در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد شمالی | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 21:00:35
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد نمایشی که تبلیغش روی بیلبوردهای شهره و گویا قراره تو استادیوم تنیس برگزار بشه بودم که در کمال ناباوری و با چندین بار بک و فوروارد کردن صفحه نمایش متوجه شدم سایت محترم فروش بلیطش به قراردادن پوستر نمایش بسنده کرده و بدون درج هیچ توضیح اضافه ای از موارد غیرضروری مثل عوامل نمایش و ... ، تنها با متذکر شدن شرایط و ضوابط خرید با مطلع ۱- رعایت حجاب اسلامی و شئونات اخلاقی الزامیست.(شلوارک برای آقایان ممنوع است) ، سیل مشتاقان و شیفتگان را مستقیما به درگاه پرداخت وجه هدایت می نماید.

همین دیگه، تیوال جان با همه حواشیت سرت سلامت.

سلام، رفقایی که کارو دیدند بنظرتون فضا برای کسی که حساس به دود سیگاره قابل تحمله یا ممکنه اذیت بشه؟
توی اجرا سیگار کشیده میشه اینطور که به خاطر دارم. اگه حساسیت زیاد به سیگار دارید و ردیفای اول باشید ممکنه اذیت بشید.
اذیت کننده نیست ، من با نصفِ ریه ، ردیف دوم یا سوم بودم مشکلی پیش نیومد
سپاس فراوان عزیزان
۰۹ خرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب خیلی اتفاقی با جمعی این نمایش دیدیم حین اجرا به فکر افتادم تو سالن اصلی چه کارای شاخصی دیدم یاد مرگ فروشنده نادر برهانی مرند، دن کامیلو کوروش نریمانی، سه خواهر و دیگران حمید امجد و این آخرا ملاقات پیروزفر افتادم. هیچی دیگه خواستم بگم گویا تو تئاتر هم مثل سایر زمینه ها به قله ها نزدیک شده ایم.
از وبلاگ مدادسیاه
https://frnouri.blogsky.com/

انسان/اسب پنجاه/ پنجاه، نمایش در خور توجهی است به نویسندگی و کارگردانی مرتضی اسماعیل کاشی ... دیدن ادامه ›› که در تالار مولوی به روی صحنه رفته است. این اثر برگرفته از نمایش نامه معروف برشت کله گردها و کله تیزهاست که خوشبختانه نقد و نظرهای فراوان و گاه بسیار مبسوطی از آن در فضای وب موجود است. کله گردها و کله تیزها(حوالی1934) نخستین نمایش نامه ی در تبعید برشت و مربوط به اوایل به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان است.

تاریخ نمایش انسان اسب اما آوریل 1944 و مکان آن اردوگاه مخوف بوخنوالد است. انتخاب این زمان و این مکان برای اجرای نمایش برشت ابتکاری جالب توجه است چرا که آن نمایش در واقع هشداری است نسبت به تقسیم بندی جامعه به خودی و بیگانه که از کارآمد تریتن ابزارهای اعمال قدرت حکومت های توتالیتر است. در زمان انسان اسب حکومت توتالیتری که برشت نگران شکل گیری آن بود به منتها درجه ی رشد خود رسیده است و یکی از مخوف ترین نتایج آن همان اردوگاه مرگی است که اثر او در آن به اجرا در می آید. اجرای نمایش برشتِ ضد فاشیست و در تبعید، در اردوگاه مرگ نازی ها موقعیتی متناقض نما و بامعناست .

انسان اسب نمایشی چند زمانه و غیر خطی از نوع رفت و برگشتی است. دورترین زمان، زمان نمایش برشت است که توسط زندانیان و به منظور سرگرم کردن فرمانده اردوگاه به اجرا در می آید و با توجه مناسبات ارباب و رعیتی موجود در آن می تواند مربوط قرن نوزده به قبل باشد. زمان دوم، آوریل 1944 است و زمان سوم سال های پس از جنگ و مکان آن موزه ای است که می تواند همان اردوگاه سابق باشد.

برشت نمایشنامه نویسی صاحب سبک و از پایه گزاران تئاتر روایی است که در مرزبندی با تئاتر دراماتیک به نمایندگی استانیسلاوسکی شکل گرفته است. تفاوت عمده ی این دو سبک در میزان همذات پنداری تماشگر با اشخاص نمایش است و اثر این تفاوت به طور خلاصه درگیری بیشتر عاطفی بیننده در نوع دراماتیک و بیشتر عقلانی در گونه ی روایی است .

روش برشت برای کاهش همذات پنداری، فاصله گذاری است. فاصله گذاری در داستان نویسی به روش هایی چند که عمده ترین آنها قطع جریان داستان با حضور متناوب شخص نویسنده است ایجاد می شود. در نمایش نامه ،آگاهی دادن متناوب به تماشاچی که در حال تماشای نمایش است یکی از این روش هاست که از جمله با حضور فرمانده ی اردوگاه به عنوان ناظر یا کارگردان نمایش در انسان اسب انجام یافته است.

انسان اسب اثری قوی و به یادماندنی است که طراحی کارآمد صحنه، طراحی لباس، گریم و نورپردازی از جمله نقات قوت آن است. استفاده ی خلاقانه از دو محفظه ی شیشه ای برای اجرای برخی صحنه ها از جمله گور های دسته جمعی در شروع اجرا و اتاق های گاز در پایان آن، یکی از تاثیر گذارترین عناصر نمایش است.
در عالی بودن این‌نمایش و اجرا و اون صحنه های سورئالی که کاملا بوی مرگ می داد و دقیقا حس اردوگاه اجباری نازی ها رو داشت ... شکی نیست ... تنها قسمتش که اعصابم رو به هم ریخته بود این بود که نمی تونستم واضح بشنوم ... من ردیف ۱۲ بودم و متاسفانه به خاطر حالت بمی و نامقهوم بودن صدا خیلی از دیالوگ ها رو نمی تونستم متوجه بشم ... حتی از خانمی که کنار دستم نشسته بود پرسیدم که مطمئن بشم مشکل از گوش خودم نباشه احیانا! ایشون هم تایید کردن ... خلاصه اگر گوش هر دو تامون از قضا دچار گرفتگی نبوده باشه ... یه مشکلی در ارتباط با پخش صدا وجود داشت که ای کاش اینطور نبود و به وضوح می شنیدم.
۰۵ آبان ۱۴۰۲
sonia gh
در عالی بودن این‌نمایش و اجرا و اون صحنه های سورئالی که کاملا بوی مرگ می داد و دقیقا حس اردوگاه اجباری نازی ها رو داشت ... شکی نیست ... تنها قسمتش که اعصابم رو به هم ریخته بود این بود که نمی ...
این مشکل گنگ بودن دیالوگ‌ها برای ما که ردیف‌های جلوتر بودیم هم وجود داشت.
۰۶ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با تشکر ویژه از آنتوان که روح والتر ازش خرید و سلامت جسمش رو بهش برگردوند خود والتر هم با تبریک هایی که میگفت با ما هم عقیده بود که والتر روح فروخته ولی سرحال خیلی جذاب تر از والتر مریض احواله :)
اسماعیل گرجی از بازی در خانواده مساوات تا حالا با هر نقش جدیدی که بازی میکنه پتانسیل های بیشتری از قدرت بازیگریش نمایش میده و البته که انتخاب های درستش در این موفقیت بی تاثیر نیست ولی برای من هنوز سیزیف جنون آمیزترینه . خیلی امیدوارم به زودی تو سینما هم جای خودشو تثبیت کنه و بدرخشه به شرط اینکه مثل "دینو زمام حدده " تئاتر و طرفداراشو فراموش نکنه
در مورد خانم زارعی یچیزی می خواستم بنویسم که چون شک داشتم از اساس نظرم در چه دسته بندی قرار میگیره از خیرش گذشتم :)
اون لباس عروسکی دوباره منو برد به اجرای "بیرون پشت در" چه خوب که هنوز نگهش داشتند و خوشحالم که ایمان اسکندری عزیز با انتخاب های خوب دوباره با قدرت به تئاتر برگشته.



پ.ن. شبی که ما اجرا دیدیم یه تماشاگر نمای نامحترم هم کنارمون بود که هر چند دقیقه ساعتو با گوشیش چک کرد، شانس خودش در دزدکی عکس و فیلم ... دیدن ادامه ›› گرفتن امتحان کرد، چند دقیقه ای تو گوشیش چرخید و به عنوان تیر آخر در حرکتی که تا قبل از این برای هم نوعان خودش هم قفل بود پاشو از کفشش درآورد و با اعتماد به نفس کامل روی پای دیگش گذاشت و نوازش کرد ... با اون فیگور هر لحظه منتظر بودم یکی درو باز کنه یه قلیونم بده دستش ! واقعا کاری به جز تاسف خوردن براش نمیشد کرد.
سکوت کنیم در مورد تماشاگران یا گریه؟ :(
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
تو تعویض دو صحنه تذکر بدین.
ایکاش من بودم جوری تذکر میدادم تا آخر عمرش یادش بمونه... 👍🏻
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
سیزیف از تکرار نشدنی ترین هاست .... اما این کار هم جنون غیرقابل توصیفی داشت ...
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دنبال مقصر و مسئول هرج و مرج دیشب گشتن که کار عبثیه و طبق معمول اصولا نباید انتظاری از هیچ شخص و گروه و مسئولی داشت فقط محض اطلاع خواستم بدونم گروه محترم آلنده نازنین واکنش خاصی نسبت به اشخاصی که همه سعی که میشد تا به اجرا برسند انجام دادند ولی متاسفانه زورشون به این حجم عوامل بازدارنده نرسید دارند یا چون کارشون سولداوت میشه احتیاجی به این کار نمی بینند.
البته چون دیدم بعضی از گروه هایی اجرایی لطف داشتند و خودشون داخل کامنت ها و نه بصورت رسمی در اطلاع رسانی های سایت عنوان کردند که تماشاگرانی که موفق نشدند به اجرا برسند این امکان دارند که روز دیگری مراجعه کنند، جسارت کردم این پرسش مطرح کردم وگرنه که میدونم اصولا بعد از پرداخت پول بلیط هیچ بنی بشری در قبال هیچ اتفاقی مسئولیتی نداره ...

پ.ن. اینکه نه پاسخگویی آنلاین داشته باشی نه شماره تماس و فقط به درج یک ایمیل برای پشتیبانی بسنده کنی فارغ از هر میزان نقشی که در ایجاد یک آشفته بازار دارید، بیشتر از قبل این مفهوم منتقل می کنه که ما همه تلاشمون می کنیم تا در قسمت شارژ کیف پول مشکلی پیش نیاد، باقیش به خودتون مربوطه ... همیشه بازار انقدر انحصاری نمیمونه که رضایت مخاطب اهمیتی نداشته باشه فکر اون روزها هم باشید اینو کسی داره مینویسه که هشت سال هرروز این سایت چک میکنه و از رشدش کیف کرده ...
خب من کم کم داشتم نگران حالم میشدم که بعد از دو سال فاصله گرفتن از صحنه های نمایش با وجود اجراهای خوبی که بعد از این وقفه طولانی دیدم و البته شوقی که هنوز برای دیدن تئاتر دارم دیگه مثل قبل اون لذتی که باید از تماشای تئاتر نمیبرم که جادوی تئاتر دوباره کار خودشو کرد و مسحورم کرد.
با توجه به محدودیت هایی که در طول هفته دارم، انتخاب های کمی میتونم داشته باشم ناراحت بودم که تو بازه زمانی اجرا موفق به دیدنش نشدم البته این بار بخت با من یار بود که تمدید شد و از دستش ندادم.
با وجود شناخت نسبی که از اکثر عوامل داشتم تقریبا مطمئن بودم با نمایشی طرف هستم که نامیدم نمیکنه ولی حقیقا محرک اصلی انتخابم برای دیدن این تئاتر، توماج دانش بهزادی عزیز بود که از زمان بازیش در نقش "بکمان" تئاتر "بیرون پشت در" اسمش تو ذهنم حک شده بود و بازهم قدرت بازیگریشو به رخ کشید.
بازی ها همه درخشان مخصوصا خانم یلدا عباسی که خیره کننده بودند، طراحی صحنه با وجود سادگی در خدمت کار بود و بنظرم در رساندن مفهوم زمان و مکان موفق بود، فقط امیدوارم با توجه به نوع حرکت بازیگران نکات ایمنی لازم در چیدمان داربست ها لحاظ شده باشه، متن بنظرم انسجام لازم داشت چه در تعریف نقش ها، چه در نوع روایت ها در دو بخش و ارتباط آنها با همدیگر و در آخر نقطه ی گنگی باقی نگذاشت و البته نکته مهم برخلاف چیزی که مرسوم شده سعی مضاعفی به آزار مخاطب برای تشدید نشان دادن تلخی داستان ها نشده بود که برای من ارزشمنده. با آرزوی موفقیت و اجراهای بیشتر از خانم الهام شعبانی و گروه محترمشون، اگر هنوز موفق به دیدن این اجرا نشدید در روزهای باقی مانده از دستش ندید.
اگر اشتباه نکنم آخرین کاری که تو سالن قشقایی دیده بودم "مده آ" شهاب آگاهی تو ... دیدن ادامه ›› تابستان 95 بود که وضعیت صندلی ها و تهویه سالن به مراتب از اون زمان بهتر شده بود و البته حضور تماشگران فهیمی که با رعایت حداکثر سکوت تجربه لذت بخشی برای ما رقم زدند با امید به تماشای اجراهای بیشتر در این سالن تئاترشهر.


پ.ن.1 متوجه دلیل استفاده از واژه انگلیسی خارپشت توسط هاشم نشدم.
پ.ن.2 اسم "بیرون پشت در" آوردم خوبه یادی هم از ایمان اسکندری کنم که دوتا کاری که ازش دیدم جزو لیست ده تای اولمه نمیدونم الان داره چکار میکنه ولی امیدوارم بازهم شاهد نمایش جنونش روی صحنه باشیم.
باور کنید نوشتن کلمه "با اقتباس از فلان" چیزی از ارزش های نویسندگی تون کم که نمیکنه حتی برای احترام به شعور مخاطب اضافه هم میکنه حالا هرطور مایلید ..
.
.
پ.ن. امیدوارم من اشتباه کرده باشم و فقط شباهت اسمی باشه
دوست عزیز شما نمایش رو دیدید ؟
اگه دیده اید پس باید تا الان این کامنت پاک میکردید
اگر ندیده‌اید پس چرا اینقدر سریع قضاوت می‌کنید؟
۰۶ خرداد ۱۴۰۱
بفرمائید اقتباس از چی؟
قطعا اشتباه کردید .
این متن صددرصد ساخته و پرداخته ی ذهن و باور و قلم نویسنده ست... و اگه دیگر نمایشنامه های نویسنده ی اثر رو خونده یا دیده باشید امضای ثابتی در قلم و ادبیات و نگارشش خواهید دید که مختص خودشه
با احترام به شما
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشنامه ملاقات بانوی سالخورده می خوندم گفتم قسمتی از نطق بی نظیر معلم اینجا بنویسم بلکه در این روزها با گولنی های عزیز تجدید خاطره کنیم ..

معلم – مردم گولن! اینه اون عمل تاثر انگیزی که ما انجام دادیم: ما بی عدالتی رو ندیده گرفتیم ! بنده به امکانات مالی و مادی که یک میلیارد پول برای ما فراهم میکنه واقفم. من بدبختی ها و دردهایی رو که از فقر سرچشمه می گیرند ندیده نمی گیرم. ولی با وجود این برای ما صحبت پول مطرح نیست. (ابراز احساسات شدید) زندگی مرفه و آسوده مطرح نیست. بلکه این مطرح است که آیا ما می خواهیم به عدالت یک شکل و مفهوم واقعی بدیم؟ و از این گذشته آیا می خواهیم ایده آل هایی رو که ارزش تمدن غربی ما به اونها بستگی داره واقعا بصورت عمل در بیاوریم ؟ (ابراز احساسات شدید) این آزادی است که به خطر افتاده اگر حس همنوع دوستی جریحه دار بشه، اگه به قانون حمایت از ضعفا بی اعتنایی بشه، به اصول ازدواج اهانت بشه، به دادگاه دروغ گفته بشه، و یک مادر جوان به ورطه ی بدبختی افکنده بشه ! (فریادهای نفرت و انزجار) ما باید به خداوند توکل کنیم و در انجام ایده آل های خودمون به جدیت تمام کوشش کنیم. یک کوشش خونین ! (ابراز احساسات شدید) غنی بودن فقط وقتی معنا و مفهومی داره که انسان از عفو و بخشایش هم غنی بشه. و عفو و بخشایش تنها شامل کسی میشه که گرسنه ی عفو و بخشایش باشه. ای مردم گولن . آیا شما واقعا این گرسنگی را در خودتون حس می کنید؟ منظورم گرسنگی روحانی است نه این گرسنگی حقیر و بی اهمیت جسمانی! این سوالی است که بنام مدیر دبیرستان گولن با صدای بلند از همگی شما دارم. اگر می بینید که دیگر ممکن نیست بتوانید بدی و خباثت را تحمل کنید، اگر می بینید که از همین لحظه به بعد دیگه به هیچ وجه من الوجوه ممکن نیست بتونید در دنیایی از بی عدالتی و حق کشی زندگی کنید، اونوقت می تونید یک میلیارد مرحمتی خانم زاخاناسیان رو قبول کنید و به دنبال اون، شرطی رو انجام بدید که با این مرحمتی ارتباط مستقیم داره ! این بود نکته ای که، گولنی های عزیز، خواستم توجه شما رو به اون جلب کرده باشم. (غریو رعدآسای کف و ابراز احساسات)
شما که وقتی نقشی بازی می کنید خوابش را هم می بینید یا بالعکس خوب بود یک اشاره مختصری هم به شاعر فقید می کردید ..

فکرتان خواب می بیند
بر بستر مغزهای وارفته
خوابش
نوکران پروار را ماند
بر بستر آلوده
باید برانگیزم جُل خونین دلم را
باید بخندم به ریشها
باید عُنُق و وقیح
ریشخند کنم
باید بخندم آنقدر
تا دلم گیرد آرام
بر جان من نه هیچ ... دیدن ادامه ›› تار موی سفید است
نه هیچ مهر پیرانه
من زیبایم
بیست و دو ساله
تندر صدایم
می درد
گوش دنیا
پس می خرامم
ای شما
ظریف الظرفا
که عشق را با کمانچه می خواهید
ای شما
خشن الخُشنا
که عشق را
با طبل و تپانچه می خواهید
سوگند
حتی یک نفرتان
نمی تواند پوستش را
چون من شیار اندازد
تا نماند بر آن
جز
رد در ردِ لب و لب
گوش کنید
در آنجا
در تالار
زنی هست
از انجمن فرشته های آسمان
می گیرد دستمزد
کتان تنش نازک است و برازنده
می بینیدش
ورق می زند لب هایش را
گفتی کدبانویی
کتاب آشپزی
اگر بخواهید
تن هار می کنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر می خواهید
حتی از نرم نرمتر می شوم
مرد
نه

ابری شلوارپوش می شوم

من به گل بازار باور ندارم
چه بسیار فخر فروخته اند به من
مردان و زنان
مردانی
کهنه تر از هر مریضخانه
زنانی
فرسوده تر از هر ضرب المثل .

ابر شلوارپوش ولادیمیر مایوکفسکی
و مترجم بی نظیرش مدیا کاشی‌گر که یادش گرامی
۱۳ بهمن ۱۳۹۸
گالنا عزیز حق با شماست این شعر تاریخ انقضا نداره .
۲۸ بهمن ۱۳۹۸
مایاکوفسکی عزیز
۰۴ اسفند ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در روزهایی که شاهد فتح قله های رفیع خودستایی توسط بعضی از هنرمندان این عرصه هستیم که احتمالا نشسته در جمع دوستان این فرضیه را مطرح می کنند که آیا صرف اعلام نام خود به تنهایی می توان بلیط های نمایش را پیش فروش نمود یا خیر و مجددا احتمالا با گرفتن جواب چرا که نه، فرضیه خود را با حضور حداکثری ما شیفتگان تئاتر با یک تیر و دو نشان - فروش و تبلیغ هم زمان با به راه افتادن بحث های متمادی در تایید یا نکوهش این حرکت مثلا آوانگارد - به اثبات می رسانند.
اما در این هیاهو و فارغ از هر نوع نگاه یا طرز فکری، حمایت نکردن شایسته از هنرمندانی مانند کوروش سلیمانی را اگر ظلم به تئاتر ننامیم، حداقل کم لطفی بزرگی است .. کارگردانی محترم که با همراهی گروه کاربلد و انتخاب متن مناسب، همیشه سعی و تلاشش بر این بوده که نمایشی را به صحنه بیاورد که با مخاطب خود حرف داشته باشد و نمایانگر مسئله های انسانی و اجتماعی باشد که انسان امروزی با انها دست به گریبان است.
پ.ن. کسانی که حتی یک نمایش از کوروش سلیمانی را به تماشا نشسته اند به طور حتم با من هم نظرند که احترام به مخاطب بارز ترین وجه در نمایش هایش است .. از کامل بودن اطلاعات برگه نمایش و ارائه تخفیف روی بلیط گرفته تا احترام و ارزشی که با حضور خود در هنگام ورود و خروج تماشاگر به سالن و جواب دادن به نظرات به مخاطب می گذارد .. به طور خاص در روزهایی که به خاطر قطعی اینترنت امکان تبلیغ در شبکه های مجازی وجود نداشت شاهد این بودیم که متواضعانه از هیچ تلاشی برای دعوت به تماشای تئاتر دریغ نکرد، دیشب در پایان نمایش خستگی به وضوح از صدایش مشخص بود و صحبت خودش را با دعوت به نوشتن و معرفی این نمایش با بغض تمام کرد .. ما به عنوان مخاطبین تئاتر اگر از این گله مندیم که بی فرهنگی در تئاتر ما در حال رواج است و با ورود سلبریتی ها به این وادی شاهد گرانی روزافزون بلیط و تبدیل شدن این هنر به صنعت و تجارت هستیم .. اگر باهم یک نظریم که با ادامه این روند به زودی مخاطبان واقعی تئاتر از این هنر محروم خواهند شد این رو بدونیم که ما چه دوست داشته باشیم چه نه تئاتر تجاری مسیر خودش رو ادامه میده همچنان که اسپیناس پالاس ها به سولد اوت شدن ادامه خواهند داد ولی فقط با حمایت هرچه بیشتر ما از هنرمندانی از این دست که شعله کم جان بدنه این تئاتر روشن باقی خواهد ماند.

جناب موسوی کیانی
همه ی عزیزانی که نام بردید از بزرگان تئاتر ما و برای هر شخص دنبال کننده تئاتر تا حدودی معیار و میزان مناسبی جهت انتخاب نمایش هستند ولی بنا به سابقه حضور هیچکدام از این عزیزان تضمین گر فروش یک اثر نمایشی نیست همانطور که اشاره شد منظور از "ورود سلبریتی" در نوشتار بالا ورود هنرمندانی است که به واسطه حضور در سینما شناخته شده اند و با ورود به تئاتر تماشاچی مختص به خود را به سالن های نمایش روانه می کنند البته که این به خودی خود ایرادی ندارد به شرط انکه بدنه تئاتر از قبیل نمایش هایی که نام بردید در این بین اسیب نبیند و از حمایت های لازم برخوردار گردد.
اینکه سلیقه مخاطب چیست و این سلیقه چطور شکل می گیرد موضوع دیگریست.
۱۷ آذر ۱۳۹۸
کوروش جان سلیمانی سپاس از لطف و هنری که بی منت به ما هدیه می دهید انتظار ما هم از شما چیزی جز این نیست که خستگی از تن دور کنید و همچنان با قدرت به مسیر خود ادامه دهید. به امید دیدار مجدد
۱۸ آذر ۱۳۹۸
حتما همینطور است و از بیاناتتان استفاده می کنم .
۱۸ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"ما پیام آور حقیقتی بودیم، که توی دهانمان به دروغ تبدیل شد. برای شما آزادی آوردیم ولی در دستان ما به تازیانه تبدیل شد. ما حیات و زندگی آوردیم ولی صدای ما به هر کجا رسید گیاهان لرزیدند و صدای خش خش برگ ها بلند شد" از کتاب ظلمت در نیمروز آرتور کوستلر (که خود پیش از شروع جنگ جهانی دوم مدتی در اردوگاه کار اجباری پیرنه زندانی شد و در کتاب وازدگان خاک از مصائب آن دوران برای ما نوشت)
.
با بغض در دل و اشک در چشم .. ما هم سعی می کنیم بخندیم .. زنده باد تئاتر ..
به خودم گفتم: «بعد از این که تو را به این صورت به تاریکی انداختند، بالاخره به جایی خواهی رسید.» خودم را دلداری می‌دادم و برای این که بتوانم به راهم ادامه بدهم مدام به خودم می‌گفتم: «فکرش را نکن، فردینان، وقتی که همه ی درها به رویت بسته شد، حتماً بامبولی را که همه‌ی این اراذل را می‌ترساند و لابد جایی در انتهای شب مخفی شده پیدا می‌کنی. شاید به همین دلیل باشد که خودشان به آخر شب نمی‌روند!» از کتاب سفر به انتهای شب سلین
با درد حال میکنم و گیر و دار مشت
با دست های زخمی از تیغ توی تشت
با جاده های منقطع از عقده های گشت
با طنز و دابسمش وسط بغض شیش و هشت

می خندم از جنون که چه بر حال ما گذشت

ما مردمان نورس از آب فاضلاب
با تفره رفتگان سوالان بی جواب
خشکیم و برده اند عجولانه ... دیدن ادامه ›› سهم آب
مام وطن که تن بفروشد فقط خراب....

می خندم از جنون که چه بر حال ما گذشت

در پست انتشاری مان قار قارِ هم
عکس از خوراک جوجه مان در کنار هم
هر کس به فکر حقه ی در کار و بار هم
غارت شدیم و هی سرمان توی غار هم

می خندم از جنون که چه بر حال ما گذشت

حرف از ریال له شده زیر دلار بود
حرف از نبود و بودنِ در احتکار بود
حرف از سقوط جامعه زیر فشار بود
یک مشت حرف و چانه ی هرز از شعار بود

می خندم از جنون که چه بر حال ما گذشت

سلول های حبس نفس گوشه های دنج
انبارمان پر از غله و روغن و برنج
شهرم پر از ندار و دلار همیشه چنج...
رسوایی همیشه ی ما بود و طبل و سنج

می خندم از جنون که چه بر حال ما گذشت

ماندن چه فایده که خدا هم نمانده است
اشکی برای گریه ی آدم نمانده است
جز سایه از بلای محرم نمانده است
خوابیده ایم و سیلی محکم نمانده است

می خندم از جنون که چه بر حال ما گذشت

خوردند و برده اند و کسی نیست توی باغ
هر کس که بود کشته شد و کشته شد چراغ
تاریک خانه پر شده از عر عر الاغ
بالای سر خطابه ی یک دسته ی کلاغ

می خندم از جنون که چه بر حال ما گذشت

در چاله ایم و قافله از چال ما گذشت
خود کرده ایم و فرصت اقبال ما گذشت
سی سال رفت و قابله ی لال ما گذشت
در جنگ و قحط و واهمه سی سال ما گذشت

می خندم از جنون که چه بر حال ما گذشت

#غزل_بارانی
۲۷ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خب گویا دیدار سالی یک بار ما در پاییز با مستقل ناگزیره .. فقط امیدوارم شیرینی اجرای دوبارش بعد از پنج سال با دغدغه همیشگی مون که این روزا باز بحثش داغِ تلخ نشه !
یاد شما باقیست آقای بنیامین ..

تا مدت ها پس از تماشای فرشته تاریخ محمد رضایی راد ذهنم درگیر والتر بنیامین و آنچه بر او گذشت در رشته کوه های پیرنه بود تا چندی قبل که مطلبی در مورد کتاب ظلمت در نیمروز اثر ارتور کستلر خواندم. کتابی که بی شک در جای خود خواندنی است و به نقد نظام کمونیستی و تصفیه های درون حزبی فرمایشی در دوران استالین می پردازد. در وهله ی نخست انچه نظر من را به خود بیشتر از کتاب جلب کرد بخشی از زندگی پرفراز و نشیب نویسنده بود در آغاز جنگ جهانی دوم که به عنوان بیگانه نامطلوب در فرانسه بازداشت و مدتی در اردوگاه های کار اجباری ورنه واقع در پیرنه زندانی شده بود. با توجه به نزدیکی زمان و مکان دستگیری کستلر و بنیامین مشتاق شدم بدانم که ایا این دو در آن محل با هم روبرو گشته اند یا خیر ،این اشتیاق وقتی بیشتر شد که جایی خواندم کستلر در حال فرار از اروپا، با گرفتن برخی از قرص های مورفین بنیامین اقدام به خودکشی کرد، اما زنده ماند و در ادامه به کتاب وازدگان خاک کستلر برخوردم که اتو بیوگرافی از زندگی وی در فاصله ی زمانی 1939 تا 1940 و شرح حال سرگشتگی اش به عنوان یک خارجی در بحبوحه ی اشغال فرانسه بدست آلمان نازی بود، کستلر کتاب خود را به دوستان و همکارن تبعیدی‌اش از آلمان که پس از شکست فرانسه دست به خودکشی زدند نظیر والتر بنیامین، کارل انیشتین و... تقدیم کرده بود. کتاب را که آکنده از درد و رنج ناشی از جنگ و اسارت است خواندم و در واپسین صفحات آن به جواب خود رسیدم:

"والتر بنجامین نویسنده و منتقد. همسایه‌ی من در خانه شماره 10 خیابان دومبال در پاریس و چهارمین پای پوکر روزهای شنبه‌ی ما و یکی از باورنکردنی‌ترین ... دیدن ادامه ›› و بذله گوترین شخصیت‌هایی که در عمرم شناخته‌ام. آخرین بار او را در پاریس و روز قبل از سفرم ... ملاقات کردم. از من پرسیده بود:«اگر گرفتار شدید چیزی همراه دارید که خودتان را خلاص کنید؟» در تمام آن دوران همه‌ی ما نظیر توطئه‌گرها در داستان های ترسناک ارزان‌قیمت «چیزی» در جیب خود داشتیم ولی واقعیت از این هم وحشتناک‌تر بود. من چیزی نداشتم و او شصت و دو قرص خواب‌آوری را که داشت با من تقسیم کرد. والتر این قرص‌ها را با تردید به من داد زیرا نمی‌دانست که آیا سی و دو قرصی که برایش باقی می‌ماند کفایت می‌کند یا نه. بله کفایت می‌کرد. یک هفته بعد از عزیمت من از مارسی، از طریق پیرنه رهسپار اسپانیا شد – مردی پنجاه ساله با بیماری قلبی. در پورت‌بو نگهبانان غیرنظامی بازداشتش کردند. به او گفته شد که صبح روز بعد او را به فرانسه بازخواهند گرداند. وقتی برای انتقالش رفتند او را مرده یافتند. "



پ.ن1. آرتور کستلر در سال 1905 در بوداپست مجارستان و در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. به نقاط مختلف دنیا سفر و زندگی کرد، در اتریش درس خواند، در آلمان عضو حزب کمونیست شد، در اسپانیا همراه با جمهوری خواهان جنگید و توسط فرانکو به مرگ محکوم شد، در فرانسه از مخالفان سرسخت استالینیسم شد و در جنگ دوم جهانی در ارتش بریتانیا حضور یافت. پس از جنگ در ژاپن و هند و اسرائیل و آمریکا زندگی کرد و تبعه انگلیس شد و همانجا هم در 77 سالگی به همراه همسرش و به پیروی از هدف انجمن اگزیت که عضو آن بود با شلیک گلوله به زندگی پرماجرای خود پایان داد زیرا به موجب آئین این انجمن هرکسی حق دارد هر وقت لازم بداند آبرومندانه از این جهان برود.

پ.ن2. عنوان کتاب وازدگان خاک برگرفته از اطلاعیه منتشر شده توسط پلیس فرانسه است: جماعت خارجی‌ها که در دو روز اخیر به وسیله‌ی پلیس هوشیار ما بازداشت شده‌اند سمبل خطرناک‌ترین عناصر تبه‌کار پاریس بوده‌اند. وازدگان واقعی خاک !
نویسنده: "همین چند سال پیش بود که ما را شهیدان توحش فاشیستی، پیش‌آهنگان نبرد برای تمدن، مدافعان آزادی و چه چیزهای دیگری نامیده بودند. روزنامه‌ها و دولتمردان غرب در مورد ما سر و صدا و اعتراض کرده بودند، شاید به خاطر این‌که ندای وجدان خود را خاموش کنند و حالا ما شده بودیم وازدگان خاک."

پ.ن3.. اردوگاه ورنه یک اردوگاه کار اجباری در آریژ ، در نزدیکی پامیرس و در رشته کوه های پیرنه فرانسه بود. با شروع جنگ جهانی دوم از سال 1940 ، دولت ویشی از آن برای زندانی کردن زندانیانی که برای دولت مظنون یا خطرناک بودند، استفاده کرد. از سال 1942 تا ژوئن 1944 ، این اردوگاه برای خانواده های یهودی منتظر اعزام به اردوگاه های دیگر استفاده شد. آخرین حمل و نقل از اردوگاه در ژوئن سال 1944 زندانیان را به اردوگاه کار اجباری داچائو برد.
پس از شکست در جنگ داخلی اسپانیا در اوایل ۱۹۳۹ تقریباً نیم میلیون جمهوری خواه اسپانیایی از ترس زندانی شدن یا اعدام به فرانسه فرار کردند. این پناهندگان در شمال رشته کوه پیرنه در اردوگاه‌هایی مانند اردوگاه گور و اردوگاه ورنه نگهداری می‌شدند. گرچه بیش از نیمی از این افراد هنگامی که پتن در سال ۱۹۴۰ برپایی رژیم ویشی را اعلام کرد به اسپانیا یا جاهای دیگر بازگردانده شدند، ولی ۱۲۰۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰۰ تن از آنان باقی ماندند و زندانی سیاسی شدند و به گروه کارگران خارجی برده شده و از آنان به‌عنوان کارگر برده بهره‌برداری می‌شد. در هنگام جنگ جهانی، بیگانگان نامطلوب، روشنفکران ضد فاشیست و اعضای کمیته های بین المللی تحت شرایط وحشتناکی در ورنه زندانی شدند. (توسط آرتور کوستلر که خود در آنجا کار می کرد در کتاب وازدگان خاک توصیف شده است.) در سال 1940، این اردوگاه جهت سرکوبی تمام خارجیانی که برای نظم عمومی مظنون یا خطرناک محسوب می شدند، استفاده شد. از سال 1942 به عنوان اردوگاه ترانزیت برای یهودیان دستگیر شده در منطقه نیز به کار گرفته شد. در ژوئن سال 1944 ، آخرین زندانیان تخلیه و در "قطار ارواح" به داچائو تبعید شدند. در کل حدود 40،000 نفر از 58 ملیت در این اردوگاه به کار اجباری مشغول بودند - عمدتا مرد ، زن و کودک.
این اردوگاه دیگر وجود ندارد اما ایستگاه پیشین آن هنوز در امتداد بزرگراهی در شمال پامیرس پابرجاست. یک واگن قطار مشابه با واگنی که در آن زندانیان به اردوگاه های مرگ اعزام شده اند، روی مسیر واقع شده است. یک پلاک درون واگن نام 45 کودک یهودی ، 2 تا 17 ساله را که در 1 سپتامبر 1942 از ورنه به آشویتس منتقل شدند ، ذکر کرده است. در دهکده مجاور ورنه موزه ای درباره اردوگاه و این دوره هولناک در تاریخ آریژ قرار دارد.
محمد شمالی (mshomali)
درباره نمایش سیزیف i
از فیلم Hitch :"زندگی تعداد نفس هایی که می کشی نیست، زندگی لحظه هاییه که نفس، تو سینه ت حبس می شه!" بازم زندگی کردیم تو تئاترتون، دست مریزاد نقطه
من ده-دوازده بار اون گزینه دوست‌دارم رو فشردم ولی متاسفانه فقط یکی می‌ندازه.
۱۴ آبان ۱۳۹۷
زندگی در تئاتر
۱۴ آبان ۱۳۹۷
بی نظیر
۱۵ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمد شمالی (mshomali)
درباره نمایش حریق i
من واقعا ناراحت میشم وقتی می بینم نمایشی پتانسیل و ارزش دیده شدن داره ولی اونطور که باید مورد استقبال قرار نمی گیره، البته که برای این مورد خاص، شاید اجرا تو سالن ناظرزاده بعد از باران و سایه قدم نسبتاً بزرگی بود و بهتر بود اگر تو قیمت گذاری بلیط تامل بیشتری میشد. من هنوز نمایش حریق ندیدم ولی با توجه به دو کار قبلی که از کارگردان محترم سرکار خانم فروزند و گروه خوبشون دیدم، می تونم به همگی دوستان تضمین بدم اگر خیلی سخت پسند نیستید و علاقه مند به موضوعات اجتماعی ناراضی از سالن خارج نمی شید. یه پیشنهاد دوستانه هم به گروه محترم اجرایی دارم که اگر از من می شنوید و براتون مقدوره تخفیفات گروهی و وفاداری به صورت حداکثر انتخاب ممکن (نه فقط به شکل فعلی برای چند نمایش مشخص شده و به تعداد محدود) برای تمام کاربران فعال کنید قول میدم اتفاق خوبی بیوفته :)
طی صحبتی که با تعدادی از کاربران داشتم فکر میکنم تخفیفات گروهی و وفاداری دیگه دوستان رو راضی نمیکنه و اکثرا خواهان تخفیفات کلی در قیمت بلیط هستند که معمولا خارج از توان گروه محترم اجرایی است.
۱۳ آبان ۱۳۹۷
@ماهرو روستمی: و جالب اینجاست که یه نمایشی مثل شیروانی داغ هنوز اجراهاش شروع نشده برای شنبه یک اجرای ویژه ساعت 18:30 میذاره! و به عبارتی ما هیچ ما نگاه!
۱۳ آبان ۱۳۹۷
زمان نمایش نامناسبه ....
۱۴ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از دیوار که بری پایین فقط از اسم نمایش ها میشه یه باغ وحش کامل درآورد ! :)
#شوخی
چه جالب
دل سگ ،. شکار گرگ ، موش + گربه ، گوریل ...
۱۱ مهر ۱۳۹۷
مهدی جان , کلا این ها هم جا افتادن از لیست .. "دلفین ها " .. " فیل " در تاریکی .. مرگ و " پنگوئن" و . ! :))
۱۱ مهر ۱۳۹۷
درود بر شما marillion
کاملا حق با شماست دوست عزیز
ارادتمندم
۱۱ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما پادشاه را کشتیم؛
سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم
حالا تنها چیزی که گیرمان آمده،
یک پادشاه جدید بدتر است
آن زمان برای آزادی میجنگیدیم،
ولی الان برای نان !

#ویکتور_هوگو
این جملات برای نمایش. ماراساد هست؟؟
۲۶ اسفند ۱۳۹۶
خیر شعری است از ویکتور هوگو
۲۸ اسفند ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هرچقدر بلیط فروشی سال گذشته جشنواره فیلم فجر اسفناک، مایوس کننده، عذاب آور و فاجعه بود امسال به تمیز ترین شکل ممکن توسط سایت سینماتیکت انجام شد اول تبریک میگم به گردانندگان این سایت محترم، دوم به مسئولین تصمیم گیرنده جشنواره که با این انتخاب به شعور مخاطبین جشنواره که همون مردم باشند نهایت احترام گذاشتند.
سایت سر وقت باز شد تمام مراحل انتخاب سینما، سری فیلم ها، پرداخت و نهایتا انتخاب صندلی در کسری از دقیقه انجام شد. تنها مشکلی که برای شخص من پیش امد انتخاب صندلی بود که یکی از صندلی های انتخابیم بعد از انتخاب من فروخته شده نشون داده میشد (بدلیل انتخاب همزمان افراد ممکنه پیش بیاد) و مجبور به انتخاب دو صندلی تکی در دو جای متفاوت شدم که پس از مدتی همون صندلی انتخاب شده اول مجددا خالی نمایش داده شد که اونم با دوبار تماس گرفتن محترمانه برام اصلاح کردند. بعض تیوال نباشه واقعا کارشونو به نحو احسنت انجام دادند، لذت بردم.
فقط ای کاش ستاد جشنواره مثل سالیان پیش همون یکی دو ردیف آخر رو از گردونه فروش اینترنتی خارج می‌کرد. امسال اکثر سالن‌ها "نیمه" عقب‌ترشون قابلیت انتخاب صندلی "برای عموم" نداشت. به عنوان تماشاگر چندین ساله جشنواره از دو هفته قبل بلیت می‌گیری و می‌ری ردیف‌های جلو می‌شینی در حالیکه تماشاگر گذری پفیلا به دست یه ربع قبل از شروع سانس می‌ره و بلیت صندلی وسط مثلا ردیف سوم رو می‌گیره!
ولی جای شکرش باقیه که از کابوس پارسال سینوگرام جستیم.
۳۰ دی ۱۳۹۶
دانش جان گراند سینما سن مرتفعی نداره ولی با این حال فشار رو گردن هست تا آخر سانس
۳۰ دی ۱۳۹۶
حق با شماست...اما درکنارش لذت غرق شدن در تصویر رو هم داره
۰۱ بهمن ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید