انسانهایی شناور و چرخان در یک کاسه توالت، سیفونی که آنها را فرو نمیخورد، و کابوس آب.آبهای آشامیدنی درون بطری هاست و لوله های آبی که از آب خالی اند.تجسم تلخی از سردرگمی و چرخش عبث انسان معاصر در میان کلمات از معنا تهی شده و دهان انسان به مثابه کاسه توالت.
جلال تهرانی با بونکر، دنیا را تلختر از مخزن تصور میکند. نه از آن جهت که اتفاقی تلختر در آن در حال وقوع است که از آن جهت که گویی دیگر هیچ اتفاق معناداری در آن به وقوع نمی پیوندد.
بی شک یک شاهکار از استاد جلال تهرانی.
انسجام و یکپارچگی کم نظیر در فرم و محتوا در سطح واژه، کنش، بازی ها، طراحی صحنه و نور به قدریست که بعد از اجرا, ساعتها انگشت به دهان می مانی.
اینکه یک تئاتر با دو پرسوناژ اینقدر می تواند برای مخاطب مواجهه ایجاد کند، حقا عجیب و استادانه است.
یک کلاس درس تئاتر.
هر آنچه که تئاتر معاصر باید باشد:
اینکه چطور همه ی اجزای یک اثر می توانند بی هیچ ادعا یا تلاش مذبوحانه ای، در اختیار هم، در کنار هم، بدون
... دیدن ادامه ››
هیچ بیرون زدگی یا اغراقی، در راستای یک ایده حرکت کنند: احترام به شعور مخاطب،احترام به شرافت انسان، هر چند معاصر، هر چند مدرن.
انسان مدرنی که چون پسمانده های روده های انسانی در چرخه ی بی پایان فلاشهای مداوم یک سیفون به امید آب زلال در چرخش،به انتظار نشسته است... انسان مدرنی که در گرداب واژه های از معنا تهی شده،دنبال معنا می گردد...در چرخش چرخ دنده های زمان...در بونکر سیمانی که جسد عشقی نافرجام تا ابد در آن خواهد چرخید...و در نهایت سمفونی استادانه ای از چرخش مدام نسبتهای میان دو کاراکتر...و تویی که بعد از اجرا، در گردابی پر از پرسشهایت از هستی، در بونکری پر از سیمان باقی می مانی...در چرخشی مدام...