من دو دسته آواره در این نمایش دیدم جنگ زدگانی که آوارگی از وطن و خانه رو تحمل می کردن و آدمهایی که در خودشان باورهایشان روایطشان آواره بودن . آدم هایی که حلقه اتصالشون با وابستگی و دلبستگی های امروزشون لق شده بود.
خط روایی داستان گیرا و جذاب بود. جزییات موجود در طراحی صحنه و نور و صدا و لباس رو دوست داشتم و کمتر تاتری رو دیده بودم با این ابعاد .
نمایش کلا دلپذیر و دوست داشتنی بود ولی چندتا نکته نظرم رو جلب کرد
با کمال احترام من از بازی آقای آذرنگ لذت نبرم و در طول نمایش منو آزار میداد انگار کتابی به دست فردی بدی و بگی از فلان صفحه شروع کن بخون . بخصوص در شروع نمایش واقعا نا امید کننده بود که کلام بدون هیچ گونه احساس و عمقی بیان میشد . دیالوگی که در شروع نمایش بین ایشون و خانم ادبی رد و بدل میشد مثل بازی بدون توپ دو پینگ پنگ باز بود .
شخصیتها پردازی ها به نظر من جای کار داشت اینکه فقط بسنده بشه زن و شوهر شاگرد اول دانشگاه بودن نه تنها کمکی به من در باورشون نکرد بلکه با توجه به شخصیت سختگیر و اصولگرای سهیلا روند زندگی و افول اش سوال برانگیز میشد.
صحنه آخر نمایش کاملا بی مورد بود لازم نبود اون صحنه استعاری در اغوش کشیدن کودکی در یک اثر نئورئالیستی نمایش داده بشه
در مجموع نمایش خوبی
... دیدن ادامه ››
بود و در پایان یکی از سوالاتی که برای من بوجود آورد این بود که چرا مردم در رنج تنهایی یا بی پناهی به سر می برن ولی به تنهایی و بی پناهی دیگران اهمیتی نمیدن.