( دستارِ ریاراز سرِ ایمان کشم به می )
خواهم نقاب از رخ ایمان کشم به می
تختِ سبا به مُلکِ سلیمان کشم به می
فریادِ الوداع به سرِ زهد کشم ز خشم
تیغِ قصاص بر سرِ کیهان کشم به می
یک دست میِ سوری و دگر طُرهء یار
دستارِ ریا از سرِ ایمان کشم به می
تا از نظرِ رندِ نظرباز به دور باد
دیوارهء چین تا مه تابان کشم به می
بودم ز ازل تابعِ دلدار چو سایه
چون گویِ وفا سرلبِ چوگان کشم
... دیدن ادامه ››
به می
هردم بزند چنگ دلم بر رخِ سینه
تا چنگ بر آن زلفِ پریشان کشم به می
زین دامِ گناه همچو زلیخا نتوان جست
چندانکه دل از یوسفِ کنعان کشم به می
گفتم که دگر طی نکنم راهِ خرابات
گفتا که ترا بر سرِ پیمان کشم به می
درویش اگرت نیمه ره شکوه کنی ساز
با غمزه ترا در رهِ مستان کشم به می