در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میم | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 14:30:32
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امیدوارم در اجرای عمومی از شکسپیر بینوا و لیر شاه هم نامی برده بشه.
Reza1991s، سپهر و امیر مسعود این را خواندند
کاوه علیزاده، محمد مجللی و امیرمسعود فدائی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست



(به امانت از وحشی بافقی)
یعنی ممکنه یه روزی از نورا هاشمی بازیگر دربیاد؟
امیرمسعود فدائی، سپهر، فرزاد جعفریان، سیدمهدی و میثم هنزکی این را خواندند
Ali و بابک پرهام این را دوست دارند
بابا انصاف داشته باش میم جان??
خوب بازی کرد دیگه!! چیکار می‌خواستی بکنه برات؟!??
۳۰ آبان ۱۴۰۰
میم جان من امروز فیلم رو دیدم! یادمه اینجا یه گفتگویی دربارهٔ اسپاین داشتیم!
اونچه که من شنیدم تلفظ اسپاین بود که الیزا اشتباه می‌گفت و پروفسور تأکید داشت اسپین درسته.
۱۱ بهمن ۱۴۰۰
امیرمسعود فدائی
میم جان من امروز فیلم رو دیدم! یادمه اینجا یه گفتگویی دربارهٔ اسپاین داشتیم! اونچه که من شنیدم تلفظ اسپاین بود که الیزا اشتباه می‌گفت و پروفسور تأکید داشت اسپین درسته.
خب به لطف یوتیوب چک کردم
ببین اصلن بحث نسخه ی انگلیسی که نیست ، چون rain, Spain هم قافیه ن
در نسخه ی فارسی حق با شماست، میگه باران (ان) در اسپین (آخرش «عین» تلفظ میشه) و فراوان (ان) هم قافیه نیستند. من گمان کرده بودم در دوبله به تلفظ فرانسه ی اسپانیا متوسل شده‌اند، که اشتباه گمان ... دیدن ادامه ›› کردم.

در نهایت نظر من؟
۱- اشتباه از نورا هاشمی نیست
۲- همچنان اشتباه عدم قافیه سازی پابرجاست
۳- تقصیری اگر در کار است (که به نظر من «است») بر گردن کارگردان و مسئول تطبیق زبانی ست. چون با راحت طلبانه ترین حالت ممکن به دوبله ی سال‌ها پیش اکتفا کرده‌اند و راستش من یکی انتظار داشتم در این نمایش که بر پایه ی زبان و زبانشناسی مبتنی ست، تحقیق بیشتری میشد.
۱۱ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با ما مپیچ خیره، که رنگ از خَضاب نیست:
عاشق‌کُشیم و پنجه به خونْ سُرخ کرده‌ایم.



حلاج الاسرار
بیژن الهی
این کامنت رو زیر پست عمرو آبادی ننوشتم گفتم اینجا بگم
الان تقریبا خرید حضوری و تلفنی نداریم یا اگر هست خیلی خیلی کم و محدوده
۰۹ دی ۱۴۰۰
حسین تاجیک
وسط این دردها و دعواها یاد یابوی خودم افتادم باید بپرسم؛ این شعرها را از کجا می آوری سپهر جان؟ معدنی کشف کردی که نمیگویی؟ آخر اینهمه شعر درست و بجا برای هر مسئله ای؟ تا باحال اینقدر به کسی ...
جناب تاجیک لطف دارید
چند تا گروه شعر و چندین کانال شعر تلگرامی دارم
اغلب با سرچ می رسم بهشون
و گاهی هنگام خوندن شعر یادم می افته که مناسب فلان تاتر هست و کامنت می ذارم وگرنه حافظه چندان خوبی ندارم
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
سپهر
جناب تاجیک لطف دارید چند تا گروه شعر و چندین کانال شعر تلگرامی دارم اغلب با سرچ می رسم بهشون و گاهی هنگام خوندن شعر یادم می افته که مناسب فلان تاتر هست و کامنت می ذارم وگرنه حافظه چندان خوبی ندارم
این رویه حافظه نمیخواهد،ذوق وزیبایی اندیشه میخواهد که از دور و کمی نزدیک که شناختمت،فهمبده ام و دیده ام که هردو را داری
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید:
-یک جنگجو که نجنگید
اما... شکست خورد.

نصرت رحمانی
دوست عزیز گروه تئاتر «ریگولیتو»، نمایش تازه‌ی ما به نام «پناه‌کاه» از ۲ تیر در تماشاخانه‌ی ایرانشهر اجرا خواهد شد. امیدواریم شما را در سالن نمایش ببینیم.

لینک تیوال: https://www.tiwall.com/p/panahkah2
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
ای دوست
این روزها این‌گونه‌ام،
ببین دستم چه کُند پیش می‌رود
انگار هر شعر باکره‌ای را سروده‌ام.
پایم چه خسته می‌کِشَدم
گویی کت بسته
ز خَم هر راه رفته‌ام تا زیر هرکجا
حتی شنوده‌ام هر بار شیون تیر خلاص را

ای دوست
این ... دیدن ادامه ›› روزها
با هرکه دوست می‌شوم احساس می‌کنم
آنقدر دوست بوده‌ایم که دیگر وقت خیانت است
انبوه غم، حریم و حرمت خود را از دست داده است

این روزها این‌گونه‌ام
فرهاد واره‌ای که تیشه‌ی خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
این‌گونه بود آغاز انقراض سلسله‌ی مردان!
یاران!
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
یک جنگجو که نجنگید
اما شکست خورد

#نصرت_رحمانی

❤️🦋💙

آه
آه
آه
۲۸ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اسمش منو برد به ۱۵-۱۶ سال پیش و اولین آهنگ فرانسوی ای که کامل متوجه شدم. اینطوری شروع میشد
La place rouge était vide
Devant moi marchait Nathalie…
برم بیابمش


#خاطره_بازی
هر وقت یافتیش ، لینکشو بذار لطفن :)
اما یه ذوق در بطن متنت بود که به نظرم وجد مشترک تمام کسانیه که زبان یاد میگیرن .
ذوقی که اولین بار یه فیلم یا آهنگ و ... رو به زبان مورد علاقه ت کامل میفهمی . عجب حس عجیب و شگفت آوریه . برای من آلمانی اینطور بود با آهنگی از هلن فیشر عزیز . و انگلیسی با فیلم پولها رو بردار و فرار کن از وودی :d حس افتخار آمیزی بود که گویی شاخ ترین فرد جهاااانم :))
۳۰ شهریور ۱۴۰۰
اولین اهنگی که کامل فهمیدمش کاری بود به اسم say something.
موزیک ویدیوش رو با بلوتوث سر کلاس درس یواشکی از دوستم گرفته بودم و نمیتونستم با دیدنش اشک نریزم
منو به معنای حقیقی کلمه منقلب می کرد

متن سختی نداشت ولی افتخاری بود برام :)
https://m.youtube.com/watch?v=-2U0Ivkn2Ds

۰۳ مهر ۱۴۰۰
میم
https:_{//}_m.youtube.com/watch?v=N4EnDFyLckA اینه امپر جان موسیقی ش رو به کل فراموش کرده بودم، یه جورایی شوخ و شنگه، بد نیست آخ این فیلمی ک گفتی یکی از باحال ترینهاست برای من
چقدر دلچسب بود :) قصه گو و گرم . خیلی خیلی بهم چسبید ممنونم ازت :)

آره فیلمه به نظرم شنگولانه ترین فیلمِ تاریخ سینماست . ( خوب میشه روحِ برادران مارکس رو درِش احساس کرد )

۰۸ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی ربط

امروز یه دفتر پیدا کردم که توش جملاتی رو از جاهایی یادداشت کردم. اول اینکه خودم هیچی از این دفتر یادم نمیاد، ولی دستخط قطعا مال منه. دوم، مرجع خیلی از جمله ها رو یادداشت نکردم، که احتمالا نشون میده هنوز به دوره ی پایان نامه نویسی نرسیده بودم و به اهمیت ارجاع دادن پی نبرده بودم. سوم اینکه، یه چیزایی نوشتم که الان برای عجیبه و همش فکر میکنم آخه چیِ این جمله برام جالب بوده! و متوجه میشم خیلی تغییر کردم. و چهارم، هههههههی روزگار! لحظات فراموش شده ی زیستم رو زیسته‌ام؟!
پ.ن: یکی از جمله ها-که همچنان برام جالبه- اینه: عاقبت یک روز آدم با کارهای نکرده‌اش تنها می‌ماند.
وای چه جمله ترسناکی‌هم بود‌...
۱۳ مرداد ۱۳۹۹
نفیسه نوری
احتمالا اگه مونده بودم تو اون کلاس، و ادامه ی اون اتفاقات الهام بخش بهم برخورد کرده بود الان خودمم یه چیزی شده بودم و شماها میتونستید بهم افتخار کنید :))))) حیف شد دیگه :))))
همونطور که جناب صادقی گفتن . ماها همین الانشم بسیاااار به شما افتخار میکنیم خانم نوریِ عزیز :)
۱۳ مرداد ۱۳۹۹
نفیسه نوری
عه ? نه، ولی میشناسمشون و یه مدتم اونجا میرفتم. اینی که گفتم مال کلاس استاد ختایی بود.
چه عالی????
۱۳ مرداد ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
‎ببین به اشکت... آرایشِ خراب شده
‎به استخوان خودت فکر کن که آب شده
‎به بغض خود بنگر، نی! به خشم خود بنگر
‎به چین افتاده زیر چشم خود بنگر
‎ببین به گیسویت، ناخنت، به لب‌هایت
‎ببین به گریۀ آرام کنج شب‌

‎مباد بوسه زند بازوان لختت را
‎که خانواده پسندیده دستپختت را
‎برقص تا که شود سطل و دیگ دیوانه
‎نریز بغض خودت را در آشپزخانه
‎نریز ... دیدن ادامه ›› شادی را بین سطل آشغالی
‎نمان تبسم خود را درون یخچالی

‎کمی به فکر سر و صورتت، تنت استی
‎کمی دگر به غم دیگ پختنت استی
‎هنوز در سر، میل عروسکی داری
‎اگرچه در شکمت باز کودکی داری
‎چه زود در گرو نان و دیگ و کاسه شدی
‎چه زود صاحب یک روستا نواسه شدی

‎به پشت آرایش، پشت پرده، در خانه
‎هنوز گم شده‌ای پشت متن مردانه
‎ببین به قلبت؛ بسیار ناامید شده
‎ببین به مویت که ناگهان سفید شده
‎همیشه دوست تو عطر نان گندم بود
‎همیشه نام تو در بین نام‌ها گم بود

‎دو لحظه صبر
‎سوالی به یادم آمده است
‎نامت چیست؟

‎رامین مظهر
(با اندکی حذف)
کار رو هم دیدین خانم سردلی؟
اگر اره، چطور بود؟
۲۷ تیر ۱۳۹۹
محمد مجللی
سلام خیلی ممنون ?
??
۲۷ تیر ۱۳۹۹
بسیار عالی بود
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


تمامی الفاظ جهان رادر اختیار داشتیم و
آن نگفتیم که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
آزادی!
ما نگفتیم
تو تصورش کن!

احمد شاملو


پ.ن: آیا نسبت به زندان‌بانانِ خود، نوعی سندروم استکهلم گرفته ایم؟
والا حقیقتش بنده سندروم استکهلم رو منتفی می‌دونم! ما سراسر نفرتیم و نخواستن، منتها کاری که به مرگمون منجر نشه از دستمون بر نمیاد...
۲۵ تیر ۱۳۹۹
میم
اگه از شخص من می‌پرسید، من اون کتاب رو دست کم ۱۰ سال پیش خووندم و الان چیز زیادی درباره ی سایر انسانها یادم نیست، ولی هر سه گزینه ی دیگه به نظرم مقصر هستن، نه فقط یکی شون. جدای از این، چه سوال ...
سوال کلی بود و برای هر کسی که بخونه و دوست داشته باشه جوابی بده با بهش فکر کنه.

سایر انسانها اونایی بودن که از مزارع دیگه میومدن و مستقیم به خونه ی خوکها می رفتن، بازی می کردن، می نوشیدند، معامله می کردن تا نهایتا خوکها شبیه اونها شدن.
۲۵ تیر ۱۳۹۹
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
۲۵ تیر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بارها شسته ای، نخواهد رفت
ردّ خونِ من است روی تنت
نعش‌ِ یک ببرِ منقرض شده ام
وسطِ بیشه‌زارِ پیرهنت

از کتاب «سرخپوست‌ها» حامد ابراهیم‌پور

پ.ن: به یاد تیر۸۸ ، آبان ۹۸ و هر روز دیگری که رد خونی قلب ما را فشرد
پهلوان زنده ای از آخرین خوان در نیامد
استخوانی سالم از تابوتِ زندان درنیامد

زیر و رو کردیم جبب پاره ی تقویم ها را
زیر و رو کردیم چیزی جز زمستان در نیامد!

زیر و رو کردیم و جز تزویر و خون، چیزی ندیدیم
عاقبت از این مسلمان ها مسلمان درنیامد!

اشک ... دیدن ادامه ›› ها را کاشتیم و منتظر ماندیم ، اما
جز گلِ آه از دهان سردِ ایران در نیامد

آن عصای کهنه آخر لا به لای موج گم شد
آن یدِ بیضا سرانجام از گریبان درنیامد

پیرهن ها کورمان کردند و حافظ گول مان زد
یوسفِ گم گشته از چاه عزیزان درنیامد!


حامد_ابراهیم_پور
از کتاب سرخپوست ها
۱۹ تیر ۱۳۹۹
این چنین مقدر شد: خَلق بی‌نوا باشد
خوشه سهم ارباب و‌ خشم سهم ما باشد

تخمِ آه پاشیدیم، اشک را درو کردیم
بعد از آن چه فرقی داشت، صیف یا شتا باشد؟
.
.
راه گله را جز ما هیچ‌کس نمیدانست
گرگ اهل آبادی ست! باید آشنا باشد
.
.
.
«سرخپوست‌ها»
۱۹ تیر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ول کنید اسب مرا،
راه توشِه ی سَفرم را و نمدزینم را
ومراهرزه درا
که خیالی سرکش
به دِرخانه کشانده ست مرا.


تکه ای از «دل فولادم» ، نیما

دیروز زادروز سهراب شهید ثالث بود، کارگردان فیلم محبوبم، طبیعت بی جان. یادش گرامی
آزادی
آزادی؟
کدامین آزادی؟
آزادی اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله‌بار‌َش می‌زنند.

سرزمین؟
کدام سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می‌برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده‌اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟

کدامین است؟
آن ... دیدن ادامه ›› سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است.

نمی‌دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی‌دانم!

آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشمهایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شب چهاردهش را ربودید؟

آزادی اسبی‌ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله‌بارَش می‌زنند.


شیرکو بیکس
ترجمه بابک زمانی

پ.ن. البته برگردان های دیگه ای هم موجوده ولی من نمیدانم کدام به متن کردی نزدیک تر است.
در سرزمین من
روزنامه ها لال به دنیا می آیند،
رادیو: کَر،
تلویزیون: کور!
و او که می پرسد: چرا؟
لال اش می کنند و می کُشندش
کَرَش می کنند و می کُشندش
کورش می کنند و می کُشندش
در سرزمین من!


« شیرکو_بی_کس »
از کتاب سلیمانیه و سپیده دم جهان
۰۳ تیر ۱۳۹۹
شب فرا رسید
و شیری در لانه اش به این فکر می کرد
که چه سان فردا روز
به پلنگی که در این نزدیکی است بتازد
پلنگ در این فکر بود
که چگونه پوست روباه را بکند
روباه نقشه می کشید
که به چه طریق
از پرچین های مزرعه بگذرد
و جوجه کبوترهای ... دیدن ادامه ›› خفته در آشیانه را به دندان بکشد
کبوتر اما
در این اندیشه بود
که چگونه می توان
دست شکارچی و پرنده و حیوانات جنگل را
در دست هم بگذارد؟
چگونه می توان؟
.
.
.

.
.
.
من تنها غریبه ی خانه ام نیستم
خانه نیز غریبه است در این محله
محله نیز غریبه است در این شهر
شهر نیز غریبه است در این وطن
وطن نیز غریبه است در این جهان
و جهان نیز ...
غریبه است در این روزگار ...
.
.
.
شیرکو_بی_کس
ترجمه: بابک_زمانی
۰۳ تیر ۱۳۹۹
من از این سرزمین چه خواستم
جدا از تکه‌ای نان
گوشه‌ای سرشار از اطمینان
جیبی سیر...
و
مشتی آفتاب آرام...
بارانی از دوست داشتن و
پنجره‌ای باز به سوی آزادی و عشق
من بیش از این چه خواستم
که هرگز...نبود.
تا که نیمه شبی
دروازه‌ای را شکستم رفتم
برای همیشه رفتم...
۰۳ تیر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید