در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال یاسر متاجی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 06:22:55
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یاسر متاجی (yasmat2018)
درباره نمایش بونکر i
تخت پروکروستس

در اساطیر یونان باستان از شخصیتی به نام پروکروستس نام برده شده است. تاریخ نگار یونانی قرن اول قبل از میلاد در کتاب «تاریخ جهان» آورده: پروکروستس در کنار جاده‌ای منتهی به آتن زندگی می‌کرد. رهگذران را به بهانه‌ی مهمان‌نوازی به خانه خود می‌برد و روی تختی می‌خواباند و اگر از طول تخت کوتاه‌تر بودند آن‌قدر آن‌ها را می‌کشید یا بدن‌شان را در روی سندان با چکش می‌کوبید تا هم‌اندازه تخت شوند و اگر بلند‌تر از تخت بودند از پاهای‌شان می‌برید تا به اندازه تخت شوند. از نظر او تنها اشخاصی درست و کامل بودند که درست به اندازه تخت او بودند.
تسئوس او را به همین شکل مجازات کرد و برای این‌که او را به اندازه‌ی تخت درآورد سر برید.

پ.ن: گویا حکایت برخی از ماست، یک تختی توی ذهن خودمان داریم و تمام مواجهه‌ی ما با امور و شاخص پذیرش یا عدم پذیرش، زیبا یا نازیبا، باارزش یا کم‌ارزش بودن‌شان در تناسب با اندازه‌ی این تخت معنا می‌یابد.
گویی در جهان تنها یک سوژه و یک ابژه وجود دارد و این فاعل شناسا به مانند ابرقهرمانی به ... دیدن ادامه ›› جان وقایع و تولیدات می‌افتد تا به قواره‌ی تخت ذهن ما درآوردش.
امور گویا فقط در متعینات اصالت دارند و ساحت ذهن نیز چاره‌ای ندارد جز اینکه در معرفت پیشین ما تعریف یا تجربه‌ای داشته باشد اگرنه مطرود است و چه و چه‌.
یاسر متاجی (yasmat2018)
درباره نمایش بونکر i
نمی‌تونم شعف ناشی از دیدن این اجرا رو پنهان کنم،
که شعف هم کلمه است، که تئاتر هم کلمه است، که حتی زندگی، عشق، فقدان و مرگ هم کلمه‌اند، که همه‌چی کلمه و ادبیاته.
ماتئی ویسنی‌یک درباره‌ی جلال تهرانی گفته که جلال معمار زبانه، این نظر ویسنی‌یک مبتنی بر مفاهیم و محتوای آثار جلال تهرانیه و یا دستِ‌کم اونچه که به زبان فرانسه ترجمه و خونده شده، گمونم اگر ماتئی به زبان فارسی، به آواهای موجود، موسیقی، صنایع ادبی و ظرفیت‌های دیگه این زبان آشنا بود احتمالا از واژه شاعر به جای معمار استفاده می‌کرد(البته که این به منزله‌ی تخفیف معمار بودن نیست).
مخاطب با یک شعر بلند مواجهه، شعری که فقط باید شنید و از گزاره‌ها لذت برد و گذر کرد، چیزی شبیه آثار رویایی یا براهنی و ...
حتما مجدد می‌بینم این تئاتر رو و احتمالا مفصل‌تر و در چارچوب عناصر تئاتری وجیزه‌ای بنویسم.

یاسر متاجی (yasmat2018)
درباره نمایش سیزیف i
مرا به آغوش ابرها بازگردان، با کفش‌هایی که حریص به بلعیدن مِه بودند و جامه‌ای که از دیار لیمو و نعنا تنم را می‌پوشاندند.
به آنجا که نگاه، مثنویِ حضورت را حکاکی و آفتاب زاویه‌ی تندش را در هراسِ حضور تو پنهان می‌کرد.
تبخیر می‌شدم، تبخیر می‌شدم و این شدن سبک مرا به انگشت‌هات متصل می‌کرد، به آن بند بندِ زنجیر شونده، زنجیر کننده، اسیر گیرنده.
مرا به آبی‌ها بازگردان، به آبیِ دریا، آسمان، موهات و موج‌هایی که شناسنامه‌ی تو بودند.
می‌بافم حضورت را، مه را و رویا را و این بیماری مدید و شدید شده است، دیگر از گل‌های کوهی، از گیاه، کاری ساخته نیست.
ناگزیرم از آن جامه‌ی مهار کننده که پشت را به روی برمی‌گرداند و آستینی ندارد برای تَر شدن.

پ.ن: بعد از مدت‌ها یک مقداری چک کردم تیوال رو امروز، فقط منم که فکر می‌کنم کم رمق شده اینجا یا واقعا اینطوره؟ از اون گفتگوها، پیشنهاد برای دیدن و خوش و بش‌های دوستانه خبری نیست.
ارادت جناب متاجی عزیز ، چه خوشحال و البته غافلگیر شدم شاعرانه ی دلنشین شما رو دیدم و خوندم .
متاسفم که بگم درست احساس کردین و از اون حرارت حیات بخش مطبوع خیلی وقته خبری نیست و زمستان طولانی مدت بر ما تاخته .
به امید دیدارتون
یاسر متاجی
میثم‌جان سلام ارادت آقا ممنونم از لطف و محبت شما و خوشحالم از حضورت‌. سرده همه‌جا و سخته همه‌چی و خب اینجا هم جدای از بیرون نیست، اما خب اینجا یک گعده‌‌ی کوچکی بود که حس و حال و فضای خوبی ...
ممنونم ازتون و امیدوارم بیشتر تشریف بیارین این طرفها و شعله بشین .
میثم هنزکی
ممنونم ازتون و امیدوارم بیشتر تشریف بیارین این طرفها و شعله بشین .
ارادت آقا
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک
سال روزهای دراز و استقامت‌های کم
سالی که غرور گدایی کرد
سال پست
سال درد
سال اشک پوری
سال خون مرتضی
سال کبیسه ...

یک جایی از اجرا اینطور پیش می‌ره که مادر کیوان اونو به اشتباه مرتضی صدا می‌زنه، ... دیدن ادامه ›› بی‌درنگ ذهنم رفت سمت مرتضی کیوان و اون شعر شاملو که پوری(همسر مرتضی) با صدای خودش خوند و بارها و بارها شنیدمش.
امروز 28 مرداده، روزی که دلیل و مسیر تیرباران شدن مرتضی کیوانه، حیفم اومد اشاره‌ای نکنم به این موضوع.

من بد بودم اما بدی نبودم
از بدی گریختم
و دنیا مرا نفرین کرد
و سال بد در رسید:
سال اشک پوری سال خون مرتضا
سال تاریکی

پ.ن یکم:
گمونم کیوان بد بود اما بدی نبود.
پ.ن دوم:
فارغ از اینکه این اشاره چقدر ارادی بود، برای من در اون لحظه ماندگار شد.
پ.ن سوم:
از راست به چپ: هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، نیما یوشیج، احمد شاملو، مرتضی کیوان.
به گفته هوشنگ ابتهاج این عکس در خانه سیاوش کسرایی و هنگام نشستن آنها زیر کرسی گرفته شده است.
کیوان ستاره بود...
--------------------------
راهش پر رهرو!
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
‏چونان چناری‌‌ام که طوفان عزم کرده باشد ریشه‌اش را، و در مسیر سقوطش گلدانی شمعدانی نشسته باشد، نه یارای ایستادن دارم، نه توان سقوط.

پ.ن: یک وقت‌هایی بعد از دیدن یک نمایشی، خواندن یک شعری، شنیدن یک قطعه‌ی موسیقی یا هر چیزی که جانت را بلرزاند با خودت می‌گویی بهترین حال سکوت است و سکوت است و سکوت که وقت برای گفتن بسیار است.

یاسر متاجی (yasmat2018)
درباره نمایش سیزیف i
آن مقدار از دشنه را که خون بچکاند از روحم در مدارا با خویش پذیرفته‌ام.
بذل کرده‌ام پوست و استخوان را، چشم و دهان را که منزلتی ندارند وقتی جای انگشتان نی‌گونت، فقدان با برودتِ زمستان پیمان بسته و در شیارهای دستم، در مجاری زیستم جولان می‌دهد.
آن مقدار از دشنه را که خون بچکاند از روحم در مدارا با خویش پذیرفته‌ام.
ای آنکه دریا را در موهایت تعبیه کرده‌ای، رودی اگر باشم، نهری حتی به پیوستن نباید اندیشه کنم؟ مگر جز این است نهایتِ شگرفِ سرنوشت؟
آن مقدار از دشنه را که خون بچکاند از روحم در مدارا با خویش پذیرفته‌ام و این چکه‌های پشت‌سر گرچه سرخ، گرچه گرم،  عطر خنده‌های توست آغشته به آوای نرگس و میخک.
بخند، بحرف، بیا، بمان تا زخم، خشنودیِ التیام را تجربه کند.
#شطحیات

از آن ماه که تویی چکه‌ای اگر ببارد سبز خواهم شد، از آن آفتاب که تویی ذره‌ای اگر بتابد محو خواهم شد. این مقدار که منم اندک است در مواجهه‌ی چشمان تو. سوگند به لرزش دستانم، به تندِ شریانم این سینه یارای آن ندارد که تو را بدارد، که مرگ سهل‌ترینِ موافقان است در لحظه‌ی حضورت.

https://t.me/artplAs/2492
فرافکنی

(فَ فِ کَ) (اِمص .) 1 - خوی و خصلت هایی خود را ناآگاهانه به دیگران نسبت دادن . 2 - تعارض ها و ستیزهای درونی خود را به دنیای خارج نسبت دادن.
فرهنگ فارسی معین

اشمئزاز

اشمئزاز. [ اِ م ِ ءْ ] (ع مص ) منقبض و گرفته شدن. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اشمئزاز از چیزی؛ منقبض شدن و رمیدن از چیزی بسبب ناخوش ... دیدن ادامه ›› داشتن آن. (از المنجد). باهم آمدن . واهم آمدن [از چیزی ]. (زوزنی ). بهم درشدن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). رمیدگی از چیزی . (زمخشری ). انقباض از چیزی. اکراه از چیزی. نفرت و تنفر از چیزی. گرفته خاطر شدن از چیزی. درهم گرفته شدن از چیزی. رمیده شدن از چیزی. || مکروه و ناخوش داشتن چیزی را.
لغت‌نامه دهخدا

جمله‌سازی؛
فرافکنی موجب اشمئزاز می‌شود.

در واقع
برگ از درخت
آزرده بود،
پاییز
بهانه بود.

#نجیب_فاضل_کیساکورک
خواهد آمد مرگ
چشمان تو را خواهد داشت _
مرگی که با ماست
بام تا شام، بی‌خواب
لال چون ندامتِ کهنه
یا معصیت ابلهانه‌ای
چشم‌های تو لغتی خالی خواهد بود
گریه‌ای فروخورده، سکوتی

به هر کسی چشمی دارد مرگ
خواهد آمد مرگ
چشمان تو را خواهد داشت
چون پایان معصیت خواهد بود
چون دیدن این که چهره‌ای مُرده
از آیینه در می‌آید
چون شنیدن این که لبان بسته سخن می‌گویند
و فرو می‌رویم در خاموشی

چزاره پاو‌زه
به فارسی: بیژن الهی
دیروز روح‌الله مفیدی،‌ امروز اسماعیل شنگله... 🙁
هر جفتشون من رو‌ یاد سریال‌های خوب زمان بچگیم می‌انداختن...
۲۵ تیر ۱۴۰۱
صبا صالحیان
دیروز روح‌الله مفیدی،‌ امروز اسماعیل شنگله... 🙁 هر جفتشون من رو‌ یاد سریال‌های خوب زمان بچگیم می‌انداختن...
روحشون شاد باشه ان‌شاءالله
۲۵ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

#شطحیات

آن‌جایی از ماه که تو ایستاده‌ای مهتابِ مدام است، آن جانب جاده که حامل لبخند توست هم‌نشینی با بهار دارد و تمثیل کبریا و درکِ علیای بودن و شدن است گامِ نگاهِ تو.
رفتنِ تو، رفتن نیست بُردن است، مُردن است.
چه پاهایی که از من می‌رود، چه دست‌هایی که غمناک می‌میرد و حافظه‌ی انگشتانم سوگوارِ موهای مفصّل و مرطوب توست.
وقتی می‌خوابم پیراهنم را اتو می‌کشم، مختصری می‌بلعم و راه می‌روم تا کار تا معاش. بیداری من صبحِ دوست داشتن توست، بیدارم وقتی که دلتنگت شوم که عزیز شمارمت.
چه چنگی میزنی بر دل خاطرات مدفون و سعی در فراموشی جناب متاجی

به قول سپهر جان و شعری که ذیل مطلبی نوشتند ؛
تنها یادی که یادم نمی رود یادش است ( یه همچین چیزی بود)

۲۳ تیر ۱۴۰۱
آذین حجازی
چه چنگی میزنی بر دل خاطرات مدفون و سعی در فراموشی جناب متاجی به قول سپهر جان و شعری که ذیل مطلبی نوشتند ؛ تنها یادی که یادم نمی رود یادش است ( یه همچین چیزی بود)
جناب حجازی ارادت
گمونم بسنده کنم به این گزاره از فردینان سلین که می‌فرماید:
"‏در عمقْ آدمِ خوش‌قلبی بود؛ من هم آدم خوش‌قلبی بودم؛ اما زندگی مسئله‌اش قلب نبود."

امیدوارم در سلامتی و حالِ خوبِ مدام باشین.
۲۵ تیر ۱۴۰۱
یاسر متاجی
جناب حجازی ارادت گمونم بسنده کنم به این گزاره از فردینان سلین که می‌فرماید: "‏در عمقْ آدمِ خوش‌قلبی بود؛ من هم آدم خوش‌قلبی بودم؛ اما زندگی مسئله‌اش قلب نبود." امیدوارم در سلامتی ...
❤❤❤🌹
۲۵ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو»
ای بی‌بصر! من می‌روم او می‌کشد قلاب را

این بیت حکایت تیواله با جمع کثیری از دوستان گرامی. به چه امید بستن خدا داند، اگرنه این اریکه که تیوال بر اون تکیه زده حجت را مدت‌هاست تمام کرد.
حالا هی بگیم "تیوال جان"، "تیوال گرامی" یا همیاری فلان و تیوال بیسار، جز اینکه قلاب رو محکم‌تر بکشه اساسا چیزی نصیب نمی‌شه.
حکایت مخاطبان و تیوال، حکایت پدریه که اسم فرزندش رو رستم گذاشت و بعد خودش از بچه‌اش می‌ترسید.
گویا نه کافه‌نشینی و رفاقت با عوامل جواب داد و نه گفتار محترمانه و در چارچوب که روال همچنان همونه، چون منطق بازار ورای اینهاست.
نصیب گرگ صحرا هم نگردانند مردی را
که اول دست یاری داد، کم‌کم شانه خالی کرد

#حسین_بیگی‌نیا
۲۱ تیر ۱۴۰۱
جناب متاجی، البته شاید من زیاد محق نباشم که در این باره نظر بدم(گرچه دلم تو قضیه ی بلیت فروشی همایون، خون ه...و هنوز خون ریزی ش قطع نشده).... اما فکر می کنم که در واقع، تیوال، ناخواسته، رسالتی فراتر از اونچه که خودش و کاربرها فکر می کردند رو انجام داده و داره میده (هرچند که نسبت به رسالت اصلی ش بی میل و بی توجه شده) .. یعنی فضایی رو ایجاد کرد که دوستان نادیده میتونند باهم تعامل کنند... و هم فکری.... فضایی که توش میشه هم نقد حرفه ای و اساسی خوند و هم نظرات شخصی و سلیقه ای.....

راستش من خودم مدتهاست که یه عادت پیدا کردم به نام «تیوال گردی»که بین همه ی دوستانم مشهوره ..که تقریبا با کرونا، اوج گرفت و بعدش کم تر شد و الان هم بعد از اون فاجعه ی بزرگ بلیت فروشی همایون(که به زعم من، دومین فاجعه ی بزرگ، بعد از فاجعه ی هیروشیماست)، هنوز ادامه داره .....یعنی ... دیدن ادامه ›› ممکن ه واتس اپ رو در روز چک نکنم اما تیوال رو هر چند ساعت محال ه که چک نکنم.... البته این چک کردن این چند وقته اخیر هم خیلی بی منظور هم نیست....به امیدی که کسی، عزیزی، سفر ناخواسته ای به جزایری یا بهشتی براش مقتدر شده باشه و تقارن زمانی با بلیت ش داشته باشه و بخواد که بلیت رو بفروشه...

خلاصه که تیوال حتی برای منی که خیلی وقت ه نمیتونم نمایش ببینم، انگار جاذبه ای «فرا متنی» پیدا کرده.... یعنی اینکه حتی با اینکه چند سال ه نمایش نمی‌بینم، اما حتما نقد ها رو میخونم... از گپ و گفت هایی که بین بچه هاست دورا دور لذت میبرم.... وقتی دوستی، از شعر و ادبیات میگه،، از موسیقی... از فیلم... کیفور میشم و همه ی اینا برام خیلی خوشاینده...

خلاصه که جناب متاجی، کاملا حق با شماست ولی انگار تیوال ناخواسته رسالتی رو انجام داده که ورای رسالت اصلی خودش، قابل تحسین ه.....
۲۴ تیر ۱۴۰۱
neda moridi
جناب متاجی، البته شاید من زیاد محق نباشم که در این باره نظر بدم(گرچه دلم تو قضیه ی بلیت فروشی همایون، خون ه...و هنوز خون ریزی ش قطع نشده).... اما فکر می کنم که در واقع، تیوال، ناخواسته، رسالتی ...
سلام خانم
ممنونم از اینکه نظرتون رو نوشتین و البته با بخش بیشترش موافقم و در ارتباط با بخش دیگر نکاتی دارم، آنچه که عرض کردم قطعا بری از اشکال و ایراد نیست، گمانم این بود خلاصه‌ای از وضعیتی که ایجاد شده به زعم خودم ارائه بدم.
عجیب نیست نظرات دوستان طور دیگری باشه و قطعا برای من هم بسیار قابل احترامه حرف و نگاه‌شون.
از شما سپاسگزارم که با مهربانی با وجیزه‌ی من مواجهه داشتین و امیدوارم هر چه زودتر شرایط تماشای نمایش ایجاد بشه براتون.
۲۵ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جوالدوزی که تئاتر بر پیکر تئاتر می‌زند/ سوژه‌شدگیِ سوژه‌پرداز

۱. ساتیر چیست و چه نسبتی با کمدی دارد؟

ساتیر(satyr)، همراه با تراژدی و کمدی، سه گونه‌ی اصلی هنر نمایش در یونان باستان بوده است. با این همه، شاید به دلیل رواج و موفقیت عمده‌ی کمدی و تراژدی، به گونه‌ی ساتیر، به اندازه ی کافی اهمیت لازم داده نشده است در قیاس با آن دو گونه.
ساتیر گونه‌ای نمایشی، مستقل و ارزشمند است که از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های نمایشی بسیاری برخوردار بوده و بر شگردها، شیوه‌ها و گونه‌ها و سبک‌های ادبی- نمایشی دیگر تأثیر بسیاری داشته است، در دوران جدید نیز با الگوبرداری از نمایش های ساتیری یونان باستان نمایشنامه‌هایی نوشته شده، از طرفی دو نمونه به جای مانده از آن دوره، یعنی «ساتیرهای جوینده» (The Searching Stayr)اثر "سوفوکل" و «سیکلوپ» (Cyclops) اثر "اوریپید"، در دوران معاصر مورد توجه بعضی از نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان جهان قرار گرفته، نو- نویسی نمایشنامه‌ی "ساتیرهای جوینده" توسط "تونی هریسون" ... دیدن ادامه ›› شاعر و نمایشنامه نویس، مترجم و کارگردان معاصر انگلیسی، و همچنین نگارش نمایشنامه‌ی ساتیری "گوش های مایداس" توسط "گون گور دیلمن" نمایشنامه نویس ترک، نمونه‌ای از رویکردهای مدرنیستی و پست مدرنیستی به ساتیرهای یونان باستان به شمار می رود.
نمایشنامه‌نویسان یونان گویا ملزم بودند علاوه بر نمایشنامه‌ی تراژدی نوشتن نمایش‌نامه‌ی ساتیری را نیز تجربه کنند، درواقع در هر مراسم، چهار نمایشنامه اجرا می‌شد، سه تراژدی و یک نمایش‌نامه‌ی ساتیری.
سه تراژدی مانند سه پرده یک نمایش بودند و نمایش‌نامه‌ی ساتیری چهارم، جزئیات افسانه‌ای که در سه تراژدی آمده بود را به شیوه‌ای هجوگونه اجرا می‌کرد.
در یک تعریف و نگاه اجمالی شاید بتوان اینگونه گفت که وجود عناصر از فانتزی، پارودی و گروتسک به نمایشنامه‌ی ساتیر توان جدا شدن از سایر گونه‌ها می‌دهد و از سویی جریان نمایش‌ها و نمایش‌نامه‌‌های ساتیری در توسعه‌ی سه‌گونه‌ی ادبی-نمایشی ذکر شده( پارودی، گروتسک، فانتزی) موثر بوده‌اند‌.
اما شکل دیگری از نمایش نیز وجود دارد که در زبان رومی- لاتینی ساتیر(Satire) نامیده می‌شود. این دوگونه علی‌رغم اختلاف در واژه شباهت‌هایی دارند، ساتیر لاتینی-رومی نیز واجد جنبه‌های فکاهی، هجو و سخره گرفتن است و در آن همچون ساتیر یونانی با امور رسمی و جدی شوخی می‌شود.
در واقع مخاطبان تصویری از اصل‌های جدی و رسمی شخصیت‌ها در ذهن دارند یا برای‌شان به تصویر کشیده می‌شود و هنگامی که در نمایش از آن شخصیت‌ها رفتار کمیک سر می‌زند یا در تصویری مجدد همان شخصیت‌ها را در موقعیت دیگری نظاره می‌کنند ترکیبی از خنده و تعجب و شگفتی در آنها ایجاد می‌شود که نمایش ساتیری را واجد جذابیت بیشتر می‌کند.
نمایش‌های ساتیری گرچه شباهت‌هایی با نمایش‌های کمدی دارند اما به نظر خود گونه‌ای مستقل و خودبسنده است.
در واقع مخاطب در مواجهه با ساتیر نیاز به معرفت پیشین دارد تا از مقایسه آن با وضعیت پیش‌رو دچار لذت شود، خواه این معرفت پیشین دیرزمانی در او شکل گرفته باشد مانند تصاویری که از اسطوره‌ها، قهرمانان و ..‌ دارد، خواه این معرفت در پروسه‌ی تولید نمایش ایجاد شده باشد در فاصله‌ی زمانی کوتاه. گرچه در وضعیت دوم نیز مخاطب با توجه به روابط بینا و پیرامتنی خالی از ذهن نسبت به شخصیت‌ها، اتفاق‌ها و مصائب پیش‌روی آنها نخواهد بود‌.

۲. آیا جنون محض یک ساتیر است؟

با توجه به آنچه گفته شد و البته با امعان نظر به مفهوم نردبان کمدی تامپسون بسیاری معتقدند که نمایش ساتیر باید تا پله‌ی پنجم این نردبان حرکت کرده باشد.
طبق این نردبان، کمدی شامل شش پله است:
۱- رکاکت و استهجان
۲- رویدادهای ناگوار تنانی و بدنی
3- شگردها و شیوه‌های طرح داستانی
۴- نغز و ظریف‌گویی
۵ – ناهماهنگی و بی‌انسجامی شخصیت
۶- کمدی اندیشه‌ها و طنزها
جنون محض گمانم تا حدود زیادی حائز ویژگی‌های پنج پله مورد اشاره هست.
در واقع این نمایش هجو ( شما بخوانید شورش) تئاتر توسط تئاتر است.
در این نمایش دیگر با قهرمان‌ها و افسانه‌های کلاسیک مواجه نیستیم، بلکه قرائتی امروزی از آن را شاهدیم، آن‌جا که تئاتر خود نقش فاعلی و مفعولی را همزمان بر عهده می‌گیرد و همزمان خود سوژه‌ی ساتیر می‌شود.
آن‌جا به سان ساحت‌های دیگر زندگی مفاهیم و موضوعات امروزی می‌شود و چالش و هجو از فضای انتزاعی و جهان ذهنی در عینیات متبلور می‌شود.
نمایشی که بی‌محابا بیش از آنکه جوالدوزی بر دیگران بزند سوزنی در پیکر خود فرو می‌کند.( جز آن چند جمله‌ی جدی پایانی که توسط راوی ارائه شد که گمانم وصله‌ی ناجور بود)
با این وجود اما نمایش ساتیر همچنان برای مخاطب ایرانیِ تئاتر و البته برای عوامل آن نیز هنوز چندان شناخته شده نیست.

۳. جنون محض یا Noises Off؟؟
آنچه که متوجه شدم جنون محض گویا ترجمه‌ی نمایش Noises Off نوشته مایکل فرین است، از آنچه که صفحه‌ی ویکی پدیای نمایش

https://en.wikipedia.org/wiki/Noises_Off
و فیلم‌های اجرای آن در یوتیوب از جمله این اجرا

https://youtu.be/RmJWPGZp1-Y
مشخص می‌شود.
کارگردان نمایش خود مترجم نمایشنامه نیز هست و گمانم حتما توضیح یا دلیلی برای این تغییر نام وجود دارد، چه اینکه بدیهی است معادل هم نیستن این دو نام.

۴. اما اجرای رزا

گمانم مطابق با آنچه گفته شد نمایش توانسته به آنچه که می‌خواسته دست بیاید.
از بازی‌ها، متن، فضاسازی و کنش‌های مبتنی بر صحنه تا دکور و سایر اجزا.
با این وجود گرچه این نمایش در گونه‌ی کمدی ساتیر دسته‌بندی می‌شود اما توقع زیادی نیست که مخاطب لایه‌های عمیق‌تر معنایی را نیز مطالبه کند. لایه‌هایی که در حول مفاهیم هرمنوتیکی تبلور یابد، نه اینکه با باند و زخم و شل‌زدن و البته بیانیه‌ی احساسی پایانی به مخاطب به طور مستقیم القا شود.

پ.ن: خواستم مفصل‌تر باشد اما نشد، نه اینکه نمی‌شود اما سوال نخست این است بیشتر از این آیا نیاز است؟ همین‌ها هم که گفته شد زیاده بر موضوع نیست؟ و این وسواس به علاوه‌ی کم‌دانشی خود عامل‌اند که به همین مقدار بسنده کنم.
پ.ن۲: برای همین وجیزه‌ی ناچیز نیز از دو مقاله نوشته استاد ناظرزاده پیرامون کمدی و مقاله‌ی "جلوه‌های ساتیری در ادبیات نمایشی" نوشته‌ی حساس صدیقی بنفشه و البته حکیم گوگل برای یافتن نمایش‌نامه و اجراهای دیگر کمک گرفته‌ام.
بسیار ممنونم از این همه توجههتون و وقتی که گذاشتین برای نگارش.ممنونم که ما رو هم تماشا کردین
۱۴ تیر ۱۴۰۱
یک کار کمدی با در نظر گرفتن و جلب نظر بیننده عام و جنبه تفریح و سرگرمی برای ساعتی فراغت.
در کلیت کاری قابل قبول است.
خسته نباشید خدمت همه گروه
۱۵ تیر ۱۴۰۱
ممنون از لطفتون 🙏🤍
۱۵ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یاسر متاجی (yasmat2018)
درباره نمایش اِکوئوس i
‍ ‌ تک‌گویی

من رعشه‌ی بدن او را مداوا خواهم کرد. بریدگی‌های ذهن‌اش را با یال‌های پرنده‌ی اسب‌ها پاک خواهم کرد. وقتی این‌کار انجام شود، او را درون اسکوتر کوچک قشنگی می‌گذارم و به دنیای به‌هنجار بازمی‌گردانم. در جایی که با حیوانات رفتاری درست می‌شود: یا خاموش می‌شود، یا به کار اجباری گمارده می‌شود، یا تمامی زندگانی آن‌ها را به خاموشی می‌کشاند.، فقط برای این‌که از آن تغذیه کند! من دنیای خوب و به‌هنجار را به او می‌دهم، جایی که ما هم به آن وابسته‌ایم ˍچشم‌های‌مان را باز و بسته می‌کنیم ‌در تابش بی‌پایان اشعه‌ی کاتد روی سرهای لرزانمان! من میدان شگفتی‌های او را می‌گیرم، و به او جاهایی عادّی برای هیجان‌زده‌شدن می‌دهم ˍشاهراه‌های چندبانده در دل‌وروده‌ی شهرها، جایی که در نطفه خفه کند.، حتی فکر یک امکان را! او روی قاطرِ فلزیِ رام‌شده‌اش در یک عصر بتونی یورتمه می‌رود؛ و من به شما قول می‌دهم که دیگر هرگز پنهان نخواهد شد.

درباره‌ی ... دیدن ادامه ›› نمایشنامه

اکوئوس نوشته‌ی پیتر شفر نمایشنامه‌ی آزاردهنده‌ای در ارتباط با موضوع والدین، گرایشات دینی و احساسات به‌هنجار است.
مارتین دایسارت، روان‌کاوِ کودکان و نوجوانان، در نیمه‌ی دهه‌ی چهل عمر خود است. آلن استرنگ، پسری هفده ساله است که پس از آن‌که چشم شش اسب را با میله‌‌ای فلزی کور می‌کند، برای مداوا نزد دایسارت فرستاده می‌شود. نمایش‌نامه سفر بسیار دردناکی به ذهن آلن و درگیری‌های درونی دایسارت برای یافتن راه‌های بهتر مداوای نوجوان است.


▪️تک‌گویی‌های مدرن برای مردان
ویراسته‌ی کریس سالت
ترجمە‌ی محسن کاس‌نژاد

تصویر:
اجرای نمایشنامەی اکوئوس
برادوی، ۱۹۷۴
دوباره می‌خوامش 😭😭😭😭
۱۲ تیر ۱۴۰۱
به داشتن شما عزیزان افتخار میکنیم
امیدواریم موفق بشیم باز هم‌ بتونیم اکوئوس رو روی صحنه ببریم و شما عزیزان رو ببینیم 🌹
۱۲ تیر ۱۴۰۱
گروه جریان چهارم
به داشتن شما عزیزان افتخار میکنیم امیدواریم موفق بشیم باز هم‌ بتونیم اکوئوس رو روی صحنه ببریم و شما عزیزان رو ببینیم 🌹
امیدوارمممممم 🌸🥰💙
۱۲ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کوسه‌ها لمیده بر پشت بام کاهگلی
در آسمان بیابان ستاره می‌شمارند
درختان پشت چراغ قرمز
چهارراه‌ها را سبز می‌بینند
عقرب‌ها و مارها
قایق‌هاشان را بر اقیانوس‌ها هدایت می‌کنند
انسان سپرده زمین را به چهارپایان
جنگ‌ها منقرض شد
کودکان آغوش پدر را از جنگ پس گرفتند
آب‌ها به کاسه‌ها بازگشت و
هیچ مادری پسرش را برای جنگ بدرقه نکرد
مرزها در گوش یکدیگر
ترانه عاشقانه می‌خوانند

#یاسر_متاجی
#تصمیم_تو_باریدن_نبود
😭😭😭♥️♥️♥️🌹🌹🌹
۱۰ تیر ۱۴۰۱
من رو یاد یه عکس از کافه ای انداخت که نصفش تو مرز بلژیک بود نصفش تو مرز سوئیس ..
و ای کاش این آرزوی مردم عادی دنیا یه روز برآورده بشه و هیچ مادری یا همسری یا پدری و یا فرزندی عزیز دلش رو برای جنگ بدرقه نکنه …
۱۰ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یاسر متاجی (yasmat2018)
درباره کنسرت-نمایش سی‌صد i
یک. کنسرت‌نمایش سیصد، دنباله‌ای بر کنسرت سی، با قیمت بلیطی که با احتساب مالیات ۹ درصدی به بیش از ۷۰۰ هزار تومان می‌رسد، قرار است در کاخ سعدآباد روی صحنه برود. این قیمت و این بلیت ۷۰۰ هزارتومانی برای چه کسانی است؟ از روز روشن‌تر است که مخاطب همیشگی تئاتر و موسیقی ایران، با حداقل درآمدی که هر ماه بی‌ارزش‌تر می‌شود و مهم‌تر، با عدم‌ تناسب قیمت با کاری که ارائه می‌شود، توان خرید چنین بلیتی را ندارد. این در حالی است که این کنسرت حامی مالی هم دارد. پس این قیمت برای مخاطب عامِ تئاتر/موسیقی هیچ توجیهی ندارد. فقط قیمت این کنسرت را با قیمت بلیت کنسرت گروه مشهور «جترو تال» که تقریباً همزمان قرار است در ترکیه روی صحنه برود مقایسه کنید. اجرای این گروه افسانه‌ای راک در سالن زولو در استانبول ۶۶۰ هزار تومان است (با احتساب لیر ۲هزار تومانی).
این بازی‌ها را برای چه کسانی روی صحنه می‌برند؟

دو. باز آن نمایش «سی» یک توجیهی داشت. تیم نویسنده‌ای داشت. همایون شجریان را داشت. تیم بازیگرانش قابل‌اتکا بودند. اما حالا امیر جدیدی در مقام کارگردان است بدون یک تجربه‌ی کارگردانی تئاتر (او از تئاتر آمده اما صرفِ در تئاتربودن از چه کسی کارگردان ساخته؟) مهران غفوریان که عملاً بازیگر تئاتر نیست (چه‌ برسد به نمایشی موزیکال یا موزیک‌محور). حتی اگر با این‌ها بشود کنار آمد، وصله‌ی ناجورِ رضا بهرام در این نمایش چه می‌کند؟ ناکارآمدی روی صحنه‌ی کنسرت پاپ قرار است آدم‌ها را به سمت ملغمه‌های کنسرت‌تئاتری بکشاند؟ (اسلاید آخر را ببینید) در این میان عنوان شده که این چیز، «کاری» است از سهراب پورناظری. این دقیقاً یعنی چه؟ اگر موسیقی را تهمورس پورناظری ساخته و جدیدی هم کارگردانی کرده، پس کارِ سهراب چه بود؟ کارگردانی؟ مدیریت پروژه؟ هماهنگی؟ این ... دیدن ادامه ›› آش شله‌قلم‌کار چیست؟ در دنیای پورناظری ساعت چند است؟

سه. می‌گویند ایده‌ی کار درباره‌ی حمله‌ی مغول‌ها و کتاب‌سوزی است بر اساس کتاب ری بردبری. این یک بازی مسخره است که نمادهای فرهنگی را این‌چنین شخم بزنید و احساساتِ سطحی میهن‌پرستی و آه‌وواویلا بر فرهنگِ ازدست‌رفته را این‌چنین به مخاطبان ساده‌دل این ملغمه قالب کنید.
فکرش را بکنید، ری بردبری به‌عنوان یکی از نویسندگان مهم قرن بیستم، رمان «فارنهایت ۴۵۱» را نوشته و ایده‌ی پیوند فاشیسم و کتاب‌سوزی را مطرح کرده و بر اساس همین کتاب، فرانسوا تروفو، کارگردان فرانسوی یک اقتباس سینمایی درخشان کار کرده (هم آن کتاب ترجمه شده و هم فیلم تروفو را راحت می‌شود پیدا کرد)، آن‌وقت «برداشت» سهراب پورناظری از این رمان، برای چه کسی اهمیت دارد که تازه ۷۰۰ هزار تومان هم پای آن بدهد؟تازه باید در فضای کاخی که میراثی فرهنگی است و اصلاً جایی برای اجرای تئاتر نیست کمردرد و صندلی‌های پلاستیکی را هم تحمل کند تا این «ایده‌های ناب» را با صرف چنان مبلغی دریافت کند. (تازه اگر باور کنیم که آسیبی به فضای سبز جلوی کاخ نمی‌زنند، که همین هم سخت است.)این بازیِ تحقیر مخاطب هنری و غالب‌کردن پکیج‌های هنریِ تقلبی، تا کی قرار است ادامه پیدا کند؟ چگونه می‌توان باور کرد ظرفیتِ بیش از ۴هزار نفری در کاخ سعدآباد با این ترکیبِ نازل، فقط برای رسیدن به پولی هنگفت در یک آخرهفته نیست؟ دیدن شرایط مملکت برای این‌که دست از این بازی‌ها بکشند کافی نیست؟ اگر این وضعیت هم جلوی بلندپروازی‌های اقتصادیِ این دوستان را -که از قضا بسیار هم بااستعداد هستند و می‌توانند به خلق آثار هنری در حد خودشان مشغول باشند - از این بازی‌ها منصرف نکند پس چه چیزی می‌تواند؟

* نیما حسنی‌نسب و امیر بهاری هر کدام به نکته‌هایی دقیق درباره‌ی قیمت‌گذاری‌ها و مقایسه‌ی قیمت با کنسرت جترو تال اشاره کرده بودند که ما هم از آن‌ها بهره‌ بردیم.

@hafdang
از کانال هفدانگ
پ.ن: گمانم به نکات قابل تاملی اشاره شد در این متن، فارغ از فرافکنی‌های معمول درباره‌ی شرایط کرونا و لزوم حمایت بی‌قیدوشرط از گروه‌ها و ...
به می گویند ها خیلی اتکا نکنید
اینگونه در مورد نمایشی که ندیده اید نظر ندهید
این نمایش بلیط 250 هزار تومانی هم داره.

اتفاقا بعنوان کسی که در اولین شب اجرای این نمایش حضور داشتم و نمایش رو دیدم ضعفش حضور تماشاچی غیرحرفه ای تئاتر هست و همچنین جینش ... دیدن ادامه ›› صندلی ها...
کنسرت خوب بود اما نمایش بسیار خوبتر

فکر نکنید با نوشتن صد خط نقد برای کاری که ندیدید کاری شاقی کرده اید. به تعریف و تمجیدهای دوستانتون هم دلخوش نکنید.
کمی انتقاد پذیر باشید تا بیشتر یاد بگیرید و درجا نزنید.
۰۸ تیر ۱۴۰۱
کاملا به جا و درست اشاره کردید آقای یاسر متاجی
۰۸ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یاسر متاجی (yasmat2018)
درباره نمایش سیزیف i

با ترحمی مرطوب که بوی عطوفت داشت گفتی: این همه کلمه را هیمه‌ کردی به چه کار آید؟
گفتم: شاید که گرم شویم و رها از این سرما که استخوان تهی می‌کند.
گفتی: این همه کلمه را هیمه‌ کردی به چه کار آید؟
گفتم: سویِ اندکی است به‌قدر دیدن چشمانت تا بلکم افزون شود روشنایی و جهان مسخّر زیبایی‌ات.
خیره به سادگیِ روستاییِ من با بهتی که از صدات منتشر می‌شد، غضب‌ناک گفتی: ببین آنجا را، آن دور و این نزدیک را، چه حاجتم به این افروخته‌ی نحیف؟
نشانم دادی‌اش و گیس در باد انداختی، خورشید به من پشت کرد و ماه در اندرونی آسمان پنهان شد.
آن دور و این نزدیک جز آن حیاطِ/ حیاتِ محقّر من همه‌اش سرشار بود از نور و از گرما.
سر چرخاندی و گفتی: این همه کلمه را هیمه‌ کردی به چه کار آید؟
هیچ نگفتم، چیزی نمانده بود که بگویم.
فقر گاهی خیرگی به کلمات در سکوت است.
فارغ از ارتباط احتمالی این نوشته با نمایش سیزیف، خیلی دوستش داشتم.
۰۶ تیر ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
فارغ از ارتباط احتمالی این نوشته با نمایش سیزیف، خیلی دوستش داشتم.
گمونم فارغ از ارتباط احتمالی همین لطف شما کفایته امیرمسعود عزیز
۰۶ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من دوپاره‌ام، یکی با درزِ چکمه‌ها جامانده در برودتِ رود و رطوبتِ شالیزار که روزها در رزم دسته‌جمعی معاش بود و شب‌های فروردین‌ش، رهایی با چشم‌های تو داشت، با پاهای تو راه می‌رفت، با چشم‌های تو می‌خندید با دست‌های تو بهار می‌چید.
همان‌که هنوز هیبتِ دریا با آن هراسِ مهیبِ جوانانِ از دست رفته در هیاتِ نیمه‌جانش حلول می‌کند.
پاره‌ی دیگر اما در تظاهرِ زندگی ماند و می‌ماند گویا در انکارِ مدام.
حضور تو اما اتصال پاره‌هایِ متناقض من بود با خیالی که آسوده در گذشته و حال رفت‌و‌آمد دارد.
به به
مثل همیشه لذتبخش . چیزی که متون و اشعارتون رو متفاوت میکنه همین تغزل و خرامیدنِ کلمات بر صفحه ست . که کلمه ها علاوه بر محتوایی که به درستی و دقت حمل میکنن و بازتاب میدن ، از پیِ هم بر صفحه سُر میخورن و در هم تنیده ، منجر به یک اثرِ یکدست و تمیز و شکوهمند میشن .
دست مریزاد
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
بامداد
به به مثل همیشه لذتبخش . چیزی که متون و اشعارتون رو متفاوت میکنه همین تغزل و خرامیدنِ کلمات بر صفحه ست . که کلمه ها علاوه بر محتوایی که به درستی و دقت حمل میکنن و بازتاب میدن ، از پیِ هم ...
بامداد عزیز باعث افتخاره این نظر و نگاه شما
حقیقتا ممنونم
یاد می‌گیرم از نوشته‌های شما
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
یاسر متاجی
بامداد عزیز باعث افتخاره این نظر و نگاه شما حقیقتا ممنونم یاد می‌گیرم از نوشته‌های شما
بزرگوارید جناب متاجی ، این بلند نظری و مناعتِ طبع شما رو میرسونه اما به واقع اونچه حقیقت داره اینه که همیشه از صحبتهاتون ، اشعارتون و دیدگاهتون نسبت به مسائلِ مختلف اعم از گفتگوهایِ با دوستان و مباحثِ تخصصیِ ادبی ، فلسفی و اجتماعی هم لذت بردم هم بسیار آموختم
خدا رو شکر برای وجودتون
۰۸ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمی‌دانم عید را تبریک بگویم یا نه؟ کوه‌ها تازه و خرم می‌شوند، ولی نمی‌توانم یقین کنم قلب تو هم تازه و خرم می‌شود. در این صورت ممکن است عید برای تو وجود نداشته باشد. روز عید، یعنی روز نشاط و نشاط را قلب انسان تعیین می‌کند نه تقویم و احکام نجومی.
چرا من مثل این شکوفه نمی‌خندم؟ برای اینکه بادهایی که می‌توانند به من روح بدهند، بهاری که باید مرا بخنداند، هنوز خیلی از من دور است.
بپرس چطور؟
آن بادها الحان شیپورهایی هستند که از روی تپه‌ها و کوه‌ها به فقیر، اخبار می‌کنند اسلحه بردار و مرگ را از خانه‌ات بیرون کن. بهار من موقع جدیدی است که به جای برگ به درخت شمشیر به کف مظلوم می‌دهد.


نامه‌ی نیما یوشیج به بهاءالدین حسام‌زاده | فروردین ۱۳۰۵
علی الظاهر نوع انسان و البته هر چه از نظر فکری و اجتماعی برجسته تر بیشتر ، عموما ناراضی ، خموده و افسرده از اتمسفر حاکم بر جامعه ی روز خودش است حتی اگر سنگین ترین تحریم های تاریخ ( تا دو هفته قبل ) و پاندمی و غیره و ذالک را تجربه نکرده باشد !

علی ایحاله سال نو ایی شیرین رو براتون آرزومندم
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
میثم هنزکی
علی الظاهر نوع انسان و البته هر چه از نظر فکری و اجتماعی برجسته تر بیشتر ، عموما ناراضی ، خموده و افسرده از اتمسفر حاکم بر جامعه ی روز خودش است حتی اگر سنگین ترین تحریم های تاریخ ( تا دو هفته ...
درود میثم‌جان
امیدوارم بهترین‌ها برای شما و همه‌ی دوستان خوبم در تیوال اتفاق بیفته.
حقیقتا یکی از موهبت‌های این زندگی کوتاه که مفرّی برای رهایی از روزمرگیه نفس کشیدن در فضای تئاتر و آشنایی با دوستان خوبِ حوالی تئاتره.
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
دو-سه ساعت دیگر سال نو خواهد شد. البته نه برای من، برای دیگران. اگر هرکسی بگوید سال‌به‌سال دریغ از پارسال، من باید بگویم: روزبه‌روز دریغ از دیروز. حتی جای دریغ و تأسف هم باقی نمانده؛ احمقانه‌تر از آن است.
بگذریم... به‌هرحال تبریکات ما را از دور بپذیرید و به رفقا ابلاغ کنید. این هم یک‌جور فرمول است. مردمان دنیا هم به همین فرمول‌ها دل‌خوشند.


[از میان نامه‌های #صادق_هدایت به شهید نورایی، جمعه ٣٠ اسفند ١٣٢٥]
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
احتمال اینکه "نقد عقل محض" همان "نقد عقل عملی" باشد همان‌قدر احتمال دارد که "نقد قوه حکم". گویی که به ساحت قُدسی و شاید بهتر بگویم تریجِ قبای آقایان طوری برمی‌خورد که برنمی‌تابند و مطلب خودشان و درواقع اعلان و اعلام نظر همراه آن را حذف می‌کنند.
این احتمال که اگر کانت حی و حاضر بود بر سه‌گانه‌ی نقد خود "نقد نقدپذیری نقادانه‌یِ منقودِ ناقدِ احتمالات" را می‌افزود هیچ بعید نبود که گروه احتمالات گویی بر اریکه‌ی خرد جلوس کرده‌اند ولاغیر و از قول خودشان به ایشان عرض می‌کنم "عَر بده".
آقای محدث شما چند جمله‌ی مختصر و توام با حسن‌نیت را تاب نیاوردین و حذف کردین پست خودتون رو، گمانم همین کافیه برای هر دریافت و برداشتی از روش و منش شما.