در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سجاد آل داود
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:53:10
 

من به عنوان مخاطبی که یک روز هم هنر‌های نمایشی را (در دانشگاه!) نخوانده است عمیقا کنجکاو برای پیدا کردن زیر و بم این هنرم. از صحبت با هر انسانی مرتبط با تئاتر بی نهایت لذت میبرم و سعی میکنم نظرات صادقانه و عادلانه بنویسم. اوه! و تا یادم نرفته طرفدار سرسخت شکسپیر. و طرفدار سرسخت تر مکبث!
در نقد‌های من اثری از "سلیقه من" نبود نخواهید دید زیرا بر این باورم که در حوزه‌ای که جزئیات فنی مشخص است باید فنی صحبت کرد و نه سلیقه‌ای!

 ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۶
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
عجب.
ریچارد سوم در خانه هنرمندان: پست‌مدرنیسم و ابتذال شر

در آستانه اتمام (شاید دور اول و شاید هم نه) اجرای ریچارد سوم در سالن انتظامی خانه هنرمدان، بخش از نظرات گذشته خود را در چهارچوبی متفاوت مجددا منتشر می‌کنم.

متاتئاتر و شکستن دیوار چهارم:
بازی با هویت شخصیت‌ها و مخاطب ریچارد سوم در سالن انتظامی خانه هنرمندان دارای جنبه‌های مهمی از یک نمایش پست مدرن است. یکی از مهم‌ترین جنبه‌های پست‌مدرن این نمایش، استفاده از چهارچوب‌های متاتئاتری است. در این اثر، مصطفی لطیفی‌خواه در نقش ریچارد نه تنها نقش خود را به عنوان "ریچارد سوم" بازی می‌کند، بلکه مکررا به کارگردانی نمایش نیز مشغول است. این جابجایی نقش میان بازیگر و کارگردان، نه تنها ساختار تئاتری اثر را به چالش می‌کشد، بلکه یادآور نمایشنامه "هرطور شما دوست دارید" از ویلیام شکسپیر است که در آن می‌خوانیم:" همه‌ی جهان یک صحنه است، و همه مردان و زنان صرفا ... دیدن ادامه ›› بازیگر هستند، آن‌ها ورود‌ها و خروجهای خود را دارند و هر انسان در زمان خود نقش‌های زیادی را بازی می‌کند" این بازی با هویت‌ها و نقش‌ها، پیوسته مرز بین نمایش و واقعیت را محو می‌کند. لحظاتی که ریچارد از نقش خود خارج شده و دستوراتی به بازیگران یا حتی به مخاطبان می‌دهد، با این جمله از شکسپیر کاملاً هم‌خوانی دارد و به یادمان می‌آورد که در هر لحظه و هر موقعیت اجتماعی، انسان‌ها در حال بازی کردن نقش‌های متفاوتی هستند.
البته، این تغییر هویت، چیزی فراتر از بازیگری است؛ ریچارد سوم در خانه هنرمندان، به بررسی ماهیت تغییرپذیر هویت انسان در مواجهه با فشارهای اجتماعی و انتظارات دیگران می‌پردازد. ریچارد با بدل شدن به کارگردان، به نیرویی نامحسوس و کنترل‌گر تبدیل می‌شود که اعمال دیگران را هدایت و ‌‌”کارگردانی” می‌کند تا ‌”بهتر راه بروند”، “نگاه کنند”، و در نهایت همان‌طور که او می‌خواهد عمل کنند. این تفسیر از هویت انسانی و تأثیرپذیری از نیروهای بیرونی، نقدی اجتماعی است بر هویت‌های برساخته و هویت‌هایی که بر مبنای شرایط و انتظارات دنیای مدرن تغییر کرده و شکل می‌پذیرند.

فاصله‌گذاری برشتی:
تکنیک فاصله‌گذاری به عنوان یکی از اصول اساسی تئاتر برشتی، در این نمایش به شکل برجسته‌ای به خدمت کارگردان درآمده است. ریچارد با قطع ارتباط احساسی مخاطب با شخصیت‌های نمایش و جلوگیری از شکل‌گیری درام بین این دو، با استفاده از خروج و ورود مکرر مصطفی لطیفی‌خواه به نقش کارگردان و نحوه درگیری‌اش با نقش کارگردان، به‌طور مداوم مرز بین واقعیت و داستان را محو می‌کند. این روند نه تنها مانع از ارتباط احساسی و همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت‌ها می‌شود، بلکه به آن‌ها قویا یادآوری می‌کند که در یک فضای مصنوع به نام تئاتر حضور دارد.یکی از برجسته‌ترین جلوه‌های این تکنیک، مشارکت مستقیم مخاطب در روند اجراست. مخاطبان در صحنه حضور پیدا می‌کنند، با ریچارد می‌رقصند و یا حتی در پایان نمایش، در تمیز کردن صحنه از کروکی جنازه‌ها همکاری می‌کنند. این حرکات با تبدیل کردن مخاطب به بخشی از بازی و نمایش، به شکلی هوشمندانه به مخاطب اجازه می‌دهد به جای واکنش احساسی نسبت به شخصیت‌ها، با تمرکز بیشتر بر روی پیام‌های اجتماعی و سیاسی نمایش درگیر شود.

کنترل ریچارد بر روایت: دموکراسی یا توهم اراده آزاد؟
یکی دیگر از زمینه‌های برجسته این نمایش، کنترل‌گری ریچارد به عنوان کارگردان است. در طول نمایش، او نه تنها بر روند داستان و شخصیت‌ها کنترل دارد، بلکه حتی هدایت غیرمستقیم مخاطبان را نیز بر عهده می‌گیرد. این امر به‌ویژه در لحظاتی نمایان می‌شود که ریچارد با خنده اعلام می‌کند که "حاکمی دموکراتیک" است. اما همان‌طور که مشخص می‌شود، این ادعای او چیزی جز دادن یک توهم اراده آزاد در یک نظام تمامیت‌خواه نیست. در واقع مخاطبان و شخصیت‌ها تنها پیرو یک متن از پیش نوشته‌شده هستند و هیچ عاملیتی در انتخاب‌های خود ندارند. این زمینه، بازتابی از دیدگاه شکسپیر درباره شخصیت ریچارد سوم به عنوان شخصیتی است که اطرافیان خود را فریب می‌دهد و از آن‌ها به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کند.

کمدی سیاه: تضاد میان شر و خنده
یکی از جنبه‌های موفق این نمایش، بهره‌گیری از کمدی سیاه است. ریچارد سوم، شخصیتی که در روح نمایشنامه ویلیام شکسپیر به عنوان فردی شرور و خبیث شناخته می‌شود، در این اجرا به عنوان فردی تنبل، بدلباس و حتی بسیار بامزه تصویر گردیده است. این کمدی سیاه، به نوعی تضاد میان واقعیت خبیث و ظاهری مضحک از شرارت را به تصویر می‌کشد. اجرای ریچارد در خانه‌ی هنرمندان با جایگزینی موقعیت‌های مختلف در یک تراژدی شکسپیر با المان‌های عمدتا کمیک مثل یک خرس عروسکی و یا نمایش دادن ریچارد به عنوان موجودی تنبل و بدلباس واقعیت خبیث او را با ابزوردیته و طنز جایگزین می‌کند. ریچارد در این نمایش، با امور جدی مثل فیلم گرفتن از خیانت همسرش با باکینگهام، به شوخی برخورد می‌کند، سو استفاده از دیگران برایش عادی و روزمره است و این موضوع باعث می‌شود تا در عین حال که زمینه‌های کلی داستان مثل قدرت، خیانت و فساد روح برای مخاطب روشن می‌شود، مخاطب به ابزورد بودن همه‌ی این موارد بخندد. لبخندی که همراه با تفکری تلخ به عنوان همنشین آن لبخند است.
این کمدی سیاه، همچنین به شخصیت‌های دوپهلویی مانند ریچارد، مکبث و هملت اشاره دارد؛ شخصیت‌هایی که در کنار خباثت و قدرت‌طلبی، آسیب‌پذیری‌ها و تردیدهایی نیز داشته‌اند. ریچارد این نمایش نیز در لحظاتی که خود را به عنوان فردی زشت و محروم از محبت و توجه مادرش به تصویر می‌کشد، این دوپهلویی را تکمیل می‌کند. در صحنه‌ی پایانی کار، وقتی که کارگردان کار، از بین تماشاگران از ریچارد می‌خواهد که بر روی صحنه بماند و به همه کسانی که کشته است فکر کند، این کمدی سیاه به نقطه پایانی خود رسیده و با این کار موجب می‌شود ریچارد و همزمان مخاطبین (با جمع کردن صحنه) به شکلی ابزورد با عواقب اعمال ریچارد روبرو شوند. مواجه‌ای که همراه با چیزی است که نام آن را کاتارسیس فکاهی می‌گذارم. کاتارسیسی که موازی با واقعیت شخصیت ریچارد سوم در نمایشنامه ویلیام شکسپیر است، جایی که در شب نبرد Bosworth روح کشته شدگان مسیرشان را به سوی ریچارد پیدا می‌کنند و او را آزار می‌دهند. در لحظاتی که مخاطبان با خنده مشغول جمع کردن صحنه یا تمیز کردن کروکی جنازه‌ها هستند، ریچارد فریاد می‌زد:"یک اسب، تمام پادشاهی‌ام در برابر یک اسب."

ابتذال شر: شرارتی ساده و مکانیکی
مفهوم ابتذال شر یکی از زمینه‌های اصلی این نمایش است که به خوبی در شخصیت ریچارد نمود پیدا می‌کند. ریچارد نه به عنوان یک شخصیت عمیقاً شرور، بلکه به عنوان فردی بی‌احساس و مکانیکی که صرفا در جستجوی قدرت بیشتر است، به تصویر کشیده می‌شود. او هیچ انگیزه یا هیجان خاصی برای رسیدن به قدرت ندارد؛ ریچارد صرفا به این دلیل به دنبال قدرت است که قدرت "در دسترس" اوست و او نیز بدون تفکر یا یک ایدولوژی عمیق، به سوی آن می‌رود.
استفاده از آیتم‌هایی مثل عینک آفتابی برای نامرئی شدن، آموزش گام به گام کشتن باکینگهام به مادرش، بازی با یک خرس عروسکی و چیز‌هایی از این دست است که شر او و اعمالش را موضوعی ابتدایی و ساده نشان داده و سعی بر نرمال‌سازی آن دارد، به مخاطب یادآوری می‌کند گاها شر می‌تواند به چه میزان به عنوان امری ‌”مبتذل” و “ساده” در اطراف آن‌ها وجود داشته باشد. این حقیقت وقتی شفاف تر می‌شود که اعمال دهشتناک عادی و روزمره نمایش داده می‌شوند، وزن اخلاقی‌شان از آن‌ها سلب می‌گردد و به عنوان بخشی از روتین هرروز برای مخاطب نمایش داده می‌شوند.
این رویکرد به مخاطب یادآوری می‌کند که شر همیشه به شکلی ‌”پیچیده” و “قابل شناسایی” بروز نمی‌کند؛ بلکه می‌تواند به شکل‌های “ساده” و “روزمره” در اطراف ما وجود داشته باشد. این بازنمایی، در راستای همان موضوعی است که هانا آرنت در کتاب "آیشمن در اورشلیم" به آن به این صورت اشاره می‌کند:
" مشکل آیشمن دقیقا این بود که افراد زیادی مثل او وجود دارند، افرادی زیادی که نه منحرف هستند و نه سادیستیک، ولی آن‌ها شدیدا و به طرز ترسناکی عادی بودند و هستند و از دیدگاه سازمان‌های حقوقی و استاندارد‌های اخلاقی ما، این عادی بودن از همه جنایات دیگر ترسناک تر بوده است."

جمع‌بندی: نمایشی که مرزهای واقعیت و نمایش را محو می‌کند
نمایش "ریچارد سوم" در خانه هنرمندان، با استفاده از تکنیک‌های پست‌مدرن، متاتئاتر، و کمدی سیاه، یک تجربه‌ی متفاوت و تفکر برانگیز را برای مخاطبان خلق می‌کند. این نمایش نه تنها با شکستن دیوار چهارم، مخاطب را به بخشی از اجرا بدل می‌کند، بلکه با پرداختن به مضامینی همچون هویت، قدرت و ابتذال شر، او را به تأمل درباره مفاهیم عمیق اجتماعی و انسانی وامی‌دارد. این اثر با خلاقیت و نوآوری در بازنمایی ریچارد سوم، توانست یکی از نمایش‌های برجسته و تأمل‌برانگیز تابستان 1403 در تئاتر تهران باشد.

ابتذال شر و ارتباط با پست مدرن، خودش پست مدرن هست...
یک مناجات خواهم نوشت به نام: " بست مدرن آل داوود"
قسمتی از فرازهایش را الان می نویسم👇

" یا بست مدرن قبل آل داوود یا بست مدرن بعد آل داوود "
" یا آل داوود الذی لیس کمثله بست مدرن "
" یا ... دیدن ادامه ›› آل داوود الذی لا یشارکه مثل سجاد بست مدرن "
" مع آل داوود الذین لایحتاج بست مدرن"
" یا آل داوود لم یرث بست مدرن الا ذاته بست مدرن"
" یا آل داوود یرزق و یرفع التیوال بِبُست مدرن "
" یا بست مدرن سجدَ الی سجاد آل داوود بست مدرن "
" یا عالم بکل بست مدرن، یا قاطر بجزء بست مدرن "
و...
و..
و...

توجه: حرف "پ" به حرف " ب " در زبان عربی تغییر یافته...
۵۵ دقیقه پیش
H.M.kiani2
ابتذال شر و ارتباط با پست مدرن، خودش پست مدرن هست... یک مناجات خواهم نوشت به نام: " بست مدرن آل داوود" قسمتی از فرازهایش را الان می نویسم👇 " یا بست مدرن قبل آل داوود یا ...
من خود نشانه‌ای هستم برای آنان که به پست مدرن باور دارند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیروز در تئاتر شهر قزوین به تماشای قرمز جیغ نشستم و نظراتی که در مورد این اجرا، نحوه برگزاری آن و البته سالن محل برگزاری آن دارم را عرض میکنم.
نکته اولی که برای بنده آزار دهنده بود تاخیر ۲۷ دقیقه‌ای نمایش در شروع بود که تا همان زمان مخاطبین در حال ورود به سالن بودند. با توجه به احتمالا "تجربه کم" عوامل برگزار کننده این نمایش باید عرض کنم که چنین موضوعی مصداق بارز بی‌احترامی به مخاطبینی است که زودتر و در واقع سر موقع به سالن نمایش رسیده اند.
برخی "پرنسیپل‌ها‌‌" هست که نیاز است یادبگیرید برای اینکه به "بزرگی" برسید.
نکته‌ای که در مورد این انتظار بود این است که حداقل ده دقیقه نور تماشاگران مستقیما روی چشم مخاطبین متمرکز بود و تقریبا اکثر مخاطبینی که زود رسیده بودند را کلافه کرده بود. این نکات را عرض می‌کنم چون می‌دانم قطعا دوست دارید "حرفه‌ای" تر شوید و شاید روزی استیج‌های بزرگتری ببینید پس بهتر است به این توصیه‌ها گوش فرا دهید. موضوع جالبی که در مورد سالن اصلی تئاتر شهر قزوین برایم جالب بود و بعد از اجرا که سعادت صحبت با روابط عمومی محترم کار را داشتم نیز در موردش صحبت کردیم، این است که سالن در واقع بلک باکس نامید می‌شود اما کف آن رنگ تقریبا روشنی دارد که روی تجربه مخاطب از اجرا تاثیر به‌سزایی دارد. در مجموع تمام این تجربه‌ها ما تا ساعت اگر اشتباه نکنم ۸:۰۹ در سالن بودیم که برای اجرایی که قرار بود ساعت ۷:۳۰ به اتمام برسد تجربه‌ی "آزاردهنده‌ای" ... دیدن ادامه ›› بود.
اما برسیم به خود اجرا، تقریبا هربار تجربه مفهوم کنسرت-نمایش به عنوان یک نام تقریبا من‌درآوردی، من را یاد جمله‌ای می‌اندازد که یکبار در استوری اینستاگرام استاد مسعود دلخواه به آن برخوردم و آن هم این است که:
کنسرت نمایش محصول سه جمع است: کسی که تئاتر نمی‌داند و از موسیقی سررشته دارد. کسی که نمی‌تواند کنسرت مستقل برگزار کند و چندبار تئاتر دیده است. تماشاگرانی که فرقی بین تئاتر و کنسرت را نمی‌دانند.
امیدوارم برای هر کسی که این متن را می‌خواند محلی از سو تفاهم نباشد اما به هر حال اینکه کنسرت چیست و نمایش یا تئاتر چیست تعاریف مشخصی دارند که ممکن است یک مخاطب برحسب تجربه‌اش با آن آشنا نباشد.
اما اگر از دریچه همین تعریف به کار قرمز جیغ نگاه کنیم خواهیم دید که کار به جز شاید نیم ساعت اول و بخشی از موومان آخر، از چندین مونولوگ جدا افتاده تشکیل شده است که اصولا در آن‌ها درامی بین شخصیت‌ها شکل نمی‌گیرد.
نکته‌ای که بین این موومان‌ها برای من عجیب بود این موضوع بود که نور تقریبا کامل به سالن داده می‌شد تا عوامل اجرا بتوانند اکسسوار صحنه را جابجا کنند و تقریبا چنین چیزی را می‌توانم بگویم کمتر دیده بودم و به نظرم بهتر است نور سالن برای چنین چیزی تقریبا گرفته شود.
در این اجرا، به واقع مونولوگ‌هایی را می‌بینیم که برای ارتباط بین آن‌ها و البته پر کردن ضعف‌های آن‌ها از موسیقی‌ای استفاده شده است که البته خود آن موسیقی از نظر من کیفیت قابل قبولی داشت. باید در نظر داشت که اجرایی با مدت زمان ۹۰ دقیقه (و شاید کمی بیشتر) نیاز است حرف‌های زیاد و مهمی برای گفتن داشته باشد و حداقل این است که به محتوایی بپردازد که برای تماشاگر سوالی ایجاد کند که این اتفاقات در اجرای قرمز جیغ رخ نداده بود. به دلیل کیفیت نسبی گروه موسیقی و قدردانی از همه زحماتی که می‌دانم اجرای تئاتر در جایی مثل قزوین دارد امتیاز من دو ستاره از پنج ستاره هست.
فیدبک خوب برای هر نمایشی نعمته،
چه عالی که وقت گذاشتید براشون، به امید موفقیت و پیشرفت بچه های با استعداد و خلاق ایران زمین 🌱
۶ ساعت پیش
دی نوش مومنی رخ
فیدبک خوب برای هر نمایشی نعمته، چه عالی که وقت گذاشتید براشون، به امید موفقیت و پیشرفت بچه های با استعداد و خلاق ایران زمین 🌱
 درود بر شما خانم مومنی رخ، ممنون از توجه شما.
۶ ساعت پیش
سجاد آل داود
 درود بر شما خانم مومنی رخ، ممنون از توجه شما.
ممنون از شما سلامت باشید بزرگوار🌺🙏🏻
۶ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در کل تجربه‌ای نبود که از آن پشیمان باشم.
و شاید تنها چیزی که در موردش به ذهنم می‌رسد این است که به جز مسترکلس میکاییل شهرستانی، همه چیز در معمولی‌ترین حالت ممکن بود.
اما حضور خودش باعث شد در پایان کار ناراضی نبوده باشم.
دیشب به تماشای نمایش خوشبختی در اودسا نشستم و نظرات خود در مورد این نمایش را عرض می‌کنم.
طراحی دکور نمایش به صورت یک باکس سفید در فضای پس از جنگ خیلی من رو یاد نمایش مادر و افلیج انداخت که فکر می‌کنم دو هفته پیش به تماشای آن نشستم و همچنین بخش‌هایی از سوژه هم شباهت‌هایی داشت اما فضای کار فضای متفاوتی بود. من صرفا شباهت‌هایی را که دیده بودم بیان کردم. امیدوارم سو تفاهم ایجاد نشود.
اما کار به نظرم کارگردانی با کیفیتی داشت که از توانایی بازیگران استفاده بهینه را برده بود و زمان کار هم برای گفتن پیامی که داشت کافی بود و شاید بیش از این پرداختن به ماجرا ممکن بود باعث خسته شدن تماشاگران شود. اما در کنار این کارگردانی و بازی‌های خوب متاسفانه متن خیلی برایم جذاب نبود.
برای دیدن یک کار ساده که البته به نظر من حداقل کارگردانی با کیفیتی در حد خودش دارد قطعا می‌توانید به تماشای خوشبختی در اودسا بنشینید.
امتیاز من به کار 3 از 5 ستاره است.
سپاس از اینکه تشریف آوردن و ممنونم از نظرات شما 🙏🏻🌹
۴ روز پیش، دوشنبه
رضا شاه کرمی
سپاس از اینکه تشریف آوردن و ممنونم از نظرات شما 🙏🏻🌹
موفق باشید عزیز.🙌
۴ روز پیش، دوشنبه
سجاد آل داود
موفق باشید عزیز.🙌
سپاس ❤🙏🏻
۴ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
[تکرار] میم کاربردی برای زیر برخی اجراها :)))

به عنوان کسی که چند سال قزوین زندگی کردم، خیلی برام جالبه که بیام و تئاتر شهر قزوین رو ببینم. باید جالب باشه.
مهدی معتمد (motamed)
امیدواریم میزبان‌تون باشیم به زودی
۵ روز پیش، یکشنبه
مهدی معتمد (motamed)
درود بر شما، باعث افتخار ما هست
۴ روز پیش، دوشنبه
فوق العاده. پوستر ،طراحی صحنه ، موسیقی ، بازی همه چی فوق العاده و بی نظیر🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برنامه این هفته تا به اینجا:

1-کالیگولا (Finally)-دوشنبه ۲۶ شهریور
2-ستوان اینیشمور (*2)-سه‌شنبه ۲۷ شهریور
3-قرمز جیغ | The Scarlet Symphony-پنج‌شنبه ۲۹ شهریور (قزوین)

خوشحال میشم ببینمتون.
آخرین حربه "تئاتری"ها در مواجه با انتقاد:
"داری مسئله رو شخصی می‌کنی"
همینایی که هی میگن خصومت شخصی دارید...

اصلا همه چیز بسته به شخص منه، اگه شخص من مهم نبود، انقدر تئاتری ها کفری نمیشدن.
مسأله رو اگه عمومی هم کنید، نتیجه‌ش همونه!
۵ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می‌خوام برم! می‌خوای نذاری؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از مدت‌ها [طنز تلخ]:

"واقعا ما تئاتریا متاسفیم براتون"
[در وصف انتخاب موسیقی تاثیرگذار اجرای ریچارد سوم]

دیشب فرصتی شد تا با عوامل عزیز کار در مورد انتخاب موسیقی کار صحبت کنم و دیشب که از قضا به دلیل مصرف بیش از حد قهوه بی خوابی به سرم زده بود اولین نسخه از ترجمه موسیقایی اثر ریچارد سوم را نوشتم.

بخش اول: گل لوتوس-از ریدیوهد (Lotus Flower-Radiohead)
این کار از Radiohead پر است از تم‌هایی مثل، کنترل، غریبه شدن و آشوب درونی، با اشاره به بخش‌هایی از لیریک این اثر، ارتباط آن با اجرای ریچارد سوم را بررسی خواهیم کرد.

I will shape myself into your pocket, invisible, do what you want, do what you want.
"من خودم رو توی جیبت جا میدم..کاملاً نامرئی
هر ... دیدن ادامه ›› کاری میخوای بکن، هر کاری میخوای بکن"

در این اجرا، ریچارد به کرات از نقش منفی خارج می‌شود و به نوعی در مواجهه با عواقب منفی اعمالش نامرئی می‌شود. در واقع ریچارد قصه ما با گذاشتن عینک آفتابی روی صورتش به نوعی در مقابل عواقب اعمالش و اتفاقاتی که برنامه ریزی کرده است نامرئی می‌شود.

There's an empty space inside my heart where the weeds take root
"یه فضای خالی توی قلبم هست
که علف‌های هرز در آن ریشه دوانده‌اند"

طبعیت سرد و بی تفاوت ریچارد در قصه ما می‌تواند به این بخش از شعر اثر متصل شود. به نوعی انگار قلب ریچارد خالی شده است و به جای رشد احساسی یا اخلاقی، فقط خالی بودن و شر است که در این قلب ریشه دوانده است. شرارت ریچارد قصه ما عادی و سطحی به نظر می‌رسد، چرا که انگیزه‌های او به جای یک میل عمیق داخلی توسط خالی بودن اوست که رشد می‌کنند.

Slowly we unfurl as lotus flowers, 'cause all I want is the moon upon a stick Just to see what if, Just to see what is.
"کم کم همه‌ی ما گشوده‌ میشیم
مثل گل‌های نیلوفر آبی
چون تنها چیزی که من میخوام، اینه که ماه روی یه چوب باشه
فقط برای اینکه ببینم چی میشه
فقط برای اینکه بفهمم چی هست"

میل ریچارد برای قدرت به صورت مشابهی به چیز‌هایی ابتدایی خلاصه شده است. این که دیگران را کارگردانی می‌کند به جای اینکه خودش در این درام درگیر شود به نوعی موازی با میل به یک هدف دست نیافتنی یا بی معنی است (ماه را روی یک چوب قرار دادن). که این موضوع ابزوردیته ریچارد این قصه در رسیدنش به تخت پادشاهی را به ما نشان می‌دهد.


I will sink and I will disappear, I will slip into the groove and cut me up and cut me up.
"غرق می شوم و ناپدید می شوم، در شیار می لغزم و مرا تکه تکه کن و مرا تکه تکه کن"
هویت تکه تکه ریچارد قصه ما و کارگردانی صحنه‌ها، بازیگران و حتی مخاطبان توسط او به نوعی نشان دهنده این است او در بخش‌هایی از اجرا به نوعی از شخصیت ریچارد گریخته و در نقش کارگردان ظاهر می‌شود. او در روایت قصه کاملا به عنوان کاراکتر حاضر نیست.


There's an empty space inside my heart.
"یک فضای خالی در قلب من وجود دارد."

ریچارد قصه ما یک شر مبتذل و توخالی است، او از نظر اخلاقی و احساسی از عواقب اعمالش جدا افتاده است. مثل شخصیتی که در این شعر حضور دارد، اعمال او از خالی بودن درونش نشئت می‌گیرند و برای او حتی خطرناک ترین اعمالش حسی مکانیکی دارند و انگار این اعمال از نیت خیلی قدرتمندی در درون ریچارد نشئت نمی‌گیرند.

و اما چرا گل لوتوس یا نیلوفر آبی؟
باید به جایگاه گل لوتوس در ادبیات برگردیم. به نوعی گل لوتوس نمادی برای تولد دوباره، تغییر و تضاد میان ظاهر و باطن است. چیزی که خیلی به کاراکتر ریچارد شباهت دارد.
نیلوفر آبی نماد خوش‌وقتی و عاقبت بخیریست. در آب گل‌آلود رشد می‌کند، و همین محیط زندگی گل، معنای عمیقی به آن می‌دهد و این گل را از دیگر گل‌ها متمایز می‌سازد. این گل همراه است با مفهوم رشد در تاریکی و تعفن دنیا، و سربرآوردن از آن و رسیدن به سعادت.
یک گل لوتوس در آب‌های گل آلود رشد می‌کند و به نوعی زیبایی را از یک کی عاس کامل به وجود می‌آورد. ریچارد قصه ما نیز از فضایی که از نظر اخلاقی و احساسی پیچیده برخاسته است، فضایی که در صحنه اول که او کنار پای مادرش ایستاده است تجلی اولیه پیدا می‌کند و او از یک کی عاس شخصی به کنترل صحنه و روایت می‌رسد، با اینکه کنترل او روی همه چیز خیلی تو خالی و حتی طنز است.
گل لوتوس در ادبیات به نوعی نماینده یک خلوص است که توسط اطرافش دست نخورده باقی می‌ماند، با اینکه او از گل و لای رشد کرده است و ویژگی‌های سرد و غریبه ریچارد با محیط اطرافش نیز نوعی جدا افتادگی مشابه با اطراف را نشان می‌دهد. ریچارد روی آب‌های گل آلود احساس گناه، مسئولیت و درگیری احساسی قرار گرفته و رشد کرده است اما او اتفاقات اطرافش را با نوعی از بی تفاوت خالص که از اطرافش به هیچ وجه متاثر نمی‌شود "کارگردانی" می‌کند. اینجا در واقع این "خلوص" ترجمه‌ای آیرونیک دارد، این خلوص به معنای یک یکپارچگی اخلاقی نیست، بلکه به معنی عدم وجود ارتباطی معنا دار با شری است که به پا می‌کند و به نوعی یک گل لوتوس پیچیده تر را به ما نمایش می‌دهد.
در نهایت اجرا و جایی که کارگردان از ریچارد می‌خواهد که با عواقب کارش و کسانی که باعث کشته شدنشان شده است روبرو شود، می‌توان مجددا به تصور اصلی از گل لوتوس برگشت که حالا باید دوباره متولد شود. مثل گل لوتوس که هر روز شکوفه می‌زند، ریچارد در طول این نمایش سعی می‌کند در کارگردانی مداومش بر این اثر و با بازسازی تصویر خودش از عواقب شری که ایجاد کرده است مصون بماند. این لحظه به نوعی یادآور لحظه‌ایست که گل لوتوس با گل و لایی که در آن رشد کرده است مواجه می‌شود.
به نوعی این نمادگرایی با گل لوتوس به عنوان نماد تغییر و تعالی در شرایط دشوار، به نوعی بر ابزورد بودن جدا افتادگی ریچارد قصه ما تاکید می‌کند. او از پس شرایط سخت برمی‌آید اما به نحوی که به صورتی سیاه طنز، سطحی و بدون عمق احساسی است.
در شب افتتاحیه به تماشای نمایش ستوان اینیشمور نشستم و این کار رو کار "قابل قبول"ی یافتم. همچنین شانس این رو داشتم که مجددا دو دوست عزیزم، پویا انصاری و عاطفه کوشکی را روی صحنه ببینم که تماشای مجدد بازیشون و گپ باهاشون بعد از اجرا برای من تجربه لذت بخشی بود.
نمره من به این کار 3 از 5 ستاره که است در صورت بهبود برخی از بخش‌های آن می‌تواند افزایش هم پیدا کند.
نکته‌ای که می‌خواهم اول این نوشته عرض کنم این است که خیلی با این بازخورد مواجه شدم که "من این اجرا را با بازی نوید محمدزاده و هوتن شکیبا دیدم، این دیگه چی بود؟". به نظرم مقایسه اجرای دوباره یک نمایشنامه پرتکرار مثل ستوان اینیشمور از مارتین مک دونا، با اجرایی از آن که مثلا در سال 1394 با اجرای نام‌های بزرگی مثل نوید محمدزاده و هوتن شکیبا در ونیویی مثل سالن استاد ناظرزاده کرمانی در تماشاخانه ایرانشهر اجرا شده است با اجرایی از این کار که توسط بازیگرانی جوان و توانا در خانه هنر دیوار اجرا شده است به نوعی فرار از نقد عادلانه و نوعی فاخر نمایی با نگاه به گذشته است. انگار ما پشت این موضوع که روزی اجرای خیلی خوبی از این متن دیده‌ایم پنهان شویم تا از نقد عادلانه و جزئی این اثر فرار کنیم. مثالی برای شما می‌زنم. در سال 1378، در سالن اصلی تئاتر شهر، نمایشنامه ریچارد سوم از ویلیام شکسپیر با این کست که اینجا قرار می‌دهم اجرا شد:
"سعید پورصمیمی، سعید جم، محمود فتح الهی، سهراب سلیمی، فاطمه معتمد آریا، فریده صابری، اصغر ضرابی، هومن لایق، علی دهکردی، امیرحسین آهنین جان، شهرام عبدلی، مسعود حجازی‌فر، امیرحسین صدیق، نیما بانکی، جمشید لایق، رضا عظیمی، محمدرضا جوزی، کیکاوس یاکیده، فرزانه ارسطو، مجید بهرامی، مانی نوری، کامبیز شبانکاره، محمدحسین مجدزاده، وحید رهبانی، فرخ نعمتی، ساسان پارسی، امیر عباسی، بابک بیات، حسن خاکپور، جمال عبدالهی، احسان عبدی فر، پدارم تنعمی، ... دیدن ادامه ›› مهرداد امین زارع، ساسان پارسی، معصومه جودت، نیما دهقان، جمال عبداللهی، بهرام کلانکی، حسین میرصادقی"
با نگاه به این کست وزین، احتمالا اگر فردی جسارت کند و دوباره ریچارد سوم را در هر جایی اجرا کند، یک مخاطب تئاتر به نسبت مسن باید به خودش اجازه بدهد کارشان را با کاری که 25 سال قبل اجرا شده است مقایسه کند. دیدگاه من این است که مثل اتفاقی که برای کنتراست و آرت از یک متن و در زمان کوتاهی افتاد، مقایسه وقتی که دو اثر در یک عصر و دوره هنری ساخته شده اند جایز است اما اینکه بخواهیم جهت کوبیدن اثری از نوید محمدزاده و هوتن شکیبا وام بگیریم خیلی عادلانه به نظر نمی‌رسد. به قول هراکلیتوس: "نمی‌توان در یک رودخانه دو بار پا گذاشت، چرا که هنگامی که برای بار دوم از آن عبور می‌کنیم، دیگر نه آن رودخانه رودخانه قبلی است و نه تو آن آدم قبلی."
می‌دانم خاطرات خوبی از تئاتر در دهه 90 دارید، اتفاقا من هم دارم، دلم هم برایشان تنگ شده است، فیلم تئاتر این اجرا با بازی این دو ستاره و کارگردانی حسن معجونی را هم دیده‌ام اما مقایسه را غیرمنطقی می‌دانم وقتی بخواهیم با یک نسل قبل تر مقایسه کنیم.
اما برسیم به خود اجرا.
من اصولا نوشتار مارتین مک دونا را دوست دارم و یکی از علل اصلی آن‌ هم نوع برخورد ابزورد مک دونا با مقوله‌ی خشونت است. در این اجرا نیز به نظر تلفیق کمدی و ابزوردیسم با مقوله‌هایی مثل کشتن، تکه تکه کردن و سایر موارد اینچنینی در سطح "قابل قبول"ی انجام گرفته بود.
اگر بخواهم چند مشکلی که با اجرا داشتم را بیان کنم، به نظرم گریم نقش پدر پاتریک موضوعی هست که نیاز به رسیدگی جدی دارد و اینکه پویای عزیز در این نقش پدر یک انسان بالغ است اما اثری از پیری بر چهره یا مو‌هایش نیست موضوعی است که باورپذیری نقش او که به خوبی ایفا می‌شود را برای من کاهش می‌دهد. امیدوارم این موضوع که به راحتی قابل حل است باعث بهبود تجربه تماشاگران و خودم در اجراهای آینده شود.
مشکل دیگری که با اجرا داشتم این است که شاید بتوان گفت تقریبا همه نقش‌ها از اول به حد پختگی مورد نظر کارگردان برای این اجرا رسیده باشند اما برای من شخصیت پاتریک تقریبا تا نیمه اجرا طول می‌کشد که باورپذیر تر شود و از حالت یک تیپ به یک شخصیت برسد. برای من او در نیمه اول اجرا، مقدار قابل توجهی تصنعی می‌نماید. همین موضوع در مورد طنز اجرا هم وجود دارد و با گذر زمان بهتر می‌شود. در مورد این طنز نکته مثبتی که به ذهنم می‌رسد این است که ستوان اینیشمور در خانه هنر دیوار رویکردی را پیش گرفته است که برای من لذت بخش بود و آن هم ایجاد موقعیت‌های کمدی فیزیکی متوالی است که این نوع طنز واقعا برای من لذت بخش و خنده دار بود.
به طور کلی طنز و ابزودیسم اجرا برای من در نقطه‌ای که یکی از جدایی طلبان می‌گوید: "ما برنامه ریزی کرده بودیم که عصبانی باشیم" به اوج خودش می‌رسد.
به نظرم در وفاداری روح کار به روح مورد نظر مارتین مک دونا که در چند کلید واژه‌ی کمدی سیاه، کاراکتر‌های ابزورد، ابزوردیته خشونت، بی نتیجه بودن درگیری‌ها، بی اعتنایی به مرگ و تار کردن مرز بین خوب و بد، ستوان اینیشمور هستی حسینی عملکرد "قابل قبول"ی دارد.
به طور کلی من از بازی بازیگران با توجه به تجربه‌ آن‌ها راضی بودم ولی باور دارم کار کاملا جای بهتر شدن در شب‌های آتی را با انجام تنظیمات و تغییراتی توسط کارگردان دارد.
دیدبان کامنت‌های فیک: مختلفیم ** برداشت دوم
تاریخ و ساعت این نوشته: 24 شهریور ماه 1403 ساعت 2:42 بامداد

بعد از کامنت‌های منفی‌ای که روز چهارشنبه 21 شهریور ماه برای اجرای مختلفیم** برداشت دوم درج شد چندین کامنت در این اجرا درج شده است که توجه شما را به آن‌ها جلب می‌کنم. طبق معمول و براساس اعتراض عوامل محترم در گذشته، از کامنت‌های با تگ خریدار صرف نظر می‌گردد.
و صد البته قضاوت با مخاطبین تیوالی است.

لیست ... دیدن ادامه ›› کامنت‌ها:

"بسیار عالی بود و پر معنی
خسته نباشید پرتوان و با انرزی
موفق باشید"
زمان پیوستن به تیوال: 2 شهریور ماه 1403-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله مجددا بدون تگ خریدار

"نمایش خیلی عالی و پر انرژی بود همه بچه ها خیلی خوب و جدی بودند . نمایش پر مفهومی بود.
از اینکه جوانان اینگونه هنر را دنبال می کنند لذت بردم. ممنون از همه دست اندرکاران"
زمان پیوستن به تیوال: 2 شهریور ماه 1403-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله مجددا بدون تگ خریدار

"نمایشی با متن قوی و بازی بسیار جالب توصیه میکنم برای دوستداران هنر به امید موفقیت برای بازیگران و گروه"
زمان پیوستن به تیوال: 2 شهریور ماه 1403-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله با تگ خریدار

"نمایش رو امشب دیدم. نمایشی بسیار پرقدرت و پرشور
تبریک بسیار به بازیگران بسیار هنرمند"
زمان پیوستن به تیوال: 19 آبان ماه 1402-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله مجددا بدون تگ خریدار

"مجموعا نمایش عالی بود . حتی بازی بازیگران به مراتب از نمایشنانه بهتر بود . تبریک میگم و به همه توصیه میکنم 👍🏻👍🏻👍🏻"
زمان پیوستن به تیوال: 2 شهریور ماه 1403-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله مجددا بدون تگ خریدار

"نمایش واقعا قشنگی بود ، خیلی پرشور بود و خیلی زحمت کشیده بودن
از حرکات بدنی قدرتمندشون خیره میشدی … واقعا عالی بود"
زمان پیوستن به تیوال: 9 ساعت پیش-بدون تگ خریدار-تنها کامنت در تیوال

"بسیار عالی بود"
زمان پیوستن به تیوال: 9 ساعت پیش-بدون تگ خریدار-تنها کامنت در تیوال

"فوق العاده بود خیلی از هنر پیشه ها و کارگردان ممنونم بسیار اثر گذار بود و واقعا خیلی خیای زحمت کشیده بودن"
زمان پیوستن به تیوال: 9 ساعت پیش-بدون تگ خریدار-تنها کامنت در تیوال

"نمایش بسیار فوق العاده ای بود مخصوصا بازیگر نقش روس که نقش کرو لال داشت آمادگی جسمانی عالی و بازی فوق العاده ای داشت
بازی همه بازیگرا بسیار پرشور بود و با بالانویسی که داشت تمام صحبت ها قابل فهم بود ، لذت بردیم واقعا"
زمان پیوستن به تیوال: 9 ساعت پیش-بدون تگ خریدار-تنها کامنت در تیوال

همانطور که مشخص است تمامی اکانت‌های به کار رفته در این کامنت‌های بدون تگ خریدار در زمان‌های مشخصی ایجاد گردیده‌اند (یا 2 شهریور یا 9 ساعت پیش) و همچنین فعالیت‌های کاملا مشابه مثل اینکه کامنت قبلی آن‌ها روی یک نمایش بوده است داشته‌اند.
خریدار
سبحان بابائی (sobhanbabaei)
داداش. به‌جای دست و پا زدن لابلای تلاش و موفقیتِ دیگران،
خودت یه کاری یاد بگیر، خودت یه تلاشی بکن؛ شاید شد. 😂 خدا بزرگه.
۲۴ شهریور
پدرام رضوانی
خانم بهروزیان و دوستانش چرا دو نفر داخل تیوال باهم گفتگو میکنن شماها میاید خودتون میندازین بینشون بی جهت جانب داری میکنید از یه سمتو میدونید این چه شغلیه که برای خودتون انتخاب کردین؟ ده ...
بلانسبت تئاتریا که شما همکارشون باشی و یه ذره درک اینو نداشته باشی که اینجوری کودکانه خود شما و عوامل دیگه اجرا نباید بپرید به تمشاچیا و توهین کنید و چرت و پرت بی اساس بگین. واقعا باید شرم کنید از این رفتار. برای خودتون میگم اگر میخواین کار هنری کنید، یکم درک خودتو نسبت به نظر تماشاچیا بالا ببر. یکی زشت ترین تعاملای عوامل نمایشو با تماشاچیا یه تنه رقم زدی.
۵ روز پیش، یکشنبه
فائزه
بلانسبت تئاتریا که شما همکارشون باشی و یه ذره درک اینو نداشته باشی که اینجوری کودکانه خود شما و عوامل دیگه اجرا نباید بپرید به تمشاچیا و توهین کنید و چرت و پرت بی اساس بگین. واقعا باید شرم کنید ...
تغاری بشکند، ماستی بریزد، تئاتر گردد به کام این عزیزان!
تیکه ایزی دییر!
۴ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"من از چه چیزی می‌ترسم؟ خودم؟ کس دیگری اینجا نیست. من عاشق خودم هستم، فقط من اینجا هستم. آیا یک قاتل اینجاست؟ نه، ولی آره، من هستم. بنابراین چرا فرار نکنم؟ از خودم فرارکنم؟ این منطقی به نظر می‌رسد. شاید انتقام بگیرم. چی؟ آیا از خودم انتقام خواهم گرفت؟ اوه، نه، من در حقیقت عاشق خودم هستم. اما چرا؟ به خاطر کار‌های خوبی که برای خودم کرده‌ام؟ نه، این نیست. در حقیقت، من از خودم به خاطر همه اعمال بدی که انجام داده‌ام متنفرم. من آدم بدی هستم. اما صبر کن، من دارم دروغ می‌گم، من اونقدر‌ها هم بد نیستم، منِ احمق، باید در مورد خودم مثبت صحبت کنم. منِ احمق، از خودت تعریف نکن. وجدان من به روش‌ها مختلفی صحبت می‌کند که همه این صداها داستان متفاوتی می‌گویند که همه این داستان‌ها من را به متهم به شرارت می‌کنند. من سوگند دروغ یاد کرده و دست به آدم‌کشی زده‌ام. همه این گناهان اطراف من جمع شده‌اند و فریاد می‌زنند "گناهکار! گناهکار". احساس ناامیدی می‌کنم. هیچکس مرا دوست ندارد و اگر بمیرم، کسی به من اهمیت نخواهد داد و چرا باید اهمیت بدهند وقتی من حتی خودم برای خودم هیچ حس همدردی‌ای ندارم؟"

ریچارد سوم-ویلیام شکسپیر-ترجمه از متن اصلی

What do I fear? Myself? There’s none else by.
Richard loves Richard; that is, I and I.
Is there a murderer here? No. Yes, I am.
Then fly! ... دیدن ادامه ›› What, from myself? Great reason why:
Lest I revenge. What, myself upon myself?
Alack, I love myself. Wherefore? For any good
That I myself have done unto myself?
O, no! Alas, I rather hate myself
For hateful deeds committed by myself.
I am a villain. Yet I lie. I am not.
Fool, of thyself speak well. Fool, do not flatter:
My conscience hath a thousand several tongues,
And every tongue brings in a several tale,
And every tale condemns me for a villain.
Perjury, perjury, in the highest degree;
Murder, stern murder, in the direst degree;
All several sins, all used in each degree,
Throng to the bar, crying all, “Guilty! guilty!”
I shall despair. There is no creature loves me,
And if I die no soul will pity me.
And wherefore should they, since that I myself
Find in myself no pity to myself?”
بچینیم با هم بریم شکسپیر ببینیم
شما منتور باش ،ما دانش آموز
احسنت
۲۳ شهریور
به ورود و خروج مخاطب فکر شده …
۲۴ شهریور
اجرای زیبایی بود ، لذت بردم، ممنون از همه عوامل این کار
۲۴ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
[متاسف‌ایم.]: یک نمایش ترافیکی!
تجربه دیشب من از این اثر تجربه‌ای به غایت ناامید کننده بود. اول از همه با این اعلان مواجه شدیم که در صورت تمایل امکان عکس برداری و نه فیلم‌برداری وجود دارد در شرایطی که از فلش استفاده نشود. اما در حقیقت روند به سمت دیگری رفت و شاهد عکس برداری مداوم تماشاگران و البته در کنار آن عکس برداری عکاسان از ردیف‌های پشتی بودیم که علاوه بر صدای شاتر مداوم و لحظه به لحظه (گویی لحظه ثبت رکورد صد متر المپیک توسط یوسین بولت با نرخ چندین فریم در ثانیه ثبت می‌گردد!)، توسط یکی از عکاسان نوری نارنجی رنگ را به تجربه من از اجرا در لحظه که هر عکس ثبت می‌شد اضافه می‌کرد. بابت مجموعه این تجربه واقعا برای نحوه برگزاری “فوق العاده غیرحرفه‌ای” این کار بسیار بسیار متاسفم.
اما می‌رسیم به خود اثر، کار مخ‌تلفیم، کاری بلاتکلیف بود، به نوعی سعی کرده بود فضایی از حقیقت عینی جنگ برای سربازان و دور باطل آن‌ها با نمایی نزدیک ایجا‌د کند (با استفاده از زبان اصلی) که همین تلاش هم به دلیل استفاده از لهجه‌هایی بسیار تهرانی (!) برای من مورد اقبال نبود و با وجود آشنایی کامل با زبان انگلیسی و آشنایی نصفه و نیمه با زبان روسی در غیاب بالانویس (که باید وجود می‌داشت و وجود نداشت) چیز خاصی از صحبت‌های سربازان متوجه نشدم.
و‌ سوال اصلی من این است که اگر قرار است خلاقیتی به این وضوح در نیاید چه اصراری به آن داریم؟
این بلاتکلیفی جایی واضح تر می‌شود که مخ‌تلفیم در بین دو بخش اصلی با سربازان تصمیم گرفت یک بخش جهت “رمز‌گشایی” مخاطب قرار دهد. بخشی که با ... دیدن ادامه ›› نه بازی‌های قوی‌ای داشت و نه روایتی خلاقانه، تقریبا چیزی بود که هزاران بار دیده بودیم!
علی ای حال، عقیده من این است که این نمایش با حضور همان سربازان (و با حضور بالانویس که کمک کند بفهمیم چه می‌گویند) خیلی نمایش دیدنی‌تری می‌بود. در این حالت حداقل قضاوت را به عهده خود تماشاچی می‌گذاشت!
اما در نسخه فعلی خودش برای دیدنی بودن واقعا ایرادات بسیار بسیار زیادی دارد.
هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم در تیوال به جایی برسم که در فضای پس از یک نمایش تقاضای بازگشت وجه خود را داشته باشم اما واقعا اگر از من بپرسند جهت این‌ کار برای اولین بار با اطمینان کامل مخ‌تلفیم را انتخاب می‌کنم. نمایشی که بدون حضور یکی از ارکان اصلی کارش تصمیم گرفت همچنان اجرا کند و این موضوع علی رغم عذرخواهی کارگردان کار نیاز به اصلاح نیز دارد. چرا که وقتی کار اشتباهی انجام می‌دهید پس از آن باید دو کار انجام دهید. اول عذرخواهی و سپس جبران!
که البته این انتقاد به تیوال (پس از اطلاع از اینگونه برگزار شدن کار) و شهرزاد (شاید!) وارد است که اجازه می‌دهد نمایشی بعد از دریافت مبلغی بابت کاری، نمایشی که کامل نیست را اجرا کند و وقت ارزشمند و مبلغی که مخاطبین پرداخت کرده‌اند را به هیچ انگارد.
آراد انتظار (aradentezar)
عزیزم اگه پولت خیلی ذهنتو درگیر کرده شماره کارت بذار گلریزون کنیم، یکمم بیشتر بزنیم واست دست از حرفه‌ی نامقدس منتقد بودن برداری. یه متن نوشتی یک چهارمش درمورد پولت و جبرانش بوده. خب پول نداری تئاتر نبین گل پسر فعال. شماره کارتتو خواستی بذار بگو چقدر نیاز داری بزنیم.
۲۴ شهریور
سجاد آل داود
درود حسین جان، اینکه نادیده هستم از کم کاری خودمان است. علی الحساب شما رو به ریچارد سوم دعوت میکنم.😂🙌
برای کی برادر؟
حسین ترکاشوند
برای کی برادر؟
یکشنبه خوبه؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود،
من بلیط این نمایش رو شب گذشته که داشتم که موفق نشدم سر وقت به اجرا برسم.
سوالی که از گروه نمایش داشتم این هست که در صورت وجود ظرفیت، می‌توانم در روز دیگری از بلیطم استفاده کنم؟🤔
پیشاپیش از پاسخگویی متشکرم.
آرمان شیرالی نژاد
سلام بله حتما
ممنونم از شما. 🙌
۲۰ شهریور
عالی عالی عالی
۲۲ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

We passed upon the stair
We spoke of was and when
Although I wasn't there
He said I was his friend
Which came as a surprise
I spoke into his eyes
I thought you died alone
A long long time ago

تو راه پله به هم برخوردیم، راجع به قدیما و گذشته حرف زدیم
هر چند که من پشتش نبودم، ... دیدن ادامه ›› ولی گفت که من رفیقش‌ام
که این خیلی برام عجیب بود
[انگار] داشتم با چشم‌هاش حرف می‌زدم
"فکر کردم خیلی وقت پیش تو تنهایی خودت مُردی"

Oh no, not me
We never lost control
You're face to face
With the man who sold the world

"اوه، من نه…
ما هیچ وقت کنترل خودمون رو از دست ندادیم
تو با کسی طرفی
که دنیا رو فروخت"

I laughed and shook his hand
And made my way back home
I searched for form and land
For years and years I roamed
I gazed a gazeless stare
We walked a million hills
I must have died alone
A long, long time ago

خندیدم و باهاش دست دادم
راهم رو گرفتم و رفتم سمتِ خونه
راه افتادم دنبال یک جایی، هرجا که بشه
سال‌های سال واسه خودم پرسه زدم
همین‌طور مات و مبهوت و خیره بودم
قدِ یک میلیون تپه رو با هم پشت سر گذاشتیم
من باید خیلی وقت پیش
تــو تنهایی مُرده باشم

Who knows?
Not me
I never lost control
You're face to face
With the man who sold the world

کسی چه میدونه؟ من نه…
من هیچوقت کنترلم رو از دست نمیدم
تو رو در روی مردی هستی
که دنیا رو فروخت
صدای کورت کوبین هم جادوییه اما من دیوید بویی رو خیلی دوست دارم
۲۱ شهریور
مهدی بختیاری
صدای کورت کوبین هم جادوییه اما من دیوید بویی رو خیلی دوست دارم
دیوید بویی با Heroes برای من در یک لول دیگه‌است.
۲۱ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب چقدر حال کردیم با حضور بهنام شرفی عزیز. مجددا به همه توصیه دیدن ریچارد سوم را دارم.
اگر هم می‌پرسید چرا، نوشته زیر رو بخونید:
https://www.tiwall.com/wall/post/358292
تو دیشب بورش نبودی؟
۱۹ شهریور
ممنون ‌که برای بار دوم ما رو پسندیدید
۱۹ شهریور
مهدی بختیاری
ممنون ‌که برای بار دوم ما رو پسندیدید
ارادت دارم ❤️
۱۹ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سیمبلین: یک نمایش "شلوغ"
روز پنجشنبه و در شب افتتاحیه به تماشای سیمبلین نشستم و نکاتی که در مورد این اجرا به ذهنم میرسد را می‌نویسم.
دو روز شلوغ را پشت سر گذاشتم و از امیرمسعود فدایی ممنونم که به من با نوشته خودش یادآوری کرد که این کار را دیده‌ام.
نخسین مسئله‌ای که با این اجرا داشتم این هست که در اطلاعات اولیه اجرا می‌خوانیم که نمایش قرار است 90 دقیقه باشد اما به خوبی به یاد دارم که در شب افتتاحیه این نمایش جایی بین 9:10 تا 9:15 (جناب نوید آغاز عزیز در کامنت ها ذکر کردند که اجرا 9:20 شروع شده است) شروع شد و تا ساعت 11 ادامه پیدا کرد که برای من قابل قبول نبود چرا که این نمایش با این تعداد کاراکتر، این میزان درهم آمیختگی کاراکتر‌ها و برخی ویژگی‌های دیگر که پایین تر ذکر خواهم کرد به نظر من بسیار طولانی، دارای صحنه‌های اضافه و خسته کننده بود. اگر قرار باشد یک نمایش تا ابد ادامه داشته باشد از جایی به بعد دیگر تقریبا هر کارگردانی می‌تواند حرفی که می‌خواهد را بزند!
موضوع اولی که در نمایش به آن برخوردم این مسئله بود که دیالوگ‌ها در خیلی از صحنه واضح بیان نمی‌شدند و البته این که در بسیاری از صحنه‌ها هم با فریاد‌های بلند بیان می‌شدند که شاید چنین روندی برای یک نمایش یکساعته یا کمتر برای من قابل تحمل و قابل پذیرش باشد اما برای نمایشی با این تعداد بازیگر که بخشی خوبی از آن‌ها قرار است داد بزنند، خنده‌های بلند متوالی داشته باشند و البته یک ساعت و 50 دقیقه ادامه پیدا بکند، قابل پذیرش نیست.
به نظرم به ... دیدن ادامه ›› نوعی سیمبلین: یک نمایش فنسی (که انصافا انتخاب اسم خلاقانه‌ای داشت) یک پیچش مداوم متنی داشت که برای مخاطب خسته کننده بود و البته به نظر من اعلان اول نمایش که از تماشاگران خواسته شد حتی یک لحظه از نمایش را هم از دست ندهند چون ممکن است داستان را متوجه نشوند به نوعی "رفع تکلیف" تیم سازنده اثر از اثر خود بود، همانطور که حسین فردوسی و سیئر با ایجاد یک شعار جوابی را از قبل برای تماشاگران منتقد به کار خود ایجاد کرد که می‌گفت:"کسی که خودشو به کوری زده نه میخواد ببینه نه میخواد بشنوه" و به نظرم اعلان ابتدای سیمبلین: یک نمایش فنسی هم از همین جنس است و اینکه در ابتدای کار مخاطب را تهدید (نه به آن شدت کلمه‌ی تهدید) کنیم که اگر فلان اتفاق رخ دهد نخواهید فهمید چه خبر است برای شخص من خوشایند نیست. همانطور که گفتم من معمولا به این دلیل در سالن تئاتر حاضر نمی‌شوم که بخواهم مرعوب کارگردانی یک کارگردان بشوم بلکه برای دیدن اثری حساب شده که هم به میزان لازم پیچیدگی دارد و هم به میزان لازم فرصت تنفس به مخاطبش می‌دهد پا به سالن تئاتر خواهم گذاشت.
همچنین به نظرم شاید سیمبلین: یک نمایش فنسی بیشتر شبیه یک پایان دوره بود که کارگردان در آن می‌خواهد یک اثر پر پرسوناژ را بسنجد و به قولی انگار نمایش بیشتر متاثر بازیگردانی و کارگردانی این تعداد کاراکتر شده است تا هماهنگ باشند تا آن که بخواهد به مسائلی مثل متن خود، سه‌گانگی بین یک اثر جدی، یک کمدی، یا یک کمدی موزیکال بپردازند. توصیفی که می‌توانم از سیمبلین: یک نمایش فنسی داشته باشم این است که این اثر، اثری "شلوغ" است، بسیار بسیار "شلوغ"! هم روی صحنه "شلوغ" است، هم روایت‌های متنی "شلوغ" هستند و در نهایت ذهن مخاطب را نیز "شلوغ" و خسته می‌کند. و در واقع نمونه بارز توجه بیش از حد به فرم به جای محتوا است، هر چند که خود فرم هم جای حرف بسیار دارد که در این متن به آن‌ها اشاره کردم.
همانطور که دوستان ذکر کردند قطعا هماهنگ کردن و کارگردانی کاری با این تعداد بازیگر، از نظر فنی قابل بررسی و در صورت لزوم قابل تحسین است اما همانطور که زیر اجرای "خاطره تحمل ناپذیر یک همهمه‌ی نامفهوم" ذکر کردم:
"و من شخصا برای مرعوب شدن به تماشای تئاتر نمی‌روم چون تئاتر برای مخاطب ساخته می‌شود نه برای تمرین جلوی مخاطب یا فهماندن دانش کارگردانی کارگردان به مخاطب، چون هر قدر هم من در مورد تئاتر بدانم قطعا چیز‌هایی هست که در دانشکده هنر‌ به کارگردان آموخته شده است و من از آن بی‌خبرم. "
قرار نیست ما در سالن تئاتر حاضر شویم تا به نوعی یک تمرین پیشرفته ببینیم یا بابی از کارگردانی (و به قولی دوستان هماهنگی بازیگران) بدون ارائه محتوای منسجم برای ما ارائه شود. چرا که اینجا دانشکده هنر‌های دراماتیک نیست بلکه سالن نمایش است. نمایش در مقابل مخاطب و در مقابل "گوش"ها و "چشم"های مخاطب!
سه شنبه بلیط دارم من
2 ساعت نشستن خداییش زیاده برای من که مشکل دیسک گردن دارم
😥
۱۷ شهریور
دی نوش مومنی رخ
کامل و جامع فرمودید👌🏻
ارادتمندم 🙌
۲۱ شهریور
بزرگوارید 🌱🙏🏻
۲۱ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

09910794550