در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حسین تاجیک | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 15:34:26
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هملت به روایت شایان افشردی را دیدم
بنظرم این اجرا ترکیبی از هملت و ضدهملت و محاکمه ی هملت ست (سه هملتی که برای روایت چهارم هملت بر صحنه از آن استفاده شده) و البته مواجهه ی این سه(چهار) با مقوله ی روایت و روایتگری

این اثر با تلفیق مناسب کارگردانی،بازی،طراحی صحنه و متن نسبتاً خوب توانسته به اجرای قابل قبولی برسد و تماشاگر را همراه کند هرچند که هرکدام از این موارد به تنهایی گرفتار کمبودهایی ست کما اینکه نوع روایت، احساسات و واکنشهای متفاوت و حتا متناقضی در تماشاگر ایجاد کرده

از سالن راضی بیرون آمدم با اجرایی فراتر از آنچه که انتظارش را داشتم

با تشکر از تمامی عوامل
کاملا موافقم تاجیک عزیز
در همین دیدگاه دریافت های منهم شکل گرفت
مطلبی نوشتم چون این سه شنبه تعطیل رسمی بود موکول شد به هفته بعد که در روزنامه منتشر بشه،
۱۰ اسفند ۱۴۰۰
نیلوفر ثانی
تاجیک عزیز درباره ماشینی شدن این اجرا هملت دلایلی از متن دارم که فردا مفصل خواهم نوشت. پوزش که این دو روز فرصت نکردم .
سپاس از لطف شما
به حتم نوع نگاه شما با توجه به دانش و تجربه ای که دارید و تسلط به سه متن مورد استفاده در این اجرا باعث میشه به مانند همیشه نقدی قابل تعمق و گسترده با پرداختن به جمیع زوایا بنویسید که مشتاقانه منتظر خوانش آن هستم
بنده نمیخاستم مطلبی بنویسم و حرفم درباره ی از شکل افتاده گی صورت و معنا اصلأ اسکلت حرفم نبود و بیشتر دریافت حسی- تجربی من بود در مواجهه با اجرا و تحلیلم بر سه نوع هملت و نوع روایت مطمح نظر بود که مجال ورود در این مبحث پیدا نشد

نمیخاستم بنویسم چون بر سه متن اجرا و هنر تاتر مسلط نیستم و کم دانشم بسیار میپسندم بر بیانی که میگویم احاطه داشته باشم و پیرامون ... دیدن ادامه ›› آن به اندازه ی کافی اندیشیده و درباره اش حداقل تحقیقی داشته باشم به همین جهت کوتاه نوشتم اما لطف بزرگوارنی چون شما و جناب کیانی باعث شد شوق نوشتن در من زنده بشه و در ذیل همین مطلب کوتاه بسیار بنویسم
با اشتیاق منتظر خوانش نقدتان هستم
۱۳ اسفند ۱۴۰۰
حسین تاجیک
سپاس از لطف شما به حتم نوع نگاه شما با توجه به دانش و تجربه ای که دارید و تسلط به سه متن مورد استفاده در این اجرا باعث میشه به مانند همیشه نقدی قابل تعمق و گسترده با پرداختن به جمیع زوایا بنویسید ...
اختیار داری تاجیک جان، اونقدر شما رو در این مباحث صاحب نظر می دونم که مشتاق گفتگو هستم. ما هیچکدام متخصص تئاتر نیستیم اما بر حسب برداشت و دریافت هامون می تونیم گپ بزنیم و در این حین زوایای دیگری را هم ببینیم.و این ارزش بحث رو بیشتر می کنه.
من متن کلتس رو نخوندم اما مروری بر محتواش داشتم که با مولر هم راستا بود. در اجرای مولوی هم در تابلوهای آخر وقتی به جنبش ها و شورش های خیابانی می رسه به صف آرایی سربازان و تسلیحات جنگی اشاره میشه ...هملت درباره اینکه راننده تانک هست هم در متن مولر دیالوگی داره.
کاملا فرمایشت رو موافقم که فساد و اضمحلال هملت از نظر من، فسادی از وجود و سلطه قدرت هست و هملت به نوعی با این فساد به تجزیه آنچه تاکنون به قدرت نشسته و بوده اعتراض می کنه. چه مذهب و دین و سلطنت و چه خیانت و روابط ... دیدن ادامه ›› انسانی.
حضور ماشین های جنگی شاید از نظر من البته، حرکت این دنیای مدرن به سمتی ست که قدرت به شکل دیگه ای داره عرضه می شه. حتی اگه در قالب نظام هایی با ادعای آزادی باشه.
۱۳ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به دعوت جناب کیانی که از کهبدوفیل های بنام هستند و از دوستان بنده همان دومین اجرا به تماشای کار نشستم اما کار خوبی نبود با ارفاق دو ستاره به اجرا دادم
بهرحال سپاس از زحمات تیم اجرایی
اصفهان
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
سپهر جان هی نوشتم و هی پاک کردم
نوشتن را گذاشتم،نوشتن چاره نیست! نوشتن چاره نیست! بگذار صادقانه تنها واژه ای که همین آن زندگی میکنم بنویسم؛
گریه
گریه
گریه
و ..‌‌...د‌‌ررررد
۰۶ آذر ۱۴۰۰
‏چرا از خاکمان جز بوته‌ی حسرت نمی‌رویَد؟
کجای این بیابان گریه کردی ابر سرگردان؟

به یک اندازه بدبختیم، ماه و سال بی‌معنی‌ست
چه فرقی می‌کند، اسفند یا خرداد یا آبان...

‎#حامد_ابراهیم‌پور
۰۶ آذر ۱۴۰۰
سپهر
‏چرا از خاکمان جز بوته‌ی حسرت نمی‌رویَد؟ کجای این بیابان گریه کردی ابر سرگردان؟ به یک اندازه بدبختیم، ماه و سال بی‌معنی‌ست چه فرقی می‌کند، اسفند یا خرداد یا آبان... ‎_{#}_حامد_ابراهیم‌پور ‎
???????????????????????????????
۰۶ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب مفرحی بود ممنون از عوامل اجرا که بنده عبوس رو هم به خندیدن وادار کردن
ممنون از نگاه خوب شما
۱۷ آبان ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
خش گذشتن از ما گذشته جناب کیانی، فقط در بعضی لحظات منو به خنده واداشت اتفاقن پدیده ی استقبال تماشاگران عام و خاص و واکنش نشون دادن به این اجراها و جدل ها و نظرات بعضاً متضاد پیرامون اونها کار ساده ای نیست که آثار کاملن متفاوتی از نظر معنایی و محتوایی و هنری توی این چند وقت تونستن از پسش بربیان مثل آلما و غلامرضا لبخندی و این اجرا و امیدوارم ژپتوی پدر و پس از افتادن هم شاملش بشن
بهرحال واجد مولفه هایی هستن که باید درباره ش بررسی و بیشتر بحث بشه اتفاقن مخالفت های سرسختانه ی شما هم در این پروسه کم از موافقان اجرا نداره
بهرحال از بحث های ذیل نقدتان به این اجرا خیلی استفاده کردم و به داشته ها و معلوماتم خیلی اضافه کرد و در جاهایی منو به معناها و افکار بکر جدیدی رسوند که خود اجرا واجد این خصیصه نبود
از شما و وقتی که می‌ذاری و ظرفیتی که داری و اهمیتی که به آزادی عقاید و بیان میدی بسیار سپاسگزارم استادبرادر
۱۷ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از سالن اجرا راضی بیرون آمدم قطعن دوس دارم یکبار دیگه اجرا رو ببینم
خسه نباشید میگم به همه ی عوامل اجرا
هزاران مرتبه شکر برای این حس رضایت مخاطب
ممنونم برای زمان و انرژی که برای ما گذاشتین و در ادامه مسیر تمراهیمون میکنین?♥️??☄️
۱۷ آبان ۱۴۰۰
حسین تاجیک
ممنون آقای کارگردان دیدن پینوکیوی شما و خاطره ی خوب از قدرت اون اجرا در مولوی منو به دیدن این کار کشوند و به بنده ثابت شد که موفقیت و زیبایی پینوکیو اتفاقی نبوده امیدوارم موفقیت‌های شما پایدار ...
ممنونم، قطعا گروه و عواملی که حضور دارن در کارها باعث بوجود اومدن این حس شدن و من کمترین سهم و دارم
دم تک تک عوامل دو اجرا گرم ??♥️
۱۷ آبان ۱۴۰۰
سپاس از مهر حضورتون و لطف قلمتون
۱۷ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باز از سالن مولوی دست خالی بیرون نیومدم
اثری دیدم فرمال و تلفیقی وجسورانه در اجرا که با وجود کاستی هایی که داره بنظرم میتونه تماشاگر عام و خاص تاتر رو راضی نگه داره(خیلی کشش و علاقه دارم نظری مفصل تر بنویسم همون‌طور که برای اجراهای کرکس،دروغ،باغ وحش و غلامرضا لبخندی داشتم اما هرکدوم به عللی میسر نشد هرچند کسی هم منتظر خوندن نظرات بنده نیست و اونقدر هم تاثیرگذار نیست)
تبریک میگم به همه ی عوامل این اجرا و امیدوارم استقبال از این اجرا همینطور که در این اجرا شاهدش بودم همینطور ادامه دار باشه
راسی لازمه بگم که مسئول کنترل بلیط ها رفتار چندان مناسبی نداشتند و انگار میخاستند مچ بگیرند و ببینند و به همه بفهمانند که چه کسی از کد تخفیف نادرست استفاده کرده
من یه نفر که از نوشته هات لدت می برم و استفاده میکنم.
چقدر دوست داشتم نظرت راجع به باغ وحش رو بخونم
۱۳ آبان ۱۴۰۰
محمد کارآمد
تاجیک جان، عزیزا، اگر طنازی حضوریتان هم چونان نوشتارتان است، بسی عمر بی شما به خسران گذشته است تا کنون، امید به دیدار شوق به حضور♥?
بین کسانی که منو میشناسن به نچسبی و عنقی بیشتر معروفم برای همین برای درمان به نگاه شما به زندگی نیاز دارم خدا به داد و دود تان برسد که از تمام شاهان بخت النصر نصیبتان شد البته چنگیز و نرون وجودم هم اگر آب ببینند شناگران قابلی هستند

۲۳ آبان ۱۴۰۰
حسین تاجیک
بین کسانی که منو میشناسن به نچسبی و عنقی بیشتر معروفم برای همین برای درمان به نگاه شما به زندگی نیاز دارم خدا به داد و دود تان برسد که از تمام شاهان بخت النصر نصیبتان شد البته چنگیز و نرون وجودم ...
منم رسالتم زیستن در زمان حال است یعنی به این باور رسبدم که باید در تبیین و تبلیغش بکوشم اما در اجرا!!! شرمنده خودم هنوز میلنگم و سخت درگیر دودوتا چهارتای معاش و چرایی رفتار این و آنم؛ اما حرف میزنم زیاد زیاد، کنتور نداره و آدمو خالی میکنه، پس غمی نیست جرجیسی هستیم بین پیمبران مناسب بخت النصر وجودتان??
۲۳ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از دیدن یک کار خوب لذت بردم
سپاس و خسته نباشید به همه ی عوامل این اجرا
fariba akbari این را خواند
کاوه علیزاده و یگانه صفی زاده این را دوست دارند
سلام جناب تاجیک. ممنون که به تماشای کار ما نشستید. برای ما مایه خوشحالیه که کار رو پسندیدند.
۲۳ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گیم-اکت
ما در اثارمتاخر، بخصوص در سینما با سبکی روبرو هستیم که من اونو بعنوان گیم-اکت میگذارم یعنی بازی-ِبازی یا بازی-نمایش در اینگونه اثار که ریشه در اثار پلیسی معمایی یا ژانروحشت داره و سر در ابشخور فرویدی و البته از دنیای بازیهای رایانه ای هم متاثره ما با داستان طرف نیستیم با بازی طرفیم ینی شروع داستان تماشاگر یا بیننده در یک بازی قرار میگیره بازیی-ئی که اگر در فیلمهای معمایی،پلیسی یا وحشت با قواعدش اشناست در این سبک جدید قواعد در سیر اجرا و مرحله به مرحله تبیین میشه و تقریبن از تموم چارچوب یک بازی پیروی میکنه مثل استراتژی،ترفند،زمان محدود،برد و باخت،تعریف نقش وعواملی از این دست، بازی برخلاف اسمش بسیار پدیده ای عام ست چون همگی در دنیای واقع باقواعد و نقشها وجایگاههای مشخص در حال بازی هستیم و البته پدیده ای خاص.
اما چه چیزی در بازی(مثلا رایانه ای یا ورزشی) هست که اینقدر قدرتمنده؟ بنظرم ارضاء یا کیف اونو در حد یک موجودیتی یگانه بالا میبره ما در بازی با برد و باخت یا رقابت حواسمون درگیر شده دچار هیجان وترس و اضطراب و تعلیق و گرهگشایی میشیم و در نهایت با برد و باخت به کیف یا ارضاء دست پیدا میکنیم بازی نمیخاد به ما عمق بده یا سطحیمون کنه بلکه میخاد مارو به چالشهای حسی-ادراکی بکشه نوعی فانتزی در بازی هست که در واقعیت نیست در بازی نوعی رسیدن به غایت هست نوعی ازاد کردن حواسی که در واقعیت کرخت شده
پدیده ی مهم بازی که بخش مهم دنیای سرمایه محور جهان رو بخودش اختصاص داده و گردش مالی هنگفتی بدنبال داره،تماشاگره.تماشاگر در بازی مسخ و میخکوب میشه و قهرمان سازی میکنه و همذات پنداری، اگر بازی برای بازیگران پدیده ای از ذهن به عینه در تماشاگر این روند معکوس میشه تماشاگر قواعدی حول بازی شکل ... دیدن ادامه ›› میده که ازبازی جدا شده و خودش بازی جدیدی ایجاد میکنه قدرت تماشاگر در بازی های دنیای جدید از بازیگر و بازی اگر بیشتر نباشه کمتر نیست تماشاگر قطعن مستقیم و غیر مستقیم در بازی شریکه و بازی رو پیش میبره
این قدرت، قطعن موتور پیشران دنیای مجازی و رسانه ی امروز ماست:یعنی پدیده ی بازی
در اثار جدید بصری خودخاسته یا ناخاسته و بایک اشتباه و لغزش، شخصیتها و تماشاگر وارد بازی ناشناخته ی نویسنده میشن لابیرنتی که گشوده میشه و رهایی از اون مستلزم نوعی رستگاری یا اشتباه در اون موجب شکست یا سرگردانی ابدی میشه.

زوجی علاقه مند به اشیا عتیقه در یک زندگی مدور حول یک خستگی و تکرار منتظر رسیدن مجله ی هفتگی حراج هستن که خریدن کاملن ناخاسته ی یک کتاب بازیی-ئی رو شروع میکنه که قراره از پس اون رازی اشکار بشه رازی که در تکرار و روزمره گی زوج پنهان شده(حتا پدیده ای چون رعدوبرق هم طبق قواعد تکرارصورت میگیره) رازواره گی-ئی که پس از ابهام های ابتدایی اجرا که ناشی از اندکی خامدستانه چیدن قواعد شکل گرفته به فاجعه یا موضوع بدیعی نمیرسه و موضوع عشقی ناکام و خیانتی به این عشق و حسرتهای برساخته از ناکامیها و تکرارهای ملالت بار پس از اون شکل گرفته اثر سعی کرده در دو سطح افقی و عمودی و در سطح خیال و واقعیت و ذهن، بصورت رجعت ها در زمان و گسترش داستان در زمان حال(در سطح افقی و عمودی) و استفاده از عناصرواقعی و ملموس عینی و استفاده از صورذهنیِ وحشت-فانتزی و نمادهای خیالی یا فرا واقعی چون زنی اثیری و درختی و دری در سمت ابدیتی(یا موهومیتی یا چیزی شبیه به این) بازی رو شکل بده قوانین بازی رو اشیا صحنه،نور،موسیقی و افکت و استفاده از قوانین مرسوم ژانرهای وحشت و معمایی شکل داده و پشتیبانی میکنن
باید یاداوری کنیم که در گیم-اکت مثل ژانر موزیکال بعلت فرمال بودن اجرا و تکیه بر پیچیدگی عناصر صحنه و عناصر بصری و ذهنی فرصت طرح مسایل بصورت چند بعدی نیست و اغلب یک شعار سرلوحه ی کار قرار میگیره (مثلا دروغ نگویید،قدر زمان را بدانید،خیات نکنید)
با این مقدمه اندکی درمورد اجرا صحبت کنم
_اجرای موفق: شناخت درست از گیم در اجرا،فهم درست از حال و هوای هر صحنه(ینی اثر در ذهن نویسنده-کارگردان کاملن شبیه فهم از هندسه ی فضایی درست شکل گرفته که شاید بعلت فکر کردن زیاد و وقت گذاشتن برای زایش اثر در درون نویسنده-کارگردان بوده که در روند اجرا هم بنظرثقیل خورده)،استفاده ی مناسب از اشیا صحنه(در این اجرا اشیا صحنه یکی از شخصیتهای اجرا محسوب میشه تا جایی که در پوستر کار هم بر شئی مثل یخچال تأکید شده و پس از گذشت اندکی از اجرا تمام خانه تبدیل به معما و همه ی عناص اون ترسناک و جاندارو صاحب هویت میشن هرچند وجود اشیا بیکار که فقط صحنه رو پرکردن هم توی چشم میزنه مثلن آباژور که با اون هیبت تا اخر اجرا فکر میکردم قراره در اجرا استفاده بشه و بدتر از اون استفاده از جارو برقی کنار صحنه که شاید قراره زمان حال رو به تماشاگر گوشزد کنه با کلیت صحنه و فلسفه ی اجرا همخوان نیست )،استفاده ی خوب از موسیقی و افکت(در این اجرا چون صحنه محدود و بطورقطع استفاده از دکورهای پیچیده که مستلزم چنین کارهایی ست مقدور نبوده بار زیادی بر دوش موسیقی و افکتها گذاشته شده طوری که صدای رعد در ابتدای اجرا بشدت کوبنده عمل میکنه اما پرکردن کاستی های صحنه و اجرا با موسیقی به کلیت کار لطمه زده منظور بد بودن موسیقی نیست منظور تکیه ی بیش ازحدبه موسیقی ست)،استفاده ی هوشمندانه از نور(استفاده از نور زرد برای زمان حال که با جلو رفتن داستان بسمت نور نارنجی و قرمز استحاله پیدا میکنه و نور فیروزه ای برای اشاره به زمان گذشته و نور قرمز برای زن اثیری و نور آبی برای القای صحنه های بعضن رومانتیک حتا اروتیک و نور مستقیم بر کاراکتر مرد در دوجا که در قسمت پیچش ناگهانی داستانی در صحنه تعریف جوکی از یک آشپز هوشمندانه عمل کرده ،اینها تماما خوب از کار دراومده)،بازیهای خوب(در این اجرا منطق بازیها که عینی،ذهنی،فانتزی و اغراق شده،بازیهای سخت بدنی که به تمامی و توأمان در این اجراها با این سبک وجود داره تقریبا خوب دراومده مثل بازی زن اثیری که هوشمندانه از یک مرد در اجرا استفاده شده و همچنین جدای اتمسفر بازیها خودِ بازی بازیگران هم خوبه و دچار عدم توازن نیست هرچند که بازی کاراکتر مرد و زن اثیری قطعن بهتره و بازی نقش افسر آلمانی کمی بی شکل و آشفته ست اما در کلیت خودش بازیها خوبه)،طراحی صحنه ی خوب(اشیا در جای درست قرار گرفته،فضای خانه که توسط یک قاب فلزی از کل صحنه جداشده،نقاطی که اتفاقات صحنه رو شکل میدن، ایجاد نقطه ی ثقل برای بازیگر و تماشگر حول میز در مرکز صحنه و به هم خوردن توازن صحنه در گوشه ها با تعبیه ی درب ورودی و پلکانی برای صعود همگی بنظرم درست میاد)،کارگردانی(تمام موارد مذبور با یک کارگردانی درست پیوند شاکله ی خوبی رو تشکیل داده
در یک جمله اینکه استفاده ی حرفه ای از تمامی مولفه های یک اجرا کار بسیار سخت و در تاتر ما بسیار کمیابه که قطعن این اجرا درش موفق عمل کرده
_پیچیده نمایی داستان: برای رسیدن به هیجان بیشتر و و افزایش استرس اجرا بر روی تماشاگر و شیفتگی زیاد نویسنده-کارگردان در اجرای بازی و و مستحیل شدن هدف و شعار داستان در اجرا باعث شده داستان بی جهت پیچیده و حتا گنگ بشه انگار هدف فقط ایجاد گیمه و داستان در پای این قواعد قربانی شده طوریکه ربط سطوح افقی و عمودی داستان مشخص نیست که آیا معنایی و محتوای ست،نسبی یا سببی ست،در ذهن یک بیمار میگذره یا یک نویسنده یا در منطق فانتزی سیر میکنه،در گذشته آیا خیانتی صورت گرفته یا این خیانت در زمان حال انجام شده،چنتا شخصیت واقعی زن وجود داره(دو یا سه زن) و اصلن برای چی اینهمه بازی شکل گرفته و قراره به کجا برسه(منظور انتظار یک سیرخطی یا پایان کلاسیک از اثر نیست منظور دقیقن بلاتکلیفی اثره)
_بلاتکلیفی عنصر تماشاگر اجرا با اینکه از منطق گیم های متاخر استفاده میکنه اما تماشاگر رو در سطح اجراهای کلاسیک نگه میداره که در این مورد هم موفق عمل نمیکنه و با گنگی و گول زدن تماشاگر با یک بازی اونو از سالن خارج میکنه باید گفت ماهیت این اجراها مقهور کردن صرف تماشاگر با پیچیده نمایی یا تکنیک های صحنه نیست اگر و تنها اگر اجرا طوری بود که با تماشاگر فعال طرف میبودیم شاید به جرات میشد گفت که این اجرا یکی از اجراهای خاص چندسال اخیر میشد هرچند میزان گرته برداری این اثر از اثار غربی برای من مشخص نیست(شباهتهایی در این اجرا با بازی رایانه ای دوازده دقیقه میبینم) اگر گیم چیزی فراتر از یک بازی برای تماشاگر نداشته باشه که نه برد و باخت و نه تاثیر داستان و نه حضور فیزیکی-ذهنی تماشاگر در اون دخیل نباشه با انجام یک گیم رایانه ای یا تماشای یک فوتبال یا یک فیلمی شبیه جومانجی(اگه انتظارات بالاتری دارید میشه از فیلم اخیر اسپیلبرگ به نام اولین بازیگر یا فیلمهای گای ریچی و حتا هانکه نام برد) به سطوح مهیج تر و بهتری از دیدن و انجام یک گیم میتوان رسید
_اجرایی متعلق به سینما ونه تاتر: بنده مخالف استفاده از ظرفیتهای سینما و تلویزیون در تاتر نیستم همونطور که سینما مدیون تاتره قطعن تاتر میتونه از سینمادر اجرا و سبک اجراهای خودش استفاده کنه اما افراط بیش از حد از این مدیوم (مثل تاتر تنها در خانه ی مساوات) و ویا اجرای یک اثر با ظرفیت سینمایی برای اجرای صحنه ای(ینی اثری که نیاز به لوکیشن های زیادتر و زوایای دوربین و تدوین و جلوه های ویژه برای اجرا داره و داستان اون طوری نیست که بر صحنه برای تماشاگر چیزی بیشتر از تماشای یک فیلم داشته باشه به صحنه تاتر کشوندن)که بنظرم باید در مدیوم سینما اجرا بشه و نه تاتر و بطور حتم یکی از عوامل مهم گنگی تماشاگر در فهم اثر وجود همین ضعف در کاره این ینی ارتباط نامتوازن تاتر با سینما
_در حسرت ایرانیزه کردن سبکها و روشهای اجرایی مدرن: تاتر ما اونقدر فقیر هست که نشه ازش توقع داشت که از سبکها و متدهای اجرا در جهت روایت داستانها و فرهنگها و خرده فرهنگهای ایران استفاده کنه چه اینکار مستلزم برنامه ریزی کلان فرهنگی و تلاش و تحقیق مستمر و نگاه حامیانه ی اقتصادی-اجتماعی حکومت و جامعه به تولیدات فکری ست اما نمیشه از بیان داشتن چنین حسرت و آرزویی صرفنظر کرد این اجرا هم از این قاعده مستثنا نیست و انگار با یک اثر کاملن غربی طرف هستیم و فقط اسم نویسنده ایرانیه

قبل از اتمام ای نوشتار باید به پایان بسیار درخشان کار هم در اجرا و هم محتوا اشاره کنم(اشاره به این نکته خارج از متن اصلی کاملن تعمدی ست)
از تمامی عوامل تشکر وقدردانی میکنم و میدونم بردن چنین اجرایی با امکانات تاتر ما و به سبب پیچیدگیهای فنی و داستانی که داره چقد مشکله و به چه همت و عزم و علاقه ی سترگی نیاز داره
خریدار
آوا فیاض (avafayyaz)
اول تشکر می‌کنم بابت اینکه به تماشا نشستید و دوم بابت وقتی که گذاشتید و‌این یادداشت دقیق رو نوشتید. نکته‌سنجی و دقت شما قابل ستایش‌ه
۲۵ شهریور ۱۴۰۰
حسین عزیز،
عالی نوشتی و بسیار لذت بردم و استفاده کردم.
من قبل از دیدن اجرا پستها رو نمیخونم. امروز فرصت شد و‌خوندم. بطور ویژه برای نوشته ت ازت ممنونم.
۱۱ آبان ۱۴۰۰
دوست عزیز گروه تئاتر «ریگولیتو»، نمایش تازه‌ی ما به نام «پناه‌کاه» از ۲ تیر در تماشاخانه‌ی ایرانشهر اجرا خواهد شد. امیدواریم شما را در سالن نمایش ببینیم.

لینک تیوال: https://www.tiwall.com/p/panahkah2
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زیبایی شناسی کشتن

وقتی در هنر، مرگ به امر والا بر کشیده میشه قطعن مقوله ی کشتن هم به نوعی دغدغه ی هنرمند تبدیل شده، میل به خود کشی یا دیگرکشی اگر در عالم واقع بسیار نادره اما در ذهن آدمی بارها اتفاق افتاده و همین امر باعث شده که مقوله ی قتل در اثار هنری،ادبیات و فیلم وسینما و حتا نقاشی، به نسبت بیشتر بروز و ظهور داشته باشه تا در ندرت هایی که در عالم واقع میبینیم و این موضوع قطعن به سویه ی تاریک و ناشناخته ی وجود آدمی برمیگرده،وجهی که از سمت شناخته شده ی ما بسیار وسیعتره و اینجاست که هنر این سویه رو به امر والا درمیکشه
چه بسا قاتلینی که در هنر از شخصیت های اخلاقی شناخته شده تر و حتا مقبولترند و مرگ قهرمانان یا ضدقهرمانانی که از زندگی کردنشون بیشتر در ذهن مانده اند
کمتر اتفاق میفته در اثر هنری بخصوص هنرهای نمایشی و سینما صحنه ای از کشتن یا مرگ نباشه و این در دوران متاخر حتا بسا بیشتر دیده میشه شاید هرچه دنیا متمدن تر و اخلاقی تر و زیباتر میشه امیال تاریک اون بیشتر به ناخوداگاه پس زده میشه و در بزنگاههایی مثل هنر بیشتر بروز پیدا میکنه وسهم خاهی بیشتری میکنه از اخلاقی که اونو حل نکرده بلکه پس زده اگر از اواخر قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم قتل ها مهندسی شده و با انگیزه های خاص بود اگر ناشی از اضطرابهای درونی و یأسهای دنیای مدرن بود و اگر خشونتش انکار میشد و اگر قبیح به نظر میومد اما در قرن جدید به کار روزمره تبدیل شده دنبال توجیه یا علت نیست با ... دیدن ادامه ›› خون و خشونت بسیار بیشتری انجام میشه شاید چون امر اخلاقی دیگه اخلاقی نیست شاید امر اخلاقی مطلق پس زده میشه و هزار شاید دیگه ولی نمیشه انکار کرد که مرگ وکشتن ظرفیت های بالایی در پرسشگریِ فکری و فلسفی و اخلاقی در خودش داره و اون موقعیت نامتعادلیه که با حل کردنش با استعلای امر پیشین به سمت موقعیت با ثبات امر جدید میشه حرکت کرد اما هرچه هست در این موضوع نمیشه تردید کرد که کشتن هرچه در واقعیت برای ما تعجب اور و دردناکه در ادبیات و سیبنما و تاتر به امری بدیهی تبدیل شده،ترومایی که میشه نشونش داد و درباره ش حرف زد اما نمیشه بطور کامل حلش کرد چون قسمت بزرگیش هنوز در قسمت تاریک ما قرار گرفته
با این مقدمه باید بگم این اثر قطعن درباره ی میل به کشتن و ویرانگریست که از جنبه ی ذهنی و فردی و روانی به موضوع میپردازه و جنبه های اجتماعی و سیاسی درش کمرنگه و در نهایت خودش بیشتر در روابط خانوادگی به واکاوی پرداخته و قطعن مدیون روانکاوی فرویدی و مقوله ی ناخوداگاهه. داستان از ابتدا تا انتها روایت قتل(یا میل به قتل) پدر و مادر بدست دختر(فرزندان) خانواده ست با باسازیهای مداوم روایی(نوعی رجعت های پیاپی و نامنظم از نظر زمانی به گذشته) که توسط دخترخانواده به همراه همزادهای ذهنی دختر(فرزندان دیگر خانواده) صورت میگیره زاویه ی روایت فقط از دید دختر(فرزندان) صورت گرفته دختری که به نظر دچار اختلال سایکوتیکه پس میشه نتیجه گرفت که از ابتدای تعریف ماجرا تا قتل و تمام روایتی که پیش چشم ماست میتونه اتفاق نیوفتاده باشه و ما هم بعنوان مخاطب فقط مهمان هذیانگویی یک دختر روان پریش هستیم که در دنیای درونی خودش با شخصیتهای ساختگی و والدین و همسایه های ساختگی زندگی میکنه و همگی روایت همین دنیاست و این به نوعی ابزورد ماجرا کمک میکنه
بطور حتم این قتل از اون قتلهای ماندگار در ذهن یا در ادبیات نیست تاریخ مصرف داره و بیشتر به دنیای مدرن اواسط قرن بیستم نزدیکه و روایتی ابدی و ازلی مطرح نمیکنه حتا روایت گره های خانوادگی هم تازگی نداره حتا شخصیت ها هم به دنیای امروز نمیرسن اما ظرفیت های خوب روایی جهت بازی و کارگردانی در خودش داره
هرچند که اخباری از قتلهای خانوادگی در این اواخر در جامعه ی امروز ما بگوش رسیده که بسیار فجیع و شوکه کننده بودن و هر چند دیدن اثر ممکنه مارو یاد این قتل ها بیندازن اما بیهوده ست که این اثر در درمان ترومای جمعی این قتلها به ما کمکی بکنه چون از نظر بعدزمانی و ریشه های حدوث امر، اصلن از یکسان نیستند قتلهایی که در اینجا ریشه در فقر،نابرابری،ناآگاهی،بی عدالتی فکری و فرهنگی و قومی و جنسی و جسمی،تعصبات کور شبه مذهبی و فرهنگی و سایکوز ناشی از آنومی خاص جامعه ی ایرانی-خاور میانه ای ما داره هیچ نسبتی با قتل درماتیزه شده ی فرویدی دختری مستاصل که دچار سایکوز دراماتیکه نداره و فقط در سطح ما رو یاد قتلهای دیگه میندازه و نه بیشتر پس بنظرم هیچ سایکو درام جمعی با دیدن اثر اتفاق نمیفته حتا بازیها و شخصیت ها هم چیز تازه ای بجز کلیشه هایی که دایم دیده شده و به نوعی کهنه-گی رسیده برای تماشاگر نداره و حتا تلاشی در استعلای این موضوعات و بالا کشیدنشون به زمان حال نمیبینیم هرچند مقوله ی وفاداری به متن قابل احترامه اما با این نوع وفاداری نباید انتظار چیزی شبیه سایکو درام داشت و باز هرچند که مقوله ی وفاداری به متن با توجه به تیغ بی رحم سانسور از حسرتهای بزرگ تماشاگران و کارگردانان و بازیگران تاتر امروز جامعه ی ماست و وفاداری در متون بی خاصیت(منظورم این اجرای به تمام معنا شریف نیست بلکه یک اعتراض کلی قابل درک است) و بی خاصیت کردن متون باارزش با نام برداشت آزاد چیزی از اجرای آثار مهم ادبی جهان برای تاتر ما باقی نگذاشته
در مورد اجرا باید چند نکته رو(به نمط مطالب انتقادی مذبور) که توجهم رو از دید یک تماشاگر غیرحرفه ای جلب کرد مطرح کنم
انتخاب متن هوشمندانه بوده چون متن ظرفیت های لازم برای نشان دادن قدرت بازی و صحنه و کارگردانی رو داره ضمن اینکه به موضوع جذابی میپردازه هرچند کمی دچار کهنگیه و کارگردان میتونست با تمهیداتی متن رو به سمت ناخوداگاه امروز تماشاگر متمایل بکنه
موسیقی های درون اجرا میتونست نباشه چون کارکرد بیشتر موسیقی ها بعنوان پاساژی برای تنقس تماشاگره تا پیشبرد اجرا و حالت ایجاد تلقین دیدن یک فیلم رو داره تا در خدمت یک اجرای صحنه ای کما اینکه در همچین اجراهایی میشه از افکت های صوتی بیشتر بهره برد تا حس متشنج اتمسفر حاکم بر صحنه رو افزایش داد
استفاده از نورپردازی جهت خلق فضای اثر خوبه اما بنظر کافی نمیاد
صحنه کمی در هم ریخته ست و استفاده از جسدها در گوشه ی پایین صحنه توازن صحنه رو به هم زده و وزن صحنه شیب زیادی به سمت کنار صحنه داره که تماشاگر رو از همراهی بازیگرها و بخاطر سپردن فضای صحنه در لحظاتی باز میداره و حتا بنظرم در عنصر روایتی هم میتونست حذف بشه تا تعلیق بهتری ایجاد کنه
آزادی زیادی به بازیگرها داده شده بخصوص لولا که توازن و هماهنگی بین دو بازیگر دیگه رو کم میکنه
صحنه ی بازی پلیسی که قرار بوده کمی طنز داشته باشه نچسب از کار دراومده و اتمسفر کلی اجرا رو خوب تغییر نمیده یا حفظ نمیکنه
اجرای چرخشی نقش های پدر و مادر توسط سه کاراکتر بسیار خوبه و ایده ی جالبی بوده
استفاده از عروسکها برای پیشبرد درام و همچنین بعنوان نمادهای موهوم و ذهنی خیلی خوب اما ناکافیه
صحنه ی حداقلی قرار بوده در خدمت بازیگری بیشتر باشه و با بازی خلا صحنه پر بشه اما جز اشفتگی زیاد از حد چیز خاصی حاصل نمیشه و حتا بنظرم نیمی از همین صحنه ی فقیر هم کاربرد نداره(وجود قفسه ها در کنار صحنه) و میز در مرکز صحنه جز برای اثبات اینکه زیرسیگاری روی صندی باشه و گلدون در روی میز کاربرد چندانی نداره و نقاط عطفی در حول اون با ازادی شکل نمیگیره بلکه اجباری در استفاده از اون دیده میشه
استفاده از دو بازیگر جدا برای نقش والدین خوب نیست و کاش سه کاراکتر اصلی همون صحنه رو اجرا میکردن که به در هم تندیدگی شرایط فکری و روحی بازیگر لولا در ذهن تماشاگر بهتر عمل میکرد
استفاده از توالت فرنگی برای کوکا کار هوشمندانیه
بازیها خوبه اما متوازن نیست (منظور گرفتن حال و هوای متشنج صحنه و اثر و اجرا نیست منظور دقیقن چیدمان درست برای رسیدن به این هدفه) بازیها اوج های خوبی داره ولی در جاهایی از ریتم میوفته بجز بازی کنترل شده ی به-با دو بازیگر دیگه دچار هیجانزدگی از نقش های خاص خودشون هستن بخصوص لولا اما صداقت و زجر و تمرین برای بازیها کاملن قابل تقدیره
در کل چون از اجرا راضی بودم و جرا رو دوست داشتم نظرمو نوشتم از بازیگران که بسیارزحمت کشیدن و کارگردان که بنظر با استعداد و هوشمنده و عوامل اجرا طراح حنه و لباس و دستیاران و کسانی که زحمت کشیدن بابت به روی صحنه بردن این کار در این شرایط سخت کرونایی تشکر میکنم(یادم رفت از طراحی خوب پوستر هم تشکر کنم)
fariba akbari این را خواند
سوگند دیانی و علی عبدالرحیم این را دوست دارند
سلام ممنونم از شما??
۰۶ شهریور ۱۴۰۰
ممنونم از حضورتون و نظر کاملتون
۰۶ شهریور ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حسین تاجیک (filestan)
درباره نمایش هار i
هار
نمادین شدن امر واقع
نمایش همانطور که در توضیح امده یک کت واک است تقریبن سعی شده به همان سبک و سیاق پیاده بشه در فضایی سرشار از موسیقی با راهرویی که مدلها روی آن به سبک خاصی قدم میزنند و هربار مدلی از پوشش را در سکوت خود و فقط با استفاده از ادا و اطواربدن خود به نمایش میگذراند و تماشاگرانی که از دو سو شاهد این سیر هستند
اجرا جسته و پیوسته حاوی چند نکته ی معنایی و اجرایی ست
عرصه ی معنا:
مقوله ی مد
کت واک اصلن برای در معرض عرضه قرار دادن مدلهای جدید پوشش بکار میره پس ناخوداگاه ذهن تماشاگر به مقوله ی مد و ذهنیتش در این باره کشیده میشه ... دیدن ادامه ›› اینکه کسانی از اواخر قرن نوزدهم به صورت علمی سعی در تعریف این پدیده ی اجتماعی داشتند هرچند تمایز پوشش در قشرها و جایگاههای مختلف از قرنها پیش وجود داشته اما حدود چندین دهه ست با پیشرفت صنعتی این پدیده جزیی از فرهنگ جوامع شده به طوری که دنیای قبل از این پدیده تصورش سخت شده از تعاریف کلاسیک که عقیده داشتند مد نوعی تقلید سبک پوشش از طبقات مرفه تره تا ایجاد ارزشی ورای پوشش و کاربردی بودن پوشش برای بدن تا نظریات جدید که مد رو در جهت فشرده شدن زمان و مکان جهان جدید و ودر جهت ناگزیری تغییرات برای هماهنگی با این سرعت سرسام اور میدانند تا غربی بودن این اصطلاحات و مفاهیم از مد و فشن گرفته تا لاکچری بودن وسلبریتی شدن و یا انگیزه ای برای تمایز یافتن و شورش به وضع موجود و یا مصرفگرایی و چاشنی برای سرمایه داری نوین
مقوله ی تصویر(دیده شدن یا نشانه دار بودن)
در اجرا حضور هندی کم بسیار جدی و کلیدی ست که دایم در روی سن از حرکات فیلم میگیره تا رفتن پشت صحنه و نشان دادن پسِ نمایش یا پشتِ سن تا انتها که بازیگران دوربین رو به سمت تماشاگران میگیرند این حضور بعلاوه تماشاگر(که حالا بدل به تماشاگر تاتر و تماشاگر ناخودخواسته ی این فشن شو شده) کاملن به دنیای امروز شباهت داره در جایی که زیستن و زندگی وقتی معنا پیدا میکنه که در رسانه(چشمِ دیگریِ بزرگ) و بواسطه ی آن افراد جامعه من رو ببینن و وقتی در چشم این بیننده ی سراسر-بین و گزیده-بین باشیم زندگی معناداره و در غیر این صورت دیدن و تشویق خانواده یا اطرافیان هیچ ارزش معناداری برای ما نخاهد داشت فقط دیگری و تایید دیگریِ نادیده و ناشناخته و شناخته تر شدن خودمون به آنها مهمه
مقوله ی تنهایی عصر فرامدرن
اگر عصر مدرن تنهایی و اضطراب ناشی از عقل و پیشرفت صنعتی و کار و از هم پاشیدن مفاهیم سنتی جمع و جامعه و فرهنگ و سنت بود بطوریکه انسان رو از دیگران جدا میکرد وبالاجبار انسان رو به کنج عزلت و وحشت میکشوند اما مقوله ی تنهایی در دهه ی اخیر تنهایی در انبوه اطلاعات و زیر نظر بودن های خودخاسته ی تمام زوایای زندگی و دیده شدن به تعداد زیاد در فضای مجازی اما تنهاتر شدن از قبل در دنیای واقعی ست در جایی که فضای مجازی جای واقعیت رو پر میکنه و نه بدلی از واقعیت که واقعیت جدیدی میشه که با بیرون هیچ رابطه ی معناداری هم نداره و اینجاست که هایپر-ریالیتی(حاد واقعیت که خودم اصلن از این ترجمه راضی نیستم) که بودریار به درستی سیر تاریخی و اجتماعی این پدیده رو تبیین میکنه اتفاق میفته و ما تبدیل به انسانهای بی نشانِ نشانه دار میشیم که دیگران مارو میبینن اما شدیدتر از گذشته تنهاتریم
مقوله ی نمادین شدن
اگر حرفهای لاکان رو بپذیریم که امر واقع از واقعیت شدن خودش فرار میکنه و دایم درحال نمادین شدنه و امر واقع بیشتر و پیشتر بصورت ترومایی از کودکی شروع میشه و تا مرگ همراه ماست و اگرحرفهای گادامر رو بپذیریم که امرنمادین در واقع نوعی معنادار کردن جهان واقع است میتوان از این اجرا کاملن این هردو را برداشت کرد در واقع خود اجرا و کت واک در واقع نماد زندگی واقعیست و وجود دوربین نمادین کردن هرچه در قابِ چشم آن اتفاق میفتد که در خارج از آن امر واقع قابل بازسازی و بازیابی نیست خود دوربین در اجرا نمادین کردن دنیای مجازی امروز یا وجود چشمِ خدا در زندگی ماست و فیلم گرفتن از تماشاگران در انتها نمادین شدن تماشگر بعنوان بازیگر-تماشگر اجرا و زندگی واقعی ست و اجرا نمادین کردن زندگی و زوال این نوع روشِ زیستن میتونه باشه
البته مقولاتی مثل مصرف گرایی مدرن،سلطه مندی رسانه،از خود بیگانگی و پوچی زندگی فرا مدرن و چند مفهوم دیگر هم از اجرا قابل برداشته که بنظرم مهمترینهاش مفاهیم گفته شده در بالا بود

عرصه ی اجرا

تاتری فیزیکال(اگر اصطلاح رو درست انتخاب کرده باشم)-پانتومیم و تجربه گرا که با تکیه بر بدن بازیگر و یک مفهوم اولیه بدون داستان و متکی بر عنصر روایت تصویری به همراه موسیقی ونور های تند و ملتهب در قالب یک فشن شو قصد داره مراحل زیستن در عصر رسانه و فضای مجازی و ظهور و سقوط این سبک زندگی(یا نشون دادن دو روی سکه ی زندگی در عصر حاضر) رو نشون بده
وجود دوربین هندی کم که سعی داره زوایای مختلف پنهان اجرا رو نشون بده و گاهی تعمدا" سعی در اجبار تماشگر در جلب توجه به خودش بعنوان عنصری مستقل و حتا مسلط رو داره خیلی خوب و هوشمندانه ست و جایی که دوربین به پشت این بازی میره تا بازی در بازیِ جدیدی شکل بده و به نوعی سن اجرا رو گسترش بده و گاها" پاساژی در روند خسته کننده اجرا ایجاد کنه و خط مستقیم داستان رو بشکنه ترفند هوشمندانه ایه کما اینکه بدون حضور دوربین نمایش بشدت ابتر باقی می موند
موسیقی در تعیین نقاط اوج و کلیدی روایت و چرخشهای روایی بخصوص تفاوت ایجاد دو فضای متفاوت قبل و بعد از مراسم تشییع جنازه خوب عمل میکنه و تونسته حالتهای روانی التهاب و اضطراب و یاس و ترس رو در تماشاگر بخوبی ایجاد کنه
تقسیم روایت به دو تکه ی ظهور-اوج و زوال هوشمندانه ست بازیها و کارگردانی در بخش زوال بسیار بهتر و روند روایت بر روح و روان تماشاگر بسیار ماناتر دراومده
استفاده خوب از بدن بازیگران توسط کارگردان و استفاده ی بهینه ی خود بازیگران از بدن برای پیشبرد روایت قابل قبوله کما اینکه در صحنه هایی بدن براحتی حس انزجار و ترس و تحیر رو در تماشاگر تونسته در جهت درست روایت ایجاد کنه
از ایرادات اجرا هم میتونم بگم که طراحی لباس اصلن خوب نیست برای چنین اجرایی که عنصر لباس بنوعی به میزانسن و طراحی صحنه گره میخوره و مثلن با روی دوش انداختن کت روی شانه یا کلاه رو کج گذاشتن و بی سلیقه گی در پوشش که بنظر نمیاد عمدی باشه و بیشتر از تنگنا و عدم خلاقیت ناشی میشه، نمیشه به راحتی یجورایی رفع و رجوعش کرد عدم استفاده از زنان کاملن باعث ابتر شدن نمایش شده زن-پوشی بازیگران گنگ و نچسبه هرچند میشه ازش تئاویلی داشت اما بصرف تاویل پذیری هرچیزی رو نمیشه به خورد تماشاگر داد یا از ذوق کشف معناهای جدید نمیشه نمایش رو ثقیل و دیرهضم کرد نور هم خوب نیست کما اینکه نور پردازی هم هوشمندانه نیست بخصوص در نیمه ی اول اجرا، از دیگر ایرادات کشدار بودن و معلق نگهداشتن تماشاگر در همراهی با اثر بخصوص در حدود یک ربع اول بود که در نبود طراحی لباس مناسب و عدم استفاده ی درست از نور این تاثیر بیشتر هم می نمود بازیها پشت صحنه ی اجرا در جایی که دوربین به اون قسمت سرک میکشه خوب نیست و مصنوعی بنظر میرسه و با کلیت اجرا هماهنگی نداره
در انتها میتونم بگم اجرا برای من نه یک تاتر فیزیکال یا فلسفی و مفهومی یا حتا تاتر بلکه نوعی پاپ-آرت های مدرن(هنری به معنای واقعی عامه‌پسند زودگذر قابل گسترش کم هزینه قابل تولید انبوه جوان‌پسند هوشمندانه و فریبنده پرسروصدا و پرشور) بود که قصد مانایی نداره اما چون خصلت پاپ بودن از عصر مدرن تا هنوز ماناست و حتا با وجود رسانه و فضای مجازی گسترش و پیچیدگی بیشتری هم یافته بر ذهن تماشاگر تاثیر ماندنی میگذاره که با تموم شدن اجرا در ذهن تمام نمیشه و بصورت دلچسبی این فرم به نوع روایت قفل شده که کل اجرا رو همین فرم اعتلا بخشیده
خسه نباشید میگم به این گروه جوان و امیدوارم این راه رو در اجرای تاترهای تجربی و هوشمندانه ادامه بدن

البته از عوامل و کارگردان هم عذرخاهی میکنم که در انتهای اجرا وقتی بازیگران داشتن از تماشاگران فیلم میگرفتن بنده متقابلن از اونها(باوجود ممنوعیت این کار) شروع کردم به فیلم گرفتن(که با تذکر کارگردان هم روبرو شد) که در واقع من دنبال نوعی تکثر معنا بودم و حضور دوربین و نمادین و مبتذل شدن همه چیز توسط اون در همه ی زوایای پنهان و اشکار زیست انسان حتا در جایی که داری توسط دوربین نمایش به اسارت و وجد میای و نماد میشی در اون لحظه همون دام در دست تک تک تماشاگران هست که نمادی محکم از کلیت مفهوم همین اجراست
بنده بعد از اجرا فیلمهارو پاک کردم البته بعد از اینکه دزدکی چندبار دستپخت خودمو همراه خاهرزاده م که با من به تماشای اجرا اومده بو دیدیم
لو...له...لا...
نمایشی که در اجرای فرم بسیار موفق عمل میکنه یکی از معدود نمایشهایی ست که فرم رو به زیبایی در جهت بیان درونمایه ی اثر استفاده کرده از گریم،نور،موسیقی و افکتهای صوتی،بازیها وبازیگران و صحنه بخوبی استفاده شده و در بیان درونمایه دچار سردرگمی و پیچیدگی چندانی نیست و در جشنی از نور و موسیقی و اَکت بیننده محسور میشه و حس میکنه حرفهای بزرگی پسِ پشت تمام اجرا خابیده و وقتی موسیقی کوبنده ی انتهایی پخش میشه هنوز اون تاثیر در بیننده ادامه داره و همراهش به بیرون از سالن میاد
درهم تنیدگی داستان و اجرااز نکات مهم این اثره ینی نوع روایت بدون نوع درست اجرایی که انجام شد و بالعکس امکان پذیر نیست نویسنده-کارگردان با انطباق این دو تونسته هم متن کمی شلخته اما تامل برانگیز خودشو نجات بده و هم فرم رو استعلا ببخشه متن و نقطه ی شروع اجرا از جای درستی شروع میشه وقتی نور روی پیرمردی با شمایل عجیب و عصایی عجیبتر روشن میشه و در مرکز توجه قرار میگیره و بسمت عده ای که پشت لوله هایی که در دست دارن میره و انگار از خاب بیدارشون میکنه تا چیزی رو بهشون بگه چیزی که مسیر داستان رو شکل میده گریمهای اغراق شده که بخشی از سنت اجراهای تاتری از گذشته س که تمام بازیگران رو به انسانهای رنگ پریده ی مسخ شده ی کاریکاتورگون تبدیل کرده و لوله هایی که باطرز قرار گرفتنشون در دست بازیگران و نحوه ی بازی گرفتن از اونها توسط بازیگران هم به یک نماد تبدیل شده و هم انگار بخشی از بدن بازیگرانه(این لوله ها در فرایند ادامه ی اجرا به ارامی از بدن انها دور شده و در انتها از صحنه کنار گذاشته میشه به گونه ای درست اجرا شده که تماشاگر متوجه این فرایند نمیشه که این موضوع هم از نکات مثبت اجراست) پس از یک پرفورمنس شوخ طبعانه تماشاگر توقع دیدن یک نوع کمدی سرخوشانه داره که با پیام پیرمرد ماجرا کاملن عوض میشه و اون اینکه از بالا دستور اومده دیگه نیاز به هیچ یک از کارگران نیازی ندارن از اینجا سیر معنایی ... دیدن ادامه ›› داستان از عینیت(کار لوله باز کنی) به ذهنیت(بحران هویتی کارگران تا رسیدن به رستگاری مفروض) و از انجا به زبان(از لکنت ابتدایی تا دستور به حرف نزدن) برکشیده میشه این سیر با استحاله ی بازیها از نوعی بازی بدنی کمدی وار(پانتومیم-پرفورمنس) تا رسیدن به نوعی تاتر شقاوت ادامه پیدا میکنه و اجرا حالتی نمادین از استحاله ی انسان در دنیای مدرن و ارایه راه حلی در انتها(که به نظرم خیلی بد از کار دراومده) به پایان میرسه.
مفهوم کار به معنای نیاز و مسخ شده گی و از خود بیگانگی تا رشد نیافتن استعدادها(حتا سرکوب انها) و بهره کشی کارفرمایان و فروش ارزان قیمت کارِ کارگران تا ایجاد تنازع بین کارگران برای بقا به هر قیمت و ایجاد سرکارگرانی سرکوبگر از بین خود کارگران قابل فهمه ازبین رفتن هویت فردی و جمعی با لکنت کارگران و تکرار آواهایی لام-مانند این سردرگمی و تنازع و بیگانگی رو صدچندان میکنه
بحث شی-شدگی کارگر در ساختار تولید و خدمات با استفاده ی خوب از لوله ها و حرکات خوب و تقریبن هماهنگ بازیگران جالبه اما نکته ی مهم این اجرا تشویق کارگران به تولید فضولات در دیگران(جامعه یا غیر-کارگران) از نکات تازه و شاخص در اینگونه متونه که قبلن ندیده بودم حتا بهره بردن از کارگری بعنوان زنی اغواگر در این راه(هرچند کمی گل-درشت و نچسبه) میتونه پوچی جامعه ی مصرفگرای امروزی رو نشون بده
از نکات دیگه ی متن گسستگی کارگران از جامعه ست و عدم ارتباط اونها با جامعه که در زبان متبلور میشه(جایی که جامعه میخاد با کلمه ای نامفهوم که شنونده فقط لا از اون میشنوه قصد گفتن چیزی به کارگران و شاید اگاه سازی اونها داره اما موفق نمیشه) و در جنگی روبرو که با پرفورمنسی همراه با نور و موسیقی خوب صحنه بین کارگر و جامعه پایان پیدا میکنه
اما این تمام ماجرا نیست و پس از این واقعه که در انتهای تنازع بقای کارگران و دخالت کارفرما (که حالتی نادیده و خداگون داره و دستوراتش بصورت حکمی ابدی-ازلی از طریق سرکارگر دائما ابلاغ میشه) صورت گرفته حرکات بازیگران به شکل ادمکهای کوکی در میاد که نشان از الت دست بودن در دست کارفرمایان رو داره و این مواجهه مرگ اور بین کارگران و جامعه سراغازیست بر هویت یابی جدید کارگران با که رنج بسیار(در صحنه ای رقص کارگران با نوری در امتداد تن بازیگران و پشت اونها طوریکه تماشاگر شبح تاریکی از بازیگران رو میبینه بسیار خوب از کار دراومده) همراهه ادامه پیدا میکنه و با فرمان حذف کلام در بین کارگران اونارو وارد ساحتی میکنه که دیگه چیزی برای از دست دادن براشون باقی نمی مونه در اینجاست که ما دیگه لوله ای نمیبینیم اما شخصیت لال داستان کم کم به صدا در میاد اما بقیه ی کارگران در این سردرگمی شاید راه به رستگاری درست نمیبرن اما با بیانیه ی پایانی شخصیت لال امید رسیدن بقیه ی کارگران به این رهایی دیده میشه( هرچند این بیانیه ی پایانی و نریشن انتهایی که شبیه نوعی مطلب از کتب مقدس یا نوعی شعر عرفانی-دینی ست نویسنده-کارگردان شاید قصد داره پایان خوشی از پس اونهمه تاریکی که تدارک دیده نوید بده که بنظرم پایان خوبی نیست)
موسیقی و نور که در جاهایی تند و ملتهب میشه و تا استانه ی نوعی سرسام پیش میره خوبه
تنها دکور صحنه که سوراخی شبیه سوراخ موشه تموم خفقان و پستی و گنگی و تنها راه نجات و ارتباط با بیرون رو نشون میده هوشمندانه ست
گسیختگی معنایی و شلختگی متن و روند و هیجانزدگی نویسنده-کارگردان در ارایه ی مفاهیم زیاد و غرق شدن بیش از حد در فرم در بعضی صحنه ها کار رو از ریتم مطلوب خودش در لحظاتی خارج میکنه
اما بازی بسیار خوب تمام بازیگران و ارایه ی تقریبن هماهنگ برخی حرکات ترکیبی اونها که به نظر درباره ش فکر شده خیلی لطف اجرا رو بالا برده
در کل از معدود اجراهای فرمگرا و تجربی بود که به دلم نشست
دوست داشتم نظرات بیشتر از دوستان ببینم و بخونم اما دوستان فرهیخته ی تاتر بین خیلی کم دست به قلم شدن برای این اجرا و تاسف عمیق خودمو از تعداد بسیار کم تماشاگر این اجرا اعلام میکنم شاید بعد از اجرای تاتر خوب حریق این دومین اجرا باشه که از تعداد کم تماشاگر بسیار مایوس شدم
خسه نباشید میگم به نویسنده و کارگردان و بازیگران و تک تک عوامل این اجرای خوب
درود جناب تاجیک عزیز
چه خوب نظرتونو منتشر کردید ، شاید یکی از دلایلی که هنوز این تاترو تماشا نکردم این بوده که این دست مفاهیم روابط کارگر و کارفرما، نیاز به پرداختی نو و شکل دیگری از کلیشه های رایج رو می طلبه و الا اگر همان بحث قدرت و سرمایه و پرولتاریا و استثمار باشه در هر کتاب و فیلم و مقاله ای با محور مشابه، بارها برخوردکردیم.
امیدی هست که این نمایش چیزی فراتر ارائه بده؟
۱۵ خرداد ۱۴۰۰
حسین تاجیک
ابتدا سپاس که مطلب بنده رو خوندیدوباعث بسا خوشوقتی،اما ذکر چند نکته مهمه بنظرم 1-نوشتار من بسیار نادقیقه و خیلی از متن به اجرا نخاهید رسید کما اینکه اینگونه هم مینماید 2-بی شک کارگردان-نویسنده ...
خیلی ممنونم از توضیحات کافی و کاملتون
بله دوستان کمدی رو دیدم و برام تقریبا مبنای قیاسی پیش آمد
باز هم سپاس از لطفی که داشتید و توضیح دادید
۱۶ خرداد ۱۴۰۰
نیلوفر ثانی
خیلی ممنونم از توضیحات کافی و کاملتون بله دوستان کمدی رو دیدم و برام تقریبا مبنای قیاسی پیش آمد باز هم سپاس از لطفی که داشتید و توضیح دادید
سپاس از شما
۱۶ خرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صحبت درباره ی این نمایش کمی دشواره چون متون نوشتاری از نظر محتوا شرایط گوناگونی دارن بطورمثال با توجه به تاثیر اونها به روی مخاطب دسته بندی های متفاوتی صورت گرفته اما از نظر من تاثیرمتون بر مخاطب دو دسته ی عمده داره متونی که تاثیر آنی، محکم و عمیق(حتا سطحی) و ادامه دار(کوتاه مدت یا بلندمدت) بر ذهن دارن که برای پرسشگری از متن نیاز به تحقیق و دانش بالا نیست ومتن بیرحمانه مخاطب رو وارد بازی خطرناک(!!!) خودش میکنه و متونی که برای فهم و توضیح و بررسی لایه های متفاوتش نیاز به حداقل دانش وتحقیق دارن(این متون میتونن بعضا سطحی یا عمیق و نبوغ آمیز باشن) متن اول مخاطب رو دعوت به اندیشیدن میکنه و حرف زدن و متون دوم مخاطب رو دعوت به دیدن میکنه ودرسکوت تحقیق کردن متون اول حداقلی از ذهن مخاطب در خودش داره و متون دوم از ذهن مخاطب فاصله داره متون اول دم دستِ(سطحی منظورم نیست)،توی دستِ و توی کتابخونه ی مخاطب قرار داره اما متون دوم خارج از دسترس و توی کتابخونه ی محلِ این متن بر روی ذهن من حالت دوم رو داشت میدونم میشه ازش حرفهایی استنتاج کرد یا بیرون کشید اما برای اینکار باید چندبار اجرا رو دید متن اصلی رو خوند آثار دیگه ی شپارد رو مطالعه کرد شرایط اجتماعی نویسنده،عقاید و سبک نگارشش رو مطالعه کرد ،متنِ بیرونِ متن رو بهش مسلط شد تا بشه با اشراف درموردش حرف زد(حتمن منظورم این نیست که متون نوع اول به این شرایط نیاز ندارن)،همینجا اقرار میکنم که دوسداشتم اجرای نمایش کودک مدفون از شپارد رو ببینم
میتونم از استحاله شخصیت،پشت پرده ی فساد و تحمیق در نظام فیلم و سینما،جابجایی نقش ها،روانشناسی نقش ها،عنصرفم فتال درمتن،حتا دیدگاه دیونسوسی و آپولونی درمتن،سیاست های جوامع سرمایه داری،نوعی نگاه بدبینانه و پایان تلخ و واکاوی اون و چند مساله دیگه در ارتباط بامتن بگم اما قصد ندارم از این حرفا بزنم چون نه میتونم نه میخام فقط گاهی بنظرم یک متن رو فقط باید خوند و یک اجرا رو فقط باید دید لازم نیست که همیشه درباره ش حرف زد (منظورم سرخوشی ناشی از فیلمهای کمدی یا مبتذل و حتا بی اعتنایی به برخی متون و اجراها نیست بلکه اجازه دادن به متن که کارخودشو بکنه و ارام در جای خودش در درون مخاطب بنشینه و تاثیر حداقلی وموقری روی مخاطب بگذاره)

جدای از متن اجرا رو بسیار پسندیدم از همون ابتدا بازیگرها با اجرای قوی و یکدست خودشون مخاطب رو به درون اجرا میکشونن ... دیدن ادامه ›› و با ادامه ی این روند تا پایان لذت دیدن یک اجرای خوب رو به مخاطب عرضه میکنن هرچند از کلیشه های رایج در نشون دادن کنش-واکنش ها استفاده میکنن اما درون شخصیتها و استحاله و تغییر اونهارو بخوبی بازتاب میدن، جا داره از بازی خوب آقای چرختاب تشکر بکنم که بنظرم غرب حقیقی با توجه به پیشینه ی ذهنی که از فیلمها دیدم ایشون بودن که بازی درست و حساب شده بخصوص بعد از جابجایی نقشها تونستن حس خوبی رو به منِ مخاطب القا کنن
اجزای حداقلی صحنه قرار گرفتن ماشین تحریر دروسط و صندلی راحتی که کنارش یک تلفن قرار گرفته بود بسیار خوب بود چون هر شخصیتی که پشت ماشین تحریر مینشست حکایت از آرزوها و حرص ها و طمع ها و ناکامی ها و موفقیت کاذب داشت و هرکس روی صندلی راحتی مینشست قرار بود قسمت بدِ وجود خودشو اشکاربکنه حضورغایب پدر در عکسی درصحنه ودر بازی بازیگران موثربود که اگه اینگونه نمیبود کارلطمه میدید اجزای صحنه تقریبن همگی قسمتی از شخصیتها رو بازتاب میدادن نور هم در جهت اجرا و بازتاب لحظه های اوج و فرود خوب بود
از همه مهمتر طراحی پوستر اثر بود که اگه از جایی کپی نشده باشه خودش یه شاهکاره
شلوغ بازیها در صحنه،رهاشدن متن در بعضی جاها،سواربودن صدای موسیقی برصدای کارکترها بر روی کیفیت اجرا اثر نامطلوب گذاشته
درکل بنده هیچوقت از تالار مولوی ناراضی بیرون نیومدم
از تمامی عوامل اجرا که در این شرایط احتضار تاتر کرونازده(تاتر مملکت خیلی زودتر دچار کرونای جهش یافته ی بسیارخطرناک شد) با اهتمام بر رعایت حداکثری پروتکل ها(منکه نفهمیدم پروتکل دقیقن ینی چی اما منو یاد استراتژی های جنگی و جنگ زده گی میندازه)ی بهداشتی دارید تاتر رو زنده نگه میدارید بسیار سپاسگزارم
امیر مسعود و نیما این را خواندند
جعفر میراحمدی و علی عبدالرحیم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عبور:ی که عابرش را بلعید
در جایی و برای اجرایی که همه ی خاکِ تیوال-خوردگان(تیوالیستهای پیشکسوت) و تماشاگران حرفه ای نظرداده اند که بعضا" مجادلات خارج از نقدی هم در پی داشته، نوشتنِ نظر کار سختیست اما باکسب اجازه از این دوستان و البته کارگردان وبازیگران چندخطی مینویسم
پس ازمدتها خانه نشینی کرونایی رفته بودم دوستان کمدی رو ببینم که متوجه شدم اجرای بعدی امتیاز بالای 4(این امتیازی بود که در ان شب بر اجرا درتیوال بر پای اجرانشسته بود) داره و اثری ازیک نویسنده ی امریکای لاتینه وسوسه شدم اجرا رو ببینم اما رزرو اتلاین بلیط به پایان رسیده بود وبلیط فروشی حضوری هم در کار نبود اما با تمهید درست مسئول سالن (ایشان را نشناختم به نظر مدیر اجرا یا مسئول سالن بودند) ولطف کارگردان تونستم به دیدن اجرا بنشینم که همینجا ازهردوی ایشان تشکر میکنم
در مورد اجرا و اثر بنظرم نقاط قوت وضعف کار یکسان بودند موضوع اثربسیار قابل اعتنا و یکی از معضلات جوامعی مثل جوامع ما هم هست یعنی مهاجرت، یکی از مهمترین دغدغه هایی که اکثر ما در زنگی حداقل یکبار بصورت جدی به انجام دادنش فکر کردیم پس با سوژه ی اجتماعی جذابی روبرو هستیم ولی آیا نوع روایت و پردازش اثر و غنای کار نیازهای منِ مخاطب رو برآورده میکنه یا نه جای بحث داره بنظرم کار اون عمق و ظرافت یا تازگی یا حتا پیچیدگی رو نداره که بتونه منو به وجد بیاره و سرشار از کلیشه های آشنا و حرفهای کهنه و کمی شعارزده گی با بیانی بیشتر سینماییه تا تاتری و اون حال و هوای مثلا" تاتر "پرواز عمود کبوتر دریایی..." رو چه از نظر فرم و چه نوع بیان و اون جسارت رو نداره که ذهن آدمو درگیرکنه یا به سمت هستی شناسی جدیدی دراین باره بکشونه از نظر ... دیدن ادامه ›› بیان اجتماعی هم واقعن چیزی به من مخاطب اضافه نکرد ولی شاکله ی روایی اثر از ابتدا که از زبان قربانیان شروع میشه و نوع وروردش به داستان و تعریف فاجعه ی اسفناک بسیار به کلیت متن و هدف نویسنده میخوره
بازیها عموما کم رمق هستند و بجز شخصیت باورپذیر حشره بقیه اجرایی باورپذیرارایه نمیدن و تا اخر کاملا متوجه هستی که داری بازی میبینی و نه زندگی کاراکتر بر روی صحنه بنده واقعا نفهمیدم نقش بسیار بدِ خانوم ِکه نقش همسرِمهاجرِشاعرپیشه رو داره، چیه ؟
دکور و لباس و کمی نورپردازی بنظرم خوب و در جهت هدف روایت بود بخصوص ریل دوار
کارگردانی قابل قبوله کارگردان به فهم خوبی از اثر رسیده که اینگونه دکور رو انتخاب کرده شروع و پایان بندی مناسبی داره تموم ماجرا حتا روستا و قبرستان حول ریل اهن دوار شکل میگیره و خفقان داخل واگن و ضرب وشتمی که بصورت حرکات اسلوموشن به نمایش میگذاره و بدرستی و با کنایه ی بسیار معناداری هرسه نقش قاچاقچیِ انسان و شحنه و متولی دین رو یکنفر اجرا میکنه و گذاشتن صلیب بر بالای سر دکور تقدم وتاخر درست صحنه ها وتیپ سازی و بازیگردانی صحیح(منظور کنش و فضای کنش بین بازیگرانه اما چرا کارگردان در بازی گرفتن پرحرارت تر از بازیگران خوب عمل نکرده جای تعجبه) همه از کارگردانی قابل قبول حکایت داره
موسیقیها کمی حس برانگیز بودن که واقعن اینهمه موسیقی احساسی برای اجرا نیاز نبود شاید اگه فضا کمی سردتر با موسیقی کمتر بود بیشتر به دل مینشست
متن در کل داره مقطعی از مهاجرت رو روایت میکنه که که فقط شامل یک وجهه از خطرات مهاجرت غیرقانونیه تا بتونه با کشتن فجیع این مهاجران در راه سفر به یک بیان درماتیکِ بیشتر سینمایی برسه جاییکه حتا حس غم یا ترحم تماشاگر به مرگ این مسافران برانگیخته نمیشه و تلاش دست وپا شکسته زنان روستا یا واقعه ی کاملن تصادفی خرابی ترن یا اعترافات مادربزرگ حشره در درگیر کردن ذهن و روح تماشاگر به جایی نمیرسه، نطق کشیش در صحنه ی پایانی اگرچه جذاب به نظرمیرسه و کمی اشارات سیاسی به امروز جامعه ی ما داره اما همخوانی چندانی با کلیت داستان بخصوص مرگ تراژیک مهاجران نداره شاید اجرا یا اثر نتونسته تکلیفشو با اینکه کمدی باشه یا تراژدی یا کدوم بن مایه در حاشیه ی دیگری قرار بگیره روشن نمیکنه
در کل از دیدن اجرا ناراضی نبودم به تمامی عوامل خسه نباشید میگم
ممنونم از مطلب خوبتون.
۳۰ شهریور ۱۳۹۹
مرسی از نظرات کامل و جامعتون انگار چندین بار به دقت همه جیز ر دیدید سپاس
۰۴ مهر ۱۳۹۹
ممنون که به نوشته ی ناقص و ناپخته ی بنده تا بدین پایه لطف داشتین اما بیشتر و پیشتر از این، بنده متاسفم که نقدو نظرها درباره ی این اجرا زیر آوار جدلها وجدالهای لفظی در تیوال دفن شد و مجال مباحثه و گفتگوهای جدی پیش نیامد
بنظرم تیوال دچار کرختی و برهوت معناست وهمگی از تماشاگرعام وخاص تا منتقدین و کارشناسان و از انطرف تا کارگردان و بازیگران و عوامل اجرا از مسئولیتِ پس از اجرا فرار کرده یا شانه خالی میکنیم و جز دیوار-نویس تیوال برای امثال منِ خام و کم سواد که اغلب هم توانایی استفاده ی درست از این دیوارنویسی رو ندارم هیییچ تلاش و امکان و عرصه ای برای بحث وجود ندارد قطعا اینگونه اجرا-دیدن ها و به اجرا-رفتن ها صرفِ لذت بردن نیست باید بحثهای جدی صورت بگیرد در این راه اگر همدیگر را زخمی هم بکنیم دعوا و مجادله هم بشود زیبا و مثمر ثمرست نه اینکه یک صحبت حاشیه ای به این حجم از ستیزهای کلامی بعضا منزجرکننده منجر بشود بهرحال چندین بار در نظرهام به این موضوع گلایه داشتم و هنوز دارم که دست اندرکاران این سایت محترم تدبیر دیگری بیندیشند تا از این فضای پرهمهمه ی خالی کمی بسمت مباحثات ِحتا بعضن پرثمرتر از اجرای آثار پیش برویم.ببخشید توجه شما به نظرات بنده در تلاقی با حواشی پیش امده سر درد دل بنده را باز کرد باز هم از شما سپاسگزارم
۰۴ مهر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان کمدی: از هگل تا فانتزی خشونت
با رجوع به کتاب جستاری درباب خدایگان و بنده ی هگل به قلم عبداله نیک سیرت به مطالب جالبی بر میخوریم در این اثر مهم فلسفی مانند دیگر مباحث هگل انسان دایم درحال "شدن" و در سیر به سمت به خوداگاهیست از منظر هگل انسان نخستین بار که به انسان دیگر بر میخورد خودرا انسان میپندارد واز انسان بودن خود اطمینانی ذهنی دارد و برای اینکه این ذهنیت به علم و عینیت برسد این ذهنیت را باید به دیگری بقبولاند تا جهان موجود را که انقدر اعتبارش شناخته شده نیست به جهانی که در ان اعتبارش محترم شناخته میشود مبدل کند و این شروع کنش است وچون دیگران هم واجد این ذهنیت پیشینی هستند نزاع اغاز میشودو پایان این نزاع که در ان دو انسان هردو دعوی انسانیت دارند فقط بامرگ یکی از این دو به نتیجه میرسد اما چون مرگ یکی از این دو باعث از بین رفتن کل این خودآگاهی میشود پس این نزاع به نفع کسی که برنده شده پایان میابد تا لبه ی مرگ و اینجاست که برنده خدا یا ارباب و بازنده و پذیرنده ی باخت در این نزاع بنده است....در ادامه ارباب صرفا" مصرف کننده ونابودکننده ی چیزهایی ست که بنده برای اوتدارک دیده و به برکت کاربنده است که ارباب دربرابرطبیعت آزاد و از خویشتن راضیست وحال چرا بنده، بنده می ماند هگل میگوید عیب و تراژدی این رابطه و نسبت ارباب و بنده این ست که ارباب خویشتن را ارباب و بنده نیز اورا ارباب میداند و به همین خاطر ارج ارباب شناخته میشود اما متاسفانه این ارج شناسی یکطرفه است ولی هگل راه را در ادامه برای بنده باز میگذارد که از گذر از سه مرحله به خودآگاهی تلخ خودش بعنوان بنده برسد که این سه مرحله: مرحله ی رواقی: بمعنای شوق رسیدن به آزادی مرحله ی شکاکیت:نفی هرگونه ازادی و طرد واقعیت موجود و نهایت مرحله ی اگاهی اندوهبار و پذیرفتن بنده بودن و تلاش برای گذر از این خوداگاهی ست

در کتاب تجددوتشخص از جامعه شناس بزرگ معاصر انتونی گیدنز هم بخشی دارد بعنوان رابطه ی ناب و این رابطه در جامعه ی سرمایه داری و مصرفی که بر ... دیدن ادامه ›› اساس معیار ضوابط و قوانین شکل میگیرد، نیاز جوامع امروز ست یعنی رابطه ای جدای معیارهای مادی و انتظارات قابل اندازه گیری صرفا بر اساس تعهد شکل بگیرد و جانشین همان لنگرهایی شود که دربیرون بامعیارهای دیگری سنجیده میشود و رایطه ناب حتا رابطه ی زناشویی نیست که بر اساس قوانین شکل میگیرد و اقتصاد در ان تعیین کننده است بلکه فراتر از ان و برای تعالی و ارامش و بر اساس تعهد فرد به دیگری بدون هیچ چشمداشت قابل تصور است

برای تکمیل مقدمه ذکر انواع خشونت هم مهمه که در مطلبی در خبرگزاری مهر خوندم که خشونت رو به سه دسته ی: 1-خشونت سلفی که بر اساس کنار نیامدن با دیگری و تحمیل به زور عقایدخود به دیگریست و نوعی خشونت بدوی ست 2-خشونت مدرن که بر اساس بیگانه-انگاری دیگری و بر اساس تمامیت خواهی عقلی ست و 3-خشونت پست مدرن که در واقع از بطن خشونت مدرن بیرون امده و تکثیر و تکثر خشونت واحدی ست که در عصر تمامیت خواهی عقلی شکل گرفته و حالا به صورت مطالبات معوق از طریق جنگ حاشیه و متن- جنگ فقیر و غنی-جنگ مهاجروبومی- جنگ اقلیت علیه اکثریت و... شکل یافته

و اما در این اجرا بحث ارباب و بنده و خشونت افسارگسیخته بسیار چشمگیره و خانواده ای رو نشون میده که به انتهای رابطه رسیدن و برای نجات از این ورطه باز به نسخه ی جامعه ی سرمایه محور که با لعابی از اخلاق و اهمیت خانواده بزک شده تن میدن راه نجات رو به خدمت گرفتن دوست میبینن که در واقع نه تنها راه علاجی نیست بلکه تن دادن به همان چرخه ی معیوب کالاشدگی و روابط قدرت در شکل خرد و متکثر شده حتا تا پنهان ترین زوایای زندگی هر انسان ست و برای رسیدن به نتیجه چاره ای جز توسل به خشونت افسارگسیخته باقی نمیماند دوستانی که دوست نیستند و ابزاری هستند برای تفریح و جالبه که زوجی که حال کالا یا بنده شده اند بنظر مهاجر یا حاشیه ای هستند و برای رسیدن به زندگی بهتر به دنیای غربی امدند و در این رویا که باز سرمایه داری برای هر دو زوج به نوعی تدارک دیده دست وپا میزنند انها به ارباب نیاز دارند تا حذف نشوند و ارباب به انها تا خویش را به اثبات برساند و چرخه ی خشونت مرگبار که از قبل تدارک دیده شده استارت میخورد وتا لبه ی مرگ هر دو زوج میرود اما در آن نمیغلتد و کاملن سیر سه مرحله ی گذار بنده تا اگاهی اندوهبار پیش میرود وجالب اینست که از اینجا به بعد به لطف سرمایه داری مدرن طبق نظریه ی هگل یعنی رسیدن به خوداگاهی بنده و تغییر جایگاه ارباب با بنده پیش نمیره بلکه ارباب در ارباب بودن خودش مصمم تر شده و بازی جدیدی با کالای جدید شروع میکنه و بنده به دستگاه پرس سپرده میشود اینجا رسیدن به ارمان رابطه ی ناب یا ادعای به ظاهر اخلاقی رسیدن به رابطه ی ناب مطرح میشه اما دقیقن پوششی ست برای ادامه ی حماقت زوج اول و ارزوهای ساده اما محال زوج دوم و وقتی به ورای متن مینگیریم ارباب اصلی سرمایه و بندگان هر دو زوج هستند

خشونت موجود در اجرا هم بر خلاف خشونت آرتویی برای درمان نیست یا تحمیلی که به بدن بازیگر وارد بشه بلکه یک خشونت سیستماتیکه که از پس دنیای جدید شکل گرفته که به گفته ی جورجو اگامبن خشونتی سرکوب شده ست برامده از حیات برهنه از موجودات تکینه ی بدون هویت وجالب اینکه اکثر فیلمها و حتا رمانهای جدید نوعی خشونت بی پروا و پراسترس توام با نوعی از سادومازوخیسم جز عناصر اصلی شکل دهنده ش شده حتا فضای مجازی و بازیهای رایانه ای از این قاعده مستثنا نیست که من آنرا بعنوان فانتزی خشونت نامگذاری میکنم که شوخی بردار نیست و پس پشت جامعه ی متمدن امروز را نشان میدهد و همیشه ترس فاجعه ی فیلم "فیل" اثر گاس ون سنت یا "بولینگ برای کلمباین" مایکل مور یا تکرار مکرر "هتل رواندا"ی تری جرج یا در واقعیت،فجابع سوریه و لیبی و تیمور غربی وشرقی،ماجرای کودک سوری بر لب دریا و هزار خشونت عریان دیگر بشدت وجود دارد در جهانی که منابع اندک و خواسته ها افسارگسیخته شده و جز رقابت همراه با نزاع و خشونت ره به جایی نمیبرد اما فانتزی خشونت به شما این امکان را میدهد که این افسارگسیختگی رو بشکل یک کانسپچوال آرت در سینما و ادبیات و تاتر و حتا فضای مجازی وارد کنید ینی همیشه بکُشید بدون اینکه کشته باشید و قلع و قمع کنید بدون لشکرکشی مغز کسی رو بترکونید بدون مجازات و انواع سلاحها و مرگها رو برای رقیب ببینید و انتخاب کنید وبا نورپردازیها و افکتها و جلوه های ویژه ی سینمایی و هنری تا سرحد جنون در خون و نفرت دست وپا بزنید
تارانتینو در جواب اینکه این همه خشونت در فیلمهات برای چیست میگوید: "مگر در بیرون این خشونت نیست مگر وسوسه ی کشتن ناخوداگاه من و شما را همیشه به چالش نمیکشه من اونقد باخودم رو راست هستم که این صحنه هارو نشون بدم اصلن به سینما اومدم تا بکشم بدون اینکه مجازات بشم(نقل به مضمون)" و فون تریه هم درباره ی افسارگسیختگی غریزه ی جنسی در نیمفومانیک تعبیری به همین مضمون ارایه میده
در این اثر هم متن به سمت پایه ریزی یک سیستم اخلاقی و رسیدن به نوعی کاتارسیس پیش نمیره و عامدا" قسی-ست و خشونت را کمیک میکند نه اینکه کمدی را به خشونتی اسلب-استیک-وار تزیین کند و این همان ابزورد جامعه ی جدید غربیست خسته از معنا و خود-تخریبگرِمعنا و اخلاق و هرچی عمیق بودن ست
و سوال جدی که برای من پس از دیدن این اجرا و خواندن نقدها پیش آمده اینست که :چرا مفاهیم این اجرا و خشونت درونی آن اینقدر بر خوداگاه و ناخوداگاه منی که در اینسوی غرب ودر حاشیه ی این ابزورد ایستادم تاثیر میگذارد؟

درباره ی اجرا:
اجرای مینیمال با حداقل دکور و مواجهه با متنی که به سمت مرگ متن پیش رفته(یعنی یه ایده ی ناب در چند سطر با انواع صحنه های خشونت بارو بازی-گونه ترکیب شده که نه شخصیت پردازی میکنه و نه قصه گویی) نوعی خو-بسندگی هنر تاتر را القا میکند که باهم سازگارند وجود مربع بعنوان چهارچوب کنشها به نظرم خوبه حتا بهم زدن معادلات بازی توسط کارگردان و وقفه انداختن در روند بازی هم ایده ی خوبیه از همه بیشتر استفاده از صداها و اواهای بازیگران بعنوان نوعی از موسیقی و بکارگیری ضبط صوت و موسیقی زندهی درون-اجرایی ویک موسیقی مغشوش در انتها بسیار برای من لذت بخش بود اما عیب کار از نظر من کشداربودن بازیها و عدم یکدستی صحنه ها و بازیهای کمی خارج از کنترل بود
درخشانترین و هوشمندانه ترین صحنه،نقش بازی کردن زوجها بجای یک سریال خارجی بویژه با دیالوگهای انگلیسی بود
ازهمه ی عوامل اجرا سپاسگزارم و به همگی خسته نباشید میگم بخصوص به بازیگران جوان واینده دار این کار که اجرای بسیار سنگین و بعضا پرخطری را هر شب به صحنه میبرند و کارگردان جوان با آتیه که انتخاب متنش و تسلطش بر چیزی که متن میخواهد و هوشمندیش برای تشخیص جنس نیازهای تماشاگر و جامعه ی امروز ما قابل ستایش ست
سلام بر استاد عزیز اره مفاهیم اثر اصلی بیشتر منو درگیرخودش کرد تا اجرا یا حتا تطابق درونی اثر با این مفاهیم، ادم زخم خورده از هر چاقویی و جسم برنده ای میترسه و یامثلن انسانی که پدر از دست داده اون هم به طرز فجیع حتا با دیدن مضامینی از اون دست(فرض کن با داستانی با محوریت پدری زحمتکش که در اخر با مرگ و خوشی ندیده از دنیا میره) بشدت احساساتی میشه و قدرت منطق خودشو از دست میده و غرق زخمهای خودش میشه. این اجرا اونقدر منو تحقیرکرد ودست انداخت وبه من رندانه فحش داد واونقدر به یاد حسرتها و نیازهای جامعه ی خودم افتادم اونقدر از خشونت احمقانه ی پست مدرنیستیش به ورطه ی خشونت بدوی منطقه ی خاورمیانه افتادم اونقدر به مردم افریقا و ملت فرودست خودم اندیشیدم که رشته ی منطق گسست و نفرت وخشمی بنده-وار وجودمو آکند که امیدوار بودم زوج فقیر سر زوج احمق اسگل مرفه رو بترکونه و حتا تفنگ برداره به تماشگر ماستی مثل من شلیک کنه کیانی جان این اجراها اونقدر زخمهای تاریخی و اجتماعی و مزمن شده ی منو بد انگولک میکنه که میخوام برم خودمو از اولین ارتفاع پرت کنم من نیومدم از تطابق فرم ومحتوا حرف بزنم اومدم متمدنانه فحش بدم لای بحثای به ظاهرسنگین و احمقانه ی فلسفی بنده با دیدن اجرا بسمت اون بحثهای تئوریک که گفتم کشیده شدم تا بعدش بتونم بطرز کاملن مازوخیستیک خودخوری کنم
میدونی دوسداشتم بجای حرف نوشتن از این اجرا برم توی حیاط چنتا سیگار بکشم وچون عرضه ی این کارو نداشتم چند خطی،خط خطی کردم و لطف و حسن توجه شما شامل حالم شد
کیانی جان اتاق گریه سراغ داری برم توش خودمو خالی کنم؟
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
عرض ادب خدمت استاد
متوجه عرایض شدم احساسم اینه که منظور شما چیزی شبیه نقد اقای بهکام در باره اجزا و روابط داخلی اجرا و مطابقت اجرا و اثر و نزدیکی اجرا به اثر یا واقعیت امروز طرز استفاده از اکسسوار یا هدف طراحی صحنه و لباس یا نور و ارتباط اون با کلیت اثر تشریح دقیقتر صحنه ها یا پرده ها و از اینگونه مسایل باشه حرف شما کاملن صحیحه اما ذکر دوسه_چند نکته لازمه که اشاره بکنم
1- برخلاف شما که میگید در تئوریهای بعضا فلسفی یا جامعه شناختی یا روانشناختی کمتر ورود کردید و بیشتر با اصول تاتر اشنا هستید درست بنده در نقطه ی مقابل که نه در نقطه ی دیگر قرار دارم که کلن نه تاتر میدونم نه تئوری خارج از تاتر بیشتر یک کولی ولگردِسرگردان بین کلمات برای دستیابی به فهمی جهت زندگی خودمم و اظهارنظرم هم گپی ست با شما اما این نقص بزرگ بنده ست که بی دانشی و عوضی وارد گود تاتر دیدن شده م و به لطف و ... دیدن ادامه ›› راهنمایی شما بزرگواران امیدها بسته م لطفن همیشه همینگونه برادرانه، همدلانه، سختگیرانه،پیگیرانه،دیوانه(جهت پارودی و طنز مستتر وبازی کلام دیوانه آمد من هم دور ننداختمش) منو اگاه و تصحیح و تنبیه و حتا تحقیر کنید تا مث اوسا شاگردای قدیم شاید خمیرمایه-شو داشتم و اوسا شدم و اگر نه، تجربه اندوختم و پازل ناقص فهمم کاملتر شده که در هر دوصورت رابطه ی برد برد نصیبم شده وگرنه که بقول استاد خیام: از خاک برآمدم و بر باد خاهم شد
2- نقد نو اشکال متفاوت و نحله ها و تئوریهای مختلف داره که مثلن نقد ساختارگرا- فرم گرا –پساساختار گرا-هنری-روانشناسانه-جامعه شناختی- ترکیبی از این گونه اند که نمونه ای که شما انتظار دارید نقد فرماله که اقای بهکام نوشتند (هرچند که بنده هم مطالبی از این باب دارم که شاید مطولتر از اظهار نظری که داشتم باشه ولی چون سواد کم دامنه ای در بکار گیری مفاهیم تاتری و تئوری دارم و بیشتر پیش-تفکراتِ خام ِ فردیست از اظهارش چشم پوشی کردم) هر چنددر نوشته ی اقای بهکام رابطه ی بین نظریات آدلر در مواجهه با نقد درونی اثر برام مفهوم نبوده و کمی مغلق نویسی ایشان ارتباط من خاننده رو بامتن دچار وقفه حتا سکته میکنه اما علی ایحال نقد ایشان هم بیشتر در مقوله ی نقد فرمگرا قرار میگیره که بنده هیچکدوم نیستم ( اینو نمیگم تا از زیر بار هر منطقی فرارکنم،نه برعکس میخام خودمو عریان دربرابر گلوله ی انتقاد قرار بدم تا آبدیده تر بشم) اینگونه نوشتارِبنده بیشتر برای رسیدن به یک فهم جدید از متن گشوده شده در برابرمه،نوعی فکر کردن تا اثری متاثر از بازخورد اُبژه ی بیرونی(اجرا یا متن یا تجربیات بیرونی هرروزه) با سوبژه ی درونم(هگل اگه اینگونه کاربرد از سوبژه رو ببینه کله-مو میکنه) که تمامیت من رو شکل داده ارایه بدم و به نوعی سنتز از این بازخوردبرسم هر چند شاید یه نوع ساختارگرا یا پساساختارگرا یا جامعه شناختی باشه اما مطمئنا برای من هیچکدوم نیست
3- نقد فرمگرا فعلن دغدغه نیست دغدغه خود، منم که سرگردان و حیران در بازی عمر و سرنوشت وقدرت و هستی گیر افتادم و دست وپا میزنم اصلن به من چه آقای امیر ابراهیمی یا گاربوور دارن چه غلطی میکنن اونا هم برای تشفی خاطرشون یا میلها و هراسهاشون دارن دست وپا میزنن وگرنه مربعِ چی؟ مکعبِ کدام؟ چه در چه صحنه ای در کدام پرده؟.....باشد به درک
4- این خودویرانگری و اعلام جنگ از پیش باخنده ایست که سوبژه با هستی آغازیده
5- چرا اینجوری شدم کیانی جان؟

دکتر خوب سراغ نداری؟ اتاق گریه که لا موجود اَقلَکَن این یکیو بدادمون برس ابژه سوژه رو خورد!
این شطحیات رو بر من ببخش مهربانتر و زیباتر از کیانی این پرومته ی تنها مگر هست که بشود اینگونه براش در روی دیوارتیوال یادگاری بامزه ی تلخ نوشت؟
۳۱ شهریور ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
دوست عزیز اگر قسمتی از متن روی دیوار تیوال آزرده خاطرتان کرده یا حتا کل نوشته را بگویید حذف کنم خاطرتان از هر بیانی محترمتره در نزد بنده

نوشته ایست فانی ودیریازود دود میشود و مهم ست که دودش آزرده تان نکند
۳۱ شهریور ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گردن:قاضی یا گناهکار؟
از چهارنمایشی که در این جشنواره دیدم شاید بهترین اجرا متعلق به همین نمایش بود
این متن بیشتر از اینکه وامدار نمایش خدای کشتار باشه وامدار سبک اقای فرهادیه:پرداختن به مسایل اخلاقی-روانشناختیِ طبقه ی متوسط در قالب شبهِ تریلری پرکشش که از مشخصه های فیلمهای فرهادی ست در این اجرا دیده میشه اما اگر اجرا به این موضوعِ محتوایی ختم میشد به حتم بشدت ضربه میخورد چون اینگونه روایت ها در سینما به بهترین شکل انجام میشه اما چیزی که اثر رو شاخص کرده فرم اجرای اثره که باعث شده به یک سطح دلپذیر اجرای صحنه ای برسه این فرم شاملِ شکستن خط روایت و زمان با ارجاعات دائمی به خیال و کودکی،آشنایی زدایی ازدیالوگ-گویی بین کاراکترها،جابجایی نقشها و استفاده ی درست از نور و صدا و موسیقی و بازیهای یکدسته این نوع روایتگری توانسته به منزله ی دوربین و تدوین ودکوپاژ (در سینما)در ذهن تماشاگر شکل بگیره و فضایی سرد و هولناک ایجاد کنه تا از سطح زندگیِ بظاهر با ثبات دو زوج به لایه های بشدت متزلزل و پر از تنش این دو بریم
نوع دیالوگ گویی در برابر تماشاگر از نقاط قوت اجراست که با محتوای اثر کاملن هماهنگه در این نوع اجرا چون قراره که قضاوت اخلاقی صورت بگیره انگار کاراکترها در محضر دادگاه(تماشاگر) در حال شرح ماجرا هستند تا قضاوت به دادگاه سپرده بشه اما عملن اتفاقی که رخ میده رسوخ ارام ماجرا در ناخوداگاه تماشاگره(قاضی ماجرا) و رسیدن به این نقطه ی هولناک که مقصر اصلی نه کاراکترها که تماشاگره و قصد هم همینه:کاراکترها در واقع هرکدوم از ما تماشاگرها هستیم که در سطح اخلاقمدارِبا ثبات اما شکننده ی خودمون،واجدِدرونی متزلزلِ مستعد خُرده-جنایاتِ اخلاقی هستیم فقط کافیه ی کبودی گردن آوا کش پیدا کنه تا همه-مون لو ... دیدن ادامه ›› بریم
و در این میان امیرعلی و آوا کودکانی که قربانی دنیای پر از سیاست و فریب بزرگترها هستن و بزرگترهایی که کودکی خودشونو در امیرعلی و آوا زنده به گور میکنن و از کودکان ماسکی ساختن تا یادشون بره که همدیگه رو دوس ندارن تا بهانه ای داشته باشن برای ادامه ی اینهمه ناسازگاری و تضاد
بازیهای کنترل شده با حرکات خوب بدن و حتا میمیک های درست صورت و اجزای بدن در همدل و همراه کردن تماشاگر به خوبی عمل کرده
بنظرم صحنه های تاب بازی و پیدا شدن مارمولک در اتاق خیلی خوب بود
روایت البته خلاهایی هم داشت از جمله میتونم به زمان و نوع پایان بندی که خوب نبود و عدم بکدستیِ کارکترها(ونه بازیِ کاراکترها) و نداشتن لایه های درست و مقدمه چینی های کم رمق برای افشای راز ماجرا و عدم برقراری ارتباط محکم دو زوج با همدیگه در ارتباط با ماجرا اشاره کنم
در کل از سالن راضی بیرون امدم تا بلخره در چهارمین اجرایی که از نمایشهای این جشنواره دیدم دست خالی جشنواره رو ترک نکنم از همه ی عوامل این نمایش خوب هم تشکر میکنم و تشکر میکنم از همه ی دست اندر کاران این جشنواره که عرصه ای بوده برای کشف استعدادهای جوان هنر نمایش
از جناب کیانی عزیزهم تشکر میکنم که هم دیدن این تاتر رو به من پیشنهاد کرد و هم بنده رو به حضور به این جشنواره بعنوان یک تماشاگر ترغیب کرد
جنایات قلب:جراحات قلب
چگونه می‌شود به مرد گفت که او زنده نیست،اوهیچوقت
زنده نبوده‌است

داستان سه خاهر که در ابتدای جشن تولد چهل سالگی خاهرِبزرگتر کنارهم جمع میشن اما نه بخاطر این جشن که بخاطر شلیک گلوله خواهر دوم به همسرش که نماینده ی شهر هم هست بنظرم این اثر چند ویژگی داره که خیلی کوتاه میشه اونو اینطور بیان کرد که
اول اثریست واجد ادبیات زنانه این موضوع از دو لایه ی درونی و بیرونی قابل تأمله اول درونمایه ی نگاه زنانه به رویدادِ در حال اتفاق در داستانه اگر یک زن نویسنده ی این اثر نبود قطعن نوع شروع و ادامه و پایان داستان بکلی متفاوت میبود بنظر میاد که نویسنده بیشتر سعی در مطرح کردن موانع عاطفی و فرهنگی و اجتماعی موجود بر سر راه زندگی عاطفی زنان داره برای همین هم اگر خاهرِ اول ازدواج نکرده بخاطر نگاه جامعه به نا-مادر بودن اون زن (منظور عدم باروری خاهر بزرگتر بعلت مشکل تخمدان) حداقل بصورت یک باور در ذهن اون زن داره یا اگه خاهر دوم به همسرش شلیک میکنه در واقع شلیک به یک جامعه ی مردسالارِسیاست ... دیدن ادامه ›› زده و خشنه و اگه همین زن دوباره تن به رابطه با یک پسرجوان و نگهداری از یک سگ پیر میده بخاطر خلأ عاطفی از طرف همین جامعه ست و اگه خاهر کوچکتر به دوست پسرش در جوانی پشت میکنه در واقع فرار از تضاد بین یک فرهنگ سنتی خانواده محور و بسته از یک طرف و آزادی فردی زنانه از طرف دیگه داره و اگه کارش به تیمارستان کشیده میشه یا انگ درست یا نادرست فاحشگی بهش زده میشه در واقع خُرد شدن در بین این تضاده بطور حتم هرکدوم از این خطاها در جامعه ی مردسالار گناه نابخشودنی بحساب میاد و خارج شدن زن از مدارِموجودی که قراره در حاشیه ی مردان قرار بگیره اما نگاه نویسنده باعث شده ما کاملن با شخصیتها علی رغم این اشتباهات و مشکلات همذات پنداری کنیم و اونهارو قربانی بحساب بیاریم از نظر نگاه بیرونی میشه به اهمیت ادبیات زنانه برای جامعه ی امروز ایران اشاره کرد چه اینکه جامعه ی پرالتهاب امروز ما با نقش-یابی،سهم خاهی،مبارزه ی هویتی و اجتماعی زنان وجوانان همراهه و حضور زنان در همه ی عرصه ها بخصوص جنبشهای گاه و بیگاه اجتماعی بشدت پررنگه پس نیاز جامعه س که دنیای زنانه ش بهتر شناخته بشه و بیشتر شناسونده بشه در این اثر مشکل هر سه خاهر بصورت حاد گریبانگیر جامعه ی امروز ماست از تضاد بین نقش مادرانگی و علایقِ فردی(توجه داشته باشید قصدم دوگانه سازی مفهومی و فلسفی نیست بیشتر توجه به تضادهای اجتماعی- روانشناسانه ست) در خاهر اول تا تضاد بین آزادی و سنتِ فرهنگی در خاهر دوم و عشق و خیانت در خاهر سوم همگی گریبانگیر قریب به اتفاق زنان در هر خانواده ی ایرانیست هرچند که جامعه ی ما در گره-های روانشناختانه مونده (کما اینکه میبینیم که هنوز کتابهای روانشناسی پرفروش هستن و اثاری با مایه های مشکلات زن و شوهری بشدت طرفدار دارن) ولی ارام داره پیله میشکافه که به گره های فلسفی و هستی شناختانه برسه پس قبل از اون گذرِ درست از این اسیبهای روانشناختانه مهمه
دوم داستانگویی این اثره من خودم جوانتر که بودم به کارهای اوانگارد،بازیهای فرمی،اثاری بادرونمایه ی غلیظ فلسفی گرایش بیشتری داشتم اما در استانه ی میانسالگی کم کم به این نتیجه رسیدم که داستانگویی از همه ی اونها سختتره برای همین به اثاری بیشتر علاقمندترم که ستون اصلی اونو داستانگویی تشکیل میده البته با بکارگیری هوشمندانه از سبکها،فرمها و تئوریهای موجود که به طبع کسی میتونه اینکارو بهتر انجام بده که این سبکها و فرمها در فکرو جانش بعنوان نویسنده یا اجرا کننده ش درونی شده باشه این اثر هم با یک روایت مسلط و چهارچوب روایی قوی به دور از ادعا به خوبی خاننده یا تماشاگر رو به بطن ماجرا میکشونه بنده از دیدن اثاری مثل اثر پرتوها یا حریق، خرده نان، سکوت سفید، ملاقات ولانچرو این اثر بیشتر لذت بردم تا نقل مکان و شاتر شیطان و نامبرده و بداهه(بداهه که بشدت بد بود بقول اقای فراستی ماقبل تاتر بود)
سوم زن(مادر) بعنوان شخصیت اصلیِ اثر در واقع میشه گفت مادرِغایبِ بشدت حاضر، شخصیت اول این کار محسوب میشه و سه خاهر(دخترانش) جنبه های مختلف جراحات عاطفی مادرهستند که انگار گناه ازلی مادر رو بدوش میکشن یا بالعکس مادر قربانی شده تا سه خاهر به نوعی تطهیر بشن یا سه خاهر اومدن تا در دادگاهِ امروز از اتهاماتی که به مادرشون وارد شده ودر درون خودشون ادامه پیدا کرده دفاع کنن
چهارم خلأ عشق، بنظر میاد ضربه هایی که این زنان دیدن در کل به نیافتن عشق در زندگیشون مربوط میشه جهانی که فرصت عاشق شدن و عاشق موندن به هیچ زنی نمیده چون هیچ مردی در بیرون منتظر عشق نیست چون باید بین عشق و انتظارات اجتماع یکی رو انتخاب کرد و هر سه خاهر عشق رو قربانی کردن(کاش میشد در باره ی این موضوع بیشتر حرف زد)
پنجم حضور کمرنگ مردان، در این اجرا و اثر، مردان جایگاه حاشیه ای دارند که یا سیاه و ظالم هستند مثل شوهر خاهر دوم که سیاست بازِ کلاشه و همسری بسیار ظالمه و بدتر از اون پدرِ که با اشاره به دندونهای سفیدش انسان رو یاد خون اشام یا گرگ میندازه و با اشاراتی که میشه بنظر میرسه هم باعث مرگ مادر شده هم به خاهر کوچکتر تعرض کرده و دو مرد دیگه هم ابلهانه و سطحی نشون داده میشن و کلن هیچ فرصت دفاعی بهشون داده نمیشه
ششم پرداختِ کم و سطحی به مسایل اجتماعی که در پس این جراحات عاطفی هستن از نواقص کار بحساب میاد اما نمیدونم این ضعف از اثره(اصلِ اثر رو نخوندم متاسفانه) یا از دخل و تصرف و کوتاه کردن متن توسط کارگردان؟
هفتم لحظات بسیار شیرین زنانه در اتمسفر این اثر، تموم کشمکش ها و حسادتها و حسرتها و رقابتها بین زنان در این اجرا بسیار خوب و قابل باور و طبیعی از کار در اومده
وحالا چند خطی در باره ی اجرا:
نکته ای که منو بسمت دیدن کار کشوند نویسنده و کارگردان و اغلب بازیگرا بودن که همگی زن هستند و بعد دیدن اجرا باید به خودم تبریک بگم که همچین کار خوبی رو انتخاب کردم
کارگردانی خوب و پخته بود موجز کردن کار از سه ساعت به یکساعت بنظر نمیومد جانمایه ی کار رو بهش لطمه زده باشه و هرچند این فشردگی تعداد پرده هارو زیاد کرده بود اما تماشاگر رو نه تنها از اثر دور نمیکرد بلکه بیشتر به درون ماجرا میکشوند اما کاش و ایکاش کمی زمان اجرا افزایش میافت اینهمه فشردگی لازم نبود هرچند شاید مسایل بیرون از اجرا کارگردان رو به این سمت کشونده استفاده ی بسیار درست و ماهرانه ی نریشن در فواصل هر پرده بخصوی در زمانی که سالن کاملن تاریک بود، هم به فهم بهتر داستان کمک شایانی میکرد هم شبیه میان-نویس های فیلمهای کلاسیک بود عناصر صحنه ساده و تقریبن همگی در جهت پیشبرد داستان بخوبی ازشون استفاده شد و تقریبن چیز اضافه ای در صحنه نبود و از همه ی سن بخوبی برای دکور و بازیها استفاده شده بود بازیها کمی سنگین و گسیخته شروع شد اما بتدریج به وحدت رسید و هرچه به پایان نزدیک میشدیم اوجِ بیشتری میگرفت جاداره اینجا از بازی درخشان خانوم ارضی تشکر کنم (بخصوص در صحنه ی تشریح شلیک به همسر و رقص پس از شکست احتمالی در دادگاه و صحنه ی تلاش برای خودکشی) وبعد خانوم اسماعیل خانی و البته تورج اسماعیلی پور هرچند بقیه ی دوستان هم واقعن خوب بودن شروع صحنه با جشن تولد خاهر بزگتر و انتهای صحنه با همون جشن تولد بسیار هوشمندانه بود که اگه اینطور تموم نمیشد شاید کار لطمه میدید هرچند من دوسداشتم کار با پایانی تراژیک تموم بشه نور پردازی خوب نبود که بنظر بخاطر سالن غیر استاندارد بود اما میشد خلاقانه تر باشه طراحی لباس کاملن در جهت کار بود و کاملن شخصیت درونی کارکترهارو نشون میداد بجز صحنه های بالا که اشاره شد صحنه ی دور همی سه خاهر که به مرور البوم عکسها و بازی با کارت ختم شد و اعتراف خاهر کوچک بعد از قرار با عشقِ قدیمیش خیلی خوب بود
در اخر از همه ی زنان این اجرا که توی این روزهای مایوس و پرالتهاب کشورم حال منو خوب کردن و حس غرور و احترام به خاطر همچین دخترانی در سرزمینم برای من ایجاد کردن بسیار بسیار سپاسگزارم و برای همه ی زنان کشورم ارزوی بالندگی دارم وارزو میکنم کاش یک روز بیآد که اداره ی تمام جهان به زنان برسه و شک ندارم اونروز جهان طعم صلح و مهربانی رو خاهد چشید
بنده بطور کلی طرفدار نمایش موزیکال و کمدی موزیکال اگه درست اجرا بشه هستم این اجرا هم با بهره گیری درست از عناصر نمایشهای آیینی و کهن ایرانی و نیفتادن در دامِ استفاده ی ناصحیح از عناصر تاتری مدرن در ترکیب با عناصر مزبور(معجونی که در تاتر امروز ایران کم نیست/ البته بهتره بگیم تاتر امروز تهران چون تاتر جای دیگه ی این کشور چندان جایگاهی نداره) وبا پایانی بشدت غافلگیر کننده و وجود زن بعنوان قهرمان اثر(وام گیری درست از تاتر مدرن) منِ بیننده ی غیرحرفه ای ِ علاقمند به تاتر رو راضی کرد.اما بقول یکی از دوستانی در نظر ی که نوشتند صدای بالای موسیقی زنده در اون سالن کوچک کمی از لطف موسیقی و کار کم میکنه و این بنظرم بیشتر بر میگرده به سالنهای غیر استاندارد موجود.
دلم نیومد یک اِلِمان قدیمی ِ بکار گرفته شده در اثر که بجا و بسیار موثر ازش استفاده شده بود وبه روح طنز اثر و حنداندن از ته دل تماشاگر کمک کرده بود،حرف نزنم و اون:زن پوشی ِ بازیگران مرد در دو پرده از اجرا بود که سوای اینکه در تاترهای کهن ایرانی قدمت داره اما بشدت از سانسور امروزه ی جامعه هم حکایت میکنه(همون تضادی که بیشتر باعث خنده ی معنی دار تماشاگر میشه)
قطعا" کار و اجرا بی ایراد نیست اما بعد از تاتر با کیفیت شیرهای خان بابا دیدن یک اثر دیگه با مایه های پررنگ نمایشهای کهن و ایینیِ ایرانی خیلی به دلم نشست با تشکر وخسته نباشید به همه ی عوامل کار
نقل مکان: یا "حضرتِ یک" ! بدادمون برس

من این اجرا رو به سه قسمت تقسیم میکنم
اول: بازی/ اجرای متن توسط بازیگر بسیار قدرتمند و تاثیرگذار بود اونقد قوی که تموم عیبهای متن رو میپوشوند با مونولوگی پرصلابت حرکات بدن مناسب و تغییر تون صدا و لهجه ای که فرصت هیچ تنفس و فکر کردنی به تماشاگر نمیداد لحظه ای فکر کردن مساوی بود با از دست دادن قسمتی از اجرا. بازیگر تماشاگر رو با خودش با بیرحمی میکشوند مثل دوئل یک حرفه ای با یک غیر حرفه ای که مغلوب از ابتدا مشخص بود. این اجرا دامی ست انگار برای تماشاگر تا توسط تک-بازیگر با بیرحمی صید بشه
این بازی اما با بازی مصنوعی و پر طمطراق آقای شجره در شاترشیطان متفاوته و از قدرت اجرا و هدایت صحنه و موقعیتهای متن توسط یک بازیگر کاربلد حکایت داره هرچند که سرعت بالای مونولگها کمی توی ذوق میزنه اما در کل،قسمت اعظم لطف اجرا مرهون بازیگر توانمند این اثره
دوم: متن/ بزرگترین مشکل من با متن بود متن با مونولوگی شعرگونه شروع میشه مونولوگی که کاملن شبیه اشعار براهنی: ساختارشکن، معناگریز، نگاه ... دیدن ادامه ›› متفاوت،چندصدابودن (یا پلی‌فونی) و تصویر اسکیزوفرن،بی قاعده گی وجریان سیال ذهنی که کاملن تماشاگر رو با تکرار چند باره و سریع این مونولوگ مرعوب و گنگ و مبهم میذاره در ادامه، متن شروع به باز کردن گره ها که میکنه مطمئن میشی که با متنی شاعرانه با مدل ساختارشکن ویک تجربه ی ناب طرفی و چه چیزی بهتر از این مدل برای هذیانی یک دیوانه ی عاقل،یک دیوانه ی عاقل که نه! بلکه چندین دیوانه(چون تمام شخصیتهای حاضر در داستان از زبان محمود به نوعی دیوانه ی عاقل هستند) اما روند داستان که جلو میره با ترکیب متن با عرفان زده گی شرقی و بلافاصله با کلیشه ی عشقی معلق(نیمه زمینی-نیمه اثیری) با زبانی که تکلیف خودشو با زمانه ی حدوث ماجرا یا حتا زمان حال یا دوره ی کهن یا زبان هذیانی مشخص نمیکنه و با بکار گیری تداعی معنایی وبازی زبانی در حد انفجار و قاطی کردن اشعار فولک و کوچه بازاری گرفته تا ابیات شبه عرفانی شاعران کهن از سروشکل میفته و فقط انگار سعی در اظهارفضل به تماشاگر بخت برگشته داره. بنظر میرسه که اینگونه بریده بریده و مبهم و به ظاهر گنده حرف زدن با سروشکلی ساختارشکنانه بیشتر ناشی از الکنی نویسنده در هضم معانی بزرگ هستی شناشانه باشه تا فهم عمیق از این معانی. متن در اضطراب و بلاتکلیفی شروع وبدتر از اون تموم میشه و دیوانه اینجا نه شخصیت محمودکه خود متنه که دقیقن مثل دیوانه ها انگار میخاد عمیق حرف بزنه اما با پراکنده گویی از حرفاش به هیچ میرسی.نویسنده میخاد تموم داراییشو در یک متن به رخ تماشاگر بکشه که موفق نمیشه و به جاش اگر عمیقتر بشه میتونه هر کدوم از این بریده گویی هارو در یک متن مجزا با خسّت و دقت بیشتر به اثر به سامان و درخشانی بدل کنه بنده منکر قطعات بعضن درخشان در متن نیستم اما متن ملغمه ای از همه چیز و از هیچ چیزه
سوم:تماشاگر/ تماشاگر همیشه با یک بینش و یک پیشفرض به دیدن اجرا میاد این اجرا ناخوداگاه شرقی بیننده رو هدف گرفته یعنی اون روح شاعرانه و عرفان گرای تماشاگر رو که ابتدا با ضربه ی سنگین یک بازی قوی گیج میشه و بعد با تزریق پست مدرنیسم و شعر و عرفان و عشق شرقی، مست میشه و راضی از فهم اینهمه معانی سنگین خارج میشه در اینجا تماشاگر حکم قربانی-ئی رو داره که چیزهایی که دوسداشته شنیده و شخصیت تاریخی عاقل دیوانه ی عاشق پرت وپلاگوی عمیق و فهمیده نشده از دنیا و مردمانش در متن دقیقن میشه همون تماشاگر ایرانی در دنیای امروز که در دنیای بشدت مدرن و چهارچوب مدار گرفتارشده و راضیه که کسی اون بیرون(متن) اونو فهمیده....
سلام دوست عزیز این بار که کمی به نقد،جدای تعریف و تمجید، پرداختید بیشتر خشحال شدم بنده اثر جمالزاده رو نخوندم هر چند نقد اون اثر هم حکایت از بازیهای زبانی نه چندان عمیق با دغدغه مندی روزگار نویسنده داره اما من با این متن روبرو هستم و اتفاقن به عمد به مسیر روایی نپرداختم چون میخام به مسئله ای فراتر از متن که گریبان مارو گرفته بپردازم و اون هم عدم دستیابی به یک فهم درست از جامعه و نداشتن یک فهم فکری و فلسفی جهان-وطنی ست که منِ ایرانی رو در این آشوب نوین جهانی معنی کنه و معنا بده و نداشتن یک پشتوانه ی تحقیقی و نوشتاری برای رسیدن به یک تشخص در جهان نوشتاری وبکار نبردن صحیح میراث کهن برای ایجاد یک نگاه ایرانی به جهان. ما هنوز در ادغام روح شرقی و فکر غربی داریم به خطا میریم کاری که فردیدها برای ما کردن و الان روشنفکران ما دارن ادامه میدن مثلا" از متفکران غربی وام میگیرن و نسخه برای سیاست فرهنگ میپیچن بدون اینکه جامعه و نیازهای اونو درک کرده باشن هرچند کمی سینما در این عرصه ضعف بقیه ی جاهارو داره میپوشونه.بنده خودم هم واقفم که نویسنده چقد جوان و با انگیزه س و چقد استعداد داره ولی گاهی باید یک نهیب زد که وارد دام خود-بسنده گی یا مغلطه نویسیِ جدید نشه.جالبه که بنده خودم اینگونه نوشتنهارو خیلی بیشتر میفهمم وانگار نسبت بهشون حساسیت بیشتری دارم.شاعرانه نوشتن کار هرکسی نیست اما وسوسه ی ایجاد معجونی از هر چیز زیر لوای شاعرانگی همیشه هست ... دیدن ادامه ›› شما تفاوت کار اسانسور با این کار رو ببینید این کار داره نوعی ابزورد که درجامیزنه رو نشون میده اما اسانسور از پشتوانه ی فکری بزرگ یک فرهنگ و ملت میگه. روشنفکری و نوشتن در این جامعه و فرهنگ اکثر اوقات یک تک مضراب بعضا" ناکوکه که در فضای متکثر جهان امروز محو میشه

آره روند روایی داستان اعم از پیچشها و در هم فرو رفتنها و بیرون اومدنهای موقعیتهای دراماتیک و مقوله ی خود-بسنده گی هنر در کار خوبه اما روح اثر اسیر همین خود-کم بینی( یا خود-بزرگ پنداری) شده و تماشاگر رو استثمار میکنه دقیقن یاد فیلم هندیها افتادم که گرچه از بیرون وقتی ما میبینیم به این همه اغراقش میخندیم و کارهای عجیبی که درش انجام میشه اما این فیلمهارو بیننده ی هندی با لذت میبینه و میخاد یعنی انتظار این صحنه هارو داره چون قراره باهاش و در تضاد با نداشته هاش همذات پنداری کنه.به این فکر کنیم که خارج از اتمسفر فکری ایران ایا بجز بازی فوق العاده از متن چیزی نصیب جهان غیر ایرانی میشه ایا قدرت ماندگاری داره ایا از یک تحقیق در پشت اثر حکایت میکنه یا معجونیست از خوانده های نویسنده که در دیگ هذیانی و عرفان شرقی و کلام جدید تبدیل به یک اثر ناپخته ی بشدت دیرهضم شده
با نظر شما موافقم اونجا که میگید" باز گلی به گوشه ی جمال این اثر در برابر اثار نیمه جون دیگه ای که وجود داره" آره اما باید حواسمون باشه که از یک انسان لاغرمردنی در برابر یک انسان مرده دفاع نکنیم با این استدلال که: کدوم زنده تره؟ هرچند این واقعیت دردیست که شما اشاره کردید
جالبه که همین کلی گوییها و بازیها در شاترشیطان هم بود و جالبتر اینکه نویسنده وکارگردان اون اثر هم یک زن بود همونطور که کار ابزورد اسانسور هم یک زن بود انگار زنان به غریب حرف زدن بیشتر تمایل دارند(جای بررسی بیشتر داره)
جناب کیانی عزیز بنده از این هنر امروز ایران که چیزی نصیبم نشده تا حتا ظرف کوچک وجودیِ خودم رو کمی پر کنم برای همین اکثر اوقات سرخورده میشم
گاهی میپرسم در وسط این اوضاع اسفناک ایران و اسفناکتر این منطقه جایگاه هنر چیست جایگاه هنرمند کدام است از هنر متعهد و غیراز اون حرف نمیزنم ایا هنر میتونه توجه جهان رو به این گوشه ی جهان جلب کنه الان بهتره که من برم کارای مستند افراد موبایل بدست کوچه و خیابون از تعریف اوضاع اینروزهای ایرانو ببینم که به هنر ناب نزدیکتره و توجه جهان رو بیشتر جلب میکنه تا بازی زبانی نخ نما و روند داستانی نخ نماتر جمالزاده ی دهه ی نودی.
دیدن شما دوست عزیز باعث افتخار بنده ست شما یک اجرا رو معرفی کنید هرکدام در یک شب مشخص بلیط تهیه کنیم هم بدیدن اجرا بریم هم اینکه بتونیم دیداری داشته باشیم
۰۸ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قبل از ارایه نظرم درباره ی اجرا باید دیدگاهمو درباره ی ابزورد(جدای تعریف تاتری یا سینمایی اون) بگم بنظرم ابزوردی که جامعه ی ما حس میکنه و درگیرشه با ابزورد غربی متفاوته ابزورد ما ناشی از بیمحتوایی و تهی بودنمون از معناست واین ابزورد از ویرانه ی بی عملی کج-فهمی یا کم-فهمی ما برخواسته واگر نمود بیرونی ابزورد یکیش امکان داشتن هر چیزِمحال باشه پس میشه گفت جنگ اون امکان محالیه که برای جامعه ی ما طبیعی و حتا قابل پذیرشه حتا بدون اینکه به این فکر بکنیم چقد این مساله غیر طبیعی و امر محالیه ابزورد ما در حال جدال مداوم با معناست واز پذیرشش شونه میخاد خالی کنه یا نادیده ش بگیره برای همین در دنیای مجازی همه چیز بی معنا و مسخره میشه از سخنان فلسفی گرفته تا مراسم اعدام ما از ترس معنا،معنا رو دست میندازیم تا باهاش مواجه نشیم چون هویت درستی نداریم سرگردان و بی معنا و خسته و مایوس از کشف معنا پذیرفتیم که بهش بخندیم اما ابزورد غربی یه جور پسا-معناست یعنی در انتهای فلسفیدن بهش رسیدن به نوعی رهایی، دنیای اونها دنیای فرامدرنه و چه اصطلاحی خوبیه فرا مدرن ینی پس از مایوس شدن از نظم بخشیدن به اشیا و انسانها توسط عقلگرایی ودر مواجهه با جوامع غیر غربی به نوعی ملغمه تن دادن در این دنیاست که همسر انسان میتونه نیمه-جغد باشه یا حرفهای بی ربط و بی معنای بازیگرها واجد معانی عمیق تلقی بشه در غرب اونها از معنا فرار نمیکنن بلکه اونو پس میزنن و به نوعی سرریز معنایی رسیدن
اما چرا ابزورد بکتی در انتظار گودو اینقدر آزاردهنده و حتا ترسناکه اما ابزورد تیری-وار در اسانسور نداره اینقد مضحک وخنده دار؟
دقیقا مقدمه ی من پاسخ به این سواله چون تیری در عصر حاضر غرب مینویسه اما بکت در اوج مدرنیسم بکت در چهار راه جنگ و کلان-روایتها و ترس از دنیای بمب اتمی و تیری در دنیای حراست از حقوق اقلیتها وسلطه ی دنیای مجازی وحفظ حقوق بشر و محیط زیست جهان ابزورد ما نه کاملن اما شبیه ابزورد یاس الود و ترس اور بکتیه تا ابزورد مضحک تیری وار
با احترام به همه ی سلایق و این اجرا باید یادمون باشه که جامعه ی ما(نه جامعه ی غربی) هنوز نیاز به یاس بکتی داره ... دیدن ادامه ›› تا کمدیِ تیری من تموم اجرا اصلا نتونستم بخندم در اجرای سکوت سفید دریم لند لانچر اشپزخانه خندیدم اما اینجا که ابزورد به معنای کمدی بود نتونستم چون ابزوردی که من و جامعه ی من گرفتارشه خنده دار نیست باید ازش ترسید چیز خنده داری توش نمیبینم و ابزورد غربی به معنای تیری اونو درک نمیکنم این کار حال فلسفی منو خراب کرد


درباره ی اجرا باید بگم خشحالم کارگردان یک زنه خشحالم که موضوع تحقیقش شده اجرای اولش(البته اگه اشتباه نکرده باشم)این یعنی دانش در کار و تموم اون مواردی که در اجرای یک کار ابزورد در توضیحات کارگردان بود موبه مو اجرا شده بود
بازیها ، تضاد نوع لباس بازیگرها با نوع اجراشون، تهی بودن فضاو دکور حداقلی در خدمت نوع اجرا، بازیهای دو نفر که شبیه زوجهای کمدی دهه ی بیست بود خیلی خوب بود و اوج مضحکه و زیبایی اجرا در واقع مضحکه قرار گرفتن تماشاگر در انتها بود هر چند باز به نظرمن تماشاگر این نمایش اینجا آن دیوانه ی خندان نیست بلکه دیوانه ی خطرناکه(اگه اصطلاح درستی باشه ینی دیوانه ای که باید ازش ترسید) و مهمتر اندازه و تایم نمایش بود چون وسوسه ی کشدار کردن شوخیها و افزایش صحنه ها همیشه در این نوع کارها میتونه وجود داشته باشه که بنظر، کارگردان تونسته بود مقاومت بکنه و دخل تصرفی در اصل نمایش نداشته تا برای خوشایند منِ تماشاگر اجرا رو ایرانیزه و کشدار بکنه و از ریتم بندازه ش. یک نمایش کاملن حرفه ای دیدم. از دوست محترمم اقای کیانی ممنونم که منو به دیدن این اجرا ترغیب کرد
خانم بدیعی عزیز! با توجه به این کار خوب و نقدهای مثبتی که دیدم و خوندم فکر میکنم الان شما زیر ذره بین علاقمندان تاتر قرار گرفتید سعی کنید کارهای بعدی هم با همین وسواس و باتحقیق و با همین زیبایی همراه باشه از همه ی عوامل بسیار سپاسگزارم
جناب تاجیک بسیار ممنونم که وقت گذاشتید و برای ما نظرتونو اون هم با این دقت نوشتید...قطعا نظر شما برای من قابل تامل است...اما دوست دارم ااطلاعاتی که در زمان تحقیق به دست آوردم و با شما به اشتراک بذارم .که اصلا منظور مخالفت با شما نیست...
تا جایی که من اطلاع دارم...همواره اجرای ابسورد با شیوه اجرایی بورلسک(مضحکه)، اجرا شده...در واقع برداشت من این است که حتی در متون کلاسیک هم این شیوه در آن مستتر بوده است ...اون یاس بکت...که شما مناسب جامعه ی امروز ما میدونید ...در خودش بورلسک را مستتر دارد خنده در این ژانر یک خنده ی صرف نیست ...متاسفانه این روزمزرگی این تکرار و این یاس همواره با انسان هست و چه بسا که انسان امروز تنهاتر...و بی هویت تر و مایوس تر باشد ...و ما در ابسورد یک بحث جهان شمول و کلی میکنیم و در متون ابسورد همواره انسان در مرکزیت است و نقد هستی شناسی ،بنابراین این یک مسئله ی جهان شمول است و به نظرم در جغرافیا جای ... دیدن ادامه ›› نمیگیرد.
البته این برداشت من از اطلاعاتی است که کسب کردم...و نظر شما برای من بسیار محترم است ...چرا که اجرای نمایش برای شما مخاطب عزیز است ...امیدوارم اگر کار دیگری .‌..بر روی صحنه بردم انتظار شما عزیز..یا عزیزان را برآورده کنم ...و خیلی خوشحالم که در زیر ذره بین شما عزیزان قرار گرفته ام
۲۱ آذر ۱۳۹۸
خانم بدیعی عزیز سپاسگزارم از ابراز نظرتون خیلی خیلی دوست دارم نتایج تحقیقاتنو بخونم نمیدونم میشه ازتون خواهش کرد که در تلگرام یا ایمیل دریافتش کنم یا نوعی قانون کپی رایت براش دارید که نمیخواید اینجوری به اشتراک گذاشته بشه (هرچند بنده امانتدار خاهم بود)به هر صورت دوست دارم غیابی یا از طریق فضای مجازی یا حضوری حداقل چکیده ی تحقیقاتتونو مطالعه بکنم البته تمام اینها بشرطیست که بنده رو با این بضاعت اندک قابل این موضوع بدونیدهرطور که شما مشخص بفرمایید بنده باجان و دل درخدمت هستم و مشتاق فراگیری.

من در مطلبم با ابزورد به معنای تاتری برخورد نکردم به معنای مرکزیت انسان و بعد هستی شناختی به-ش نگاه انداختم و مطمئن هستم که بورلسک قدمت طولانی داره اما بورلسک اولا بار معنایی-ئی که در طول زمان گرفته اونو فربه تر و واجد معناهای جدید کرده ثانیا بورلسک بکتی با بورلسک تیری ... دیدن ادامه ›› کاملن در نمود متفاوته همونطور که الان مراسم اعدام در عینیت جامعه ونه در تاتر وسینما برای ما واجد معنای ابزورده ودر غرب کاملن نمود ترور و وحشت داره و این مسئله کاملن حل شده س براشون. بورلسک تیری بازی بدن و به سخره گرفتن معناهای عمیق مهم و بورلسک بکتی هستی شناختی تر و وجودی تره و اشنایی زدایی کردن از مفاهیم و دنبال مفاهیم عمیق گشتن در پس پشت مفاهیم، بیشتر مد نظرقرار گرفته یا بعبارتی در اولی خودزنی برای خنده س وفرار از حجم تفکر و اطلاعات و دومی نوعی خودزنی مازوخیستی برای گریاندنه وبه تفکرِنو فروبردن
۲۲ آذر ۱۳۹۸
بنویسید ببینید بیاموزید بنویسید به اشتراک بگذارید
بازخورد بخوانید بیاموزید ببینید بنویسید به اشتراک
بگذارید بازخورد بخوانید ببینید بنویسید و....
منظورم این هست که ترتیبی هم ندارد...

واقعا همین ست.... سپاس!
۲۲ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشنامه ای که شبیه کارگردانشه: سکوت سفید

کجاست جای رسیدن ،
و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن
کجاست سمتِ حیات!؟

اول-این نمایشنامه یک اثر خوب نیست یک انتخاب خوبه از کارگردانی که به سبک شخصی وخاص خودش رسیده: انتخاب باوسواس متونی ساده اما عمیق و پر ... دیدن ادامه ›› تاویل استفاده ی مینیمال و به جا از طراحی صحنه و نور ودکور،بازیهای ساده و روان ودرست،اجرایی آرام وشریف و بی ادعا و احترام به شعور تماشاگر،پیگیری دغدغه های شخصیِ فکری وفلسفیِ کارگردان،دوری از هیاهوی پرزرق وبرق سینما وتاتر،استفاده از عوامل حرفه ای که به هدف کارگردان ایمان دارن اینا وچند شاخص دیگه مهر مخصوصِ آقای کارگردان به اجراهای اخیرشه که اگه ادامه داشته باشه بهش توجه بیشتری بشه قدرت ایجاد یک خرده فرهنگ از تعامل و تفکر و رفتار نو در جامعه رو داره.
دوم-این اجرا بدون حشو واضافه و افاده چقدر حال آدمو خوب میکنه با موضوعی کمی عجیب وطنزی تراژیک(البته اگه کاربرد این واژه درست باشه) والبته شاعرانه(بدین جهت که به موضوعات بنیادیِ جنگ وصلح و جستجوی آرامشی که شاید فقط بامرگ بدست بیاد وعشق در قالب دیالوگهای ساده وحس-آمیز و کمالگرا وآرمانی میپردازه ) .که بشدت هم تاویل پذیر وقابل بسط و بحثه
سوم-بازیها ی ساده باورپذیر وحرفه ای.نوروطراحی صحنه ای که به کار کاملن میخوره.توی طراحی لباس هم مشخصه که وسواس خوبی وجود داشته حتا پوستر کار هم زیباست و صد البته همه ی اینها مرهون وسواس خاصِ آقای کارگردانه.
چهام- این اجرا دیالوگهای درخشانی داره که حیفم میاد چنتاشو نگم چون هرکدوم مثل یک شعره: اینجا آرامش هست اون بیرون میتونه جنگ شده باشه وبرای اولین بار به من ربطی نداشته باشه_مشکل اینه که من همیشه سالم بودم اگه مریض بودم همه چی روبراه بود-اون صلحی که اینجاست(با اشاره به سر) با جنگی که توش بودم سازگار نبود و قشنگترین قطعه اثر اونجاست که جان میگه:من دنبال معبدی ام که مخصوص آدمای بی اعتقاد باشه و مگی جواب میده: مث بیمارستانی که مخصوص آدمای سالم باشه
آخر-واقعن جنبه های اجتماعی وفلسفی کار جای بحث داره که متاسفانه در بضاعت اندک بنده نیست فقط بسیار ممنونم از تمامی عوامل اجرا وامیدوارم اینگونه کارها بیشتروبیشتر اجرا بشه که بسیار نیاز جامعه ی امروز ماست
نمیدونم چرا دوسدارم این نوشته رو با این جمله تموم کنم:....فقط مگی! به کسی نگی!
درود بر شما. چه تعبیر جالب و البته بجایی ؛ نمایشنامه ای که شبیه کارگردانشه...
۰۶ آذر ۱۳۹۸
و اگر مطلبی به ذهنم بیاید برایت
می نویسم... هیچ وقت فکر نکردم
مخالف است یا موافق،
تمجید است یا تنبیه..
می خوانم و نظرم را می نویسم.

اصل بنده هم همین ست .البته داشتن قلم جذاب نظر لطف شماست و به من انگیزه میده ولی وقتی حرف از نظراتم ... دیدن ادامه ›› در تیوال پیش اومده دوسدارم نظرتونو درباره ی دیدگاهم درمورد نمایش مایکلفسکی بدونم چون از دید خودم بهترین نوشته م شاید درباره ی مایکلفسکی بوده اما فقط یک نفر مخاطب داشت .کاش شماهم بخونیدو اگه خواستید نظر بدید.نوشته های شما هم بخصوص همین متنی که برای من نوشتید زیبا و البته کمی احساسی-ه که نشان از روح و روحیه ی شما داره.و در اخر باید قلبن اعلام کنم که در علاقه و صداقت و دقت و دلسوزی شما هیچ شکی نیست کاش شماها تکثیر میشدید شاید حال فرهنگ و هنر و مردم ما و من کمی بهتر میشد
۰۹ آذر ۱۳۹۸
سپاس از دیدگاه شفاف و خوبتون و ممنون از شما
۰۹ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید