یه چیزه لعنتی کم داشت! فاصله 10 کیلومتری ایرانشهر رو تا خونه ام رو تخت گاز می رفتم و همه اش اینو به خوذم می گفتم. نمایش نامه همه ... اولین مشکل اش در ارجاعات به شدت و به شدت آشکارشه که لذت کشف نمادها، استعاره ها و نشانه ها رو از تماشاگر می گیره و همه چیز در سطح انجام می شه: اسم نمایش، اسم پروتاگونیست (ع.ناصری)، مریم مجد (مریم مجدلیه)، یحیی پژوهنده (یحیی تعمید دهنده)، آنوشا (یهودا)، اسم مغازه اش (مساوات) و ... . متاسفانه خیلی همه چیز رو بازی می شه که گاهی حتی کسل کننده می شه. مضمون نمایش (مهاجرت یهودی های ساکن ایران به اسرائیل و بازی های سیاسی پشت اون) هم خوب پرداخت نمی شه و همون تصویر کاریکاتور گونه از یهودی های صهیونیست رو اینجا شاهدیم. مسعود کیمیایی عزیز در شاهکارش -سرب (1367) همین مضمون رو به بهترین شکل به تصویر می کشه: یاده مرحوم هادی اسلامی بخیر که سر امین تارخ داد می زنه و بهش می گه: (تو یهودی نیستی، داد می زنی که یهودی نیستی) . بدترین چیز پرداخت شخصیت ناصری بود که به جای صلح طلب و نوع دوست بودن، بیشتر بزدل و منفعل نمایش داده شد. جدا از همه غرهایی که زدم، ازش تا حدی لذت بردم و چیزی هم که راجع به نمایش دوست داشتم، کستینگ کار و بازی بازیگرها بود