن به همه‌ی آن‌ها را نمی‌دهد. بااین‌حال، تماشای آثار محمد مساوات تجربه‌ای ارزشمند است و تماشای این نمایش را توصیه می‌کنم. از تمامی عوامل نمایش ممنونم.

پی‌نوشت: دلمان برای شکوفه‌های گیلاس هم تنگ شده جناب مساوات :)
جناب چیانی سپاس از شما
یکی از نکات مثبت این اجرا نسبت به اجرای پیشین، اضافه شدن خط‌های سفید به‌عنوان مرزهای واقعیت و وهم یا پذیرش و تمرد هست. کاراکترهای پذیرا از روش می‌پرند و کاراکترهای متمرد روش می‌ایستند.
مرزها این بار نه خطوطی قرمز، بلکه به رنگ سفید هستند و سفید، آگاهی و دانستن رو به ذهن متبادر می‌کنه.
کم‌رنگ کردن عناصر جنسیت زنانه در گریم‌های کاراکترهای زن در هر دو نمایش هم تغییر جالب توجهی است.

خلاصه، کاش حجم این تغییرات مثبت در‌ دو اجرا بیشتر بود.
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
ممنون حسین عزیز که مفصل و دقیق برایمان نوشتی. جان مطلب را به درستی ادا کردی.🙏🙏🙏👍👌🌺
۰۱ اسفند ۱۴۰۳
لنا گودرزی
ممنون حسین عزیز که مفصل و دقیق برایمان نوشتی. جان مطلب را به درستی ادا کردی.🙏🙏🙏👍👌🌺
خواهش می‌کنم لنای عزیزم🙏
۰۱ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید