(گلهای پیراهنم )
با تنی اسیر لب ایوان
چای می نوشم !
سایه آرام بدنم ،
روی کاشی های داغ بی خبر
تصویر روشنی در یادم !
مرداد بود و
عطش از دستانمان سر می رفت
مسیر نگاهت به دور دست ها مانده
از سرشاخه های بلند درخت
توت میچیدیم
شیرین بود ، سوزان و ملتهب!
ناگهان
... دیدن ادامه ››
باد گرمی وزید
و گل های دامنم را با خود برد
و تو هم رفتی
به دنبال گل ها
که برگردی
و من
هنوز اینجا نشسته ام
تنها ... در انتظار گلهای پیراهن ام!