در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال قاصدک | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 15:06:31
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پاییز
نیامده
ماسیده بر لبامان طراوت عشق
آغوش تنگ کن
سخت
بیتابم به زیستن...
👌👌
من به غیر از تو دیگه یار دل انگیز نمیخوام
تو نباشی حتی از خدا هم هیچ چیز نمیخوام
از تو چهار فصل خدا پاییز و خیلی دوست دارم
اما از دلم گذشتم بی تو پاییز نمیخوام
مجتبی حیدری🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای اولین بوسه
برای اولین تردید
برای حس خوبی که
تو آغوشت تنم فهمید

برای هر قدم باهم
برای خنده رو لبهام
برای شوق چشمایی
که میگفتن تو رو میخام

برای هر تپش هر نبض
برای هر نفس هر اشک
برای حس گرمایی
که با دستات تنم حس کرد

برای حس انگشتام
که ... دیدن ادامه ›› تو دستات گم میشد
برای قفل لبهایی
که با لبهات وا میشد

برای خنده هام اشکام
واسه بغضام واسه ترسام
برای لحظه هایی که
بدون بودنت سر شد

واسه اون دختر یلدا
واسه گرمی تابستون
دلم تنگه واسه هرچی
واسه اون خاطره هامون...
امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عدالت جهان من
خط تلخ یک سکوت تا ابد بر لبان نیلگون دخترانگیست
من
دخترم
ولی
قبل هر صفت که رقص انحنای سینه را
به ذهن نقش میزند
آدمم
و انتخاب میکنم
تن تمام شهر من
زیر آلت ناخدای بی عدالتی
ضجه میزند
و هیچکس...
سهمم از تمام لذت جهان
خفتنم به زیر دست و پای حشر و نشر هجو واژه نیست
من دخترم
و انتخاب نه رسالتم شاد بودنست
فقط بدان
شب همیشه ماندنی نمیشود
سحر
در امتداد نیلی سپهر
ندای دخترانگیست
محمد فروزنده این را خواند
رهام اردشیری، آبان ذ. و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لبهایم را
به سکوت دوختم!
روزی،
که در را پشت سر آفتاب ،
محکم کردی.
وجدانم را ...
قاب گرفتم،
در بلاتکلیفی دستانت...
بکارتم،
انگار غل میزند به تبخیر غیرت عریانی ام!
با پلک هایم قدم میزنم،
به جاروب غبار دلتنگی...
باران میبارد
تا
جوانه بزند هم آغوشی لحظه هایت
بر پستی بلندی اندامم.
بر من تابیده مهتاب
که رنگین کمان
بر صورتم جا خوش میکند.
زیر حرفا انگاری له شده جونم
رسیده درد به مغز استخونم
میکنم گلایه از روز و شبا تا
بتونم بدون تو زنده بمونم

رو لبام پر از یه حرف عاشقونس
تو دلم یه عالمه بغض و بهونس
میکنم قهر و میشم سرد و یکم تلخ
همه بم میخندن و میگن دیوونس

نمیدونن که دیوونه سرده دستاش
دنبال یه راه چارست دوتا پاهاش
میگیره بغل غماشو تا که شاید
بشینه یه بار دیگه خنده رو لبهاش
....


امیرمسعود فدائی و محمد فروزنده این را خواندند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و باش
تا ضجه های زنجیره وار زجر این زنجره را
زنجیر
زجر
زن
نکنم.
خیلی قشنگه منتها متأسفانه بعد از چندین بار خوندن نتونستم بفهمم چی می‌خواد بگه!
۰۵ آبان ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
خیلی قشنگه منتها متأسفانه بعد از چندین بار خوندن نتونستم بفهمم چی می‌خواد بگه!
امیر مسعود جان،
قاصدک نمیدونه که چرا ؟؟؟
اما
میدونه که یاید!!!
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شاید یه وقتایی
غمگین و مغرورم
مث یه ابرم که
درگیر و حیروونم

مث یه دختر که
موهاشو میبنده
تو حالت موهاش
درداشو جا کرده

گاهی ولی شادم
همرنگ دنیاااتم
مث یه نقاشی
بی تاب چشماتم

مث یه دختر که
موهاشو واکرده
از حالت موهاش
معلومه ... دیدن ادامه ›› میخنده

تو گرم و حساسی
مث تب مرداد
چشمات پر مستی
هم پرسه ی خرداد

لب هاتو رو لب هام
با بوسه میذاری
هم پای رویاهام
از تلخی بیزاری



.....به بهانه میلادت🙃🙃🙃🙃😉
امیرمسعود فدائی، سپهر و فرهاد آقارضائی این را خواندند
بامداد، hami، کاوه علیزاده و هیچ کس این را دوست دارند
به به :) بسیار زیبا
در ضمن میلادش هم خیلی خیلی مبااااااارک :)
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
قاصدک
🙃🙃🙃🙃😉💐 امیدوارم ک براش ی عالمه حسای خوب و شیرین در راه باشه
آآآآآآآمین :)
هم برای اون هم برای خودت :)
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
بامداد
آآآآآآآمین :) هم برای اون هم برای خودت :)
🌹🙃
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من
و
تو
...حک شده در خاطرات هم...
و
...من...
تک واژه ی جا مانده بر یک سنگ!
...سنگ خارای سیه پوشم...
رها
بر بستری از خاک
...غلتانم...
قاصدکِ خوشقلب و مهربون . چقدر دلتنگِ شعرهات بودم . بیشتر بنویس دختر :)
۳۱ تیر ۱۴۰۱
بامداد
باباااا دست بجنبون ؛ آشتیشون بده خب :) هم قلبِ پاک و نجیب و مهربونت رو میشناسم ، هم قلمِ لطیف و زلالت رو . چه بنویسی چه ننویسی مهم وجود زیبا و نازنینته که دنیا رو برای کسانی که کنارتن و میشناسنت ...
امروز وقت استراحت داشتم گوششو میپیچوندم 😅😅😅
یجورایی این ی سال قرنطینه ی احساسی داشتم با دلم
ولی امروز استارت ی ترانه زدم
امید ک باز فراری نشه این دخترک سه ساله😉🙃
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
قاصدک
امروز وقت استراحت داشتم گوششو میپیچوندم 😅😅😅 یجورایی این ی سال قرنطینه ی احساسی داشتم با دلم ولی امروز استارت ی ترانه زدم امید ک باز فراری نشه این دخترک سه ساله😉🙃
ای جانم :))
چقدر عااالی . تموم که شد حتمن بنویسش تا بخونیم و لذت ببریم :)
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید