شاه چراغی که رو به خاموشی ست...
نسیم در شاخه های درخت کهنسال قرارهایمان می شکند
و شب تهی میشود از تپش هایی که از چشمهای پر شکوه تو می افتاد
هان!..
با توام ای سرگشته در چراغانی
وسوسه های معشوقه های عاشقانه هایت...
با توام ...
مرا نگاه کن
ناتمامی دست هایت را ببین
ببین چگونه سرشارم از عصیان عشقی که طعم لحظه
... دیدن ادامه ››
های بلوغم شد
ببین من لبریزم از سوْال هایی که ...
راستی ،تویی که ریشه داده ای در حجم رخوتناک و غمناک یک مشت دروغ
تو می دانی ،کیست این عابری که هر شب در سینه ام قدم بر میدارد
و گل های نابالغ عشقم را با سر انگشت های تردیدش درون پیراهن حریرم ،
پر پر یک دنیا شک میکند ...
راستی تو میدانی؟؟؟