ببین به اشکت... آرایشِ خراب شده
به استخوان خودت فکر کن که آب شده
به بغض خود بنگر، نی! به خشم خود بنگر
به چین افتاده زیر چشم خود بنگر
ببین به گیسویت، ناخنت، به لبهایت
ببین به گریۀ آرام کنج شب
مباد بوسه زند بازوان لختت را
که خانواده پسندیده دستپختت را
برقص تا که شود سطل و دیگ دیوانه
نریز بغض خودت را در آشپزخانه
نریز
... دیدن ادامه ››
شادی را بین سطل آشغالی
نمان تبسم خود را درون یخچالی
کمی به فکر سر و صورتت، تنت استی
کمی دگر به غم دیگ پختنت استی
هنوز در سر، میل عروسکی داری
اگرچه در شکمت باز کودکی داری
چه زود در گرو نان و دیگ و کاسه شدی
چه زود صاحب یک روستا نواسه شدی
به پشت آرایش، پشت پرده، در خانه
هنوز گم شدهای پشت متن مردانه
ببین به قلبت؛ بسیار ناامید شده
ببین به مویت که ناگهان سفید شده
همیشه دوست تو عطر نان گندم بود
همیشه نام تو در بین نامها گم بود
دو لحظه صبر
سوالی به یادم آمده است
نامت چیست؟
رامین مظهر
(با اندکی حذف)