در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ارژنگ فرّخ پیکر | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 19:03:22
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اینکه بیاد داشته باشیم که فقط یکبار زنده گی میکنیم بی تردید ارزشِ زنده گی را بیشتر میکند . بهترین شیوه ی جُبرانِ کاستی های زنده گی معیشت مِحوَرِ امروز تلاش برای کشفِ حقایقِ جهانِ هستی است .
البته سلیقه‌ها متفاوتند…
بنده بشخصه ترجیح می‌دهم که معیشتِ امروز را محور قرار دهم، تا اینکه حقایقِ جهانِ هستی را کشف نمایم.
۲۹ تیر ۱۳۹۴
آقا مجتبای گرامی !
جُبرانِ کاستی های زنده گی سلیقه ای نیست ! این روزها بسیارانی معیشت را محورقرارداده اند ونان را به نرخ روزمیخورند . من از روزهائی میگویم که نان برای همه هست واگرنبود کارد ها نه برای دریدنِ هم که برای تقسیمِ نان برسُفره ی زنده گی است . حقایقِ جهانِ هستی هم خواه ناخواه هستند ولی این روزها خیلی زود دیرمیشود ماجرا کمی تا قسمتی اَبری است وَازباران خبری نیست وباقی قضایا ! معیشت برقرار وبهکام باشی
۳۰ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حال و قال دو روی سکّه ی اندیشه ی عارف است که اگرمُدّعی شود که حالِ عالی درقالِ نازل قابلِ تحقّق است دیگرعارف نیست ؛ یا شیّاد است یا سفیه !
شفیعی کدکنی
کسی که میتواند شما را به قبولِ مُهملات وادارد میتواند شمارا به ارتکابِ هرجنایتی وادارد چرا که محصولِ اعتماد وَپیرویِ کورکورانه ؛ ساده لوحیِ برده وار وَدُچارشدن به ویروسُ ذهنیِ زودباوری وَاسیرجریانِ باد شدن است وَباد هرکجا که میخواهد میرود هرچند که اززیرلحافِ اَمنِ جهل به هستی بنگریم .
maria، فاطمه موسوی، مجتبی سلیمان زاده، آرزو و مهدی.. این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اَنوارِطلائی خورشید که ازپنجره ی کومه توزد بانگِ خروسی ازدورمی آمد . صدا برایش خاطره انگیز بود . با خود فکرکرد :
- چه چیزبا محل است که این خروسِ بیچاره بی محل نباشد ؟ مگرکسی این روزها به این خروسخوانی ها محل میگذارد . وقتی همه دربیداری خواب اند خروس هم بی محل میشود . بااین همه ساعتِ دیژیتال واَتُمی که مثل موروملخ ازسروکولِ همه بالا رفته دیگر چه نیازی به خواندنِ خروس هست ؟ وقتی که باید وقت را کُشت اصلن ساعت یعنی چه ؟ وقت دیگرطلا نیست ؛ باید لحظه به لحظه سَراَش را بُرید وبِسمِل اَش کرد .
بُرشی ازداستانِ کوتاهِ " آوازِقو " 1393
اگربی پرده پوشی وپنهان کاری های معمول تاریخ ومیراثِ گذشته را بکاویم وجهان بینی وفلسفه ی هرکدام را باساختِ قدرت دریابیم به توانائیِ نقد وارزشیابی برساخته ی بومی خود دست پیدا میکنیم که نقدی است فارغ ازسُنّت وتعبّد اهدافِ ازپیش پذیرفته ازیکسو وازسوی دیگر نقدی رها از تاروپودِ اسارت وتقلید ازغرب . مادامی که چنین نکرده ایم ناگزیر با میراث وتاریخی جعلی روبرو هستیم ودر اسارتِ اوهامِ آن دربُحرانِ هویّت دست به دست میشویم وبا هویتی جعلی میانِ تعبّد وتقلید پادرهوا همچنان بی هویّت درچرخه ای تکراری تکرار میشویم .
انسان درجهان بینیِ سُنّتی جُزئی ازیک کلیّتِ مُقدّر و ازپیش پذیرفته شده است وبینش واندیشه وتجربه اش نقشی درزنده گی مادّی ومعنوی اش ندارد . جهان بینی مُسلّطِ سُنّتی با ایستائی وسنگواره گی خود مانع ادراکِ بی واسطه ی جهان است . درچنین حالتی انسان دربرابرکلیّتِ یک نظام قراردارد که هم مانع برآورده شدنِ نیازهای معنوی درپیوند با هستی است هم مانعِ پاسُخ به نیازهای مادّی ومعنوی مُرتبط با نظامِ اجتماعی است که جامعه را دُچارِ ایستائی وانحطاط وسقوطِ ارزش های انسانی می سازد .
اگر می خواهی بازیچه ی دستانِ هرفرومایه نَشَوی ؛ باید با خویشتن داری تنهائی را تاب بیاوری !
آرتور شوپنهاور
یک سیاستِ آموزشی برمبنای اندیشه وَرُشدِ اندیشگی استواراست ویک سیاست برمبنای اطاعت وانجام میدهم که حاصل آن افکارِ بی روح است که مغز می پذیرد امّا هیچ امکانِ تازه ای ایجاد نمیکند ؛ شک وتردید را تحمّل میکند چون ازامکانِ نابودی این عادت دُچاروحشت میشود . هرسیاستِ آموزشی که احساس وادراکِ فردیت وَاندیشگی را ازانسان سلب کند تا تسلیم تصمیماتِ دیگران شود دراصل هرگونه اعتلا وتبادلِ فرهنگی درجامعه را نابود میکند .
تأثیراتِ هیجانی وعاطفی واحساسی همه چیزرا بی تعمّق وتأمّل به پذیرش نزدیک میکند . فرهنگِ جامعه را نمیتوان تنها با احساس وعاطفه وهیجان استواروصیانت کرد . هرگونه طفره رفتن ازاین ضرورت ها فضائی غیرعقلانی را دامن میزند وبه سلیقه ها میدان میدهد که مطلوبِ سیاست های قیّم مآبانه درجامعه های توده واراست که مردُم را ازتفکّرانتقادی دورنگه میدارد تا به مُهره هائی درخدمتِ زنده گیِ نامعقول تبدیل شوند .
وقتی دربیداری هم کابوس ببینی دیگرازکابوس های خواب هراسی نداری ! چه کابوسی هولناک ترازاینکه کسانی جهان را بااندازه ی فهمِ خود مترمیکنند وهرراهی جُزراهِ خوداِشان را سد میکنند ؟
بُرشی ازداستانِ کوتاهِ " آوازِقو " 1393
جادّه ی نمناک درسیاهی شب میانِ امواجِ مِه گم میشد . هرجا مهتاب نبود موجوداتی را میدید که مانندِ اشباح جانداری درهم میرفتند گاهی دورگاهی نزدیک بی آنکه نوری باشد روی هم سایه می انداختند بعد روی هم می لغزیدند ودراعماقِ تاریکی مَحووناپدید میشدند . تنها ردّی ازهرکدام مانندِ لکّه ی مُرَکّب آرام آرام درذهن اَش نَشت میکرد ودراعماقِ روحش پنهان میشد مانندِ خوداَش که میرفت تا برای همیشه درناکجاآبادی دورازدسترسِ رَجّاله ها پنهان بماند . ازمدّت ها پیش احساس کرده بود روحش درتناقضِ رفتاروگفتارِدیگران دارد تجزیه میشود دیگرانی که سوداِشان درزیانِ غیرخوداِشان تعریف میشد . بوی گَندِ این دوگانگی همه جا پراکنده بود انگار همه به آن بوی گند عادت کرده بودند . رَجّاله ها هرچه دنیای خود را بیشتر بَزَک میکردند بیشتر بوی گَند همه جارا پُرمیکرد .
بُرشی ازداستانِ کوتاهِ " جادّه ی نمناک " زمستانِ 1393
آقا خیلی زیبا بود و خیلی هم ارادت داریم
۱۹ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نانِ داغ کبابِ داغ !
درایّامِ نفوذِ کُمپانیِ هندِ شرقی که بمنظورِ تجارت وجاسوسی ازسوی انگلیس ها تأسیس شده بود ناگهان سَروکلّه ی یک درویشِ هندی بنامِ معصوم علیشانِ دَکَنی درشیراز پیدا میشود تا طریقتِ نعمت اللهی را ازهند به ایران بازگرداند . معصوم علیشاه به دستورِ کریم خانِ زَند چندی به زندان می افتد ولی بزودی آزاد میشود وهمچنان پیروانِ خود را با رَوِش های مخفیِ فراماسیونی اداره میکند . جانشینِ معصوم علیشاه مردب ازاهالیِ اصفهان بنامِ محمدعلی ابن الحسین ملقّب به نورعلیشاه بود که ازجمله کِرامات اَش خلقِ نانِ داغ وَ کبابِ داغ بوده ! درواقع زیرِبساطِ چادُرِ تخت ومَسندِ نورعلیشاه نقبی بوده وَدرآن زیرزمین نانوا وکباب پَز نهاده بود وَمَردُمِ ساده اندیش وشکم پَرست را به خلقِ نانِ داغ وکبابِ داغ مُشتبه میگردانیده است . نورعلیشاه با تکفیرِآخوند مُلّاعلی نوری نَفیِ بَلَد شده به کرمانشاه میرود وَدرآنجا به حکمِ مُجتهدِ صوفی کُش آقا محمدعلی بهبهانی به قتل میرسد . طریقتِ نعمت اللهی با چهارفاصله به حاج میرزاحسنِ اصفهانی ملقّب به صفی علیشاه میرسد وَبعد ازوی ناصرخانِ ظهیرالدوله ملقّب به صفاعلی انجمنِ اُخوّت را برپا میکند که پس ازمرگِ صفی علیشاه دامادِ ناصرالدین شاه علی خانِ ظهیرالدوله فرمانِ فعّالیتِ علنی انجمن را در27 آذرماهِ 1278 هجری ازمظفرالدین شاه میگیرد .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در بسترِ سرمایه سالاری نوعی فردگرائی وتَک رَوی ترویج میشود که تمایُلی به تغییر ندارد . تراکمِ نقدینگی تَوَرّم را بالا میبرد . فقراقتصادی درمیانِ اقشارِفرودست نهادینه شده و طبقه ی نوکیسه پَروار ونوعی اِسکیزوفرنیایِ فرهنگی پدیدار میشود .
قدیم ترها انگاری تقویم آهسته وکُند سپری میشد تا به گذشته وتاریخ می پیوست . حوادث ورخدادها دیربه دیر بودند شاید برای همین دریاد می ماندند امّا این روزها برگ های تقویم زودبه زود میگذرند . رویدادها یا زود فراموش میشوند یا به ابتذالی همه پذیر شباهت پیدا میکنند که بی هیچ ذوقی بازتولید میشوند . انگاری به ناگزیر آینده را به بهای آویختن به گذشته های درگذشته باید فروخت . هدف اَم این است تا بدانم چرا اینطورشده ؟ آدمِ بی هدف هرگزچون وچرا نمیکند فقط سایه ای میانِ سایه هاست که هرگز نمی پرسد چرا ونمیداند که دارد به کجا میرود .
دریک بعدازظهرزمستانی وسرد حاج عبدالغنی پیله وَرِکُهنه کاروچکیده یِ بازار با پیشکار قدیمی اَش آقا مُرتضا گرمِ گفت وگو نشسته بودند . رِخوَت وخلوتِ بعدازظهر همه جا سایه انداخته بود که حاج عبدالغنی بعد ازطفره رفتن های بسیار سُفره یِ دل اَش را گشود وگفت :
- من وسواس دارم !
- تواین دوره وزمونه کیه که وسواس نداشته باشه .
- وسواس منو ذِلّه کرده ! میدونی تا امروزچندتا دکتر رفته اَم ؟
- دکترجماعت که سَرازوسواس درنمیاره حاجی جون ! نُسخه یِ وسواس روفقط آسیّدرضا می پیچه !
- کدوم آسیّدرضا ؟
- آسیّدرضای میزان ... دیدن ادامه ›› الشریعه !
- همون دُعا نِویسه ؟
- دُعا می نِویسه حِرزِجواد میده دفع مضرّات وچشم زخم میکنه دست روهرکی بذاری واسه اَت پاگیراِش میکنه چلّه بُری میکنه بی رَدخور ..
- تواینارو ازکجا میدونی ؟
- حاجی جون ! فقط خواجه حافظِ شیرازی آسیّدرضارو نمی شناسه اونم واسه اینکه دست اِش ازدارِدنیا کوتاهه ! هرچی اعیان واَشراف ودُم کُلسفته ازهمین آسیّدرضا باطل السحرمیگیرن ! کارِآقاسیّد هم اَجرِدنیائی داره هم ثوابِ عُقبائی !
- پس بگو نون اِش ازبدبختیِ خلق الله درمیاد .
- خلق الله داریم تا خلق الله ! وقتی با این چیزا گِرِه ازکاربعضی بازمیشه آسیّدرضا چه تقصیری داره ؟ مُنتهایِ مَراتب وسواس داریم تا وسواس !
- چه میدونم والله ! مدّتیه هروقت ازخیابون رَدمیشم تک تکِ درخت هارو می شمُرم .
- همین ؟
- دائم با تسبیح هزاردونه ذِکرمیگم ، فکرم شُلوغه ؛ شکّیاتِ اَم زیاده وقتِ نماز ؛ هی وضو میگیرم هی میمونم که ترتیبِ وضورو رعایت کرده اَم یانه ؛ هی دست هامو می شورَم بازمی بینم نِجاست پاک نشده ؛ همه ی زنده گیم شده وسوسه یِ وسواس می فهمی چی میگم ؟
- همه ی این احوالات رو سیاهه کن روکاغذ که جمع وجوربشن سَرراست بدیم به آسیّد رضا !
- یه چیزی تو وجودم مانع میشه !
- چی ؟
- شیطانِ رجیم ! ...
بُرشی ازداستانِ کوتاهِ " وسوسه یِ سیب " زمستانِ 1393
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
بسیار بسیار زیبا..
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوراندیشی ؛ پیش بینی وپیشگیری راآسان میکند . بدونِ دوراندیشی آوارِدردها جای درمان را تنگ میکند . گاهی آنقدرجا تنگ است که فقط برای تسکین میتوان یک قوطی قرص های مُسکّن داشت . یکی صبح ؛ یکی ظهر ؛ یکی شب امّا درد همچنان به قُوّتِ خود باقی است .
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
عالی ست ...
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
بسیار زیباست..
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شوربختانه طیفِ وسیعی ازمردمِ جهان ازجمله ایران بطورمعمول بخشِ سایه ی روانِ خودرا با نقابِ ظاهرالصلاحی می پوشانند . وقتی ظاهروباطنِ انسان یگانه نباشند درشخصیت نفاق ودوگانگی پدید می آید. این نفاق ودوگانگی ازجمله شواهدِ عینی زنده گی بانقابِ دروغینِ ظاهرالصلاحی یا همان نِمادِ آشکارِ بخشِ سایه ی روان وسایه ی شخصیت است که نامرعی وپنهان است . درایران یگانگی ظاهروباطن ضرب المثلی بسیاربا اهمیت است .
درچالش با گرانی روزافزونِ مایحتاج عمومی که روزبه روزبهترازدیروز داردمثل خوره جانِ بعضی را که مُتنعّم ازاعلی علیین نیستند را میگیرد کاسه ی چه کُنم به دست گرفته بودم که ناگهان ظریفی ازغیب درآمد وگفت : اگرقبر گران نبود ازخداوندِ منّان آرزوی مرگِ مُفاجات میکردم تا زیربارِگرانیِ بی حساب وکتاب روزی چندبارنمیرم !
گفتم : چه خوب که روزی چندبارمُردنِ تدریجی قبرنمی خواهد وگرنه حریفِ پولِ یک سنگِ قبرنیستی چه رسد به چند سنگِ قبر وباقیِ قضایا !
آن ظریفِ سراپا حقیر که چیزی برای گفتن نداشت راهش را گرفت ورفت وَهرچه دورترمیشد ظریف ترمیشد تا دیگراورا ندیدم ودوباره غیب شد . آرزوکردم خداوند آرزویش را اجابت کند .
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
گل گفتی
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اشکالاتِ خطّ فارسی ازنگاه پرویزناتل خانلری : نداشتنِ نشانه برای مُصوّت های کوتاه ؛ مشابهتِ حروف ؛ زیادی نقطه ؛ شکل های گونه گونِ حروف درابتدا وسط وآخرکلمات ؛ آمیزش با املای عربی : الفِ مقصوره ؛ فرق میان الف وهمزه ؛ تنوین ؛ واوِمعدوله ؛ حروف متفاوت برای یک واج ز, ذ , ض , ظ وامکانِ حذفِ حروفِ ث , ح , ذ , ص , ض , ط , ظ , ق ؛ وَننوشتنِ لغاتِ فارسی تُرکی مُغولی سُغدی جُغتائی روسی وهندی با حروفِ عربی است . پالایشِ خط وزبانِ فارسی ازدورانِ سامانیان تا امروز برای پاسداشتِ زبانِ رسمی ایرانی که سَره نِویسی است ادامه داشته ولی هنوز به سلیقه ی غالب بَدَل نشده است . فردوسی پاکیزه نِوشته وازمصدرهای مُعَرّب پرهیز کرده امّا بخشی ازکلماتِ شاهنامه ریشه ی عربی دارند وَفارسی سَره نیستند . بیهقی وسعدی وحافظ زبانی پاکیزه ولی ناسَره دارند . کاربُردِ نشانه های آوایی زیروزِبَر درفارسی امروز برای دُرُست خوانی کلمات ضروری است . آمیختگیِ زبانِ فارسی با عربی وَتُرکی سَرنِویسی را مخدوش میکند ولی بناچاربرای انتقالِ معنا ازکلماتِ عربی وَمُعرّب استفاده میکنیم اگرچه زبان فارسی غنی ترازآن است که سیاست های دوره ای ؛ تعصّباتِ قومی وَتَفنّن های ادبی بتواند درآن انحرافی پدید آوَرَد ولی پالایشِ حروف درراستای پاسداشتِ اصالت و پالایشِ زبانِ رسمی کشورمان ایران یک وظیفه ی ملّی است که بارِاصلی آن بردوشِ ادیبان وشاعران ونِویسنده هاست .
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقدِ یک اثرِهنری(تئاتر) هم جُستارِاعتبارمقصودِ آن است هم شناختِ ارزشِ ذاتی آن . تفکیکِ سَره ازناسَره هائی که اثررا به تحریف می کشاند وتوضیح وتصدیقِ رَوِش هائی که صاحبِ اثر برای بیانِ مقصودِ خود بکارگرفته است . شوربختانه رویکردِ نقد درقلمروِ فرهنگِ توده ایِ عوام کاربُرد ندارد چون هیچگونه ارزشِ ذاتی ندارد وَماحصل آن تولیداتِ بُنجُلی است که برای سرگرمیِ عوام وَدستکاریِ افکارِآنها تهیّه میشوند ؛ تولیداتی کاسبکارانه وَبابِ سلیقه یِ بازارِفروش که تاریخِ مصرف دارند . خطر این تولیدات درآن است که میتوانند فرهیختگی وَاعتلایِ فرهنگی را درجامعه به فساد بکشانند .
حسین پوریعقوب و وحید هوبخت این را خواندند
شکیبا، ابرشیر، شکوه حدادی، کیان، محمد رحمانی و مریم این را دوست دارند
با سلام خدمت جناب آقای فرخ پیکر هنرمند
یه چیزی خیلی وقته ذهنمو مشغول کرده که گفتم بهتون بگم. استفاده از حرکات و نشانه های اوایی زبان فارسی خیلی هم خوبه منتها فکر می کنم در استفاده از اونها کمی زیاده روی می شه. مثلا ممکن نیست کسی باب سلیقه رو چیز دیگه ای بخونه یا مثلا روش هایی که چرا باید فتحه و کسره داشته باشه؟ این تعدد استفاده از نشانه های آوایی هم چشم نواز نیست و هم خواننده رو خسته می کنه. حتی یه جاهایی شاید حس کنه داره بهش توهین می شه!
حالا اگر شما نیت خاصی از انجام این کار دارید یا چیزی می دونید که من کم سواد از اون بی اطلاعم خوشحال می شم دلیل کثرت استفاده از این نشانه ها رو بدونم.
با سپاس و احترام
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
من هم با نظر خانم الف موافقم.
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید