«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
جوادیه اجرای پر قدرت و شریفی است. چهار فرم مونولوگ شکوه آمیز را می بینیم که هوشمندانه با یکدیگر تلفیق می شوند هم صدا می شوند و از درد مشترکی که از سر گذشته است و در زمان فعلی و حاکم بر نمایش تبدیل به نوعی مرگ مشترک (دست کم در شیوه مردن یا کشته شدن ) شده است، معترضانه و نسبتا بی پروا، حرف می زنند. این بی پروایی در تشریح و نحوه اتفاقی که برای هریک رخ داده است گاهی به واقع نزدیک به بی پروایی یا حتی بی خیالی آدمی می شود که واقعا مرده است. وقتی این نمایش را دیدم، جدای تمامی محتوی مخصوص به متن و اجرا، چنین بازخوردی بیش از هر چیز به ذهنم افتاد. شاید یکی از اهدافی که کارگردان به عمد یا سهو تاکیدش کرده بود و نمودش بر بازی بازیگران مشهود بود. در وهله بعدی شیوه پرداخت به متن جذاب بود. تلاش کارگردان جهت القای مفاهیمی که شاید امروز رنگ کمتری دارند به مخاطبینی که بخش اعظمشان متعلق به امروز هستند و چه بسا هیچ پیش زمینه ای نسبت به آنچه که دهه شصت و داستانهایش نامیده می شوند، نداشته باشد، تلاش قابل تحسینی است ولی آنچه سوال است و باید به آن فکر کرد این می شود که آیا این مخاطب امروزی و این نسل اصطلاحا بدون پیش زمینه تارخی، درک و برداشتی ولو اندک و خصوصا خالی از احساس زدگی، نسبت به محتوی نمایش دارند یا اینکه صرفا قرار است تحت تاثیر جوی نوستالژیک و پر احساس ( شبیه به نیمه پایانی اجرا) سالن نمایش را ترک کنند؟ منظور درصد انتقال مفهوم و حرف در بطن است. شخصا فکر می کنم کارگردان اثر چنین دغدغه ای را داشته است و خوب است اگر به همان اندازه که به نماشنامه های کهنه یا مدرن غرب فکر و رجوع می کنیم، به ساخت نمایش هایی مشابه جوادیه هم فکر کنیم که به مثابه فکر کردن به تاریخ و پیشینه نه چندان دور خودمان است.