در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال stanco | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:51:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
Annie: So you reconciled. That's very romantic. But she still
killed herself. In the end she gave up

Chris: There's nothing wrong with that

Annie: Her husband didn't think so

Chris: He was a coward! Being strong, not giving up, it was just his place to hide. He pushed away the pain so hard he disconnected himself from the person he loved most. [pause] Sometimes when you win, you lose
سامان حسنی و سپهر این را خواندند
سوزان این را دوست دارد
چقدر این فیلم را دوست داشتم...
دوبله باشه انشاالله..
۴ روز پیش، یکشنبه
H.M.kiani2
چقدر این فیلم را دوست داشتم... دوبله باشه انشاالله..
دیشب بود این برنامه جناب کیانی
و زیرنویس داشت
۴ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش فردا i
الان بیشتر از یک هفته است که اجرا رو دیدم. کم پیش میاد که انقدر از یک کاری خوشم بیاد که چیزی برای گفتن بعدش نداشته باشم.
.
تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش انگلیسی i
الهام نمیتونست با رفتن کنار بیاد، و مرجان هم با برگشتش کنار نیومده بود. اما خیلی وقته که تو کلاس زبان ما امیدی نیست که بخواد بگه «اینجا بیشتر ... دیدن ادامه ›› خوش میگذره». خیلی وقته که دیگه اولویت اصلی فرار کردن یا دووم اوردنه. نه خنده‌دار بودن لهجه بدمون.

ازونطرف دوست داشتم انگلیسی بودن بخش زیادی از دیالوگ ها رو. تجربه جالبی بود. مخصوصا شوخی های امید با برد پیت فیلم «سون» یا دنیرو فیلم «تاکسی درایور». یکم ناهماهنگی تو تعویض صحنه‌ها و ترجمه دیالوگ‌ها بود که شب های آتی احتمالا بهتر بشه.
تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش امان i
احتمالا راحت ترین کار همینه که بگی زنان نمایش نباید خودشونو توی اون موقعیت قرار میدادن. احتمالا جامعه هم خیلی وقته همینجوری کار میکنه. احتمالا شما هم (با وجود اینکه پیش خودت فکر میکنی که من اینطوری نیستم) به ذهنت حداقل یکبار خطور کرد که خب نمیرفتن یا نمیکردن. یا شاید تو بهترین حالت پیش خودت گفتی مردای نمایش درسته کارشون جنایت بوده ولی این زن ها هم به همون اندازه مقصرن. آخرین نفر چی، اونم مقصر بود؟ یا اونی که بعد چندسال آشنایی اون بلا سرش اومده بود؟ بقیشون چی؟
احتمالا شما هم حیرت زده نشدی وقتی جمله‌ی «من نمیدونم که خودم نمیخوام دیگه خودمو ببینم یا نمیخوام بقیه منو ببینن» رو شنیدی. احتمالا برای شما هم صحنه غریبی نبود پنهون شدن اون ادما زیر چارقد مشکیشون.
احتمالا بگین این حرفا مال قبلا بود و الان مشکل چیز دیگریه. اون موضوعات قبلی حل شدست. حرف زدن ازشون تکراریه و ملال آوره. من هم خوشحالم که انقدر به زندگی و دنیای اطرافتون امیدوارید. امیدوارم حق با شما باشه.

و احتمالا این نمایش برای همینهاست که داره روی ... دیدن ادامه ›› صحنه میره.

تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
پ‌ن: کاش تیوال دسته بندی «نگاه شخصی کوچولو» داشت. نقد کردن و گفت و گو داشتن یک حداقلی از تخصص و دانش میخواد که من حداقل در خودم نمیبینم.
stanco (stanco)
درباره نمایش وَرَق‌الخیال i
بعد از نمایش هنوز مزه کیفیت وجه اجرایی کار زیر زبونم بود ولی الان بعد از گذشت چند روز کاستی های متن بیشتر به چشمم میاد. از گفتن دوباره نقاط قوت کار در اجرا (بازیها، نور، صحنه و...) خودداری میکنم چون دوستان قبل از من بهتر و به حد کافی توضیح دادن.
موضوعی که درمورد متن باب میلم نبود، پرداختن بیش از حد به "اعتقادات خرافی سلطان حسین و دربار" بود. از همون حکم اولی که منجم تعریف میکنه این موضوع برای مخاطب روشن میشه اما دوباره و دوباره باید منتظر این نتیجه‌گیری از حکم های بعدی باشه. برای من از یکجایی به بعد کمی خسته کننده شده بود. البته که در اجرا و نحوه پرداخت خلاقیت و زحمت زیادی صرف شده بود اما متن، به اندازه‌ی اجرا پخته نبود.
موضوعی که درمورد متن برای من جالب بود، اشاره به صفویه و مخصوصا شاه سلطان حسین برای مرور تاریخ فلاکت و عقب ماندگی این کشور بود. معمولا قاجاریه سوژه این نوع کارها میشه انگار که قبل ازون همچین خبری در این مرز و بوم نبوده و ریشه ای نداشته. شرح دقیقتر و کاملتر این نکته رو در کامنت اقای «سید مهدی» میتونین دنبال کنین.
تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش خاک سفید i
برای من شخصیت ها و دیالوگ هاشون جذاب بودن، ولی داستان کلی نمایش محتوای خاصی برای ارائه نداشت. چیزی در حد همون خلاصه نمایشی که تیوال بالاتر نوشته.
چیدمان صحنه هم درخور نمایش بود.
بیشتر از همه چیز از بازی جناب یگانه و معیری لذت بردم. آخرین بار در نمایش «کشتی نوح» دیده بودمشون که اونجا هم مثل همین کار بازی خوبشون نمایشنامه رو قابل تحملتر کرده بود.
تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش پنهان i
صحنه پایانی و برخورد سرنوشت شخصیت ها در انتها نکته ای بود که ارتباط من رو با نمایش بهتر کرد و باعث شد به جمع‌بندی بتونم برسم.
قبل ازون روند کلی نمایش برام تا حدودی تکراری بود و جذابیت کمتری داشت.
ضمنا طراحی صحنه ها رو دوست داشتم. مخصوصا اون چتر نورانی تو دست دختری ک فوت شده بود.
تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش مدرسه تربیت i
چند روزی صبر کردم که شاید به نتیجه مشخصی درمورد اینکار برسم. بازیها، صحنه و اجزای فرعی کار اتفاقا مطابق سلیقم و برام جذاب بودن ولی متن رو نمیدونم. شاید هدف متن شریک کردن مخاطب در بلاتکلیفی پدر و دختره. دقیقا مثل شیدا ک مدام تنها به سمت در خروج میرفت و باز به سمت پدر برمیگشت. از یک طرف نمایش برام دیدن همون روزمرگی های همیشگی بود. از یک طرفم عمق و کشش بیشتری پشت بعضی دیالوگ‌ها و ایده های متن بود.
بهرحال، این هم یجورش بود.
تشکر میکنم از همه کسایی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش پس از i
+ یچیزی بگم خانوم دکتر. بنظرم آینه‌ها با هم فرق دارن. آخه من هر چی به آینه‌ام نگاه میکنم، خودمو نشون نمیده. نمیبینم خودمو. جاش یه هیولای وحشتناک ... دیدن ادامه ›› میبینم. (ببخشید ک این دیالوگ دقیق‌تر یادم نمونده)
برای من موضوع اصلی جالب بود و پیچش داستان رفته رفته بیشتر شد. پدر انبوهی از مشکلات روانی (بخصوص موضوع شکاکی) رو به زندگی نشان تحمیل کرده بود که با رفتنش اونها تشدید شدند تا جایی که نشان مرز بین واقعیت و رویا رو گم کرده بود.
به نظر من حتی بخشی از خاطراتی که نمیخواست کنار بگذاره اصلا وجود خارجی نداشتند. به طور مثال صحنه هایی که آرزو رو میدید و با اون میرقصید شاید در ذهن نشان گذشته بودند و اونچه که واقعیت داشت، فقط اون قضیه بین آرزو و رییس شرکت بود. محتمل نیست که آرزو بعد از اخراج نشان و اون تلفن عجیب و غریبش، رابطه دیگه ای با اون داشته باشه.
- چرا تا دیروقت شرکت نگهت داشته بود؟ چیکارت داشت؟
+مگه اصا اون منو نگه داشته بود؟

طراحی نورها و صحنه‌ها رو خیلی دوست داشتم و از بازی دوستان هم لذت بردم.
تشکر میکنم از همه کسانی ک برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
- چرا نمیری ازین شهر؟
+ کجا برم؟
اوناییم که رفتن مارو تنها گذاشتن.
براشون مهم نبود چه بلایی سر ما میاد.

(البته اون قسمت خودتون یه جمله مفهومی پیدا کنید به خودتون بگید ماندگارترین بود)
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
کاش هنوزم به حرف پدربزرگ اسکات میشد گوش داد و رفت بالاتر دوباره خونه ساخت و گذروند.
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد یه زمستون سراسر امتحان، نمایش دلچسبی بود. راستش با انتظار خیلی پایینی اومدم اما تا انتها کار برام جذاب و خنده دار بود.
البته که ایراداتی هم بود ولی نمیخوام بشون اشاره کنم. همین ک ساعتی به خنده و دیدار دوستان گذشت برای من کافیه.
تشکر میکنم از خانوم سوزان بابت پیشنهادشون و همچنین تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
پ.ن: فقط دفعه بعدی لطفا اسمتون تو تیوال رو هم بگید. الان کامنتا رو داشتم میدیدم کلی از دوستانی که فالو کردمشون دیشب بودن و من نشناختمشون.
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
شمارو و چنتا از دوستان قدیمی‌تر رو شناختم. بقیه رو سعادت نداشتم.
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش کشتی نوح i
تجربه بدی نبود ولی انگار یک چیزی کم داشت.
بازیها برای من دلنشین و جذاب بودن. و برخلاف نظر سایر دوستانی که خوندم، مشکل من با یکدست نبودن بازیها نبود. مشکل من با متن کار بود. به نظرم پیچیدگی لازم رو نداشت و خیلی طول کشید تا اولین گره داستان رو شاهد باشیم. و ادامه‌ی نمایش هم بعد اون گره خیلی سرسری تموم شد. دلم میخواست بدونم چه اتفاقی افتاد که خواهر بزرگتر راضی شد. چیشد که انقدر سریع بیخیال شد. کاش اون قسمت پر و بال بیشتری داشت.
و البته نقصی که در دو شخصیت خواهر کوچکتر و عروس خانواده به نظرم می‌اومد رو بخاطر بازیشون نمیدونستم. شخصیت پردازی و روایت درستی برای این دو شخصیت در نظر گرفته نشده بود که اضافه به نظر میومدن.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
شاد و آزاد باشید
درخشان.
چه در متن که به زیبایی دیدیم این نامی که مانده حرف میان مردم بوده نه حرف زنان اون واقعه. همانطور که تهمینه فریاد میزد حقیقت این ماجرا نزد من است. روایت های مختلفی که رفته رفته مخاطب رو بیشتر درگیر میکردند تا در آخر با حقیقت ماجرا روبرو شوند.
و چه در اجرا. از بازی‌ها و فراز و فرودهای دائمشون (به شخصه رستم رو از بقیه بیشتر دوست داشتم) تا نور و گریم و لباس خلاقانه و دقیق شخصیتها (مثل صورت خشمگین رستم و دوچهره زن جنگجو) .
و اون چیزی که این نمایش رو برای من ماندگار کرد، اجرای گروه موسیقی و آواز روح‌نواز خانوم شمس بود. دست مریزاد واقعا لذت بردم.
تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
«که مردان مردن میدانند و زنان زندگی» آزاد باشید.
خوشحالم که دوست داشتین
۱۲ دی ۱۴۰۲
کسرا ریاحی وفا
جناب دکتر عسکری عزیز، سپاس از شما و حمایت‌های بی‌دریغ‌تان
خواهش میکنم.انجام وظیفه میکنم
۱۲ دی ۱۴۰۲
نوید عسکری فراهانی
خواهش میکنم.انجام وظیفه میکنم
مهربانی شماست.
۱۲ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظرم مرگ هم مثل آمپول زدن میمونه. سه بار میگی میو، میو، میو و تموم میشه.
خاور رو من نمیبخشم و ایمان رو قانون.
ولی مسئله ای که هست اینه که نمیشه یکطرفه به قاضی رفت. این چیزی که ما دیدیم فقط یک سمت هر ماجرا بود. کاش شخصیت های دیگه بعد از رخ دادن هر قتل بیشتر تو اون داستان نقش داشتن و فقط به نبودن یکسالشون بسنده نمیشد. البته که ارتباط روایت ها و شخصیت ها با هم جالب بود.
سوای بحث قضاوت، دیشب به این فکر میکردم که چقدر زندگی ها میتونن روی هم تاثیر بذارن. چقدر راحت میتونن خراب بشن. چقدر راحت میتونن تموم بشن. و چقدر زنده‌ها بیشتر از اون چیزی که فکر میکنند عاجزند. بعضی وقتها فقط فرصت میکنن بشینن، سه بار بگن میو و منتظر بشن تا این کابوس تموم بشه.
البته هزاربارم بگی میو میو نیمساعت تاخیر بازم اذیت کنندس.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
واقعاً برای آمپول باید می گفتیم میو؟! :)
۱۰ دی ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
واقعاً برای آمپول باید می گفتیم میو؟! :)
مثل اینکه یه دکتر جوون بیست سال پیش به بچه‌ای که مریضش بود اینو گفت.
جفتشون روحشونم خبر نداشت یه روزی دوباره بهش میرسن
۱۰ دی ۱۴۰۲
stanco
مثل اینکه یه دکتر جوون بیست سال پیش به بچه‌ای که مریضش بود اینو گفت. جفتشون روحشونم خبر نداشت یه روزی دوباره بهش میرسن
😂😂👌🏻
۱۰ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش توافق نامه i
دنیای شلوغ و به‌هم‌ریخته‌ایه. هزاران مکتب، خط فکری، قانون های نوشته و ارزش های نانوشته دورمون رو گرفتن.
از داخل هر خونه تا سیاست های خارج.
همه این گروه‌ها و اندیشه‌ها هم به زعم خودشون حق دارند و دنبال احقاق اون هستند.
اما میدونید چیه، این حرف ها در آخر همگی توافقی‌اند برای جمع شدن افراد اون گروه دور هم. شاید خیلی از اعضای اون گروه با عقیده‌ای که ازش دفاع میکنن حتی کامل هم آشنا نباشن. یا آشنا باشن ولی بهش عمل نکنن.
خلاصه کسی دنبال پیدا کردن راه سعادت و راهنمایی بشر به اون نیست. همه فقط میخوان گروه خودشون بزرگتر باشه.
همه دنبال منفعت خودشونن.
این چیزی بود که به ذهن من بعد از دیدن این نمایش ... دیدن ادامه ›› خطور کرد.
و قطعا تجربه بسیار لذت بخشی بود.
اگه دنبال نقد جامع و خوبی ازین نمایش هستید، نظر جناب کیانی و خانم ثانی رو پیشنهاد میکنم.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
اسم منو آوردی استانکو جون، برات لایک زدم...
👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍......
.........
............................................👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍
۰۸ دی ۱۴۰۲
H.M.kiani2
اسم منو آوردی استانکو جون، برات لایک زدم... 👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍...... ......... ............................................👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍
پس اینم گلی که صحبتشو کردیم 🌹
۰۸ دی ۱۴۰۲
stanco
پس اینم گلی که صحبتشو کردیم 🌹
👏👏👏🙏🙏🙏
۰۸ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش آن کلات i
ایده اولیه داستان جالب بود ولی میشد بهتر در ادامه بهش پرداخت. شاید بهتر بود میدیدیم که شمعون در کلات یا زلفا با مغول ها در اون چهل روز دقیقا چیکار کردند و به جای تعریف، اجرا میشد. در واقع میانه متن به اندازه‌ی ابتدا (تا عروسی زلفا) و انتهای اون (از مرگ زلفا به بعد) کشش کافی رو نداشت و میتونست بهتر باشه. بازی‌ها (مخصوصا نقش زلفا و شمعون)، دکور، طراحی لباس و نور هم مطلوب بودند.
کاش که تاخیر قبل از نمایش، رورانس بعد از نمایش، صدای دوربین عکاس عزیز و صدای مهمانان عزیزتر ردیف اول همه و همه کمتر بودن.
خداروشکر سالن داخل دبیرستان سعدی و کنار میدان نقش جهان و کاخ عالی قاپو بود. نیمساعت تاخیر رو خیلی راحت میشه اونجا گذروند.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش پایمردان دیو i
خیر. خیلی راه داشت تا تبدیل شدن به تئاتری حرفه‌ای.
متن انسجام و کشش کافی نداشت و نتونسته بود ایده‌های مختلفشو بهم متصل روایت کنه. بازی‌ها هم ضعف داشتن و اصلا یکدست نبودن. دکوری که نبود و اون چیزیم که بود عیب و ایراد کم نداشت. ادامه نمیدم ایراداتو چون حالا حالاها باید نوشت و توضیح داد. در کل به عنوان یک کار دانشجویی هم خیلی جا برای کار داشت. تنها صحنه‌ای هم که برام جالب بود صحنه‌ای بود که دو برادر داخل خمره شراب بودن و با روزبان ها صحبت میکردن.
و این خیلی عجیب بود که اواسط نمایش یکی از مهمانها رو به روی صحنه دعوت کردین و بعد کلی خوش و بش باز ادامه دادید. کاش نمایش رو همونجا تموم میکردید حداقل.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش دوباره بازی i
خونه ای که دیگه خونه نیست.
هر شب باز چشممونو رو همه چی میبندیم و فرداش میبینم چند نفر دیگه هم نیستن. بدون هیچ صحبت یا دفاعی.
کاش آسیاب بچرخه. کاش نوبت ما هم بشه.
خوب و بد این نمایش رو قبلا همه گفتن. من ازون لحظه هایی میگم که خودم به وجد اومدم.
درمورد متن، روایت درهم‌تنیده لحظه‌های مختلف و کلیدی زندگی کیوان که اونو به این نقطه رسونده بود.
درمورد بازی، ترس، تردید و عصبانیت همیشگی کیوان رو باهاش به خوبی ارتباط گرفتم.
شاید اگه فقط وقایع اصلی رو برای کسی تعریف کنی کیوان رو مقصر اصلی بدونه. ولی وقتی کیوان رو یکساعت از نزدیک میبینیش و بهش گوش‌ میدی، قضیه فرق میکنه.
مگه حد سرقت دوتا دونه دایناسور چنتا ضربه‌اس؟
درمورد نور و صحنه، نور دم‌دم صبح و صدای اذانی که پخش میشد زمینه رو به نحو احسنت برای شروع ... دیدن ادامه ›› پایان‌بندی آماده کرد.
تشکر میکنم از همه‌ی کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
پ‌ن: امان ازین مترو تئاترشهر. از یک نمایش جدا گذشته دیگه. سیرکیه برای خودش. پر از دلقک.
stanco (stanco)
درباره نمایش صد درصد مرده i
یه مثل قدیمیه درباره اهمیت دروازه‌بانا تو فوتبال که میگه دروازه‌بان خوب بازی باخته رو مساوی میکنه و بازی مساوی رو میبره براتون.
به نظرم درمورد تئاتر، این جمله رو میشه درمورد متن و نمایشنامه گفت. و این نمایش اصلی‌ترین نقطه قوتش همین متنه.
آیا واقعا ما اختیار داریم؟ یا قابل پیشبینی و قابل کنترلیم؟ احتمالا جفتش.
قدرت تصمیم‌گیری همیشه هست. ولی شرایط و اتفاقا هم همیشه یجوری پیش میرن که انتخابا رو محدود میکنن. انگار که این اختیار بیشتر شبیه اجباره.
مایک خیلی از جاهای زندگیش یا حتی اون شب اخر میتونست کار دیگه‌ای بکنه. چرا نکرد؟ چرا ما تو زندگی خودمون کار دیگه‌ای نکردیم؟ از دور به نظر میاد هممون کلی انتخاب داشتیم. ولی تو اون لحظه، بعید میدونم.
نکته دیگه‌ای که فکرمو درگیر کرده اینه که شاید الیزابت خودشم میخواست مجازات کنه. همونطور که مایک براش توضیح داد اگه اون اتفاق قرار بود مقصری داشته باشه تنها مقصرش مایک نبود، خودشم بود.
الیزابت به مایک میگفت تو زندگیتو تباه کردی، اما زندگی خودشم تباه شده میدونست. بعد ازون اتفاق، احتمالا مدت زیادی رو فقط صرف پیدا کردن و ... دیدن ادامه ›› نقشه کشیدن برای مایک کرده بود. این هم نوعی از تباهیه. بعد اون تصادف فقط بدنش فلج نشده بود، همه زندگیش فلج شده بود. انتقام گرفتن و مجازات کردن مایک فرصت زندگی دوباره به الیزابت نمیداد. فرصتی بود برای تموم کردنش. ولی به روشی که میخواست.
فرصتی برای رهایی از تباهی.
البته که اینها فقط نظر شخصی من درباره‌ی محتوای این اثره.
بازی هر دو نفر رو دوست داشتم ولی چند جایی بود که میتونست بهتر باشن. مثلا بعضی از فراز و فرودهای صدای مایک یا صحنه خفه‌شدن الیزابت.
کاش سطح نور و صدا هم به اندازه‌ی متن و بازیها بالا بود و چیز بیشتری برای ارائه داشت.
تشکر میکنم از همه کسایی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
پ‌ن: اینقدر جذب نمایش شده بودم که بعد اجرا فهمیدم گویا اونجا چندباری پشه هم منو نیش زده بوده.
نوید عسکری فراهانی
دکتر جان عالی نوشتی
لطف دارید آقای دکتر خیلی ممنون. مرسی از پیشنهاد خوب شما
۰۸ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر چی که باید گفته میشد درمورد این نمایش رو دوستان بهتر و جامعتر گفتن. خلاصه چیزی که این نمایش برای من داشت موسیقی و بازی های عالی بود. درمورد متن، اگه فقط کمدی کار رو اولویت قرار بدیم راضی کننده بود اما به محتوا که میرسیم، شاید فقط صحنه های خدمتکار نکته‌ای برای ارائه داشت. مخصوصا مونولوگ اواسط نمایش.
سوای نمایش، دیدار دوستان تیوالی کافی بود که شب خاطره‌انگیزی برای من باشه. جای بقیه کسایی هم که اسمشون رو همیشه پایین پست‌ها میبینیم اما نبودن، خالی.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
بح بح..
اقا عکس دار شدنت مبارک
چراغ اول رو تو روشن کردی! 💗🍀
۲۰ آبان ۱۴۰۲
میثم محمدی
بح بح.. اقا عکس دار شدنت مبارک چراغ اول رو تو روشن کردی! 💗🍀
قربان شما
بیشتر خواستم دیگه شبهه‌ای در بحث خانوم یا آقا بودن بنده پیش نیاد😂
۲۰ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید