مثل تخم مرغ شانسی یه نماشی رو انتخاب می کنی و یه چیزی از توش در میاد که یا حالتو می گیره یا بهت حال میده . شانس اولمون رو به اجبار با دکه بین راه امتحان کردیم که حالمون رو گرفت در حدی که می خواستم وسطش بگم : "مرسی تا همین جا کافیه لطفا بعدی"
انتخاب دوم شب آوازهایش را می خواند بود که دوسش داشتیم هم روایت رو هم خود بازیگر (یا نوازنده ) رو.
انتخاب سوم و آخر هم خرده جنایتهای زناشویی بود که واقعا بازی هر دو بازیگر عالی بود
در کل تجربه جدیدی بود. اینکه بری تو دل اجرا و گهگاهی خودت جزیی از نمایش باشی جالبه . راستی فکر نکنید قیمت های نمایشها توی منویی که دستتون میدن الکیه نخیر دوست عزیز تا قرون آخرش رو که پای ما حساب کردن.