در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مژگان جایز | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 15:39:15
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من اجرای پنجشنبه شب رو دیدم.
کاش در توضیحات نمایش به جای خلاصه نمادین و گُنگ، واضح می نوشتند که تماشاگران محترم قبل از نمایش تاریخ سقوط اصفهان ... دیدن ادامه ›› و صفویه رو بخونند (پیشنهاد خودم سقوط اصفهان اثر کروسینسکی هست که سید جواد طباطبایی خلاصه بسیار شیوا و جذابی از اون رو منتشر کرده). برای من یکی از بهترین نمایش های تاریخی بود که دیدم.
متن رو بسیار بسیار دوست داشتم (از آقای عارفی قبلا آلنده نازنین رو دیده بودم که خیلی سردرنیاوردم). برعکس همیشه که حوصله ام سر نمایش های تاریخی سر میره، بیان و بازی بازیگران، دکور، طراحی لباس (عالی بود. حتی اگر اسم شاه سلطان حسین آورده نمی شد از لباس و کلاه منجم می شد فهمید چه دوره ایه)، نحوه روایت و چیدمان رخدادها و فضای نمادینی که در یک دایره ایجاد کرده بودند (زندان خیال که در اون هم زندانی هستیم هم زندانبان) بسیار برام جالب بود. طنز نمایش از نظر من خیلی به جا بود و وقتی می خندیدم احساس جلفی و سبکی نداشتم.
این برداشت شخصی من هست و ممکنه با مفهومی که مد نظر گروه نمایش بوده لزوما همخوانی نداشته باشه: اصفهان صفوی سقوط کرد چون دربار در خیال و خرافه به سر می برد و به جای خردورزی تحت سیطره منجمان و فالگیران بود. پایان نمایش فقط یکی از شخصیت ها، کسی که زبانش بریده شده و صدایی نداره، پاش رو از این دایره توهم و خیال و نشئگی بیرون گذاشت، به دنیای واقعی، یا به دنبال منجم به سبزآباد؟ این سوالیه که فکر من رو بعد از دیدن نمایش مشغول کرد.
۱۵ نفر این را خواندند
PGH و بابک این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش با ۳۵ دقیقه تاخیر شروع شد که قابل توجیه نیست.
من نمایش رو،‌ بازی ها رو و دکور رو دوست داشتم. دکور و موسیقی همون اول نمایش حس و حالی رو که باید ایجاد می کنن. بعضی شخصیت ها مثل همسر محمود عمق نداشتن و تا آدم می اومد بفهمه می رفتن، ولی در کل قصه رو هم دوست داشتم. چقدر شوخی ها علیرغم بی ادبانه بودن خوب بودن و همه چیز با همه چیز هماهنگ بود. شعار نمی دادن، مظلوم نمایی نمی کردن، اغراق نداشت. یه قصه به اندازه که می شینی نگاهش می کنی، می فهمیش، هر جا خودت تشخیص بدی می خندی و هر جا خودت تشخیص بدی غمگین میشی. احتمالا اگر با همین بازیگرها تکرار بشه بار دوم هم برم ببینم
فاجعست واقعا نزدیک چهل دقیقه تاخیر!! آخه چقدر بی توجهی نسبت به مخاطبی که تو این شرایط سخت از هر لحاظ داره حمایت میکنه.
به هرکسم که اعتراض میکنی میگه دست ما نیست، حالا دیگه من رورانس واینسادم ببینم یک عذرخواهی ساده میکنن از این همه آدم که چهل دیقه علافشون کردن یا خیر.
۰۶ شهریور
Rezajm
فاجعست واقعا نزدیک چهل دقیقه تاخیر!! آخه چقدر بی توجهی نسبت به مخاطبی که تو این شرایط سخت از هر لحاظ داره حمایت میکنه. به هرکسم که اعتراض میکنی میگه دست ما نیست، حالا دیگه من رورانس واینسادم ...
سلام
بسیار ممنونیم که وقت گذاشتید و به تماشای نمایش ما نشستید . خیلی خرسندیم که نمایش رو دوست داشتید متاسفانه امشب به دلیل نقص فنی پیش آمده اجرا با تأخیر شروع شد . از طرف نمایندگی از این نمایش از شما و همه عزیزان عذر خواهی می کنم . و امیدوارم دوباره به تماشای نمایش ما بنشینید 🙏🏻
۰۶ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به گروه نمایش و تلاشی که کاملا مشخص بود در همه بخش های نمایش، در جمع مطابق سلیقه من نبود. متن رو دوست داشتم و من هم مثل بسیاری دیگر از تماشاگران به خاطر متن آقای مساوات نمایش رو دیدم. اما مسئله ای که من با این نمایش های سبک تاریخی دارم (مثلا در مورد نمایش پرده خانه بیضایی که خانم گلاب آدینه دو سال پیش کارگردانی کردند و موارد دیگر هم) اینه که متن بسیار فاخر نوشته میشه، اما موقع اجرا انگار در دیالوگ های بازیگران و بازی اونها، متن کلا گم میشه.

نحوه بیان این متون در این نمایش ها برای من به گونه ای به نظر میرسه که خیلی وقت ها باید دنبال کلام بازیگر بدوم، مخصوصا زمانی که انگار تعمدا سریع هم اجرا میشه، انگار این عجله با ذات متون فاخر در تضاده. می خوام بگم روانی گفتار و کلام خیلی مهمه. ما عادت داریم متون فاخر و تاریخی رو بخونیم، به نظرم برای به صحنه آوردن اونها باید روشی باشه که بتونه جذابیتشون رو به صحنه هم منتقل کنه.

با این وجود دیدنش رو به خاطر تلاش گروه نمایش و به احترام آقای مساوات به همه توصیه می کنم.
نمایش رو هفته قبل به دعوت دوست عزیزی دیدم که اگر همراهی و دوستی او نبود شب تلخی می شد.
حیرت زده ام که چطور میشه نمایشنامه ای از مارتین مک دونا (نویسنده و کارگردان فیلم ارواح اینیشرین- که وای بر من که بعد از دیدن اون فیلم به دیدن این نمایش اومدم- و ملکه زیبایی لینن) رو تبدیل به چیزی کرد که دیدم. برای من جنسیت زدگی («زنان خنگ جذابند»، «مردان نباید گریه کنند» و ...) و شوخی های جنسی به شدت توی ذوق می زد. به قدری بازی ها و دیالوگ ها حول محور همین موارد بود که اصل ماجرا - جستجوی ادیسه وار به دنبال عضوی قطع شده از پیکره خود - کاملا در حاشیه قرار می گرفت. چرا خب؟ موضوعی با این غرابت، طنز سیاه مارتین مک دونا که میخکوب کننده‌اس، و و بازیگرانی که من حداقل برای بعضیهاشون احترام قائلم، هنوز نمی تونم هضم کنم که چطور بروندادش میشه همچین چیزی.
و بعد این سالن های شهرزاد. واقعا میشه که تماشاچی وسط نمایش بلند شه بره بیرون و یه ربع بعد دوباره برگرده؟ اونم ردیف اول؟ همینجوری تماشاگر می رفت و می اومد. به نظرم پیام مجموعه شهرزاد بسیار واضحه: اگر مخاطب نمایش درست و حسابی هستید و صرفا برای خنده و سرگرمی و عکس اینستاگرام نمی خواین نمایش ببینید، شهرزاد تشریف نیارید.
چقدر این نظر رادوست داشتم ❤️
آیا زنان خنگ در واقعیت جامعه جذاب نیستند؟ هستند! چرا وقتی واقعیت تلخی را در قالب طنز میبینیم برایمان قابل درک نیست و بلافاصله به «جنسیت مان» بر میخورد؟!
۱۸ مرداد
Maryam Mohebi
آیا زنان خنگ در واقعیت جامعه جذاب نیستند؟ هستند! چرا وقتی واقعیت تلخی را در قالب طنز میبینیم برایمان قابل درک نیست و بلافاصله به «جنسیت مان» بر میخورد؟!
مریم عزیز، من با گزاره اولت مخالف نیستم، اما در واقعیت جامعه در عرض یک ماه اول سال جاری بیست و سه زن توسط اقوام مرد درجه یک خود به قتل رسیده اند (صحت آمار رو می تونید در خبرگزاری های رسمی چک کنید). آیا معناش اینه که باید به این واقعیت جاری در جامعه تن داد و دیگه بهش اعتراض نکرد و حساس نبود؟ اساسا شکل گیری اصطلاح «شوخی های جنسیتی» و «کلیشه های جنسیتی» در گفتمان اجتماعی معاصر و اشاره امثال من بهشون برای اینه که میزان حساسیت جامعه رو نسبت به اونها بالا ببریم و بتونیم به تدریج ذهنیتی رو که وجود داره کمرنگ تر و اگر بشه اصلاح و حذف کنیم. این شوخی ها باعث نمیشه به جنسیت من بربخوره، ولی قطعا بهشون اعتراض می کنم و در حد وسعم تلاش می کنم جامعه رو نسبت بهشون حساس بکنم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش خوب. کنسرت زانوها عااااالی. سالن افتضاح
وسط نمایش متوجه شدم پشتی صندلیم به عقب شکسته و لم دادم روی پای کسی که روی صندلی عقبیم نشسته بود. ... دیدن ادامه ›› تا آخر نمایش مجبور شدم به جلو خم بشم. این دومین باره که در عمارت ارغوان اعصابم سر نمایش به خاطر وضعیت بد سالن ها و امکانات به هدر میره.
اینم بگم که من فکر می کردم تمام طول نمایش قراره سکوت باشه و بازیگرها در سکوت فقط حرکت داشته باشند، که اشتباه می کردم.
ممنون از نظرات خوب شما که باعث دلگرمی ما میشه بله درست میفرمایید متاسفانه امکانات سالن ها هر روز ضعیف تر از قبل میشه و هیچ مرجعی نسبت به این موضوع اقدامی نمیکنه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به تلاش های گروه نمایش، مطابق سلیقه من نبود. یاسمینا رضا به نظرم به اندازه کافی موقعیت های متناقض جدی خنده دار در نمایشنامه هاش داره. ... دیدن ادامه ›› هم توی این نمایش هم خدای کشتار و سایر نمایش های دیگرش که در ایران روی صحنه دیدم یه تلاش اضافی برای خنده بیشتر دیدم که اینجا، به جز در صحنه زیتون خوردن، بقیه موارد به دلم ننشست.
چقدر این نمایش زنانه به نظرم رسید.

عنوان اصلی نمایشنامه بلبر، »نوار کاست» هست که به فارسی هم ترجمه شده ولی در بازار کتاب فعلا پیدا نمیشه. ... دیدن ادامه ›› تغییر اسم نمایش در فارسی به نظرم حرکت هوشمندانه ای بود. جالبه که ایسنا خبری رو گذاشته با این عنوان که این نمایش با محوریت جنبش می تو ساخته شده، چیزی که ابتدای نمایش هم من به اشتباه فکر می کردم قراره به همین سمت بره، ولی به طرز عجیبی کاملا برعکسش از آب دراومد.

نمایش به نظرم هم خیلی ساختار دقیقی داشت و هم بسیار زنانه بود، چون شالوده قصه بر پایه این بود که دو مرد ماجرا، هر دو به جای اعتبار دادن به حس و خواسته و نیت زن در اتفاقی که براش افتاده بود، تلاش می‌کردند به زاویه دید و حس خودشون اعتبار بدن (بهش می گن دیولیدیت کردن حس بقیه ای که در ماجرایی مستقیما تحت تاثیر قرار گرفتند و ما حاضر نیستیم حس اونها رو به رسمیت بشناسیم). اونجایی که زن می گه «اگه به من تجاوز شده بود حتما خودم می فهمیدم» به وضوح انعکاسی از اینه که انگار حتی اعتباری برای حس و دریافت زن از رخداد قائل نیستیم؛ انگار همیشه بقیه بهتر از خود اون زن می فهمن چی شده و چه حسی باید داشته باشه.

از طرف دیگه اینکه شخصیت زن ماجرا مسئولانه رخدادی رو که با خواست خودش رقم زده می پذیره و چون عشقش پس زده شده در نقش قربانی سواستفاده جنسی فرو نمیره، با اینکه شانس و موقعیتش رو هم داره، باز هم به من این حس رو میده که چقدر این نمایشنامه هوشمندانه قدرت انتخاب و مسئولیت رو در زن ماجرا به خوبی نشون میده.

از اون طرف دو تا مردی که یکیشون خودشیفته افراطیه و یکی دیگه‌شون خودکم‌بین افراطی. و هر دوی اینها نوع ارتباطی که با زن در گذشته برقرار کردند و اکنون می‌کنند، بر مبنای حفره‌های درونی و در راستای برطرف کردن نیازهای ایگوی ارضانشده خودشونه. مردانی که زن و روایتش رو نه درست می‌شناسن، نه به رسمیت می‌شناسن و نه تلاش می کنند که بشناسند، ولی ادعای کمک کردن و عذرخواهی دارند و از موقعیت بالا به زنی نگاه می‌کنند که مدت‌هاست ماجرا رو پذیرفته و از هر دوی اونها عبور کرده.

خیلی خیلی خیلی زیاد روایت نمایش رو دوست داشتم و خوشحالم که درگیر انگاره های پیچیده جنبش می تو نشد و زاویه دیگری رو نشون داد.
آخرین روز نمایش رو دیدم و تا امروز وقت نشد بنویسم. امیدوارم در سالن دیگری مجدد اجرا بشه چون دوست داشتم بعضی دوستانم هم ببینند.

ایده دکور ... دیدن ادامه ›› رو دوست داشتم، دیوار چهارمی که بین مخاطب و صحنه با کرکره ایجاد شده بود انگار یه جوری ضرب ماجرایی رو که روی صحنه در جریان بود می گرفت و این حس رو می داد که ما شاهد زندگی خصوصی آدم ها از بیرون هستیم. شخصیت پدر نمایش دقیقا شبیه واقعیتی بود که توی جامعه هم گاهی بهش برمی خوریم: مردان خانواده با ظاهر جذاب، اما درون رشدنیافته و تربیت نشده. آدم هایی که به همه چیز اعتراض دارند، اما خودشون بخشی از سیستم معیوب هستند و ته ماجرا هم بعد از همه گندهایی که زدند چمدونشون رو می بندند و میرن. والدینی که صلاحیت والد بودن ندارند. یک بار بپذیریم که حق با نسل ما نیست و بعضی جاها خراب کردیم.

به خاطر شغلم این رو هم می تونستم حس کنم که دختر چقدر شبیه واقعیته: نسلی که خیلی دوستشون دارم چون مثل برخلاف خیلی از آدم های نسل من سعی ندارند فرشته های ریاکار باشند، و برعکس شیاطین صادقی هستند که اگر بلد باشیم میشه باهاشون ارتباط درستی برقرار کرد، اما اکثر مواقع متاسفانه بلد نیستیم.

از آقای جمالی قبلا نمایش ارور 404 رو دیده بودم، ولی این کار رو در همکاری با خانم رنجبر خیلی بیشتر دوست داشتم.
یکی دو ماهی کلا نمایش ندیدم. به نظر می رسه چیز خاصی رو از دست ندادم. همچنان نمایش ها چنگی به دل نمی زنه. آخرین نمایش های درست و حسابی که رفتم مثلث و هیدن بودن که هی تمدید میشن. نمایش ها اکثرا توی سالن هایی که حاضر نیستم برم: شهرزاد، بلک باکس باغ کتاب و بقیه جاهایی که بیشتر شبیه نایت کلاب های فرهنگی-هنری هستند که نوع رفتار مسئولینشون هم با مخاطبین مطابق مشتری های نایت کلاب هاست. تنها سنگر باقی مونده برای ماها کافه کتاب های دنجی شده که هنوز لشکر ابتذال و خودنمایی و بی محتوایی و سطحی نگری و لذت جوی لحظه ای و بی عمق و بی سواد فتحش نکردند
چقدر مود نوشتید و چقدر روزبه روز این فرهنگ نایت کلابی داره چیره میشه به سالن‌های تئاتر...
۱۵ خرداد
H.M.kiani2
یکسری کار خوب اومده.. نکبت آرت بورش و خون زنبور مدرسه تربیت
سلام دوباره. نکبت، آرت و مدرسه تربیت رو دیدم. اولی و آخری رو دوست داشتم و وسطی متوسط. باز هم ممنون برای پیشنهاد
مژگان جایز
سلام دوباره. نکبت، آرت و مدرسه تربیت رو دیدم. اولی و آخری رو دوست داشتم و وسطی متوسط. باز هم ممنون برای پیشنهاد
ارادت..
خوشحالم، خوش تون اومده...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
موسیقی خیلی خوب بود و دکور و بازی ها رو دوست داشتم. اما با پیرنگ قصه نمی تونستم ارتباط برقرار کنم و منطقش برام باورپذیر نبود. پدری که انقدر روی ... دیدن ادامه ›› زنش حساسه که حتی نمی ذاره پرده رو کنار بزنه چطوری یهویی ول می کنه میره؟ پسری که مادرش برای پرداخت هزینه ها با شرایط نامناسبی در هتل کار می کنه و خودش هم از تحصیلات مونده و هم اخراج شده و به عنوان سیبل توی شهربازی کار می کنه، چطور می تونه هزینه های پیانو و سال ها تمرین و آموختنش رو تهیه کنه؟ اون عاشق قدیمی مادر که انقدر براش مهم بوده که هر جا می رفتن دنبالشون می اومده چرا یهویی غیب میشه؟ نشان شاگرد اول بوده که بوده، چرا باید نمره بچه ها رو اون بده؟ البته که برای همه این سوالات میشه توضیح و جواب های مختلف داشت، اما رسیدن به پاسخ ها در زمان تماشای نمایش اتفاق نمیفته و بین تماشاچی و قصه گسست ایجاد می کنه. به عنوان تماشاچی مدام توی ذهنم می پرسیدم الان چی شد؟ چرا؟ به نظرم می شد از جزئیات هم کم کرد. خسته نباشید به گروه نمایش.
ممنونیم که نمایش را دیدید و نظرتان را بیان کردید
۲۷ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر دلم می خواست این نمایش رو می تونستم ببینم ولی الان امکان سفر ندارم. یک هفته نیست که برای بار دوم نمایشنامه اش رو خوندم
من برنامه ریزی هم کرده بودم اما با شروع و ادامه دار بودن بارندگی همه چی بهم ریخت
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
سینا
من برنامه ریزی هم کرده بودم اما با شروع و ادامه دار بودن بارندگی همه چی بهم ریخت
امیدوارم بعد از عید یا تابستون مجدد اجرا بشه که بشه رفت
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نکات مثبت انقدر زیاده و انقدر در کامنت های دیگه گفته شده که تکرار نمی کنم. من پنج ستاره دادم و کنجکاوم بدونم اون سه نفری که یک یا دو ستاره دادند چه نقدی به نمایش داشتند.
یک نکته برای دوستانی که برای روزهای آینده قصد بلیط خریدن دارند: من ردیف ششم متمایل به راست نشسته بودم و الان می خوام برم دوباره از ردیف های جلوتر و میانی تر نمایش رو ببینم. به نظرم کلا بیشتر از پنج ردیف نباید بلیط می فروختند چون عناصر نمایش اندازه بزرگی ندارند و جزئیات بسیار زیاد و دقیقی داره که باید بتونید درست ببینید. امیدوارم در سالن های بهتری تکرار بشه.
کله کوچیک رو باید نهایتا تا ردیف سوم رویت کرد :))
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
H.M.kiani2
مردودی درس ۱۰ بود.. معدل ۱۲ بود.. ارشد مردودی ۱۲ بود معدل ۱۴ بود..
اهان، ما خرخونا فقط فکر ۲۰ بودیم واسه همین اونور بومو خیلی یادم نیس :D
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
سوزان
اهان، ما خرخونا فقط فکر ۲۰ بودیم واسه همین اونور بومو خیلی یادم نیس :D
نه من سمت سرداران و پسران سرداران بودم..
مثل ناپلئون و پسر سردار قالیباف...
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده اجرا رو دوست داشتم اما قصه رو نه. به نظرم قصه چیزی نبود که تو ذهن مخاطب باقی بمونه و درگیرش کنه. ولی اجرا چیزایی داشت که برای من خیلی لذتبخش ... دیدن ادامه ›› بود. کف صحنه یه جورایی منو یاد فیلم داگویل لارس فون تریه انداخت، اما دیوارهای نامرئی اینجا وجود نداشتن. یه چیز دیگه که خیلی دوست داشتم نمایش همونجایی تموم شد که شروع شده بود و خیلی تمیز و غیرقابل انتظار همه چیز به هم وصل شد. بازی ها رو هم دوست داشتم.

نمی دونم چقدر این چیزی که حس می کنم واقعیه، ولی انگار تماشاگران نمایش به سمت افت کیفیت سیر می کنند. توی تاریکی مطلق عامدانه ابتدای نمایش که صدا داره پخش میشه طرف خیلی خونسرد گوشی همراهش رو با بیشترین نور صفحه روشن می کنه که پیام چک کنه، وسط نمایش خیلی سوسکی از صحنه عکس می گیره، خنده های غافلگیرکننده که تو از خودت می پرسی واقعا الان چیز خنده داری روی صحنه اتفاق افتاد؟ و ...

یه جایی از نمایش آقای فاضلی یه جمله ای گفتند با این مضمون که وظیفه انسان در دنیا اینه که با جهانی که قرابتی باهاش نداره کنار بیاد و تحملش کنه، یا یه همچین چیزی که از یک نفر نقل قول کردند. من غافلگیر شده بودم، نه اسم مرجع یادم موند نه جمله دقیق. ممنون میشم اگر کسی دقیقش رو می دونه بگه
ممنون از اینکه تشریف آوردین و کار رو تماشا کردین.
همچنین ممنون از نظرتون.

جمله از هانس بلومنبرگ بود که " مسئولیت بزرگ انسان این است که ناگزیر است خود را با جهانی سازگار کند که اصولا برای او به وجود نیامده"
البته این دیالوگ شخصیت مرد بود.
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
نمایش سوپرایمپوز
ممنون از اینکه تشریف آوردین و کار رو تماشا کردین. همچنین ممنون از نظرتون. جمله از هانس بلومنبرگ بود که " مسئولیت بزرگ انسان این است که ناگزیر است خود را با جهانی سازگار کند که اصولا ...
درود و سپاس 🌹
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نظرات دو خطی و یک جمله ای که همه شون در حال هورا کشیدن و ستایش هستند، بعد میری نظرات مبسوط و چندخطی رو می خونی و می بینی نوشتن کار متوسطه. چقدر تیوال واقعا مکان مناسبی برای تحقیقات روان شناسی اجتماعیه. منم بالاخره نفهمیدم این نمایش رو برم یا نرم.
نظراتی رو ملاک قرار بدید که نظر دهنده حداقل چند روز از ساخت پروفایلش گذشته باشه و چند تا تاتر دیگه که مال این کارگردان نبوده هم دیده باشه چون متاسفانه کلا نظر فیک زیاد شده من به شخصه هیچ کدوم از دو کار در حال اجرای کارگردان رو پیشنهاد نمی کنم.
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به گروه اجرایی، ایده فوق العاده بود، اما اجرا رو اصلا دوست نداشتم. اول اینکه پیرنگ قصه سوال برانگیز بود. من نفهمیدم چجوری همه رکساناها ... دیدن ادامه ›› سر از اینجا درآوردند، چرا چند روز قبل از تولد چهل و پنج سالگی، شخصیت ها و پس زمینه هاشون هم در حدی پرداخته نشده بود که بشه با شخصیتشون ارتباط برقرار کرد. مواجه شدن با خودی که تحقق نیافته، اینکه چطور با انتخاب هامون کنار میایم و مواردی از این دست به نظرم نیاز به پرداخت فلسفی و روان شناسانه عمیق تری داره و علیرغم اینکه جزو مشاوران کارگردان روان شناس هم هست، اما موضوع در سطح مونده بود و من نتونستم ارتباط خوبی با اجرا برقرار کنم.

ضمنا اون جمله «توجه: لطفا نیم ساعت قبل از شروع نمایش در محل حاضر باشید و درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می شود.» که اون بالا نوشته شده سند بی خردی مدیریت مجموعه شهرزاد محسوب میشه. ساعت هشت و ربع تازه در سالن باز شد و هشت و نیم نمایش شروع شد. باعث تاسفه که این مرکز فرهنگی هنری مدیریتش به شیوه ماقبل شهرنشینی هست و درکی از این نداره که برای کسانی که در کلان شهر زندگی می کنند یک ساعت اتلاف وقت (با احتساب نیم ساعتی که زودتر تشریف آوردند) واقعا زیاده.
اول خطاب به مدیریت مجموعه عمارت ارغوان: به نظرم کمی در روش های مدیریتی تجدید نظر کنید. یک. تاخیرهای شروع اجراها و نگه داشتن تماشاگران در سرمای حیاط. دو. دیگه الان تقریبا همه جا دستگاه خودکار چاپ بلیط دارند و دیشب بعد از مدت ها تو صف طولانی گیشه ایستادم فقط برای چاپ بلیط. سه. تقریبا نیم ساعت آخر نمایش دیشب برق رفت و نمایش در تاریکی با همکاری تماشاچیان ادامه پیدا کرد. نبود ژنراتور و برق اضطراری در همچین مجموعه ای چقدر عادیه؟ البته همه اینها را میشد به حساب مشکلات اقتصادی گذاشت، اما آنچه عجیب تر بود اینکه حتی یک نفر از مدیریت مجموعه برای عذرخواهی از گروه نمایش و تماشاگران به صحنه نیامد. تاسف باره. نمایشخانه که فقط بیزنس نیست. با هنر و فرهنگ سر و کار دارید ناسلامتی.

دوم. نمایش
می توانست یکی از بهترین نمایش هایی باشد که من دیده ام. چهل دقیق اول نمایش خانمی که کنار من نشسته بودند تمام مدت گوشی شون روشن بود و در حال پیام فرستادن بودند. و بعد هم که برق رفت. اما نمایشنامه قوی، بازیگران خوب و کارگردان که الحق علیرغم رفتن برق کم نیاوردند باعث شد تصوری داشته باشم از نمایشی که می توانست باشد و همین کافیست. این اولین بار بود که متن نمایشنامه را از قبل خوانده بودم، اما صحنه جذاب تر از متن بود. بعد هم که برق رفت آقای غلامی با استفاده از گوشی موبایل و کوبیدن پا به زمین کمبود موسیقی و صدا و نور و همه چیز را مدیریت کردند و تلاششون برای مدیریت شرایط یکی از تحسین برانگیزترین تلاش هایی بود که در عمرم دیدم. من امکان حضور در اجراهای جبرانی را ندارم، اما حتما پیگیر کارهای بعدی کارگردان و بازیگران خواهم بود.

باعث افتخار ماست خانوم جایزست
خیلی از شما ممنونم برای تشریف فرماییتون 🌹
۰۲ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول تالار حافظ: تا زمان تغییر رویه مدیریت این نمایشخانه دیگر هیچ نمایشی را در این سالن نخواهم دید. نمایشخانه ای که احترام تماشاچی را نگه ندارد ... دیدن ادامه ›› لایق احترام نیست. همه کسانی که قبل از شروع نمایش در سالن انتظار بودند می دانند چه می گویم. یه مدیریت ساده لازم بود تا شان تماشاچی حفظ بشه و استرس بیخودی قبل از نمایش تحمل نکنه. اما طبق معمول برخورد از موضع بالا اون هم با تماشاچی که تو این وضعیت اقتصادی هزینه کرده اومده توی یه فضای فرهنگ.

دوم نمایش: نمایش برای من دو پاره می شود: قصه و اجرا.

اجرا را بی نهایت دوست داشتم. دکور، صفحه نمایش/بیلبورد، آقای دوربین، بازی اسماعیل گرجی، نور، موسیقی. بسیار لذت بردم. سورنا هم درجه یک.

قصه را اما می توانم بگویم تقریبا دوست نداشتم. علتش شخصیت پردازی مبتنی بر عاملیت مرد و انفعال زن. دو کارکتر زن قصه هر دو منفعل و ناگزیر و فاقد عاملیت بودند. ساده و بی دست و پا و محکوم به بیچارگی. یکی کلیشه مادر بیچاره و مظلوم و قربانی، دیگری کلیشه زن خوشگل و خنگ و گول‌بخور (چرا آدم باید کلید و رمز گاوصندوق رو جایی قرار بده که انقدر در دسترس باشه؟ چرا باید وقتی توی بازی مافیا بهت حمله می کنند از خودت دفاع نکنی و فقط دلبرانه بخندی؟ چرا وقتی دوست پسر ابلهت به خاک سیاه نشوندتت باید بری تو افق محو بشی و نزنی با خاک یکسانش کنی؟ و ...). در مقابل شخصیت مرد رام نشدنی و هر لحظه در حال رقم زدن یک اتفاق و حتی تا حدی توجیه همه دسته گل هایی که به آب داده. و لابد «چون پدر بالا سرش نبوده» (باز هم عاملیت مرد) و لابد مادر هم که کافی نیست و باقی ماجرا.

خلاصه که احساسات متفاوتی دارم نسبت به نمایش. ولی خوشحالم که دیدمش.

باهاتون موافقم،منم از چندماه پیش که لطفشون شامل حالم شد تالار حافظ رو تحریم کردم،هر سالن دیگه ای هم اینکار رو بکنه به لیستم اضافه میشه.
به امید روزی که با شادی و آرامش پا توی خیابون بزاریم.
۲۴ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حدود یک ساعته که دارم مارکس لید و وحید رهبانی و اسم نمایش رو با با صد جور املای مختلف و به زبان فارسی و انگلیسی جستجو می کنم و چیزی به جز اخبار مربوط به این نمایش پیدا نمی کنم. نمایشنامه ترجمه شده ظاهرا در ایران منتشر نشده. اسم نویسنده و عنوان نمایش به زبان اصلی هم احتمالا متفاوت از «مارکس لید» و «صد در صد» باید باشه. خیلی ممنون میشم اگر نماینده گروه اجرایی یا سایر فرهیختگان محترم اطلاعی از این نویسنده و نمایش دارند و اسامی به زبان اصلی را می دانند اعلام کنند.
نمایشنامه Dead certain نوشته ی Marcus LIoyd
۲۰ آذر ۱۴۰۲
مرسی پریای عزیز. لطف کردی
۲۰ آذر ۱۴۰۲
خانوم‌پولادوند زحمتشو کشیدن
۲۰ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و احترام. من جزو مخاطبین تخصصی نمایش نیستم و همیشه بر اساس نمایشنامه، نویسنده، زمان و مکان انتخاب می کنم وارد صفحه نمایش بشم. ولی بعدش حتما چند روزی نظرات رو چک می کنم و بعد تصمیم می گیرم که نمایش رو ببینم یا نه و حتی اینکه شاید تصمیم بگیرم روزهای آخر بلیط بگیرم که اشکالات فنی و غیرفنی نمایش با بازخورد بیننده ها حل شده باشه. من مثل خیلی دیگر از مخاطبین نمایش لزوما هنرمند نیستم و زمان محدودی برای دیدن نمایش دارم و برام مهمه که اگه روز تعطیلم رو برای دیدن نمایش اختصاص می دم تلف نشه. وقتی اینطوری چند هفته جلوتر بلیط ها پیش فروش میشن، چطور میشه انتخاب کرد که نمایش رو دید یا نه؟ اسامی و افراد معروف هم ضمانت کیفیت کار نیستند چون قاعدتا هر هنرمندی در طول حیات هنری هم کار قوی داره هم کار ضعیف و ضمنا سلیقه مخاطب هم تا حدی متنوع و شخصیه. با این توضیح فکر می کنم مخاطبینی مثل من حق داشته باشیم که نسبت به نحوه فروش بلیط این نمایش نقد داشته باشیم و درخواست کنیم که این شیوه برای بقیه روزها ادامه پیدا نکنه.
از نگاه منی که مخاطب تخصصی نیستم و تئاتر همیشه بخشی از تفریح فرهنگی ماهیانمون بوده و هیچ وقت تئاتری به نظرم اینهمه بد نبوده که کامنت منفی به احترام بازیگران و تلاششون نذارم، میگم که این نمایش واقعا هدر رفت وقت بود و سلامتیمون در روز آلودگی هوا بیشتر ارزش داشت تا این مسیرو طی کردن با نارضایتی از سالن نمایش خارج شدن!
۲۸ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک. اومدم نظر بنویسم دیدم ظاهرا اینجا بازار خرید و فروش بلیطه. کاش تیوال یه آیتم اضافه کنه با عنوان «تهاتر بلیط» و وقت ماها مدیریت بشه.

دو. ... دیدن ادامه ›› چون بک تو بلک رو دوست نداشتم اومده بودم ببینم چه بلایی سر متن ماتئی ویسنیک آوردن. اما این نمایش رو دوست داشتم. دلیلش: ناله بی هدف نبود، منبع بخش های مختلفش کلیپ های تکراری و سطحی فضای مجازی نبودن و حرف جدیدی زده بود. هر چند که هنوزم به نظرم قوی ترین قسمت های کار، جاهایی بودن که از متن نمایشنامه اصلی وام گرفته بودند.

سه. الان می دونم که آقای افشاریان چاره ای نداره جز اینکه دوز دراماتیزه شدن کار رو در حد شوری ببره بالا. اساساً انگار مخاطب می طلبه. شاهدش هم جاهایی که خودش توی صحنه پاسخ های دراماتیک تماشاچی ها رو با طنازی دست مینداخت. انگار جماعت اومدن ناله بشنون و دورهمی ناله کنن و خلاص. انگار کامنت و استوری گذاشتن تو اینستاگرام که «ما بدبختیم» کافی نیست. حتی تلاش نمی کنند این «ما بدبختیم» رو یه جورایی نوآورانه تر بیان کنند. برای همینه که این بار محصول نمایش آقای افشاریان برام محترم بود، چون ترمز ناله رو می کشید، چون یکی از غمگین ترین متون نمایشنامه رو تبدیل به اثری کرده که تا میای بزنی زیر گریه، خنده ات می گیره. چون به جای ناله گرا بودن، عمل گراست.

چهار. نظر شخصی من اینه که این شرکت دادن نمایشگر در نمایشنامه زمانی می تونی اثر ماندگاری داشته باشه که واقعا تماشاگر رو با حفظ هویت فردی شرکت بدیم و به تفکر وادار کنیم. نه اینکه احساساتیش کنیم، یک کلمه از زیر زبونش بکشیم و برگردیم توی بقیه نمایش، بدون اینکه واقعا فرقی بکنه که اون یک کلمه ای که گفته چی بوده. مثلاً وطن شما شبیه چیه؟ طرف بگه «زندان»، یا «کلم بروکلی»، بازم هیچ فرق خاصی شکل نمی گیره چون جنس ارتباط پسیو (منفعلانه) است و دیوار بین تماشاچی و صحنه شکسته نمیشه. که البته می فهمم با اون جنس تماشاچی اگر این دیوار شکسته بشه احتمالاً بازم تبدیل به میتینگ سیاسی و تخلیه روانی میشه.

پنج. آقای سجاد افشاریان عزیز، برادر، به قرآن ما قبل از اینکه بیایم نمایش شما رو ببینیم، کتاب «پیکر زن به مثابه ...» (که توی بازار هم برای خرید پیدا نمیشه) رو با سختی جور می کنیم، وقت می ذاریم هم کتاب رو هم کامنت ها رو می خونیم. وقتی هم بلیط می خریم و نوشته «لطفا سی دقیقه زودتر تشریف داشته باشید«، هر جوری هست سی دقیقه زودتر تشریف میاریم. شما که این همه آدم رو با جادوگری به تماشاخانه می کشونی، خب فرهنگ وقت شناسی رو هم یه کم یاد بگیر و رواج بده. یک بار برای همیشه: زمانی که در بلیط به عنوان ساعت آغاز نمایش نوشته، ساعتیه که باید نمایش شروع بشه. نه اینکه وقتی نوشته ساعت شش، شما تازه ساعت شش در سالن رو باز کنی و شش و نیم شروع کنی.