در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
با توجه به راهپیمایی مناسبتی جمعه ۳۰ شهریور در محدوده مرکز شهر، لطفا حتما در زمانبندی حضور خود برای تماشای برنامه‌های هنری، تمهیدات لازم را در نظر بگیرید.
تیوال محمدرضا ریاحی پناه | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 01:11:31
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به نام الله. نمایش خالی آنچنان هم خالی برگزار نشد و سالن تقریبا پر بود. از همه عوامل از نویسنده، کارگردان و بازیگران محترم تا همه عوامل فنی پشت صحنه همگی شبی بسیار زیبا را خلق کردید که خالی نبود، بلکه پر بود از نور، پر بود از عشق، و پر بود از روح بزرگ استاد احمد دلجو.

کارکردگرایانه بگویم نمایش خالی نشان می دهد که چگونه دین و مذهب از راه درست و صحیح، و نه خرافه، می تواند به زندگی انسانها معنا ببخشد و باعث رشد و بالندگی معنوی و نجات آنها بشود. دو شخصیت در این نمایش تحت تأثیر حاج احمد دلجو مسیر زندگی آنها تغییر کرد، یکی پری منفرد و دیگری همسایه کلیمی. در حقیقت حاج احمد دلجو بعنوان مداح اهل بیت و نوحه خوان در مراسم مذهبی مثل تاسوعا و عاشورا، مجذوب واقعی آن امام بزرگوار شده، دلی دارد صاف و صیقلی که نور بیداری را از شهید کربلا، آن یگانه سالک واقعی عاشق گرفته و بر مردم می تاباند. آن کسی که آمادگی داشته باشد نور یقظه، که از آیینه دل حاج احمد منعکس می شود، را می گیرد و آدم می شود همانطور که شخصیت پری منفرد آدم می شود. یکی از زیباترین بازی ها مربوط به شخصیت دوگانه پری منفرد بود که سرکار خانم بدیعی بسیار زیبا آن را بدیع اجرا کردند. دلیل آنکه، فردی که زندگی اش را از بدن خود می گذراند و آن را دوست ندارد و از آن بیزار است، دلباخته بزرگواری حاج احمد دلجو شده و نور را دریافت می کند و آدم می شود. این دوگانگی در شخصیت به خوبی نمایانده ... دیدن ادامه ›› شده بود.

اما در مورد عنوان نمایش و دلیل خالی خواندن حاج احمد دلجو در عالم ملکوت، این است که دیگر مخاطبی دلداده و دلجو نیست و برای همین حاج احمد ترجیح می دهد خالی بخواند. خالی خواندن درد حاج احمد و پیام ملکوتی اوست برای انسان عصر حاضر. از آن سو مگر می شود فردی دلباخته همچو حاج احمد دلجو باشد و صحنه خالی بماند؟ اگر مخاطبی برای چهارپایه خوانی در بازار نیست، شاید همچو حاج احمدی نیست. و او تنها ترجیح می دهد خالی بخواند. حضرت مولا علی می فرمایند: لاَ یَضِلُّ مَنْ تَبِعَنَا وَ لاَ یَهْتَدِی مَنْ أَنْکَرَنَا....کسیکه از ما پیروی نماید گمراه نمی شود. و کسیکه ما را انکار نماید هدایت نمی شود. یا حق.
شب افتتاحیه نمایش "پپرونی برای دیکتاتور" علی رغم لحظات کمیک و خنده دار آنچنان خوب پیش نرفت. از آنجا باید شروع کنم که بحث و جدل در مورد اسم آدولف یادآور جمله بسیار زیبا و بیاد ماندنی ژولیت در نمایش رومئو و ژولیت از ویلیام شکسپیر بود. آنجا که ژولیت در حالت مویه می گه:

.What’s in a name? A rose by any other name would smell as sweet

در خصوص بازیگران مطرح این نمایش باید بگم که هر کدام به نوبه خود توانایی های فردی اثبات شده خاصی دارند که در طول این سالها همه ما از آنها مطلع هستیم، از بازیگری در هر نوع آن گرفته تا اجرا در برنامه های تلویزیونی. ولی با عرض پوزش به آقای علی احمدی محترم باید عرض کنم مشکل من خارج از تیم بازیگری بود. به نظرم فضای نمایش فقط بدلیل اسامی فرانسوی افراد و شهر پاریس ذهن تماشاگر را معطوف به یک نمایش خارجی می کرد. خارج از این اسامی هیچ دلیل دیگری برای فرانسوی دانستن نمایش نبود. برای من مشخص نبود که چرا خانم میر علمی این همه روی صحنه راه می روند. تقریباً همه بازیگران مثل یه ایرانی امروزی روی صحنه راه می رفتند و هیچ خبری از یه میزانسن فرانسوی نبود. آخه چرا یه فرانسوی باید در هنگام تعجب کردن از اصطلاح Oh my God استفاده کنه؟ چرا این همه عبارتهای تعجبی انگلیسی استفاده میشد؟ مگر اینها در پاریس زندگی نمی کنند و فرانسوی زبان نیستند؟ چرا این دوستان اینقدر روی صحنه داد می زنند؟ منطق داستان علی رغم ... دیدن ادامه ›› اختلاف نظر بین بازیگران نیازی به داد و بیداد و پرخاشگری نداشت. من فکر نمی کنم فرانسوی ها برای چنین موضوعاتی اینقدر داد و بیداد کنند. حالا چه اصراری هست که باید از اسامی فرانسوی سخت استفاده کنیم که تلفظ آنها اینقدر مشکل بود. آخه چرا فرانسواز؟ فکر کنم گروه در تلفظ اسامی دچار مشکل شده بودند. درمورد نوشیدن مشروب این همه فیلم هالیوودی و اروپایی دیدیم ولی هیچ کس در طی یک چنین مهمانی اینقدر مشروب نمی خوره. این یه مهمانی کاملاً ایرانی بود چون حضور شیشه های مشروب به هیچ وجه آن را فرانسوی نکرد.

حالا یه پیشنهاد هم دارم. چطور است فضای نمایش را کاملاً ایرانی کنیم! فرض کنیم داستان شبیه فیلم سعادت آباد ساخته مازیار میری در یک آپارتمان و حول همان محور مهمانی اتفاق می افته. به جای اسم آدولف از اسم چنگیز استفاده کنیم و به جای آن نویسنده فرانسوی و کتابش از کتابهای جلال آل احمد استفاده کنیم. حتماً حتماً به جای اسم کلود، آقای پژمان جمشیدی را کریم بنامیم و زمانی که آقای کیایی از دستش عصبانی میشه بهش بگه: کریم تو مسلمون نیستی! این خیلی خیلی باور پذیرتر خواهد بود تا کلود تو مسیحی نیستی! حداقل اینکه برای ما "کریم تو مسلمون نیستی" خیلی بومی و ایرانی است و یادآور خاطرات ویدیو های اینستاگرامی.

در آخر اینکه از همه بازیگران و کارگردان محترم برای خلق لحظات شاد و خنده دار تشکر می کنم. استفاده از نور و تصویر بسیار مناسب بود. از بالکن و "گربه روی بالکن" دیگه سخن به میان نمی آورم که خود نمایشی جداگانه بود. بهترین کاراکتر این نمایش برای من آقای خسرو احمدی بودند که خیلی باورپذیر تر بازی کردند. تشکر از همه عوامل.

درود بر شما ، من نمایش را هنوز ندیدم و در آخر این هفته میبینم
جالب نوشتید
با توصیفی که شما کردید فضای کار دستم آمد ،
همیشه و در هرجا به نظرم پژمان جمشیدی کریمی هست که مسلمون نیست تا کلودی که بخواهد مسیحی نباشه 😁👏🏻
۱۹ شهریور
// پیرونی برای تیوال یا دیکتاتور! //

بیاید یک قرار دسته جمعی بگذاریم و این نمایش را نرویم..
نه به خاطر کیفیت اش، چون کیفیت اش را نمی دانم..
به خاطر اینکه نظرات مخالفانش " هاید " می شود...
گویا تیوال بعد از ۱۲ سال هنوز یاد نگرفته، داشتن نظر مخالف حقِّ یک مخاطب ... دیدن ادامه ›› است...
اما راستش یک دلیل ساده دارد! با صدای محمد اصفهانی بخوانید:
" واسه پوله، واسه پوله، اگه اینو بدونی! به هاید تیوال نمی غُری! "
غری، به معنای غر زدن و غریدن در اینجا معنا می دهد!

https://www.tiwall.com/wall/post/362517
۲ روز پیش، پنجشنبه
بعنوان مخاطبِ تئاتر ، به خودم این حق رو میدم که نظراتم رو در صفحه‌ی نمایش ثبت کنم و متاسفم که پپرونی برای دیکتاتور ، دیکتاتوری را در حد کامنت‌ها هم پیش برده و نظرات منفی رو هاید می‌کنه (اگر با حضور چند سلبریتی ، پذیرشِ نظر منفی را داشتید ، نشانه‌ی قدرت نمایش و آزاداندیشی بود)
متاسفانه این نمایش بلحاظ اجرا و تماشاگران ، کاملا یه تئاتر آزاد بود که اصلا بار هنری و درخشانی نداشت
و بارها زیرلب از مرحوم آتیلا پسیانی یاد کردم که بلد بود با مخاطبین نافهیم برخورد قاطع داشته باشه
اصلا سلیقه‌ی من نبود و بغلم نکرد
۲ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشتهای روزانه
جدال سنت و تجدد در هنر نمایش

سال 1379 اولین مواجه من با مفهوم جدال سنت و تجدد در حوزه هنر با فیلم عروس آتش مرحوم خسرو سینایی آغاز شد. دغدغه 200 سال اخیر کشور ما راهش را از مسیر سیاست، جامعه شناسی، دین، الهیات و ادبیات گذراند و جدال سنت و تجدد را وارد عرصه هنر کرد. این فیلم حداقل برای من از این دریچه قابل فهم و نقد و بررسی بود همانگونه که فیلم برادران لیلا ساخته سعید روستایی را نیز از پنجره جدال سنت و تجدد دیدم و فهم کردم. حال یک شب مانده به آخرین اجرا برای تماشای نمایش دموکراسی با طعم همبرگر بدون هیچ پیش آگاهی نسبت به موضوع نمایش و عوامل آن بلیط تهیه کردم و در سالن مملو از جمعیت نشستم و اینبار شاهد رویارویی این دو مفهوم در روی صحنه بودم. به نویسنده/کارگردان باید تبریک گفت که چنین مفهوم سخت و حیاتی که با زندگی تک تک ما ایرانی ها ارتباط مستقیم دارد را وارد صحنه تئاتر ... دیدن ادامه ›› کرد.

از آنجا که نمایش بسیار دیالوگ محور بود بسیار متأسف شدم که امکان تماشای مجدد نداشتم. متن نمایش مملو بود از ارجاعات و نماد های سمعی و بصری که با یکبار دیدن نمیشد تمام آن را بلعید و هضم کرد. بعنوان مثال هدیه دادن دمپایی به پدر خانواده بعنوان کادوی تولد بیانگر راه و مسیر طی نشده در نهادینه سازی تجدد و یکی از فرآورده های آن یعنی دموکراسی بود. یا اینکه وقتی یکی از فرزندان خانواده مهاجرت کرد و پس از مدتی به خانواده بازگشت با شکمی برآمده که نشانگر مصرف تغذیه ناسالم بوده نقد نویسنده بر پذیرش کورکورانه تجدد را به نمایش می گذاشت. بسیار مشخص است که نویسنده با لامکان و لازمان فرض کردن فضای فانتزی نمایش سعی دارد بر جهانشول بودن معضل جدال سنت و تجدد تکیه کند که می تواند در هر جامعه ای رقم بخورد و این به عهده بیننده است تا از زاویه دید مکانمند و زمانمند خودش به این جدال بنگرد.

درست است چند مرتبه در طی نمایش برای لحظاتی چشم بر هم گذاشتم ولی متن طولانی و کم تحرکی بازیگران شاید برای من کمی خسته کننده می نمود. مفهومی که حداقل در بیست و چند سال اخیر از موضوعات مورد علاقه من بوده بصورت بسیار فشرده در متن نمایش گنجانده شده بود. از فرزندان خلف و ناخلف تجدد می توان به مدرنیسم، مدرنیزاسون، اندیشه، عقلانیت، دموکراسی، فردگرایی، متافیزیک زدایی شدن جامعه و خیلی از موضوعات دیگر بطور مستقیم و غیر مستقیم در حال مطرح شدن بود. بسیار مشخص بود که نویسنده/کارگردان قصد ارایه هیچ گونه راه حل و جانبداری از هیچ سو را ندارد و فقط و فقط تلاش می کند در فضایی فانتزی نسل جدید را نسبت به این مفاهیم آگاه کند. این برماست که دچار استسباع و مسخ نشده و خود را در مقابل سونامی تجدد نبازیم و از آن سو سنت را در زیر باران نقد و بازخوانی شستشو داده و زنگار از چهره آن بزداییم. دست ارادت کورکورانه به سمت تجدد دراز کردن همانقدر خطرناک است که سنت ها را بدون بازخوانی و پاکسازی ادامه دادن.

در هر صورت از تمامی عوامل نمایش تشکر می کنم و پیشنهاد میکنم در اجراهای بعدی زمان نمایش را کمی کوتاه تر کنند. بعید است چنین متن سختی برای هر تماشاگری بدون داشتن دانش زمینه ای در حوزه سنت و مدرنیته قابل فهم باشد. متن نمایش آنقدر قوی بود که میتوان آن را بصورت مانیفست آقای شفیع خواه در یک ژورنال تخصصی آکادمیک در حوزه اندیشه سیاسی مدرن به چاپ رساند. یا حق.
امیر مسعود این را خواند
محسن اسدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام به همه تیم نمایش ریش آبی. بسیار استفاده کردم. چون از آخرین اجراهای این نمایش بود فکر کنم گروه بازیگری دیشب بطور کل در اوج آمادگی بودند از نظر تسلط بر متن و اجرا و این را از اعتماد بنفس آنها روی صحنه که فاصله چندانی هم با آنها نداشتم می تونستم حس کنم. احساس کردم توانایی در بازیگری این گروه خیلی بالاتر از متن این نمایش است و آنها را به چالش نمیکشه. آقای خسرو پسیانی را اولین میدیم که بینظیر بود. امکانات سالن برای پخش صدا خیلی به کیفیت اجرا کمک می کرد و به راحتی آرام ترین مکالمات هم شنیده میشد. فقط ارتباط عنوان با محتوای نمایش را نفهمیدم. خسته نباشید. سایه تان مستدام.
با سلام خدمت همه گروه نمایش از کارگردان گرفته تا بازیگران. عجب متنی آقای عباسی! بازی نقشهای اصلی بسیار خوب درآمده بود. خسته نباشید به همه بازیگران. با عرض پوزش انتخاب بازیگر نقش اصلی زن شاید نقطه ضعف کل این روایت بود. من که وسط سالن نشسته بودم صدای ایشان را نمی شنیدم. انگاری که ایشان دیر به گروه اضافه شده بودند و بازی ایشان اصلا کوپل نبود. با میزانسن و لباس خودش راحت نبود. اگه آقای نادر فلاح نبود....
در کل نمایش خوبی بود خصوصاً اینکه بر خلاف خیلی از نمایش های دیالوگ محور اینجا حرکت و موسیقی و اجرا نقش مهمی داشت. ولی برای کسی که در آنجا زندگی کرده و هنوز صدای سوت راکت های هواپیماهای عراقی را در گوش خود دارد به نظرم چند اشتباه در بیان نویسنده رخ داده. فضای نمایش بیشتر گرایش به سمت استان های هرمزگان و بوشهر که ماهیگیری و صیادی خیلی رایج است داشت در صورتیکه جنگ در آبادان و خرمشهر و اهواز رخ داده بود که سبک زندگی آدمها خیلی فرق داره. این لهجه ای که در نمایش استفاده شده بود به نظرم وجود خارجی نداره و از برساخته های خیلی از نویسندگان سینما و تلویزیون خوزستان نرفته و جنگ ندیده است که تنوع قومیتی و گویش های متفاوت زبان فارسی را نشنیده اند. روزی که سال 65 هواپیماهای عراقی 50 نقطه اهواز را بمباران کردند 50 مرتبه این صدای سوت در گوش من چیزی بجز ترس و وحشت بجا نگذاشت. مردم توی خیابان نمی دانستند به کجا فرار کنند و به کدام سمت بروند. آنجا من رقص ندیدم...