چند روزی صبر کردم که شاید به نتیجه مشخصی درمورد اینکار برسم. بازیها، صحنه و اجزای فرعی کار اتفاقا مطابق سلیقم و برام جذاب بودن ولی متن رو نمیدونم. شاید هدف متن شریک کردن مخاطب در بلاتکلیفی پدر و دختره. دقیقا مثل شیدا ک مدام تنها به سمت در خروج میرفت و باز به سمت پدر برمیگشت. از یک طرف نمایش برام دیدن همون روزمرگی های همیشگی بود. از یک طرفم عمق و کشش بیشتری پشت بعضی دیالوگها و ایده های متن بود.
بهرحال، این هم یجورش بود.
تشکر میکنم از همه کسایی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید