در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال baharinbahar | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 17:01:43
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

کلوچه دارچینی:
تا وقتی خورده نشدم شکست نخوردم.
تا وقتی هم که شکست نخوردم خب خورده نشدم.
.
.
.
اولین بار ٢٣ اردیبهشت سال ٩٣ بود که این اجرا رو دیدم
و هنوز برام به همون تازگی و خوشمزگی بود.
مریم جان کاظمی بمونی برای بچه های سرزمینم❤️
و جناب آقای حسین محب اهری عزیز روحتون شاد، جاتون توی دل ماست❤️
جونم بهار :*
۱۱ بهمن ۱۳۹۸
چقدرررر ذوق دارم برای دیدنش :)
۱۱ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

لَبخند میخوریم
و
دندان تُف میکنیم


من چرا نمی میـــــرم ..

برای این که یه عده هستن که واسشون مهمی ... مهمه! هر چند ازت ... ازش دور باشن!
۰۵ فروردین ۱۳۹۵
همه یه روز میمیرن نگران نباش هیچکس تا ابد زنده نمونده.
۱۰ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

آقای خرچنگ: اون میخاد از ما چیپس درست کنه!
پاتریک: بعد من، خودم رو میخورم.


SpongeBob SquarePants

دلم، به قدِ کاشی شکسته‌ی دورِ آینه،
گرفته است.

پر از غبارْ،
پر از نیاز؛
نگاهِ سردِ جامانده‌ی آینه
روی این شکافْ ..





از: خود
به صبح‌گاه برگرد
به روی تخت
زیر ملافه
کنار شوفاژ.
به سردی زیر سرت
و گرمی دستان زیر بالش.
به پاهای جمع شده در شکمت
و حجم خالی معده

به صبح‌گاه برگرد
و واضح‌تر
واقعیت را در خواب
ترسیم کن.

کمی بلندتر
و روشن‌تر

.
.
.

انگار که سنگینی می‌کند
چیزی، ... دیدن ادامه ›› روی دستانت!
پس بلند شو
به آینه نگاه کن
به سردی آب منتظر در لوله سلام بگو.

امروز
روز دیگری است.
واقعیت همان چیزی است که آینه ترسیمش می‌کند.

از: خود

به چله نشینی شبُ
پچ پچه هایش نگاه نکن
بیا و دانه دانه
بچین
از لبان من
سرخیِ انار این رابطه را

از: خود
به به سر زمستون بوی بهار پیچید ..
۲۹ آذر ۱۳۹۴
نیلوفر جان ، پرند عزیز

❤ ..
۰۱ دی ۱۳۹۴
عالی عزیزم
عالی...
۱۸ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

باران می بارد، پشت به پنجره؛

و من به یاد هق هق شبانه ی فراموش شده ام،
خیسِ
بارانی شده ام،
که دُرست، در جنوبی ترین ضلعِ اتاق،
پشت به پنجره،
در حال سکون یافتن است!



از: خود
پشت به پنجره.
درست، ضلع جنوبی حیاط.
در گلدان.
جوانه ای خیسِ باران شده است.

پشت به پنجره.
درست، ضلع جنوبی کمد.
در سبد.
عروسکی خیسِ چشم های نداشته اش شده است.

و من به یاد هق هق شبانه ی فراموش شده ام
خیس
بارانی شده ام
که درست در جنوبی ترین ضلع احساساتم
پشت به پنجره
در حال سکون یافتن است.

(گاهی اوقات نوشته ها زوایای گوناگونی دارند)
۰۹ آبان ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

که گاه اشک،
چشم‌های ندیده‌ی مرا
در آستانه‌ی ربودنِ
دست‌هایی قرار می‌دهد،
که قرار نیست
دست‌دست شدنش را به نظاره بنشیند!
که گاه اشک،
خالی از عطوفت است؛
و گاه عاری از نفرت.
...

از: خود

نگذارید زنان زیبا
ترانه های غمگین بخوانند
این سه درد
وقتی کنار هم می ایستند
بیشتر می شوند

زن، زیبایی و ترانه..

آوازِ ترانه های غم انگیز را
بگذارید زنان زیبا بخوانند
این سه درد
وقتی کنار هم می ایستند
کامل می شوند

زن، زیبایی و ترانه..

ای رویایی که تمام عمر آدمی را در بر گرفته ای!
نکند اندوه
آن روی دیگر شادمانی ست؟


از: شُکری اِرباش

گیسِ بافته اش
افتاده است روی تخت.

قیچی
نیم نگاهی دارد
روی شانه های خوابیده اش.

باد پنجره را می کوبد،
دستی میلرزد،

و داستان یک هماغوشی!

زندگی لذتِ شیرینی است
اگر چه
طعم تلخی را
زیر دندان می گذارد.
سه ستاره کمه براش
باید ستاره بارونش کرد***************
۱۵ مهر ۱۳۹۴
@غزاله جانم <3 :*
@مرجانه عزیزم :* <3
۱۷ مهر ۱۳۹۴
بسیار زیباست..
۱۷ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


نیستی
و در "نیستی" هیچ چیز نیست!





از: ...

تو هنوز هم، همان غمِ درونِ لبخند منی
ناگاه!بی خبر!
طلوع و غروبش فرقی نمی کند.
وقتی هستی ، هستی.
ناگاه !بی خبر!
می چکی
از کنج لبان من.
طلوع و غروبش فرقی نمی کند
وقتی هستی، هستی ...
۰۶ مهر ۱۳۹۴
هیچ اگر سایه پذیرد
من همان سایه هیچم...
۱۴ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رنگ بزن
دست‌های سیاهِ مرا
که بی رمق
افتاده است

در عزای
از دست دادن
برقِ ناخن‌هایش

رنگ بزن
و بیش از این
مگذار
سیاه بماند
دهانه‌ی روزگار



از: این روزها ...

دور شو ... اما نزدیکم (پیشم) بمون !

بالاتر از دو کوچه ی رد شده بود
آجرِ سرخ رنگِ دیوار خانه اش.

پایین تر از حد ممکن صدایِ من
در طلب سرخی رنگ لبش.

دیوار به دیوار می گذرد
آجرها هنوز
روی هم.


بسیار زیباست...
۱۳ شهریور ۱۳۹۴

حتی برای چند لحظه

( البته آنچه نوشتم به شعر زیباتون هم اشاره داشت -) )
۱۹ شهریور ۱۳۹۴
بله متوجه شدم :)
۱۹ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

قرار بود "یکی" تو زندگیم باشه !
راست میگی ساده است.
واس همینه که موهای من زودی بلند میشه. [چشمک]

۱۱ شهریور ۱۳۹۴
دختر که نباس موهاشو کوتاه کنه که! نبینه از این کارا میکنی! شایدم بدسلیقه اس و ما خبر نداریم!
۱۲ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

چگونه دست دراز کنم
که از دست نروم
چیزهایی بین ما هست
مثل ارقام
مثل رنگ
مثل مترسک
که مانع لبخندهای ساده می شوند.


"مرضیه رحمانی، تربت جام"

از: عروسک سخنگو | سخن‌گوی ادبیات مدرن کودکان ایران. ماهنامه‌ی هنری ادبی فرهنگی | مرداد، شهریور 1394

آدما همه چیزو میدونند، ولی به رومون نمیارن
هر چی بدبختی میکشیم از همین "حرف مردم" ه!
۰۱ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

میگم خوش به حال باباتا، چجوری خودشو گم کرد !
باز زدی تو فاز افسردگیا! بیا بیرونو از این دنیای نکبت، لذت ببر!
۰۱ شهریور ۱۳۹۴
به به به! ساناز عزیز، اتفاقا تو ذهنم بود سراغت رو از بهار بگیرم ولی نه که خود بهار هم کم پیدا شده دیگه نشد. واقعا جاتون خالی بود چه مجازی و چه حضوری. خیلی خوشحالم برگشتی و امیدوارم همیشه بمونی پیش ما. انشاءالله بازم موفق به زیارتتان بشیم.
۰۴ شهریور ۱۳۹۴
یاد شما افتادم بهار جان تو این صحنه. خیلی خوب بود.
۱۳ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

صدای خودشه

اسمِ من،
گلوی گُلی

...