«پناهکاه» بهمثابهی «پناهگاه»! دو تفسیر متناقض از واقعیتی واحد!
مادامی که با «دیگری» یک مواجهه اصیل نداشته باشیم، زیست موجودمان را نقد و
... دیدن ادامه ››
نفی نخواهیم کرد، از این رو انتظار تغییر داشتن، امیدی است واهی؛ بدینسبب که تغییر وضع موجود همیشه همراه با «ترس» خواهد بود؛ ترسی که طبیعی است و از «اُنس» ما با شرایط موجود و «بیگانگی» با شرایط ناموجودِ احتمالا مطلوب میآید. آنچه میتواند مقدمهای برای فائق آمدن بر این ترس باشد، چیزی نیست جز «آگاهی» و آگاهی جز از خلالِ اختلاطِ با دیگریها میسر نخواهد گشت. «سرباز رایان» همان دیگری آگاه است که از «جهانی بهتر» خبر میدهد و به آگاهی خویش باور دارد؛ زیرا آن را زیسته است. از همین رو است که پناهگاه برایش در واقع پناهکاه است. این درحالی است که برای سایرینِ ناآگاه، پناهکاه، پناهگاه است؛ جایی که میتوان زندگی روزمره خویش را ادامه داد. از دیگر سو، همین آگاهی و «جرأت دانستن» است که نجاتبخش رایان است؛ یک آگاهی که نمادش «کتاب» میشود و «نوری» که راه فرار است. اما برای انسانهای که در اسارتِ «آگاهی کاذبِ» برآمده از سنت، حاکمان خویش و قوانین موهوماند، «تخدیر و توهم» کاراست تا اراده به دانستن؛ گویی صرفا از این طریق است که میتوان ایشان را همراه کرد؛ تخدیر و مستیای که البته از آن نمیتوان انتظار آگاهیبخشی داشت که خودش نقیض هوشیاریِ اصیل است ولی میتوان انتظار داشت که افراد را به «تمایلات طبیعیِ طبیعتِ پیرامونشان» رهنمون شود! تمایلاتی که حق طبیعی هر موجود زندهای است.
با این حال ملات و جانمایهی شکلگرفتن چنین پناهکاهی همین موجوداتِ معمولیِ ناآگاه و مطیعاند که ذهن و ضمیرشان در هزارتوی «قفسها» محبوس شده است؛ تا جایی که موسیقی و هنر که نماد رهایی و آزادی است در «بند» است و در «بند»! از این رو آنچه بر سر آوار میشود، تنها «ساختار» است و قالب و قفس! «عاملیت» داشتن در چنین ساختاری از یکسو مواجههای با دیگریِ اصیل (آگاهیِ بنیادین) میطلبد و از دیگرسو یک مواجهه اصیل با خویشتنِ خویش (اتاق آینه).
پناهکاه میخواهد بهسان ادیپوس شهریار به ما یادآور شود که حقیقت/ آگاهی جانپناه ماست؛
میخواهد ابتهاج را برایمان بازتعریف کند: بهسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند، رونده باش، امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش؛
میخواهد قلعه حیوانات (جورج اورول)، قلعه مالویل (روبر مرل) و میشائیل کلهاس (هاینریش فون کلایست) را دوباره پیش روی ما قرار دهد؛
و در یک کلام پناهکاه میخواهد تاریخ را بر سرمان آوار کند و بگوید تاریخ تکرار ابدی است...
بر مدار و بر قرار باشید گروه پناهکاه گرامی.