«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
کار تو در این بیشه شکرخند شده
هر نی که تو را دیده دلش بند شده
لب های تو را با مزه شیر و عسل ...
حالا تو بگو قیمت آن چند شده ؟
او معنی پیچ و تاب را می دانست
تاثیر شراب ناب را می دانست
می گفت که زنده رود با رود خوش است
یعنی که زبان آب را می دانست
من شعله آن نگاه را می بینم
از دور شرار آه را می بینم
خورشید اگر چه پشت کوه افتاده است
بوسیدن روی ماه را می بینم
دلم را از هوس بیتاب کردی
مرا مست از شرابی ناب کردی
به افسون نگاهت خواب کردی
سر ما را به زیر آب کردی!
به مژگانت به چشمت شور داری
عجب شوری در آن هاشور داری
هزاران بار مستم کرده ای ، باز
درون چشم خود انگور داری
عطر تو تمام کوچه را پر کرده است
طعم لب تو کلوچه را پر کرده است
تو در من و با منی و گر نه رویت
این آینه را بگو چرا پر کرده است
پیچیده شمیم عشق در موهایش
افتاده دلم میان شب بوهایش
هرگز هوس میوه ی دیگر نکند
آن کس که چشیده طعم لیموهایش
در گلستان لبت غنچه فراوان دیدم
شهد ها داشت و من نیز از آن نوشیدم
گفتی آرام حرام تو که تکرار کنی
با سکوتم به دروغ تو نهان خندیدم
بوسه ات بود ز هر شهد مرا شیرین تر
با ترازوی دلم شهد تو را سنجیدم
بعد آن بوسه ولی نرم به گوشم خواندی
بستان هرچه که خواهی و نگو رنجیدم
گفتی اکنون سبدی آر و ز من بوسه بچین
من همان گه ز لبت بوسه نوشین چیدم
زدن بوسه به لبهای تو فتوا می خواست
من به فتوا ی خودم بوسه از آن دزدیدم
بوسه ام گر ندهی بیش ز تو می گیرم
رهزنم خواندی از آغاز و همان گردیدم
من و تو کاشف تمام
خیابانها و کوچه های
خلوت و دنج این شهریم
فقط به بهانه یک بوسه
هنوز هم می توان
دنیاهای جدیدی را
کشف کرد
در خط مقدم عشق
زیر آتشبار سهمگین چشمانت
دیگر مرا
یارای مقاومت نیست
این زخمی از پا افتاده را
به سنگر آغوشت ببر
و با بوسه ایی آتشین
تیر خلاص را بزن
من کشته آغوش توام
مرمر خیالت در کوچه عشق
نمایانگر شد
وقتی که آن کوچه بن بست
کوچه آشنایی ما شد
و چه زیباست عشق
در بن بست نگاه تو ...
و کرشمه حضورت
مهر آفرین عشق
در دریای دل شد ...
موجه ترین
دلیل دوست داشتن است
لبخند بی اختیاری که دلیلش لبخند دیگری است
آدم باید همیشه یه دلیل غیر منطقی
واسه خندیدن داشته باشه
یه دلیل شبیه لبخند تو
من هوا را بی نفس های تو حاشا می کنم
تار و پود عشق را در تو تماشا می کنم
بیقراری دل من خنده شیرین توست
بیستون سهل است من فرهاد رسوا می کنم
انتظار وصل دارم از شراب چشم تو
هی بگو فردا و فردا بازهم امروز فردا می کنم
می بریز و مست تر کن باده عشق مرا
این دل مجنون به یکباره فدای ناز لیلا می کنم
گر نیندازی نظر بر این دل بی تاب ما
زندگی را بی نگاه های تو منها می کنم
من علیرضا طلیسچی نیستم که بگم
خواستی کم باش ولی باش
من شادمهرم که میگم
تمام تو سهم منه به کم قانعم نکن
من و دعوت کن به قدم زدن
تو کوچه پس کوچه های چشمات
به سفر در آغوشت
و این می تونه سیمرغ
بهترین بازی عاشقانه
بهش تعلق بگیره
چشمانت قافیه است
نگاهت را ردیف کن در نگاهم
تا بلندترین غزل عاشقانه سروده شود
تو میخندی
خورشید جوانه می زند و
زندگی شاعرانه جاری می شود
تو می خندی
شمعدانی ریسه می رود
مریم می رقصد
نیلوفر گل می کند
خورشید طلوع می کند
و من عاشقتر می شوم
بهترین ترانه دنیا باید
روی ملودی خنده های تو نوشته شود