به پریشانی این شبها فکر نمیکنم
اصلا عین خیالمم نیست
که خواب ندارم یا نه اصلا هیچ رختخوابی پهن نیست
به گل های نرگس توی پارک هم فکر نمیکنم
که چرا هر رهگذری دستی بر اتش دارد و
نرگسی به همراهش
من هیچ چیز عین خیالم نیست
به جز دست های مادرم
که هی نبض به نبض میکند تپش های دور از تو را
من هیچ چیز عین خیالم نیست
به جز این ستاره هایی که
که میترسم اینقدر دوری را تاب نیارند
خاموش شوند،بپاشند روی ماه
تو فکر کنی ماه میشود اینقدر ابی باشد
زیر اینهمه ابرهایی که مغموم
سایه میکنند هاله بودن را...