به شدت داستان رو توضیح دادم..بعد از دیدن نمایش بخونید :)
داستان با شخصیت پردازی دکتر فاوست آغاز میشه..آدمی که به پوچی رسیده..سوالی که تا آخر نفهمیدم این بود که چرا به پوچی رسیده بود...در اواسط نمایش مشخص میشه تعریفی که دکتر از خدا داره ی (وزنه تعادل) بین خوبی و بدی و انسان و شیطان و کاینات و...ایناست..دومین مورد هم که در ظاهر و شخصیت دکتر مشخص بود شخصیت ضعیف! که هم در ابتدای نمایش اشاره میکنه به "در ابتدا کلمه بود"و میگه نه بهتر بود مینوشت "نیرو"...و احتمالا قسسمت دوم نمایش که دکتر به دنبال تغییر دادن دنیا با صنعت و کار و کار هست تحت تاثیر همین عقده ضعیف بودنش هست.
پس میشه حدس زد نویسنده قصد داشته که این 2 علت رو علت هایی از پوچی فاوست بیان کنه شاید هم نه!
داستان شروع میشه..با دلقک و کولی ها و فاوست...خیلی چیز خاصی برداشت نکردم از شروع کار..احتمالا مدینه فاضله نویسنده زندگی کولی ها بوده..فاوست به پوچی فلسفی خودش رسیده میخواد خودش رو بکشه شیطان میاد میگه نه نکش من میسازمت..."به این برگ نمایش فاوست قسم به همین صراحت :))"
شیطون میگه روحت رو بده من خوشبختت میکنم "به بخش دیوار سایت تیوال قسم به همین صراحت"
پس ما قرار از اینجا به بعد سیستم آموزش دبستانی بیاموزیم که چه کاری بد است ..چه کاری خوب....جایی برای کش و قوس ذهنی ما نگذاشته...هر چی میخواست
... دیدن ادامه ››
یاد داد آقای نویسنده..
به شدت با این شیوه مخالفم...این شیوه که نویسنده به خود حق بده درست و غلط رو اینقدر شفافانه(نه حتی با زیرکی!!) به خورد بیننده بده..شیوه مدرسه ای اسمش رو میزارم!
فاوست تازه متولد شده شروع میکنه به رسیدن به تک تک عقده هاش
خوش تیپ و جذاب میشه...نیاز بنیادین (نیاز جنسی) اولین چیزیست که میخواد بهش برسه
اقدام میکنه برای فحشا ولی پیش میره عاشق هم میشن...
این ی تیکه داستان تا آخر پرانتز کل نکته قسمت اوله با تفسیر کاملا مستقیم که تو نمایش دیدیم!
(خانم و آقا عرف شهر رو رعایت نمیکنن(گول شیطان)..رابطه جنسی برقرار میشه بدون کلیسا رفتن(گول شیطان)..برادر غیرتی میشه و با فاوست درگیر میشه(نمیدونم نظر نویسنده چیه) ..فاوست برادر رو میکشه(اتفاقی) ..از ترس فرار میکنه(گول شیطان)...دختره رو به اشد مجازات محکوم میکنن(حماقت مردم شهر)..با گیوتین میکشن(تو جمهوری اسلامیش الان اینجوری نیست که تو نمایشنامه غربی دیدیم))
پس آقای نویسنده چرا نمیزاری مخاطب خودش بالا پایین کنه و زشتی و خوبی رو خودش با استدلال خودش کشف کنه..شاید فقط ی داستان روایت میشد من نوعی معاشقه رو گناه نمیدونستم..یا از اون ور بوم شاید به مردم جامعه حق میدادم و اونا رو احمق نمیدونستم چون خودم با استدلال شخصی به مطلبی پی برده بودم..بالاخره ی بار دو بار انسان بد برداشت کنه بار سوم خودش امر درستی رو پی ببره پیش خودش حفظ میکنتش ...واقعا شاکی ام که نظرات شخصی رو اعمال کردند :|
قسمت اول به پایان میرسه و قسمت نهایی با درون مایه زندگی صرفا دنیوی..کار و اقتصاد و بیمه و ... شروع میشه و به همین سرعتی که میبینی تموم میشه!
در آخر سر سجده فرود نمیاره و به قعر جهنم سقوط میکنه
حتی اگه رستگار هم میشد برام فرقی نداشت چون من خود را درون فاوست فرافکن نکرده بودم...این هم از ایرادات نمایش بود به نظرم خیلی نمایش با کیفیت تری میشد اگر خودت رو جای فاوست میدیدی..
همچنین دیالوگ های نه چندان لازم هم بود تو نمایش که کاش در اجرا های بعدی هرس بشن
ولی به قول شاهین جان این نمایش به قدری چشم پر کن و با زرق و برق و رقص و آواز و موسیقی زنده و دکور و جمعیت و انرژی و بازی خوب بازیگرا هست که مخاطب تحت تاثیر قرار میگیره...
بازی ها رو دوس داشتم...کارگردانی قوی بود...متن نمایشنامه راضی کننده نبود اصلا...
من خودم به خاطر عوامل بصری گزینه "دیدم" رو انتخاب کردم ..ارزشش رو داشت..قطعا کار حجیم و سختی بوده و به آقای نعیمی خسته نباشید میگم
در آخر بابت شیوه بد نگارشی عذر خواهی میکنم :)