انفجار و تخریب معدن ، یک حادثه است.
کشته شدن عده ای انسان ، غم انگیز است.
اما انفجار معدنی در آن سوی دنیا و کشته شدن عده ای ایرانی در آن ، یک فاجعه است.
فاجعه ای که محصول یک انفجار نیست .زنگ این فاجعه سالها است که نواخته شده . شاید پیش از برخاستن صدای زنگ، از هر کدام محاصره شدگان می پرسیدند ژاپن کجاست ، حتی روی کره جغرافیا نمی دانستند. تنها برای عده ای اژدهایی متصور می شد. اژدهایی که می بلعد و شاید پهلوان اساطیری ما در مقابل اژدهایی هفت سر نتواند مقاومت کند.
اما حباب توهم عمر جاودانی اسکندر جایی ناتوانی خود را فریاد خواهد زد. فریادی که به گوش هیچ کس نخواهد رسید و تنها شاید آرامش ژاپن را بر هم بزند.
اماچه کسی برای نجات این جوانان اقدام خواهد کرد.
ما گمان می کردیم پی خود رفته اند و آنها گمان می کردند پی گشت و گذار آمده اند .
کسی دنبال
... دیدن ادامه ››
کارگری که با ویزای سه ماهه سه سال پنهانی آنجاست ، نخواهد گشت.
شاید طلبکاران یادشان کنند.شاید معشوقه ای که خود او هم غریب است.
زنده ماندن حتمی است.وقتی از جنگ ، از میان کانال زنده مانده ، در میان دالانهای معدن هم زنده ماندن حتمی است.
اما تاکی با این حتم از پیش تعیین شده پیش خواهیم رفت.جایی نطفه ، این خون بسته می شکافد و امیدی برای بقا نیست. و چون واقعیت وحشت زا از میان غبار افیون خود نمایی می کند ، توهم فضا نوردی تنها ضمادی است برای تحمل این لحظات باقی مانده. آرزوهای شکننده که قرار بود جاودانی به ارمغان آورد .
سربازانی که این بار پس از جنگ در بازسازی اقتصادی کمک دولت باید باشند و فرزندان و برادرانی که برای پدر و برادر کمک خرج، دیگر باز نمی گردند.
دخترانی که چشم براه معشوقه های خود ماندند...
مادرانی که نگران فرزندانشان بودند و در پی ایشان راهی مدرسه شدند ، اما این امتحان خوابی ابدی برای فرزندانشان رقم زده بود.