«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پیشنهاد میشود :
جسورانه و کمی پرمغز... گاهی عمیقا درگیر تفکر و لحظه ای خنده ای از سر سرخوشی ... قصه میشنوی و همزادپنداری میکنی چرا که قصه برایت آشناست ...
خسته نباشید عرض میکنم خدمت عوامل توانا و درعین حال بی ادعای این نمایش دلنشین و تبریک میگم که موفق شدند با تمام محدودیتهای موجود به خوبی با تماشاگر ارتباط برقرار کنند...
" محمد مساوات " اگه دیوانه نیستی قطعا نابغه ای ... چی توی سرته ؟ که من سردرد گرفتم... اینقدر خوشم اومد از کارت که از دستت عصبانیم ! میدونی چرا؟ چون نمیتونم هرشب بیام سنگلج تئاترت رو ببینم...
"اولئانا" تابلوئی ست که شما ممکن است پس از تماشای آن به نوعی احساس "تنفر" برسید. گفتم تابلو، شاید هم آیینه...
بعضی نمایشها بطور عمدی نمایش "حال خوب کن" نیستند، اصولا خلق شده اند تا حال مخاطب را بد کنند، خلق شده اند تا تکان بدهند و فکر را دچار کشمکش کنند. اولئانا پاسخ همه پرسشها را روی صورت شما پرتاب نمیکند و اجازه میدهد در راه برگشت به خانه و سر میز شام و موقع خواب و صبح فردا و بعدها مدام به چرائی و چگونگی این ماجرا فکر کنید.
میخواهم بگویم که اولئانا را دوست داشتم. به قول آرش دادگر اینکه تماشاچی از سالن بیرون بیاد و فقط بگه واووو دیدی فلانی عجب بازی ای کرد؟ این به چه دردی میخوره؟؟؟
به دوستانی که به رو به رو شدن با حقایق تلخ و سیاه علاقمندند و از ندیدن "هپی اندینگ" دلخور نمیشوند، تماشای این نمایش رو پیشنهاد میکنم.
پرده ای که از این نمایش برای همیشه به خاطرم میماند بدون شک صحنه ای بود که معلم پیانو و فرشته ، شنیدن و جمع آوری صداها را به پسربچه می آموختند...
اصولا اگر "تئاتر" را دوست دارم نه صرفا بخاطر شنیدن دیالوگهای فاخر بلکه دقیقا بواسطه ی دیدن چنین قابها و تصاویر زیبایی ست نظیر این پرده که در چهارچوب دیالوگ نمی گنجند... دیدن شور و شعف پسرکوچولویی که توانسته با تورِ شکار پروانه به شکار آواها واصوات برود لبخندی ناخودآگاه برای بیننده به ارمغان میآورد...
کار سختی بود... دست مریزاد.
این پرده از نمایش نه تنها زیباترین پرده از این نمایش بلکه یکی از زیباترین پرده های نمایشی تئاتر ایران است.
واقعا صحنه های حضور پسربچه، از بهترین صحنه های این نمایش بودند.
رئیس فدراسیون فوتبال و دبیر دائمی مدارس پایتخت،بازیگر محبوب سریال های تلویزیونی ،رئیس انجمن نجوم ،سرحسابدار شرکت بازرگانی حقیقت کیش،عضو هیئت مدیره شرکت سهامی پفک نمکی ساحل و عضو شورای محترم نظارت بر سانسور
لوریس چکناوریان
_ اون توو خونواده بزرگ شده بود... من نه
اون یه زمانی عاشششقم بود... من نه
اون یه عالمه کادو برام میخرید... من نه
اون کلی خاطره با من داره... من... منم آره
" عابران شهر من از خط عابر پیاده میترسند و به پل عابر مشکوکند"
( دوستان اگر کم و کسر نوشتم خوشحال میشم تصحیحم کنید )
بهش گفتم یه زمانی عاشقم بوده، ولی من نه
یه زمانی دلش واسم میلرزید، ولی من نه
کلـی کادو واسم میخرید، ولی من نه
کلــی خاطره باهام داره، منم دارم!
ولی مجبور شدم دکش کنم چون پسر خوبی بود،
تو خونواده بزرگ شده بود، ولی من... نه!
محمدرضا جان سجادیان .....میشه هر موقع خودت صلاح دونستی متن آخر کار رو برامون بنویسی .....یا فایل صوتی خونده شدشو تو آوای تیوال مرتبط بگذاری؟
چقدر درد داشت وقتی از جعبه مدادرنگی میگفتی که فقط مدادسیاهش تموم شده و مدادهای رنگی هنوز باقی مونده...
خیلی از بچه ها اینجا دنیاشون زیاد رنگی نیست تا وقتی هم بزرگ میشن و......اون مداد سیاه شاید ..............
جناب سجادیان دوست داشتنی
ممنونم ، از اجرا لذت بردم... منم مثل ابرشیر خواهان متن پایانی هستم
" اونشب توو کوچه ما دونفر چاقو خوردن، یه نفر کشته شد، اما یه محل زخمی شد، کاشکی در کوچه رو بسته بودم "
آقا متن کار خیییییلی خوب بود, از بازی هم که دیگه... نگم براتون! عالی دیگه
دوستان خوبم،
بنا به درخواست شما عزیزان، گروه تئاتر روژدا با کمال میل فایل صوتی دکلمه ی پایانی نمایش رو بعد از دوره ی اجرا (در صورتی که تصمیمی برای اجرای مجدد گرفته نشود) در تیوال منتشر میکند.
ممنون از لطف و توجه تک تک شما
چقدر خوب که رفتم و نمایش این گروه جوان و دوست داشتنی و بی ادعا رو دیدم کلی حالم خوب شد...
نمیدونم چرا اینقدر بی سروصدا و به اصطلاح "چراغ خاموش" جلو رفتید ؟؟؟ به نظر حقیر کار شما چیزی از نمایشهای پرسروصدا ( که بلیتشون سه چهار برابر قیمت بلیت شما فروش میره و اثری جز خمیازه های پی در پی برای تماشاچی نداره ) کم نداره ... شاید اگر کمی از این فروتنی بپرهیزید بد نباشه...
پیشنهاد میکنم در آینده روی اطلاع رسانی و تبلیغات نمایش خود رویکرد قویتری داشته باشید.
بشتابید که غفلت موجب پشیمانی ست
تماشای این فیلم بشدت توصیه میشود... یکی از بهترین کارهای وطنی بود که تاکنون دیده ام
بروید ببینید... به من هم بگویید اگر ... بازهم میآیم
- تو اصلا به چیزی فکر میکنی؟
- نه ؛ چون اگه فکر کنم میخوام بهش فحش بدم...
( کار رو دوست داشتم خسته نباشید ، بازی آقای قنادان رو خیلی پسندیدم )
پیشنهاد : میدونم روز آخر اجراست و واسه پیشنهاد دیره اما کاش یه فکری واسه هوای سالن میکردین، اگه این کولر رو خاموش کنی همه میپزن از گرما، روشن هم کنی صداش خیلی مزاحمه، موفق باشید.
- اونا حق ندارن تو رو مورد آمااااج تهمت هاشون قرار بدن
- مورد چی قرار بدن؟
- آماج
- تا دیروز آدم میخوردا، حالا واسه من آماج آماج میکنه!
( نقل به مضمون )