عاشقم،
اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش
پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده
... دیدن ادامه ››
به آهی
بنشستیم،
تو در قـلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیـست؟
از آن پنجره ی باز؟
از آن لحظه ی آغاز؟
از آن چشمِ گنه کار؟
از آن لحظه ی دیدار؟
کاش می شد
گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب،
تو را تنگ در آغوش بگیرم...
رحمان نصر اصفهانی