تو تو رویاهات هم گل یا پوچ باری می کنی
پوچ انتخاب می کنی

کارمند دولت مرغ عزا و عروسی
روشنفکریشم آبدوخیاری

بر فرض که خیانت یکی از مهمترین معضلات امروز اجتماع
آیا هفت ماهگی آن را واکاوی کرده بود و یا یک تعریف ضیعف
ارائه داده بود
بگذریم که بعد از زلزله بیمارستان ها خلوت است
نقطه مثبت فیلم بازی نسبتا خوب خانم باران کوثری بود

میرزا تقی خان رفیعی جاهایی از داستان تشنه قدرت هم بود
اما قدرتی برای خدمت
و چه زیبا به تصویر کشید خدمت و خیانت تاریخ را رفیعی عزیز

یادگاری های سفرم همه خوب شدند
دیگر پاهیم درد نمی گند
دیگر کسی فریاد نمی زند ((حلبی زوار))
آرامشی عطا کن به من به سان عمودهای نظاره گر عشاق
به سان صندل هایم و کودکان عراقی
حسین جان
بهشتستان
کربلاستان

حالم به سان سربازی از اهالی دور دست
که در چهار راه ولی عصر به دنبال آزادی می گردد.

من ترک چایی کرده بودم سالیانی
موکب به موکب اربعین چایی خورم کرد

عکسی به یادگار برایم گذاشتی
دیوار قلب من شد و عکس تو قاب شد

به من خرده نگیرید و نگوید مگر تو چند سال داری که این همه نوستالژی تعریف می کنی

امروز برگشتم به 18 سال پیش به توپ پلاستکی بنفش 2لایه ، به تیر دروازه گل کوچیگ ،به پیکانی نارنجی که همیشه کابوس بود و توپ در زیر او گیر میکرد و من بخت برگشته به خاطر پاهای بلندم باید به زیر غول آهنی می رفتم تا دلیل دلخوشی آن روزهایم را بیرون بکشم
و وقتی امروز دیدم پسرک با چه تلاشی توپش را از زیر ماشین در میاورد
قهرمان شدم به سان 18 سال پیش

این ها رو فقط یه پسر عشق قوتبال دهه شستی متوجه میشه




از: پسر شَر 18 سال پیش

احمق کیست؟
امشب استاد فرمود:
حماقت گناه کبیر است
و بار عظمی از فاجعه کربلا بر دوش احمقان است.

معادلات از اول اشتباه بود
من نه با تو جمع می شدم
و نه کم می شدم
فقط پی در پی در خود تقسیم شدم

یکی از پر احساس ترین لحظه های تحصیل بچه های گذشته زمانی بود که گچ معلم تمام می شد و بر حسب قرعه فال به نکون بختی می افتاد و و ای از احساسات او فرد وقتی از درب کلاس خارج می شد تا به دفتر ناظم برسد


از: خود

نمی دانم یا من تغییر پیدا کردم یا او؟
نمی دانم چه شده است؟
شاید به خاطر آرد های آزاد است
شاید به خاطر جای خالی سنگ هایی که فلز سخت جایش را گرفته و شاید ............
ولی می دانم که دیگر خوردن سنگک از نانوایی تا خونه مزه نمی ده
داستان های من و حوالی من