دلم مثال غروب کلاغ خوان خزان
گرفته
در پی جایی غریب وار می گشت
مگر شود از پرتو خیالی وهم
نگاه مردم چشمم تازه شود
اسیر یک هوس ناپلید بودم من
چرا که خاطرم آسوده از نگاه تو بود
چه شد که شعشه رویت دل مرا فریفت
چه گشت که معتمد شهر دل مرا ربود
نه هرزه گردی دل علاج کرد غم را
نه
... دیدن ادامه ››
وسوسه ی نگاهش به من سودی داد
بهانه بود و خیال
آنچه بود دل پی آن
ضمیر من پی سودی پر از شادی بود
اگرچه دور جوانی در این خمار گذشت
ولی هوای تو دل را زنده نمود
که کشته ره عشقت همیشه زنده بُِوَد