داستان بلوغ بندری ها در دفاع از ارزش ها
گفت و گو با ابراهیم گله دارزاده نویسنده و کارگردان نمایش دیدومک
نویسنده: رضا آشفته
این روزها در
... دیدن ادامه ››
تالار سنگلج نمایش »دیدومک» اجرا می شود که داستانش مربوط به جنگ جهانی دوم و هجوم انگلیسی ها به شهر آبادان است و در آن جوان رشیدی به نام سعید یکی از افسران نیروی دریایی انگلیس را با شلیک گلوله ای در پایان این جنگ کشته است و حالاپلیس به دنبال این جوان است. در سنگلج نمایش های ایرانی به شیوه نمایش های این سرزمین اجرا می شود و برای همین مخاطبان سنگلج عرق ملی و ایرانی دارند و همین نکته ای است که این مخاطبان را کمی متفاوت می کند با مخاطبان تئاترهای دیگر. ابراهیم گله دارزاده هم همواره به سبک و شیوه ایرانی کار می کند. او همچنین یکی از مدیران تئاتری است که هم اکنون مدیر تالار محراب است اما هرازگاهی تئاتر کار کردنش نمایانگر نگاه قابل تاملی است که در مقام نمایشنامه نویس و کارگردان ما را در مواجهه با آثارش جدی تر می کند.
چطور شد که به تاریخ معاصر جنوب و آبادان علاقه مند شدید و درامی درباره آن نوشته و کار کردید؟
سه چهار سال پیش داشتم کتابی به نام «سپیده دم در آبادان» می خواندم که جرقه نخست از این کتاب به ذهنم خورد. در آنجا می نویسد که انگلیسی ها نیرنگ زده اند. دلم نمی خواست نمایش ام تاریخ محور شود و داستان در آن گم و گور بماند برای همین به بخشی از این نیرنگ ها در درام توجه نشان داده ام. از جمله این نیرنگ ها یکی این است که آنها در کشتی های باری روی همه چیز را با برزنت گرفته اند و در واقع در زیر آن اسلحه و توپ پنهان کرده اند. این کشتی ها با بارشان در فاصله آبادان و بصره دید را کور می کنند و سحرگاهی به آبادان هجوم می آورند. با آنکه بسیاری از سربازان نیروی دریایی ایران مقاومت نشان می دهند اما در این مقابله نابرابر، در نهایت تن به شکست می دهند. در این جنگ دریادار بایندر و دریادار میلانی که هنوز هم به نیکی از آنها یاد می شود، حضور سلحشورانه ای داشته اند. در این جنگ آبادان اشغال و بسیاری با آنکه دفاع جانانه ای می کنند اما در نهایت به دست دشمن کشته می شوند. در آن زمان بسیاری از مردم در سطح شهر و پالایشگاه هم کشته می شوند. اینکه 700 نیروی مدافع شهر آبادان در آن جنگ کشته شده اند برایم دغدغه شد. این قضیه مربوط به سال 1320 است و حدود 70 سال از آن می گذرد اما ما کمتر به چنین مسائلی از خودمان می پردازیم در حالی که در اروپا هنوز هم جنگ جهانی اول و دوم سوژه بسیاری از آثار ادبی و هنری است.
چقدر برایت تاریخ اهمیت داشته که از آن به عنوان منبع الهام استفاده کردی؟
برایم تاریخ، نقطه آغاز است و هرگز منبع الهام نبوده، بلکه تاریخ برایم سرچشمه ای است که از آن درامم ریشه می گیرد. متاسفانه تاریخ همواره به سلاطین و بزرگان می پردازد و از منظر آنان همه چیز را تفسیر و روایت می کند و هرگز به فرودستان نمی پردازد و ما هم متاسفانه کمتر مردم نگاری کرده ایم. به همین دلیل هم هدفم ارائه یک درام است که در آن به زندگی مردم عادی در مساله تاریخی بپردازم، لذا مثل مورخان فقط نخواستم روایتی از واقعه ارائه کرده باشم بلکه چون نویسنده ای خواسته ام وقایع و اتفاقات را از منظر عاشق شدن در آن حال و هوا پردازش کنم.
چرا عشق را با جنگ درآمیخته ای؟
نمایش چند بخش دارد. یک بخش آن فضای فانتاستیک(خیالی) گرم و گیرای جنوب ایران که دیالوگ های آن بر اساس مردم نگاری های خودم نوشته شده و به صورت جسته و گریخته به عشق پرداخته شده است را دارد. یک بخش هم به شب اشغال آبادان مربوط می شود. من حس ام را از اشغال آبادان در سال 1320 نشان می دهم و اینکه مردم سرزمین ام همواره سلحشورانه زندگی کرده اند.
چرا موسیقی جزو پیکره اصلی اجرا شده است؟
چون موسیقی جزو پیکره فرهنگ جنوب است. همانطوری که هر قوم و اقلیمی سنت های خاص خودش را دارد موسیقی هم بخشی از شناسنامه اقوام ایرانی است از این رو سعی کردم نمایش را با موسیقی تلفیق کنم. ضمن اینکه نمی توانی در پردازش و اجرای یک درام آن هم در مناطق جنوبی ایرانی در برابر موسیقی مقاومت کنی. موسیقی خودش را بر تو تحمیل می کند و جزئی لاینفک از زندگی است.
دمام در این اجرا به شکل نعل است. و در دستان 9 بازیگر کوبیده می شود؟ این ساز چقدر برایتان مهم بوده است؟
سازهای کوبه ای از ابتدایی ترین سازهای بشر است. دمام در موسیقی جنوب یک نماد است و حذف شدنی نیست از این رو ما هم از آن بطور کامل استفاده کردیم. همچنین حذف آواز هم برایمان ناممکن بوده است. از سوی دیگر همچنان که ما یک کارگاه تشکیل داده بودیم که بازیگران راویان یک قصه باشند بهتر دیدیم که همراه این روایت همگی بتوانند سازی را بنوازند و ترانه هایی را هم بخوانند. برای همین کارمان هم سخت تر می شد و ما به سمت سازهای ملودیک رفتیم و این ایده زیبایی بود که ساختار اجرایمان را سر و سامان بخشید.
به همین دلیل هم هر 9 بازیگرتان آموزش دمام دیده اند؟
ما سه دوره تمرین داشته ایم و یک سوم از آن به موسیقی اختصاص یافته است. اینکه آوازها را فالش نخوانیم و بتوانیم دمام را بدرستی بنوازیم. در سازهای کوبه ای ضرب و ضد ضرب هست که باید در هر دو مهارت های یک موزیسین سازهای کوبه ای را پیدا می کردیم و در عین حال رسیدن به اجرایی هماهنگ از موسیقی هم هدف مان بود.
اینها زیر نظر آهنگسازتان انجام شده؟
ما آهنگساز نداشته ایم بلکه موسیقی کار را انتخاب کرده ایم. موسیقی ابتدا و پایان که برگرفته از آهنگ های محسن شریفیان از آهنگسازان جنوبی که اهل بوشهر است گرفته شده و بقیه آوازها هم از ترانه های فولکلور جنوب است. این ترانه ها را روی لنج جاشوها می خوانند و گاهی هم عاشقانه ای است که دخترها در نخلستان می خوانند و مانند اینها.
در فرم درام و اجرا چقدر به نظرگاه «برشت» و چقدر سنت های نمایشی خودمان توجه کرده اید؟
من در مقام یک دانش آموخته تئاتری گاهی به نظرگاه های برشت توجه کرده ام و اینکه تکنیک فاصله گذاری چقدر می تواند کارایی داشته باشد.
همچنین دیده ام که ما خود نیز از این تکنیک ها بسیار در نمایش های ایرانی داشته ایم و نگاهی هم به آنها انداخته ام و از آنها استفاده کرده ام. بنابراین هر دوی اینها در کارمان مشهود هستند و با استفاده از تکنیک فاصله گذاری گاهی این سو و گاهی آن سو رفته ام.
این ضرورت وفاداری و احیای سنت های نمایشی و کارکرد آن در نمایش های امروزمان در چیست؟
هیچ گاه سنت های نمایشی خودمان را یک میراث ساده شکلی نمی دانم. حتی آن را یک محصول نمایشی هم نمی بینم که از پدر و پدربزرگم به من رسیده باشد. این اشکال کهن به دست حاکمان، سلاطین و در دوره های تاریخی ما شکل نگرفته اند بلکه این نمایش ها در ساختارهای زیرین اجتماع و به دست مردم ما با گذر از آزمون و خطاهای بسیار شکل یافته اند برای مثال، دایره یک فرم هندسی در این آیین ها و نمایش ها نیست و یک نفر اتفاقی به این دایره نرسیده است. این دایره یک میراث گرانبها است که حتی امروز هم به ارتباطات بسیار فرهنگی ربطی ندارد بلکه در عقل جمعی ما و در قرنها سفته شده است و قیمت و ارزش بالایی دارد و حفظ آنها باعث ایجاد برکات فرهنگی خواهد شد. مردم این قراردادهای نمایشی و نشانه های فرهنگی را در ناخودآگاهشان دارند و به همین دلیل وقتی پا در سنگلج می گذاریم و یک اثر نمایشی ایرانی را می بینیم بلافاصله با آن ارتباط می گیریم اما برای فهم یک نمایش بر اساس الگوهای غربی نیاز به بازنگری و مطالعه و عادت کردن به فرم های بیگانه دارند. ما در نمایش های ایرانی یک نشانه مندی دقیق داریم که زبانی گویا و رسا دارد و کژ سلیقگی ها باعث شده که آنها را انکار یا فراموش کنیم.
مردم برای شما که دغدغه تئاتر ملی و ایرانی دارید چقدر اهمیت دارند؟
من در هنگام تمرین و اجرای هر نمایشی مدام به مردم فکر می کنم. منظورم دقیقاً مردم کوچه و بازار است. یک پلیس و نظامی، یک پزشک و مهندس، یک نانوا و رفتگر و هر که در بیرون تئاتر است دوست دارد وقتی پا به تالار می گذارد یک نمایش را چون آیینه ای مقابل خودش ببیند.
دوست دارم در تئاترم مردم خودشان، ارزشهای اجتماعی و دینی شان را ببینند و مطمئناً در غیر این صورت توجهی به من نخواهند کرد.
چقدر نمایش دیدومک می تواند در پایتخت ایران دیدنی باشد؟
نمی خواهم کار را به جلوه ای از یک اقلیم و قوم تنزل بدهم و به آن نگاه گردشگری و توریستی بدهم، بلکه باید بگویم که در سرزمین ما تنوع فرهنگی وجود دارد که در جاهای دیگر این فرهنگ جذاب و دیدنی هستند.
در این کار ما به فرهنگ جنوب پرداخته ایم و سعی کرده ایم با جزئیات فرهنگی و نشانه های یک خرده فرهنگ که در خارج از تهران دارد زندگی می شود مخاطب آشنا شود. اگر من بدانم در نمایشی به آدمهای ترکمن می پردازند حتماً برای دیدنش خواهم رفت چون آن فرهنگ برایم جذاب است. همچنین نوع زندگی و خرده فرهنگ های کردستان و سیستان و بلوچستان برایم جذاب هستند.
بنابراین از موافقان پرداختن به خرده فرهنگ در هنر نمایش ایرانی هستید؟
بله معتقدم که در هر اقلیم و منطقه ای باید هنرمندان بر اساس ریشه های فرهنگی و اجتماعی خودشان درام بنویسند و اجرا کنند اما در خارج از آن اقلیم نیز این آثار می توانند مورد توجه واقع شدند. تهران شهری سرشار از آدمهای مختلف با فرهنگ های متفاوت است و در آن کرد، لر، ترک، بلوچ، ترکمن و عرب و غیره زندگی می کنند و اینها هم می توانند در تهران با همین نمایش ها با فرهنگ های دیگر آشنا شوند.
چرا از فضای خالی بهره گرفته اید و در صحنه فقط از پروژکتور استفاده کرده اید؟
دنیای شرق دید خاص خود را دارد و در نمایش هایش از فضای خالی استفاده می شود که در آن سهم خیال مخاطب در نظر گرفته شده است. می توانستم با ایده مولتی مدیا بسیاری از این فضاهای جنوب و آبادان را به نمایش درآورم و مثلاً دریا و نخلستان و بعضی جاهای دیگر را در فضایی بصری نشان دهم. اما حس کردم که خیال مخاطب بسیار زیباتر از این تصاویر است که بخواهم محدودش کنیم.
بنابراین سعی کردیم به شیوه خلاقه آنچه باید را در معرض دید قرار دهیم و آنچه نباید را از صحنه دور کنیم تا قوه خیال مخاطب تحریک شود. وقتی که تماشاگر خیال می کند این گونه بهتر می تواند تجسم کند اتفاق بهتری می افتد.
اینکه سعید کیست فقط درباره اش روایتهایی شنیده می شود و این هم در همان رویکرد فضای خالی به تصورات تماشاگران کمک می کند که به دلخواه خودشان سعید را در اذهان بپرورانند؟
ما در اینجا از دو نکته بهره برده ایم. اول اینکه، خواسته ایم از فضای خالی بهره مند شویم. دوم اینکه، در ایران همه هنرهای نمایش مان روایتی هستند و ما هم مثل تعزیه و دیگر نمایش های ایرانی مدام داریم روایت می کنیم و از او بیشتر می گوییم. برای همین با حذف فیزیکال قهرمان امکان روایت کردن را فراهم می کنیم و در غیابش بیشتر گفت وگو می کنیم و غیابش بیش از حضورش به پردازش این نقش کمک می کند.
بنابراین چندین راوی هستند که هر یک سعید را از دیدگاه خودش می سازد؟
آدمهای مختلف روایتگر سعیدند. هر یک جسته گریخته درباره اش حرف می زنند و هر یک از دلبستگی ها و وابستگی هایش به سعید می گویند. انگار که دارند پازلی را در مورد سعید می سازند. همه هم آنقدر می گویند که بقیه اش را به خیال تماشاگر واگذار کنند. دختران مهاجر به گونه خودشان، پدر و مادرش، صیاد و جاشو واگویه ای از زندگی سعید را روایت می کنند و این تکه های روایت شده در ذهن مخاطب کامل می شود که قهرمان نمایش واقعاً کیست.
یعنی این دو پیرمرد یادآور جوانی صیاد و جاشو هستند؟
نخواسته ایم با این صراحت شکست زمانی ایجاد کنیم و تصور برخی از تماشاگران سنگلج را مخدوش کنیم چون او نمی خواهد کار خیلی پیچیده باشد اما شما درست حدس زده اید که چنین چیزی هم در کار نمایان هست. اما من در نمایان شدنش خست کرده ام.
بازیگرانتان همه جنوبی اند انگار که در بیان لهجه مشکلی هم ندارند؟
بله. فکر می کنم وقتی سمت لهجه و گویشی می رویم و می خواهیم شکل اصیلش را بیان کنیم و در این حالت فراتر از جزئیات به دنبال مفهومی هستیم. همچنین برای اینکه بخواهیم اصل زندگی و فرهنگ را در کار نمایان کنیم نیاز بود که از بازیگران جنوب استفاده کنیم. نمی خواستیم از بازیگرانی استفاده کنیم که از روی فیلم ها و سریال ها یک لهجه و بیان الکن می یابند. ما به دنبال کشف بودیم که از سنت ها و خرده فرهنگ چیزی دستگیرشان شود.
بازتاب کارتان چگونه بوده است؟
باور نکردنی است. فکر نمی کردم مردم پس از دید و بازدیدهای نوروز به سراغ تئاتر ما بیایند. پس از کلی تفریح و سرگرمی بیایند تئاتر درباره دهه 20 ببینند کمی باورش سخت است.
تالار سنگلج؟
من در وهله اول از اجرا در تالار قاب عکسی می هراسیدم و الان هم پس از 12 سال دوباره به چنین تالاری پا می گذارم و البته تجربه متفاوتی برای خودم بود که بر چنین دلهره ای غلبه کنم. دوم اینکه از مخاطب سنگلج بسیار خوشم آمده است چون با مخاطب ایرانشهر و تئاترشهر متفاوت است. مردم همین دور و بر تالار هستند که سادگی خاص خودشان را دارند.
جنس و طیفی متفاوت که گویی منتظر چنین آثاری هستند که از جنس مردم است. همچنین خوشحالم که با پرسنل تالار سنگلج دوست شده ام که بسیار سختکوش هستند و با همدلی کارها را پیش می برند که به نحو مطلوبی اجراها در اختیار مخاطبانش قرار بگیرد.
سخن پایانی؟
این سرزمین پر از مقاومت و سلحشوری است که خودش منشا تحولات عظیم جهانی است و این گونه است که در جهان هم تاثیرگذار بوده اند. جنوب هم نمونه ای از این کل است که در آن مردمانش به بلوغی رسیده اند که بتوانند از ارزش هایشان دفاع کنند.