«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
کارگردان گفت که این داستان رو از قانونی که نباید دستشون رو توی جیب چپ کنن، نوشتم و من کل اجرا داشتم فکر میکردم این چه ربطی داشت؟ کسی میدونه؟!
طنز های داستان رو خیلی دوست داشتم،دورتر از سطح عادی و معمولی بود و مجذوب بازی آماندا شدم همونی که همش گریه میکرد، زوج اسکات و متو هم خیلی خوب بود ولی داستان گیجم کرد، نبود دکور تو ذوقم زد اما دیالوگ هاش کمی فراتر از داستان بود و آدم رو به این فکر مینداخت که الان داره به چی اشاره میکنه؟
یه آقای قد بلندی هم جلوم نشسته بود که نمایش رو برام به دو قسمت چپ و راست تقسیم کرد.
خسته نباشید
اولش یا داستان گیچ شدم و یکم طول کشید تا بفهمم قضیه چیه و بعد برای من حس این رو داشت که همه چی داره پیش میره تا به اون ته داستان و اتفاق آخرش برسه و کار رو تموم کنن، نقش های انتخاب شده برای این داستان واقعا مناسب بود و البته میشه گفت که دعا نویس اگر هم نبود فرقی نمی کرد و کیفیت بازی خانم نظری و آقای یگانه چیز دیگه ای بود و سه نفر دیگه کمتر نقش بهشون نشست. دکور عالی بود و کاملا حس رو منتقل کرد بهم.قسمت درگیری خانم نظری و آقای یگانه حس خواستن و نیاز و حس امتناع و نخواستن از رو اجبار رو میشد دید. با تشکر از گروه این کار