در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رهام اردشیری | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 20:47:59
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
گاملن خود را در میان مردم تنها می دید. او نه هم وطن اینان بود و نه هم عصرشان. مگر چه اتفاقی پیش آمده بود؟ شور و اشتیاق آن سال های دلپذیر چگونه جای خود را به این بی تفاوتی و خستگی و شاید هم انزجار داده بود. آشکارا پیدا بود مردم دیگر حوصله شنیدن ماجراهای دادگاه انقلاب را ندارند و از ساطور انقلاب روی برتافته اند. گیوتین در میدان انقلاب بیش از حد مزاحم جلوه میکرد. وقتی گاری های محکومین از راه می رسید مردم نق می زدند. حتی می گویند که عده ای فریاد زده بودند: "بس کنید!"
بس کنیم؟ آن هم وقتی که هنوز جنایتکار و توطئه گر باقی است؟
بس کنیم؟ آن هم وقتی که باید انجمن و مجلس را پاکسازی کنیم؟
چرا مردم فرانسه دستخوش این دلسوزی گشته اند؟ دلسوزی اینک خود جرمی است! پس باید برخلاف میل مردم نجاتشان داد و هنگامی که فریاد برمی آورند : "بس کنید!" ما باید پنبه در گوش کنیم و همچنان بکشیم! باید غرقه در خون شد و میهن را نجات داد!
افسوس که سرنوشت نقش دیگری می زند و میهن به ناجیان خود لعن و نفرین می فرستد! ولی مهم نیست بگذار نجات یابد و نفرینمان کند!

خدایان تشنه اند / آناتول فرانس / نشر فرهنگ جاوید
حسین بهمنش این را خواند
سپهر و امیرمسعود فدائی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شرزین (ویراستار دارالکتاب همایونی): عبارتی را برای شما می خوانم از (شروح الظفر) معنی اش را نمی فهمم
"و آن معاندان نابکار خونخوار را به قعر اسفل درکات دوزخ فرستادند"
استاد: منظور کیست؟
شرزین: ما!ً این کتاب می گوید تازیان در نهایت نیکخواهی به ما حمله کردند و ما در کمال ناسپاسی از خود دفاع کردیم. آنها با خوشقلبی تمام شهرهای ما را ویران کردند، و ما از شدت بددلی تسلیم نشدیم. آنها در کمال دلرحمی ما را قتل عام کردند، و ما در نهایت سنگدلی سر زیر تیغ نگذاشتیم و دست به دفاع برداشتیم.
کتابی سراسر ناسزاست به رگ و پی و ریشه و تبار من. آمیخته به انواع دروغ و بهتان!
استاد: اگر من فقط ناظر سلطان بودم این سخنان بهای زندگیت بود ولی د این لحظه من معلمم نه ناظر پس این نکته را بیاموز که تو را به خاطر خط نگه داشته اند نه اندیشه.
شرزین: روز اول قلم را در مرکب فرو بردم و بر کاغذ آوردم، از آن خون بر صفحه جاری بود. پوست کاغذ شکافت؛ خون هزاران کس در هر سطر می جوشید.
استاد: آه!
شرزین: هزاران کس که می دانستند جنگ بر سر عقیده نیست، بر سر زور و زن و زر است!

طومار شیخ شرزین / بهرام بیضایی
وقتی از تلاش برای مطالبه حقیقت صرف نظر کنی آرام آرام قطره قطره زندگی ات مثل زمانی که رگ دستت را زده باشی می چکد و هرز می رود و تو خودخواسته خودت را از پا در می آوری...

هدا مارگولیوس کووالی راوی کتاب "زیر تیغ ستاره جبار" زن جوانیست اهل پراگ که خواهان یک زندگی عادی و آرام است اما در روزگاری که آرمان های فرینده (فاشیسم و کمونیسم) روابط انسانی را به حاشیه می رانند یک زندگی ساده و آرام نه معمول است و نه به راحتی دست یافتنی...

تجربه به من ثابت کرده آدم هایی که در دل بحران ها هشیار و قابل اعتمادند همیشه آنهایی هستن که به ساده ترین ایدئولوژی پایبندند "عشق به زندگی"

راز استقامت و پایداری هدا در زمانه ای که به قول خود او حقایق توان از میدان به در کردن آرمانهای مخرب و ویرانگر را نداشتند همین نکته است بله هدا عاشق زندگی بود و سعی میکرد به واقعیت و کنه زندگی نزدیک تر باشد...
امیرمسعود فدائی این را خواند
سپهر، نرگس رضوی و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کشیش نوکیسه از نوشتن مقاله ای برای روزنامه اسقف نشین با عنوان (بلای عصر ما)سخن می گوید.
دن بنه دتو از او می پرسد: لابد مقاله ای راجع به جنگ و راجع به بیکاری نوشته ای؟
دن پیچیریلی به سردی جواب میدهد: از جنبه روحانیت محض بلای عصر ما به عقیده ی من بی عصمتی در طرز لباس پوشیدن است. مگر عقیده ی شما این نیست؟
دن بنه دتو همچنان در چشمان او خیره می شود به آرامی جواب میدهد:
بلای عصر ما فقدان صفا و صمیمیت بین انسان ها است، نبودن اعتماد بین آدم هاست که زندگی اجتماعی و انفرادی ما را مسموم ساخته است.
دن پیچیریلی: در قلمرو کشیشی من به لطف و عنایت خداوند ترقیات معنوی عظیمی تحقق یافته بدین معنی که بر تعداد اعترافات چهل درصد و به رقم اجرای مراسم عشای ربانی سی درصد افزوده شده است.
دن بنه دتو: طفلک پیچیریلی! اول از روحانیت محض و از ترقیات معنوی دم می زنی و سپس مثل یک بقال از رقم و نسبت چند درصد سخن می گویی.

نان و شراب - اینیاتسیو سیلونه - نشر امیرکبیر
سپهر و محمدرضا حیدری این را خواندند
امیرمسعود فدائی، نرگس رضوی و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حقایق توان آن را ندارند که آرمان ها را از میدان به در کنند. این آرمان ها اگرچه تاکنون محقق نشده اند در آینده محقق خواهند شد. همه به افق دوردست چشم دوخته اند.
چنین دیگاهی کمک می کند که توضیح دهیم چرا حتی سالها بعد از آنکه وحشت دوران استلالینیسم بر همه عیان شده بود، کمونیستهای قدیمی نمی توانستند از باورشان که بی اعتبار شده بود دست بکشند. برای آنها تلاش و کوشش در راه تحقق آن آرمان در واقع تلاش برای دست یابی به رستگاری فردی بود؛ به معنای کنار گذاشتن خواسته های کوچک فردی، روی گردانی از منافع شخصی و حرکت در جهت منافع همگانی با از خودگذشتگی. دست کشیدن از این آرمان به معنی کتمان کل زندگی آن فرد بود.
جامعه ی خوب جایی است که هر فردی بتواند در آن خوب زندگی کند. کسانی که حاضرند از رفاهشان در راه هدفی والا دست بکشند از دیگرانی هم که چندان مشتاق چنین کاری نیستند می خواهند که آنها نیز چنین کنند. نظام سیاسی که نتواند بدون کشته و فدایی کارآمد باشد نظامی مخرب و ویرانگر است.

زیر تیغ ستاره ی جبار - هدا مارگولیوس - نشر بیدگل

و دلت
کبوتر آشتی ست،
در خون تپیده
به بام تلخ
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی!

احمد شاملو

#سالگرد_مهسا
+ما تازه ازدواج کردیم و سرمان به زندگی خودمان گرم است. حالا از اینکه بچه ای خواهیم داشت احساس خوشبختی می کنیم.
دنیا و جنگ مزخرفش (جنگ جهانی دوم) به ما چه؟
+و خیال می کنید با این کارها (مبارزات زیرزمینی در آلمان نازی) به جایی رسیده اید؟ شما دو همقطار در برابر این ماشین عظیم؟

_اصلا مسئله ی تعداد در میان نیست، بلکه هر وقت به حقیقتی رسیدی باید برایش مبارزه کنی. چه تو پیروزی را ببینی چه کسی که بعد از تو راهت را ادامه می دهد، هیچ فرقی نمی کند. من نمی توانم دست به کمر بزنم و بگویم: اینها همه یک مشت خوک کثیف اند، اما به من چه ربطی دارد؟

+ما آبمان توی جوب نمی رود! خوشبختی من به هیچکس ... دیدن ادامه ›› آسیبی نمی زند!

_البته که میزند! تو میدزدی! تا وقتی دست روی دست می گذاری و شاهد کشته شدن هر روزه ی هزاران نفر هستی و ککت هم نمیگزد، تو بچه ها را از مادرهاشان می دزدی، شوهرها را از زن هاشان و از دخترها دوستان شان را، تو همه ی اینها را خوب میدانی و من از خودم می پرسم آیا تو بدتر از قهوه ای پوش های نازی نیستی؟ انها احمق تر از ان هستنتد که بفهمند مرتکب چه حماقتی می شوند. اما تو میدانی و کاری نمی کنی! ایا تو بدتر از نازی ها نیستی؟ البته که بدتری!

+اگر کمی جلوتر می رفتیم، حتما به این نتیجه می رسیدی که من جنگ را شروع کردم نه هیتلر!

_به یک معنا البته که همین طور است. وقتی دقیق تر نگاه کنی، می بینی بی تفاوتی تو باعثش شده است...

همه تنها می میرند / هانس فالادا / نشرنو



امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
قاصدک، نرگس رضوی، مژگان، حسین چیانی و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در ناگزیر خاموشم، گنجشک جان، چه می خوانی؟
وز چندوچون که می دانم، بی چندوچون چه می دانی؟
پر باز کن که آزادی، پرواز کن به دلشادی
تا عقده وا کنند از دل پربستگان زندانی
گنجشک های گفتارم در سینه ی قفس وارم
پر باختند و آواشان لرزید از هراسانی
گنجشک شادمان پر زد چرخید و چرخ دیگر زد
او سرخوش از سبکبالی، من خسته از گرانجانی

سیمین بهبهانی
رژیم های توتالیتر متحدانی بهتر از (فراموشی و خستگی) ندارند. پس دستور کار ما بدیهی است: (حافظه و پایداری)

آلبر کامو / در دفاع از فهم / نشر چشمه
فرمانروایان راستین، به جای آنکه بر شمار قانون ها بیفزایند، باید عدالت را در روح شهروندان حفظ کنند، زیرا شهرهای بسامان را نه با آئین نامه های حکومتی بلکه با اخلاق بنیاد می کنند.

نقلی از ایسوکراتس سیاسی نویس یونانی معاصر ارسطو

زوال اندیشه ی سیاسی در ایران - جواد طباطبایی
حسین چیانی و Crimson این را خواندند
سپهر، امیرمسعود فدائی و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آگاهی تایخی محدودیت های دانش ما را آشکار می سازد. چه نگاه های ما به سوی گذشته معطوف باشد و چه تلاش هایمان بر آینده ی مفروض استوار گردد، هرگز نمی توانیم به قطعیت دست یابیم، قطعیتی که با اطلاعات اندک ما و از همه مهم تر با بنیاد سیر تکامل تاریخ ناسازگار است.

اگاهی تاریخی احترام به دیگری را به ما می آموزد، حتی اگر با او در ستیز باشیم. پرستشگر تاریخ که مطمئن است که در جهت آینده ای قدم بر میدارد که ارزشمند است، در وجود دیگری دشمنی را می بیند یا می جوید که باید نابودش کرد، او آدمی حقیر است زیرا خیرخواه دیگری نیست و او را به رسمیت نمی شناسد.

افیون روشنفکران / رمون آرون / فرهنگ جاوید
نرگس رضوی و حسین چیانی این را خواندند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سوسیالیست های جدید امروز اصلا نمی دانند سوسیالیسم به چه معناست که آنها را دو برابر خطرناک میکند، چون نمی فهمند که در سرتاسر تاریخ، برابری اجباری یا انصاف اجباری در ابتدا (شرافتمندانه) به نظر می آید اما لاجرم به جامعه ای تحت حکومت باتوم تبدیل می شود.

چرا سوسیالیست نیستم/ رند پال/ نشر کتاب پارسه
Crimson، سپهر و نرگس رضوی این را خواندند
نیلوفر ثانی، امیرمسعود فدائی و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
- من خدمتگزار قوانین هستم و نمیتوانم تو را این جا مخفی کنم

+ تو خدمتگزار قوانین سابق بودی و هیچ ارتباطی با قوانین تازه وضع شده نداری.

- من به قانون به خاطر آنچه می گوید خدمت نمی کنم بلکه به آن خدمت می کنم فقط به این دلیل که قانون است.

+ اگر قانون خود جرم باشد، چه طور؟

-ا گر جرم به قانون بدل شود دیگر جرم نیست.

+ در این صورت آنچه شایسته ی مجازات است درست کاری است.

- بله، اگر درست کاری و خوبی در آن حد گستاخ شود که بخواهد مقابل قانون گردن کشی کند، باید مجازات شود.

حکومت نظامی / آلبر کامو

_ اگر درستکاری ،بدکاری دستکاری شده بود!!؟
+ آن هم قانون دیگری پشت سر دارد. چیزی بالاتر از همه چیز. نه آنکه بوده باشد،گذاشته شده است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نظام و ایدئولوژی و تشکیلاتش ما را چه فرمانروا و چه فرمانبر از وجدان و عقل سلیم و گفتار طبیعی و در نتیجه انسانیت واقعی مان محروم کرده اند. دولت ها روز به روز بیشتر شبیه ماشین می شوند؛ مردم هم به شکل اعداد و ارقام همصدایی از رای دهندگان، توایدکنندگان، مصرف کنندگان، بیماران، گردشگران یا سربازان در می آیند.
در سیاست، خیر و شر و مقوله های مربوط به دنیای طبیعی و در نتیجه بازمانده های منسوخ گذشته همه معنای مطلق خودشان را از دست میدهند؛ تنها شیوه ی سیاست ورزی موفقیتی است که با آمار و ارقام قابل اثبات باشد.

سیاست و وجدان - واتسلاف هاول

سپهر این را خواند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نخستین علت بندگی خودخواسته "عادت" است. دلیرترین اسب ها هم که در آغاز لگام را با خشم به دندان می گیرند سرانجام به جویدن آن سرگرم می شوند و اگر چندگاهی زین را پس می زنند روزی می رسد که چون به یراق آراسته می شوند با خرسندی باد در غبغب می اندازد.
مردمی می گویند همیشه بنده بوده اند و نیاکانشان نیز بر همین روال زیسته اند، باور کرده اند که ناچارند ستم را تاب بیاورند، و عذر از پی عذر می آورند تا سلطه ی جباران را با دیرینگی آن روا بنمایند. اما حقیقت این است که گذر سالیان، بیداد را داد نمیکند بل بر ناروایی ستم می افزاید.

در این میان همیشه کسانی هستند که حق طبیعی خود را می شناسند و همواره به وضع نخستین آدمیان می اندیشند. این آزادگان ذهنی پویا و فکری روشن دارند و مانند انبوه مردمان به این بسنده نمی کنند که به پیش پای خود خیره شوند بل گذشته را به یاد می آورند تا حال را با آن بسنجد و بهر آینده رای گزینند.
ایشان هوشی درخشان دارند که پیوسته با خواندن و آموختن بر جلای آن می افزایند و چنین است اگر هم آزادی به تمامی از دست رفته و از جهان رخت بر بسته باشد باز می توانند آن را درون خویش حس می کنند و حظش را ببرند و بندگی به هر بزکی هم آراسته شده باشد به ذوق ایشان خوش نمی آید.

گفتار در بندگی خودخواسته/ اتیین دولابوئسی/ نشر گمان

سپهر این را خواند
امیرمسعود فدائی، قاصدک، نرگس رضوی و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میان بحث‌های طوفانی بر سر مباحث اخلاقی که از زمان شکست آلمان نازی ادامه داشته است، و افشای مباشرت کامل تمامی رده‌‌های جامعۀ رسمی، یعنی فروریختن کامل موازین رایج اخلاقی، استدلال زیر در اشکال گوناگونی مطرح شده است:

ما که امروز گناهکار شمرده می شویم در واقع کسانی بودیم که شغل خود را حفظ کردیم تا نگذاریم اتفاقات بدتری رخ دهد؛ تنها کسانی می توانستند از وخامت اوضاع بکاهند و دست کم به بعضی افراد کمک کنند که در داخل نظام باقی می ماندند؛ ما جانب حق را نگاه داشتیم بی‌آنکه روحمان را به شیطان بفروشیم، حال آنکه آن‌ها که هیچ کاری نکردند، از زیر بار همۀ مسئولیت‌ها شانه خالی کردند و فقط به فکر خود بودند، به فکر نجات روح گرانقدرشان.

اگر از نظر سیاسی به این استدلال نگاه کنیم، ممکن است معقول باشد به شرط اینکه در همان مراحل اولیه می‌توانستند یا تلاش می‌کردند رژیم هیتلر را سرنگون کنند. مدافعان این استدلال به هیچ وجه در شمار توطئه گران - موفق یا ناموفق - علیه هیتلر نبودند. آنان بدون استثناء کارمندانی بودند که بدون کارشناسی آن‌ها نه رژیم هیتلر و نه جایگزین آن، یعنی دستگاه اجرایی آدنائر، قادر به ... دیدن ادامه ›› بقا نبودند.
در توجیهات اخلاقی آن‌ها بحث انتخاب میان بد و بدتر نقشی برجسته داشته است. بنا براین استدلال، اگر با دو شرّ روبرو شوید، وظیفۀ شماست که آن را که کمتر بد است انتخاب کنید، حال آنکه اگر اصلاً از انتخاب کردن سر باز زنید نشانۀ عدم احساس مسئولیت شماست. آنان که مخالف مغالطۀ اخلاقی در این استدلال هستند، معمولا به تنزه طلبی اخلاقی متهم می‌شوند که به معنی بیگانگی از واقعیات سیاسی است.

از لحاظ سیاسی ضعف این استدلال همواره این بوده، کسانی که بد را در مقابل بدتر انتخاب می‌کنند به سرعت تمام فراموش می‌کنند که بد را انتخاب کرده اند. اگر به تکنیک‌های حکومت توتالیتر نگاه کنیم، می بینیم که استدلال «کمتر بد»-- که مختص نخبگان بیرون از طبقۀ حاکم نیست -- یکی از سازوکارهای ماشین وحشت و آدم‌کشی نظام است. از اصل انتخاب بد به جای بدتر، آگاهانه استفاده می‌شود تا کارکنان دولت هچون تمامی مردم برای پذیرفتن شرّ به معنای دقیق کلمه آماده شوند. فقط یکی از چندین نمونه را ذکر می‌کنیم: امحای یهودیان به دنبال سلسله اقدامات ضدیهود به صورتی تدریجی رُخ داد و هربار با این استدلال که امتناع از همکاری، اوضاع را بدتر خواهد کرد- تا اینکه مرحله‌ای فرارسید که اتفاق بدتر از آن ممکن نبود.

متاسفانه، شستشوی مغزی آدمی و واداشتن مردم به بیشرمانه ترین و غیرمنتظره ترین رفتارها، گویی بسیار ساده تر است از اینکه کسی را مجاب کنیم، به قول معروف، از تجربه‌‌ بیاموزد؛ یعنی به جای کاربست مقوله ها و فرمول‌هایی که عمیقا در ذهن ما ریشه دوانده، درحالیکه مبنای تجربی آن‌ها مدت‌هاست فراموش شده، بیندیشد و داوری کند؛ مقولات و فرمول‌هایی که پذیرفته شدنشان ناشی ازهمخوانی آنها با ذهنیت است و نه مناسبتشان با رویدادهای واقعی.

مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری/ هانا آرنت/ بنیاد عبدالرحمن برومند

نیلوفر ثانی، سپهر و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جنبش توده وار تاثیرگذار، ایده ی گناه را پرورش می دهد، خویشتن مستقل را نه فقط بی ثمر و ناتوان که همچنین شرور تصویر می کند. اعتراف و پشیمانی به منزله ی برکندن تشخص و تمایز فردی است، و رستگاری با گم کردن خود در یگانگی مقدس جمع به دست می آید.

مرد راستین / اریک هوفر
سپهر این را خواند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بر عهده ی فهم و درک نیست که تاریخ را اصلاح کند، وظیفه اش این است که بر انسان هایی تاثیر بکذارد که تاریخ را می سازند.

در دفاع از فهم / آلبر کامو / نشر چشمه
stanco و نرگس رضوی این را خواندند
مهرناز خلیلی، سپهر و alireza babaie این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فرازهایی از کتاب (در باب طبیعت چیزها) اثری از تیتوس لوکرتیوس فیلسوف اپیکوری سده ی یک قبل از میلاد:

بزرگترین مانع در راه لذت درد نیست، وهم است. اوهام بر شالوده ی ترس ها، تماناها و نادانی عمیقا ریشه دار آدمی استوارند. درک اینکه عالم از اتم و خلاء تشکیل شده است و لاغیر، اینکه جهان برای ما و به وسیله ی خالقی که مشیتش بر این قرار گرفته ساخته نشده است، اینکه ما قطب عالم وجود نیستیم، اینکه اروح ما همانقدر مادی و میرا هستند که بدن های ما آری درک همه این چیزها دلیلی برای درافتادن در ورطه ی یاس و نامیدی نیست. کاملا برعکس، درک وضع امور، یا طرز بودن چیزها، آنگونه که واقعا هست گام مهمی به سوی خوشبختی است.
انسانها نباید از باور زهرآگینی سرمست شوند که می گوید ارواح انسانها فقط چند روزی در این جهان بوده، رهسپار جایی دیگر و جهانی دیگرند. تننها کاری که این باور می کند آن است که با رخنه کردن در وجود آدمی رابطه او و محیطی که در آن یگانه زندگی خود را می زید تخریب میکند.
انسانها به رغم آنکه فانی و متنهای اند، سخت دربند اوهام امور نامتنهایی هستند (لذت نامتنهای و درد و رنجی نامتنهایی) در کمند جوع و عطشی تب آلود و برطرف نشدنی، آن قسم تشنگی و گرسنگی بی حدی که به جای خوشبختی درد و غم به ارمغان ... دیدن ادامه ›› می آورد.
نیازهای طبیعی آدمی ساده اند. نشناختن حدود و ثغور این نیازها، ادمی را به تقلای باطل و بیهوده از برای بیشتر و بیشتر سوق میدهد.
کاری که باید کرد نپذیرفتن دروغ هایی است که روحانیون و سایر خیال سالاران عرضه میکنند، و نگریستن مستقیم و باطمانینه است به طبیعت حقیقی چیزها.

(در شگفتم که چگونه چنین ادراکات و دریافت هایی به روشنی تمام در کتابی آمده که بیش از دوهزار سال قبل نوشته شده است.)

جهان چگونه مدرن شد؟/ استیون گرین بلت/ نشر بیدگل
سپهر و نرگس رضوی این را خواندند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رفتم لژ طبقه بالای سینما و نشستم. فیلم، همونی بود که از وقتی بچه بودم، چندین بار دیده بودمش و همیشه دوستش داشتم. شروع کردم به تماشای آدمهای روی پرده و کم کم فیلم منو به خودش جذب کرد. بعد این احساس رو پیدا کردم که چطور به فکر کشتن خودت افتادی؟ کارت احمقانه نبود؟
به اون همه آدم توی فیلم نگاه کن اونا واقعا خنده دارن...
چی میشه اگه بدترین حالت اتفاق بیفته؟ اگه هیچ خدایی وجود نداشته باشه وتو فقط یه بار شانس زندگی داشته باشی؟
نمیخوای یه سری چیزا رو تجربه کنی؟ چه مرگته؟! همه چیز که بد و ناراحت کننده نیست.
با خودم فکر کردم باید از تباه کردن زندگیم دست بکشم. و بی خیال جواب هایی بشم که هیچ وقت بهشون نمی رسم، و تا آخرین لحظه از عمرم لذت ببرم.و بعد از مرگ دیگه مهم نیست. شاید یه چیزی باشه، هیچ کسی واقعا نمیدونه. می دونم که "شاید" نازکتر از اونیه که بخوای زندگیتو ازش آویزون کنی، ولی بهترین چیزیه که داریم.
بعدش راحت توی صندلیم لم دادم و شروع کردم از خودم لذت بردن...

هانا و خواهرانش - وودی آلن
محمد فروزنده و سپهر این را خواندند
کتی محمدی و نرگس رضوی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید