شیار خیالم
تصویر هیچ سایه ای را در خود نمی جنباند
که تصویر هیچ سایه ای بیراهه های لبخند تو را اینگونه دلخواه منست ضمیمه ی زیبایی هایش نمیکند...
هان !..
با توام،
سایبان ارامش بر نگاه اینهمه سیما
اینهمه پگاه،اینهمه آواز
این تنهایی ژرف
گل افسوسی ست که در کویر به سوی
بی سویی رهسپار میشود
من با توام سوسن در خواب خفته!..
بنشین کنارم به حرفهایم فکر کن
بگذار این جام فرو ریخته،لإله ای شود
برای مزاری که شاعره است و شاید رویا نام
با چشمهایی روشن
که گمنام در تیرس کودتایی
عاشق شده است...