در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی د | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:33:26
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تاریخ شهر ما را هیچ کس نمی‌داند
این شهر مردمانش را نامی نیست
و گور مردگانش نیز با دست‌های نامرئی محو می‌شود
با این همه عمارت تاریخی بی شبهه شعر معمارانی داشته است
اما نشانی از آنان در هیچ دفتری نیست
هر کوچه ساکنانش را در شهرهای دور گم می‌کند
و چون چنارهای کهنسالش خود نیز در خیابانی گم می‌شود
این شهر پر از شناسنامه بی‌نام است
و هر هویتی را انکار می‌کند
هر کوچه را هزاران نام است و هیچ کوچه را نامی نیست
هر خاطره در اینجا خنجری ... دیدن ادامه ›› است در قلب خاطرات دیگر
هر قصه قصه‌ای دیگر را نفی می‌کند
اینجا کسی به مرگ طبیعی نمرده است ...
......
(ضیاء موحد)
......
به مناسبت انتشار نمایشنامه «به صدای زمین گوش کن»
غافلگیریِ دلربایِ مواجهه‌ی ندانم چندمم با «مخزن»
علی د (ali_d)
درباره نمایش خدایگان i
لحن و آهنگ دیالوگ گویی محمد صادق ملک را می شنوم و هر چه سر می چرخانم او را نمی یابم.
یاللعجب!
در فیلم «زندگی شگفت انگیز آملی پولن» صحنه ایست که در آن «دومینیک بردوتو» جعبه ای را می یابد که آغازگر یک تکانه روحی است. جعبه ای حاوی یادگارهای دوران کودکی.
آن چه بر من هنگام بازدید از نمایشگاه آثار جناب زرین کلک در خانه هنرمندان گذشت مشابه همان صحنه از فیلم است. به ویژه در برخورد با تصویر روی جلد کتاب «اگر می توانستم» که از کتاب های محبوب دوران کودکیم بود. در یک آن دریچه ای در ذهنم گشوده شد. نفسم بند آمد. غرق شدم در سیلاب خاطرات.
علی د گرامی این نمایشگاه برای من هم خیلی جالب بود و یک سری خاطره های دور را در من زنده کرد وقتی می رفتیم سراغ کتابخونه خونه و راستشو بخواهید تصویرسازی های استاد زرین کلک در کتابهای کودک اون موقع ها برای من 4-5ساله یک جور هراس ایجاد می کرد!!!
اماطراحی استاد برای سمپوزیم ها و سمینارهای پزشکی و تبلیغات دارویی در دهه 60 بسیار جالب بود.. مثلا ترکیب طراحی نقاشی ایرانی و خطاطی با عنوان سندرم کولون اسپاستیک و دای سایکلویین!!!!
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
با تعریفی که آقای علی از نمایشگاه داشتن واجب شد حتما برم ببینم فقط نمیدونم هنوزم هست آیا؟
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
خانم رویای گرامی محبت دارید. سه شنبه که به خانه هنرمندان مراجعه کردم نمایشگاه همچنان برقرار بود.
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«سال 54-55 دختر جوانی که به دلیلی زندانی شده بود در روز آزادی اش توسط پدر و برادرها و عمو و پسرعموهایش گونی پیچ شده و به رودخانه کارون انداخته می شود. آن هم در جایی از رودخانه که به دلیل خونابه های جاری از کشتارگاه ، محل تجمع کوسه ماهی ها بود. این خبر در مجله اطلاعات جوانان آن سال ها با ذکر جزئیات چاپ شد و مرا به مکان وقوع این حادثه کشاند. مقابل در زندان اهواز، لحظاتی را تجسم می کردم که دختر با گریه از رییس زندان می خواست تا او را آزاد نکند و رییس زندان طبق مقررات نمی توانست آزادی او را بیشتر از چند ساعت به تاخیر بیاندازد. به پشت کشتارگاه اهواز رفتم جایی که دختر گونی پیچ شده را به آب انداخته بودند. حدس میزدم پدر دختر اشکی هم ریخته است. اشکی که از چشم های پدر فیلم «خانه پدری» سرازیر شد. همان سال وقوع جنایت فیلم خودم را در ذهنم ساختم و آن را با خود تا سال 89 که فیلم «خانه پدری» را ساختم یدک کردم ...»
-----------------------
پی نوشت: این جملات بخشی از گفت و گوی کیانوش عیاری با روزنامه ای است که از قضا سرنوشتش چون خانه پدری در محاق توقیف اقتادن بود. یافتن بریده روزنامه «مردم امروز» در میان خرده کاغذهای آرشیوی، انگیزه ای شد برای یادآوری این گفت و گو.
حیف حیف این خانه پدری رو من بقدرییییی دوس داشتم و دارم ببینم و دیگه به هیچ وجه نسخه بدون کم و کاست اش پیدا نمیشه :(
اون موقع که جشنواره و بعدم هنر تجریه بود هم که نبودم که ببینم :(
۰۵ آذر ۱۳۹۷
حیف و بازم حیف
خیلی دلم میسوزه نمیشه دیدش فیلم رو :(
۰۶ آذر ۱۳۹۷
بله واقعا. صد حیف و افسوس :(
۰۶ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سال 86 روزنامه اعتماد یک نظر سنجی از جمعی از فعالان عرصه تئاتر به عمل آورد در رابطه با برترین نمایشنامه - نمایشنامه نویس های پس از انقلاب که چندی پیش به صورت تصادفی در سایت آقای یعقوبی با آن برخورد کردم. مرور نتایج آن نظرسنجی در این روزها خالی از لطف نیست.
با این توضیح که نظرسنجی در دو بخش برگزار شده است یکی در میان پژوهشگران و منتقدان و دیگری در میان هنرمندان.
----------------------------------------------------------------
انتخاب های منتقدان و پژوهشگران:
- مرگ یزدگرد (بهرام بیضایی)
- یک دقیقه سکوت (محمد یعقوبی)
- منجی در صبح نمناک ... دیدن ادامه ›› (اکبر رادی)
- هی مرد گنده گریه نکن (جلال تهرانی)
- خواب در فنجان خالی (نغمه ثمینی)، فتحنامه کلات (بهرام بیضایی)، نیلوفر آبی (حمید امجد)
- پلکان (اکبر رادی)، شهادت خوانی قدمشاد مطرب در تهران (محمد رحمانیان)، پچپچه های پشت خط نبرد(علیرضا نادری)، زمستان 66 (محمد یعقوبی)، تک سلولی ها (جلال تهرانی)
- رقص روی لیوان ها (امیررضا کوهستانی) - 31/6/77 (علیرضا نادری)
---------------------
برترین نمایشنامه نویسان به انتخاب منتقدان و پژوهشگران:
بهرام بیضایی، محمد یعقوبی، اکبر رادی، علیرضا نادری، نغمه ثمینی و محمد رحمانیان، محمد چرم شیر، جلال تهرانی، حمید امجد، امیررضا کوهستانی، کوروش نریمانی
----------------------------------------------------------------
انتخاب های هنرمندان:
- مرگ یزدگرد (بهرام بیضایی)
- یک دقیقه سکوت (محمد یعقوبی)
- پچپچه های پشت خط نبرد (علیرضا نادری)
- خواب در فنجان خالی (نغمه ثمینی)
- پلکان (اکبر رادی)
- افرا یا روز می گذرد، فتحنامه کلات (بهرام بیضایی)، مصاحبه (محمد رحمانیان)، تیغ کهنه(محمدامیر یاراحمدی)
- شب های آوینیون (کوروش نریمانی)
- گزارش خواب (محمد رضایی راد)، 31/6/77 (علیرضا نادری)، شهادت خوانی قدمشاد مطرب در تهران، پل (محمد رحمانیان)، زمین مقدس (ایوب آقاخانی)، در مصر برف نمی بارد (محمد چرم شیر)
---------------------
برترین نمایشنامه نویسان به انتخاب هنرمندان:
بهرام بیضایی، علیرضا نادری، اکبر رادی، محمد رحمانیان و محمد یعقوبی، محمد چرم شیر، نغمه ثمینی، حمید امجد، کوروش نریمانی و محمدامیر یاراحمدی، جلال تهرانی و حسین کیانی، محمد رضایی راد
----------------------------------------------------------------
http://yaghoubee.com/naghdhaa/n.allworks/7n.etemAd8611.htm
و نقطه تلاقی هردو لیست :))
۰۵ مرداد ۱۳۹۳
کجایی علی جان!!!؟ نمیگی دلمون تنگ میشه واست لامصب!؟ :))
۰۵ مرداد ۱۳۹۳
خیلی خیلی ممنونم که به یاد من هستی ای رفیق نازنین :)
...
و البته با عرض احترام به آن نقطه تلاقی :)
۲۱ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی د (ali_d)
درباره نمایش haunted i
چهارشنبه فرصت مغتنمی دست داد تا نمایش هانتد را تماشا کنم. متن هانتد از آن دست متونی است که نمایشگر وضعیت پسافاجعه هستند. روح کلی حاکم بر اثر برای من یادآور طعم مطبوع آثار محبوبم چون «آمده ...»، «مسخ» و یا فیلم فوق العاده «کله پاک کنی» است. از این رو فضای اثر را بسیار دوست داشتم و بابت آفرینش عریان چنین موقعیت وهم آوری که ممکن است نویسنده در بیان آن حتی دچار تردید و خودسانسوری شود به سیاوش حیدری تبریک می گویم.
کاراکترهای مسخ شده نمایش چون زامبی ها خالی از عواطف و احساسات هستند. منطق آنها بازگرداندن شرایط به وضع ماقبل فاجعه و ایجاد آرامشی هر چند ظاهری است حتی اگر این کار با گره زدن روده ها و پوشاندنشان باشد. اما در باطن اینان گرفتار تکراری هستند عبث آلود که بدان خو گرفته اند. حتی سمپاش نیز که از تکراری بودن این وضعیت معناباخته آگاه است در تداوم آن مشارکت می یابد. دیالوگ ها تکرار می شوند. صحنه ها تکرار می شوند. موسیقی تکرار می شود. در این شرایط کشمکش ها آغاز می شود. کاراکترها درونیات خویش را رو می کنند. اصلا فاجعه‌ی آغازین با یک برون ریزی حاصل شده است (بیرون آمدن سوسک از درون شکم). در چنین موقعیت بغرنجی مفاهیم ذهنی تماشاگر کارکرد اولیه خویش را از دست می دهند و موقعیتی واژگون می یابند. بازیگر خانم نقش پسر خانواده را بازی می کند. پدر در استحاله‌ای از نقش کهن الگویی خویش (حاکم و راهنما بودن) فرزندان ذکورش را سرکوب می کند. اودیپ هم اینجا واژگونه است. پدر خود پسرش را کور می کند. و او را چون جانوری دست آموز راهنمایی می کند. فرزند دیگر خارج شدن سوسک از شکمش را با صدای مته به یاد می آورد در حالی که دریل در دستان پدر است. مادر به جای ابراز محبت مادرانه، نگران خونی شدن خانه است. از عقوبت یک گناه یاد می کند و تسبیح به در می آویزد. سمپاش که کارش کشتن است با اندک احساس خطری از هوش می رود.
ویژگی دیگر متن خودارجاعی نمادین مولف آن است. مانند «ماهی بزرگ» تیم برتون. در ماهی بزرگ، پسر مرد پیر او را به دلیل خیال پردازی و دوری از واقعیت سرزنش می کند. موقعیتی که تیم برتون به عنوان کارگردان با منتقدان آثارش روبروست که او را گمگشته در تخیل و رویا می دانند. در اینجا نیز کاراکتری با نام ... دیدن ادامه ›› سیاوش درونیات خویش را بیرون می ریزد ولی مورد پذیرش محیط قرار نمی گیرد. کنایه‌ به قضاوتی که ممکن است عده‌ای در مواجهه با شیوه بیانی امولف در پیش گیرند.
این نمایش در حوزه اجرا و متن با معدود کاستی هایی نیز همراه است اما لذتی که از تماشای آن برای من حاصل شد کمرنگ کننده تاثیر این کاستی هاست. لذتی که امتداد یافت به آشنایی و گفت و گو با تعدادی از دوستان عزیز تیوالی به ویژه سیاوش حیدری نازنین.
شادباش دوباره برای به صحنه رفتن این اجرا و به امید کامیابی های آینده.
سپاس از همراهی شما علی عزیز... :)
۲۴ خرداد ۱۳۹۳
علی جان عزیز سپاس از نوشته ی زیبات
آشنایی با شما مایه ی خوشحالی و مباهات بود. امیدوارم فقط به همین اجرا ختم نشه :))
۲۴ خرداد ۱۳۹۳
سپاس از شما خانم ارسطوی عزیز. خسته نباشید میگم به شما و تمامی دست اندرکاران بااستعداد و جوان این نمایش.
سیاوش نازنین از آشنایی و همکلامی با شما بسیار خوشنود شدم. دیدار دوست خوش قریحه ای چون شما همیشه موجب فخر و شادمانی من خواهد بود.
۲۵ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی د (ali_d)
درباره فیلم اشباح i
1- اتفاقات جشنواره فجر را هر روز دنبال میکنم. یکی از فیلم های مهم سال که اشتیاق برای تماشایش از پیش از شروع جشنواره در بین علاقه مندان وجود داشته در سینمای منتقدان نمایش داده می شود. (فیلمساز کهنه کار پس از 32 سال فیلم بلند دیگری ساخته است). برخی از منتقدان ناراضی در جلسه پرسش و پاسخ، کارگردان را با ارائه سوالی بی سر و ته ریشخند میزنند و فیلمساز هم بی خبر از این سطح مناسبات متوجه تمسخر نهفته در سوال ایشان نمی شود. سوژه به دست منتقدان افتاده است. انتقادات از فیلم هر روز بیشتر و بیشتر می شود. به فاصله کمی پس از جشنواره فرصتی دست می دهد تا در جلسه کانون فیلم معناگرا «آتش سبز» را با حضور کارگردان اثر «محمد رضا اصلانی» تماشا کنم. تعجب میکنم. نه آتش سبز و نه محمدرضا اصلانی به آن اندازه ناخوب نیستند که چنین مورد تهاجم و تمسخر قرار گیرند. سال بعد مشابه همین اتفاقات برای «وقتی همه خوابیم» و «بهرام بیضایی» می افتد. از قضای روزگار هر دو فیلمساز تاکنون فیلم جدیدی نساخته اند. به این فکر میکنم که بودن بعضی آدمها و حرف زدنشان مهم تر از حرفی است که می زنند.
2- روزنامه را ورق میزنم. چشمم می خورد به مصاحبه ای با کارگردان فیلم «شاخه گلی برای عروس» که متاسفانه تماشایش کرده ام. کارگردان به جد معتقد است منتقدین فیلم را نفهمیده اند و باید یکبار دیگر تماشایش کنند . اعتقاد دارد در این فیلم آگاهانه و به نقش یک مصلح اجتماعی مشکلات جوانان را به تصویر کشیده است و سعی دارد راه حلی برای آن ارائه کند. با خود میگویم هیچ کارگردانی نمی تواند از فیلم خودش دفاع نکند. گویا کارگردانان باید و باید ضد نقد و منتقد باشند.
3- برای اکران فیلم لحظه شماری میکنم. استاد مسلم سینما پس از ده سال دست به کار ساخت یک فیلم شده است. نظر اولیه منتقدان آن سوی آب به شدت ناهمگون است. بعضی مثبت و بعضی به غایت منفی. به خودم دلداری می دهم. حداقل این گونه از دو سه فیلم خنثای قبلی بهتر است. بالاخره لحظه موعود فرا می رسد. فیلم را با ولع تماشا می کنم. تجربه بصری درخشانی است اما .... :( چگونه ممکن است خالق چهار شاهکار مسلم سینما (پدرخوانده 1و2، مکالمه و اینک آخرالزمان) چنین فیلمی ... دیدن ادامه ›› بسازد. عصبانی ام. عصبانی! آرام که می شوم با خود فکر میکنم که کاپولا هم فیلمسازی را می شناسد و هم به اندازه کافی تجربه دارد. چرا از او انتظار دارم مطابق سی سال پیش فیلم بسازد؟ مطمئنا او همان آدم آن سالها نیست. دغدغه های او متناسب با حال و هوای این روزهایش است. از طرف دیگر خلق آن شاهکارها مستلزم صرف وقت و انرژی طاقت فرسایی بوده است که ممکن است این شخص در این سن و سال اصلا نتواند که چنین توانی برای ساخت فیلمش صرف کند. مانوئل دی‌اولیویرا در صد سالگی فیلم می سازد. چه دخلی دارد به این آدم. مگر همه از نظر بنیه جسمی و ذهنی شرایط مشابهی دارند. اصلا شاید او نخواهد که از جان مایه بگذارد. من افسوس بخورم که این فیلمساز توانایی بیش از اینها را دارد. مگر من در زندگی او هستم. شاید دغدغه های دیگری دارد که به همین اندازه برای او انرژی باقی گذاشته است. این که تو نمی توانی شاهکار بسازی پس فیلم نساز. عشق این کارگردان فیلمسازی است. او دوست دارد فیلم بسازد و مگر می توان او را از این کار نهی کرد به این سبب که نمی تواند مثل سابق فیلم بسازد. (فورد کاپولا پس از جوانی بدون جوانی دو فیلم دیگر ساخت. از این که استادی چون او همچنان مشتاق فیلمسازی است خوشحالم ولی فیلم های اخیر او برای من اتفاق ویژه ای محسوب نمی شوند حتی اسمشان را به زحمت به خاطر می آورم. حق انتخاب با من است. اگر دلم برای کاپولا تنگ شد سراغش را از کلنل کورتیز می گیرم نه از پروفسور ماتئی)
4- و اما اشباح ... بگذریم.
--------------------------------
پی نوشت: همان گونه که شرح آن رفت وقتی همه خوابیم بهرام بیضایی نیز با واکنش های تند و تیز و بعضا نامحترمانه ای از سوی برخی منتقدان روبرو شد. یکی از منتقدین یادداشت خود را در رزونامه اعتماد این گونه آغاز نمود:
مردی به دکان طوطی فروشی رفت و دست روی یکی از طوطی ها گذاشت و گفت «این چند؟» فروشنده گفت؛ «10 میلیون» و وقتی قیافه استفهامی خریدار را دید، توضیح داد که «این طوطی غزلیات حافظ را حفظ است و بلد است فال بگیرد و...» خریدار سری به حیرت تکان داد و به قفسی دیگر اشاره کرد. فروشنده گفت «بیست میلیون، برای اینکه علاوه بر حافظ، دیوان شمس را هم بلد است و ضمناً مثل انسرینگ عمل می کند و جواب تلفن می دهد و...» دوباره مرد چشمی گشاد کرد و سری تکان داد و به دنبال طوطی ارزان تر، به پس و پشت مغازه سرک کشید و در آن گوشه و کنار طوطی تور و مو ریخته یی دید که کنج قفس کز کرده بود و با حالت زار و نزار و بی اعتنا به دنیا و مافیها دارد چرت می زند. پرسید «این چند؟» گفت «چهل میلیون.» گفت «لابد علاوه بر حافظ و مولوی و انسرینگ، سعدی و جامی هم بلد است و به رغم این ظاهر غیرجذاب، باطنی حیرت انگیز و مملو از هنر و معرفت دارد؟» فروشنده جواب داد «اتفاقاً هیچ از این هنرها ندارد. حتی جواب سلام هم نمی دهد؛ اما هر چه هست آن دوتای قبلی «استاد» صدایش می زنند و مدام تکریمش می کنند و هفته یی یک بار، بامناسبت و بی مناسبت، برایش بزرگداشت می گیرند و لوح و سکه و یادنامه به نامش می زنند...»

«به این فکر میکنم که بودن بعضی آدمها و حرف زدنشان مهم تر از حرفی است که می زنند». مطمئن نیستم اما من هم باید به این فکر کنم...

چقدر خوبه خوندنت علی جان:)
۱۴ خرداد ۱۳۹۳
:))))
جناب ملکی عزیز در مورد دوپارگی کارنامه فیلمساز با شما هم نظرم. فیلم نساختن داریوش مهرجویی احتمالا برای برخی مخاطبان آثار او شیرین تر خواهد بود. چون این میل در ایشان وجود دارد که تصاویر خوش گذشته در ذهنشان دست نخورده و پاک باقی بماند. ولی برای خود هنرمند فیلم نساختن صرفا به دلیل بی خدشه ماندن تصویر ذهنی بخشی از مخاطبانش قابل پذیرش و منطقی است؟
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
قدرشناسی معناش اینه که الان ازش حمایت کنیم و به دیدن فیلمهاش بریم و گر نه لیلا و هامون رو که دشمنان مهرجویی هم میبینن و لذت میبرن و نمیشه بخاطر اینکه لطف میکنیم و اونها رو میبینیم و مشابهینش رو خواهیم دید، سرش منت هم بذاریم
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ویدیوی این ترانه جدا تماشایی است
Flogging Molly - Float
-------
http://www.youtube.com/watch?v=JZKjxxciTVk
سیامک قلی زاده و sanaz m.barin این را خواندند
رعنا جمالی، mohsen shahsavar، مصطفی بیگ محمدی و Marillion این را دوست دارند
علی جان نتِ من کلا با یوتیوب مشکل داره و هیچ فیلترشکنی هم افاقه نمی کنه. اگه لینک دیگه ای داری بی زحمت بده.
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
انتخاب کلیپ در آن زمان از سمت شما , دیدگاه و سلیقه خوب شما رو در موسیقی میرسونه .. امان از گذر زمان .. اما همیشه برگشت به گذشته هم شیرینی خاص خودشو داره . ممنون از شما :)
۲۷ آبان ۱۳۹۷
لطف دارید نسبت به من Marillion عزیز
در رابطه با رجوع به گذشته هم موافقم. لذت های خودش رو داره. مشکل اما در برگشت ناگزیر است به این حال بدحال :))
ارادت مجدد :)
۲۷ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این روزها زیاد شده اند خبرهایی که ممکن است حالت های کاملا متضادی برای مخاطب به وجود بیاورند. نمونه اش همین خبر. خندیدن، گریستن، نعره سر دادن، سکوت اختیار کردن، کز کردن، پای کوفتن، لنگیدن، خرامیدن، خلوت گزیدن، رهسپار بیابان گشتن و.... هر کدام بر شما دست داد جای هیچ خرده نیست.

" تسنیم نوشت:
جمعی از دختران دانشجو متعلق به تشکلی با عنوان «دانشجویان حزب‌الله» با صدور نامه‌ای به ریاست دادسرای فرهنگ و رسانه از لیلا حاتمی شکایت کردند ..."
لینک خبر
http://khabaronline.ir/detail/356312/culture/cinema
لونا و آرزو این را خواندند
شاهین نصیری و مصطفی بیگ محمدی این را دوست دارند
الان باید به این ها چه گفت واقعا؟؟؟
۰۱ خرداد ۱۳۹۳
با سپاس از بذل عنایت دوستان مهربان. مایه دلگرمی است که چون شمایانی اینجا هستند.
بانو لونای عزیز مواردی رو که عنوان کردید مشتی از خروار خروار ناملایماتی است که تحمل کردنشون بدل به بخشی از درام زندگی ما شده است.
من به پایان این راه به هیچ وجه خوش بین نیستم ولی فکر میکنم جز این راهی نیست.
۰۲ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جلسه امروز نمایش فیلم های کوتاه آقای مکری در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی با تمهید قابل تقدیر دست اندرکاران در دو سانس برگزار شد و من هم که با تاخیر به محل رسیده بودم خوشبختانه در سانس دوم امکان تماشا و حضور در جلسه گپ و گفت برام فراهم شد. البته از بخت خوب در مدت انتظار تا شروع سانس دوم فرصت هم کلامی با مصطفی عزیز نیز دست داد.
در مورد فیلم ها من «آندوسی» رو پیش از این دیده بودم ولی با تماشای دو اثر دیگر دید بهتری راجع به پیش زمینه و خواستگاه ایده های آثار متاخر شهرام مکری پیدا کردم.
هر چند من طرفدار آثار آقای مکری نیستم اما نمی تونم از ایده های خلاقانه و بعضا به شدت فکر شده ای که در کارهاشون وجود داره، از منش و نحوه پاسخ گوییشون به انتقادات و اذعانشون به وجود برخی کاستی ها تقدیر نکنم.
هم چنین اشاره ایشان به تاثیر نقاشی های «موریس اشر» بر فرم فیلم ها، من رو به یاد کتاب محاکمه کافکا (با ترجمه علی اصغر حداد از نشر ماهی) انداخت که طرح روی جلدش یکی از آثار مشهور اشر است:
http://www.costadelsoldfas.com/wp-content/uploads/2013/08/Escher-Relativity-Lithograph-1953.jpg
پی ... دیدن ادامه ›› نوشت: مدتی است راجع به لغزش های کلامیم حساس شده ام. ردیابی این لغزش ها و کشف زمینه های ناخودآگاه بروزشون فعالیت هیجان انگیزیه (البته معمولا نتایج دلنشینی به همراه نداره). اما در جلسه امروز یک لغزش کلامی اقای مکری (نوار مورفیوس) و بعدتر نام بردن از فیلم ماتریکس اتفاق جالبی بود.
شما کدوم بودید؟!
ای بابا. من خیلی دوست داشتم شما رو ببینم
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
بله البته منظور ایشون نوار موبیوس بود :)...من بیشتر برای دیدن خام پخته سوخته اومده بودم :( حیف که نشون ندادن ولی از بین اون سه تا من سنجاقکو بیشتر دوسداشتم یکی به دلیل داشتن یه خط داستانی(سنجاقک منو یاد راشامون کوروساوا انداخت) و دلیل دیگه اینکه بازیگرهای این فیلم نسبت به اون دو فیلم دیگه "اندکی" قویتر بودن (به قول عزیزی دختر توی آندوسی انگار بازیگر لژیونر بود :))... )
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
---سیاوش جان من هم خیلی دوست داشتم شما رو ببینم ولی حس کردم دوستان تیوالی احتمالا در سانس اول بودند. من علاوه بر ملزومات عرفی پیراهن آبی رنگ و عینک به تن داشتم.
---خانم نجاتی بزرگوار محبت دارید. ممنون از توجهتون.
---آقای پور حسین گرامی قبول دارم که در حق دوستانی که در سانس اول بودند جفا شد ولی به نظر می رسید برگزارکنندگان مراسم هم انتظار چنین استقبالی رو نداشتند.
---آقای بخشی استوار عزیز حق با شماست. جلسه پرباری بود.
---خانم نیکی ارجمند در مورد طوفان سنجاقک موافقم که در مجموع فیلم بهتری بود ... دیدن ادامه ›› (با این که ایده فیلم «محدوده دایره» رو بیشتر دوست داشتم) و راشامون هم اشاره به جا و درستی بود. جالبه که چنین ابداعات روایی رو کوروساوا 60 سال پیش در فیلمش یه کار برده.
لژیونر بودن بازیگر آندوسی هم که :))))
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
استقبالی که از نمایش های «مثل شلوار جین آبی» و «اینجا یک نفره است» در فضای تیوال شد و گفت و گو با یکی از دوستان نازنین که هر دو کار رو مشاهده کرده بودند من رو به یاد یکی از اولین کارهای تک بازیگره ای انداخت که چند سال پیش در اداره تئاتر مشاهده کردم و الان به شکل باورنکردنی می بینم که این نمایش برای اجرای مجدد در تیوال قرار گرفته!
از شگفتی حاصل از این تقارن غیر منتظره که بگذرم خاطره اون روز رو به یاد می آرم که با همراهی یکی از دوستان و به بهانه نیم بها بودن نمایش برای دانشجویان به خانه نمایش اداره تئاتر در میدان فردوسی مراجعه کردیم. به همراهی جمعیتی اندک -که البته متناسب با گنجایش سالن بود- وارد سالن شدیم در حالی که تصور نمیکردیم ترکیب نقالی و متن شکسپیر چنان دلنشین از کار دربیاد (البته مشابه این تجربه در ترکیب گونه های ناهمگون در تعزیه خوانی هایی چون شازده کوچولو از گروه تئاتر دن کیشوت مسبوق به سابقه است).
تاکید دارم بر کلمه دلنشین چون این اجرا صرفا مبتنی بر ارائه یک فرم خلاقانه با چاشنی طنز و با هدف احیای یک شیوه نمایشی سنتی بود. (یا حداقل بهتره بگم برای آن زمان خلاقانه می نمود) مضمون به طور مشخص بر اساس نمایشنامه ای بود که اکثریت مخاطبان با آن آشنایی داشتند و عملا بخشی از حلاوت اجرا از بازی با کلیشه های ذهن مخاطب درباره این اثر حاصل می شد.
اما مهم ترین رکن این نمایش بازی سازی مجید رحمتی بود که تا مدتها من و همراهم از یادآوری برخی لحطات اجرای او سر شوق می آمدیم. به ویژه که او در مقام نقال با حاضرین خیلی خوب ارتباط برقرار میکرد و در بداهه سازی متبحر بود.
در مورد تمام جزئیات اجرای پیشین حضور ذهن ندارم اما برخی از ایده هایی که ... دیدن ادامه ›› در اون کار برای من تازگی داشت در سالیان اخیر در آثاری دیگر و به شیوه های دیگر مورد استفاده قرار گرفته و از این حیث احتمالا ابداعات کار در زمان حاضر اندکی کهنه جلوه خواهد کرد.
با این حال امیدوارم بازاجرایی این اثر چون مرتبه پیشین خاطره خوشی برای مخاطبانش ایجاد کند.
علی جان چه خوبه که برگشتی و می نویسی. بنویس لطفا همیشه
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
سپاس مصطفی جان که میبینی، میخونی، تشویق میکنی ... و اصلا از این که هستی :)
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش فیلم «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر»
به کارگردانی شهرام مکری در سینماتک خانه هنرمندان
دوشنبه 29 اردیبهشت ساعت 17
------
یکی از ایراداتی که منتقدان به فیلم های شهرام مکری وارد میدونند پیشی گرفتن فرم و قالب بیان برمضمون و محتوا در آثار اوست. با این حال تماشای فیلم های او حداقل در مرتبه اول که آگاهی از پیچ و خم های شیوه روایی حاصل نشده قطعا لذت بخش خواهد بود. از این رو برای دوستانی که «اشکان ...» رو ندیدند، فرصت مغتنمی است.
و البته این فیلم به شدت وامدار(در جاهایی در حد تقلید) سینمای تارانتینو(بخصوص پالپ فیکشن) است.
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
سپاس از پاسخت :)
باز به معرفت خود اقای مکری.
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
ای وای راضی نبودم که نبینین فیلمو آقای حیدری :))))...امیدوارم این سیل جمعیت پشت در مانده باعث بشه دوباره تو سینمایی که برای از ما بهترون "نیست" اکران بشه...
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این درست که مواجهه با برخی آثار هنری برای مخاطبینی با موقعیت های زمانی و مکانی خاص تاثیرگذاری مضاعفی خواهد داشت و فیلم سینمایی «زد» نیز از جمله همین آثارست (حداقل برای من تماشای این فیلم در دوره زمانی ویژه ای روی داد و به شدت در ذهنم ماندگار شد) با این حال «زد» واجد ویژگی های دیگری نیز هست که تماشای آن را به یک تجربه دلنشین جدا از زمان و مکان تبدیل کرده است. یکی از این ویژگی ها موسیقی متن فوق العاده فیلم است که ساخته «میکیس تئودوراکیس» از آهنگسازان برجسته یونان است که الحق نتیجه کار بسیار شنیدنی ست. این 3 قطعه نمونه ای است از ماحصل کار او:
http://mp3dict.com/download.php?q=dvoEO8sD04O7
------
http://www.mp3-your.net/dl/Mikis_Theodorakis_-_Z_-_Pios_Den_Mila_Yia_Ti_Lambri_uuid-536f4fd6b15ab.mp3/Mikis%20Theodorakis%20Z%20Pios%20Den%20Mila%20Yia%20Ti%20Lambri.mp3
-----
http://mp3dict.com/download.php?q=8am76nhLWbVwA
-----
پی نوشت: انگیزه اصلی از معرفی این قطعات مشاهده این ویدیو بود که قسمتی از اجرای صحنه ای این آهنگ هاست. مشاهده این ویدیو نیز خالی از لطف نیست:
http://www.youtube.com/watch?v=xMb4bI3b7xs
گوستاو گاوراس آخرین قصه گوی آرمانگرایِ چپ غیر پلاستیکیه. دمت گرم علی جان با این انتخابهای دل انگیزت
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
ای بابا!!! من الان امتحان کردم واسه من هنوز 15 میزنه. اومدنی شدی میگیرم برات.
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
ممنونم ازت. بهت خبر میدم
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دن کامیلو نمایش قابل احترامی است. نگاه دغدغه مندی در پس نمایشنامه وجود دارد و هر چند بستر فراهم است برای سوق یافتن اجرا به هزلیاتی که نمایش های مشابه برای جلب مخاطب به آن متمسک می شوند اما عامدانه این اتفاق نمی افتد و نتیجه کار از این بابت دلنشین است.
با این وجود و به نظر من این نمایش کامل نیست. در وهله اول نمایشنامه چندان راضی کننده نیست. باید اعتراف کرد که نمایشنامه با دقت نگارش یافته و هر صحنه منتج به گزاره ای در ذهن مخاطب می شود که برای سیر روایی و رسیدن به نتیجه پایانی وجودش الزامی است اما مشکل اینجاست که کارکرد این صحنه ها محدود می شوند به انتقال همان گزاره و چند شوخی (بعضا ساده انگارانه) برای رنگ و لعاب بخشیدن به اجرا و دیگر این که بستر لازم برای روایت در بعضی بخش ها چفت و بست مناسبی ندارد مثل صحنه زایمان. هم چنین نمایش نشانگر خصایل و رفتار هایی است که از فرط تکرار در آثار مشابه گزندگی خود را از دست داده و دیگر چون سال 84 شور و شعفی از این بابت ایجاد نمی کند. (و فکر میکنم برای بازاجرایی «شب های آوینیون» گزینه مناسب تری بود). با پایان یافتن نمایش نیز عمده تماشاگران برداشت یکسان و سهل الهضمی در رابطه با مفهوم نمایش خواهند داشت (با این که آقای نریمانی با زیرکی و در دیالوگ های کودک سعی دارند چالش ذهنی کوچکی برای مخاطبان ایجاد کنند) و جز حس خوشایندی از بازی خاطرنواز بازیگرانی چون سیامک صفری و هوتن شکیبا و تصویری نمادین از مسیح چمدان به دست عازم جلجتا چیز دیگری عاید تماشاگر نمی شود. البته که اینها همه کم نیست ولی از این گروه انتظار بیش از اینهاست.
لطمات دیگر اجرا نیز بابت انتخاب های نامتناسب برای برخی نقش ها و موسیقی نامناسب بین صحنه هاست.
کمدی ساده و شریفی ست که می توانست در صورت پیوستگی و پختگی بیشتر در نمایشنامه بسیار بهتر از نسخه فعلی باشد و البته کارگردانیِ کار نیز متوسط است.
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
موافقم مصطفی عزیز. کارگردانی اثر هم موفق به کمرنگ کردن کاستی های نمایشنامه نشده بود.
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای دیدن این نمایش سه دلیل عمده داشتم. یکی نام مسعود دلخواه، دیگری بازخورد نسبتا مثبتی که در پای برگه نمایش مشاهده کردم و در نهایت تجدید خاطره و دیدار تازه با تالار مولوی.
از طرف دیگه دو مساله هم کمی نگرانم می کرد. یکی نام نمایشنامه که به شدت احتمال کلیشه ای بودن محتوا رو از قبل هشدار میداد و دیگری تاکید چند باره تعدادی از نظرات زیر پای برگه نمایش مبنی بر اکسپرسیونیستی بودن کار. (که مسلما اکسپرسیونیستی بودن به خودی خود نه عیب نیست و نه مزیت). .... و البته این نگرانی بی مورد هم نبود.
در گذشته کاری در مقام کارگردان از آقای دلخواه مشاهد کردم (دریاچه پنهان) که از لحاظ بصری چه در بخش طراحی صحنه و چه زیست و حرکت بازیگران بر روی صحنه ایده های فوق العاده ای داشت. در زندگی انسان نیز هستند اندک ایده های چشم نواز و جذاب که تلنگری می زنند بر هوش و حواس ولی حیف که این ایده ها منسجم نیستند و ضعف های کار کمرنگ کننده تاثیر خوش این ایده هاست.
با احترام برای گروه جوان و پرشور دست اندرکار این نمایش، من زندگی انسان رو نپسندیدم.
خانه پدری را باید دید.
فیلم یک سکانس افتتاحیه میخکوب کننده، چند بازی خوب، فضاسازی فوق العاده و موضوعی قابل بحث داره ( از این نظر فیلم کارکردی شبیه «خواهران مگدالن» یا «12 سال بردگی» میتونه داشته باشه و یادآور تفکر و منشی است که شاید در ظاهر مورد پسند نباشه ولی پس مانده هاش هم چنان در ناخودآگاه جمعی وجود داره و هرزگاهی چنین تلنگری برای یادآوریش الزامی است). با این حال صرف نظر از ایرادات روایی، چند نکته هنگام تماشای فیلم توی ذوق میزنه. یکی هم سطح نبودن بازی بازیگرانه که حداقل در یک مورد به شدت ناهمگون جلوه میکنه. دیگری وجه تکراری ماجراست که همسو با دیدگاه ناتورالیستی کارگردان است اما به نظر من بیش از اندازه بهش تاکید شده و نکته آخر که البته به سازندگان فیلم چندان ارتباطی نداره و بیشتر متوجه مسئولینه عدم اعمال محدودیت سنی برای تماشای فیلمه. دیشب هنگام تماشای فیلم چند ردیف جلوتر خانواده ای که احتمالا با بلیط های مهمان وارد شده بودند دختر بچه 5-6 ساله ای هم به همراه داشتند. من نمیدونم بعد از تماشای این فیلم دختر بچه نسبت به پدرش چه احساسی خواهد داشت (البته ممکنه این تجربه به کمکش بیاد و باعث حل و فصل شدن عقده الکترای او بشه!) و این رو هم میدونم که در درجه اول پدر و مادر خود بچه مقصرند که بدون تحقیق از محتوای چیزی که قراره براشون پخش بشه به تماشای فیلم نشستند، اما در این میان دیگرانی هم مقصرند که در مرحله اول این آگاهی رو به مخاطبینی که ندانسته وارد شدند نمی دهند و در مرحله دوم از ورود کسانی که براشون چنین محدودیت هایی بی معنی است جلوگیری نمی کنند.
من این فیلم رو دوست دارم (هر چند نه به اندازه «بودن یا نبودن») و دوست دارم که فیلم دیده بشه ولی با توجه به این که مسئولین نشان دادند که تمایلی برای اعمال محدودیت سنی هنگام اکران فیلم ها ندارند، بعید میدونم فیلم با همین سر و شکلی که در جشنواره قابل تماشاست بعدها هم نمایش داده بشه. پس مخلص کلام این که بشتابید.
چند نکته:

1) کاملا باهاتون موافقم که بهترین کار اعمال محدودیت سنی ست. چون حقیقتا بدلیلِ ناآگاهی اکثریتِ والدین ایرانی از تاثیرات بعضا مخرب و دراز مدت و ماندگار برخی صحنه ها بر کودکان، نمی توان این کار رو به عهده ی این والدینِ ناآگاه گذاشت.(البته در ضمن مخالف هرگونه سانسور و جرح و تعدیل در فیلم هستم)
2)من هم با پیش بینی شما موافقم که احتمالِ خیلی زیاد فیلم با ممیزی اکران عمومی خواهد شد. از اینرو بنده هم همه ی دوستان را به تعجیل ... دیدن ادامه ›› و شتاب در دیدن این فیلم مهم، تاثیرگذار و جانکاه فرا می خوانم.
3) و در ضمن با شناختی که از جامعه ی هنوز سنتی مان دارم واکنشِ عموم جامعه رو (در صورت اکرانِ احتمالی) سرد و از جنس انکارکننده پیش بینی می کنم.
سپاس از یادداشت روشنگرتون
۱۴ بهمن ۱۳۹۲
سپاس مصطفی عزیز از توجهت. من هم با سانسور (به خصوص در مورد چنین فیلم قابل احترامی) کاملا مخالفم. کاش میشد نظام درجه بندی سنی اجرایی بشه. فکر میکنم یکبار برای «پارک وی» چنین اتفاقی افتاد که البته بیشتر مانور تبلیغاتی سازندگانش بود تا یک راهکار لازم الاجرا.
و متاسفانه با بند آخر نوشته ات هم موافقم. نمونه چنین واکنش هایی رو هنگام تماشای فیلم مشاهده کردم. :(
۱۴ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی د (ali_d)
درباره نمایش آرش ساد i
خب دوستان عزیز به نظر میرسه که اعتراضاتی که در این مدت به بهای بلیت نمایش «آرش ساد» صورت گرفته باعث شده دست اندرکاران نظر لطفی به دوستداران هنر تئاتر داشته باشند و نمایش «در روزهای آخر اسفند ...» رو با بهایی بسیار منصفانه پیش فروش کنند. قیمت ردیف های ابتدایی این کار 73 هزار تومان در نظر گرفته شده و واضح است که ترکیب نامانوس 70 و 3 به دلیل تخفیف هایی است که جهت رفاه حال تماشاگران اعمال شده . (احتمالا رقم اصلی 173 هزار تومان بوده !). پیشاپیش به عزیزانی که مشفقانه و مغرضانه اندیشه اعتراض و هیاهو بر این رقم را در سر می پرورانند اعلام می شود که این برنامه با عنوان با مسمای «کنسرت تئاتر» خدمت عزیزان ارائه می گردد. گویا پیش فروش آغاز شده است. بشتابید !!! ;)
گروه همیاری (support)
درود بر شما
به نقل از دست اندرکاران این کنسرت-تئاتر به آگاهی شما کاربر عزیز می رسد که وجهه کنسرت این اجرا (در روزهای آخر اسفند) پررنگ تر از وجهه تئاتری آن است و بخش های تئاتری نقش مکمل را دارند.
۰۴ بهمن ۱۳۹۲
دکمه گزارش پای مطلبی که خودم ایجاد کردم نداره
این گزینه درمورد پستهای سایر دوستان برای بنده فعال می باشد :)
۰۴ بهمن ۱۳۹۲
بله. من خودم کامنتم رو حذف کردم.چون به قول آقای علی د " حکایتی شده اجرای این نمایش " و حوصله ی بحث بیشتر دیگه در من نیست. اتفاقی که این کارگردان دنبالش بود با دو تا اجرای آقای غنی زاده داره می فته و بعد از سال جدید به صورت گسترده عواقبش آشکار می شه
و فقط یه نکته می مونه
با توجه به اینکه گروه همیاری عزیز داره برای بار چندم تأکید می کنه که رویکردش نسبت به تمام نمایش ها یکسانه و حساسیت خاصی روی اجراهای آقای رحمانیان از طرف سایت نیست باید به اطلاعشون برسونم از طرف من، در اعتراض به قیمت خارج از عرف تئاتر در انتظار گودو مطلب طنزی در برگه ی مربوط به این نمایش نوشته شده که فکر می کنم حدود بیست و شش هفت کاربر تیوال گزینه ی "دوست داشتم " زدند و حدود یکی دو نفر هم خوانده اند. اما با این وجود به نظر می رسه از دید همیاری پنهان مونده. خواهشمندم پست مذکور رو از دید عموم پنهان کنید
۰۴ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی د (ali_d)
درباره نمایش سقراط i
این کار بعد از فاوست و درخشش در ساعت مقرر سومین کاری است که در مقام کارگردان از آقای نعیمی عزیز تماشا کرده ام و بی انصافی است که اگر بگویم سقراط ایشان در قیاس با دو اثر دیگر پسرفت محسوب می شود که قطعا چنین نیست و این نمایش اثری باشکوه و دیدنی است. با این حال فکر میکنم که عدم رضایت کامل من از این اجرا بیشتر به سبک کاری آقای نعیمی مربوط است و همان موارد مایوس کننده که در دو اجرای پیشین برای من وجود داشت اینجا نیز هستند.
به خاطر دارم در دوران مدرسه یک مجموعه کتاب هدیه گرفته بودم که تلخیص منثوری و قابل فهمی بود از شاهنامه که توسط یکی از استادان رشته ادبیات نگاشته شده بود. و در عین حال کتاب "داستان های خوب برای بچه های خوب" که برگرفته از متون کهن و نوشته نویسنده خوش قریحه ای بود که به گفته خویش تحصیلات رسمی نداشت. در واقع فکر میکنم رویکرد آقای نعیمی در برخورد با مخاطب نیز نتیجه ای مشابه تلاش نویسندگان آن کتاب ها دارد. سهل الفهم و البته هنرمندانه.
در پایان از حال خوش! هم نباید غافل شد که اخیرا ایشان در حال عمومیت یافتن به عنوان ملاک اصلی برای سنجش کیفیت نمایش ها هستند که خب متاسفانه آن گونه که باید و شاید با تماشای سقراط آن حال خوش مرا دست نداد.
مونا ب، manimoon، niloofar.Lotus، مصطفی بیگ محمدی و فاطمه این را خواندند
سیما ایرانی این را دوست دارد
علی آقا بدجور با جمله ی آخرت موافقم. امیدوارم که این روال تغییر کنه.
۱۱ دی ۱۳۹۲
ممنون مصطفی عزیز از توجهت. :) باشد که از پویندگان صرف حال خوش نباشیم!
۱۲ دی ۱۳۹۲
این اتفاقیه که برای همه هنرا داره می افته :( اگه جنبه های پاپ و مردم پسندش کم باشه محکوم به فناست :( من بیشتر توی کنسرتا دیدم که اگر رپرتوار به قول عوام شاد نباشه اجراها شکست می خوره شاید چون مردم میرن یه اجرا رو می بینن فقط برای اینکه از خستگی روزمره فرار کنن و حوصله ندارن تمرکز و فکر کنن !!
۱۴ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش «سیندرلا» نوشته و کار «جلال تهرانی» پس از کش و قوس‌های فراوان با مسئولان مجموعه تئاترشهر سرانجام شهریور ماه امسال در تالار اصلی مجموعه تئا‌تر شهر به صحنه می‌رود.
تمرین‌ این اثر نمایشی حدود 5ماه است آغاز شده و بعد از پایان اجرای نمایش «پسران آفتاب» روی صحنه خواهد رفت.
(گلاب آدینه، بهنوش طباطبایی و مجید آقاکریمی از بازیگران این نمایش هستند)
منبع: ایلنا
منتظریم ...
۰۷ مرداد ۱۳۹۲
@ موناب: کاملا موافقم :)
@ علی اژدری: سپاس علی جان. «مخزن» گفتی و کردی هلاکم! من هم امیدوارم.
۰۸ مرداد ۱۳۹۲
باهات موافقم مونا خانم . واقعا" گلاب آدینه بازیگر بسیار توانمند و دوست داشتنی و نازنینی است .
۰۹ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پسران آفتاب برای من یادآور روزهای خوبیه که با شور و اشتیاق تئاتر میدیدم. تالار مولوی برای من حریم امنی بود که حتی نشستن بر سکوهای محوطه اش هم خلسه آور بود. کانون فیلم جهاد دانشگاهی هم در همون نزدیکی دایر بود و ضیافتی برپا بود در خیابان 16 آذر. چه روزهایی!
در همان روزها پسرطلاها (ترجمه شهرام کرمی) در مولوی اجرا شد. نیل سایمون... سیامک صفری... این رو باید دسته جمعی تماشا کرد!
--------------------------
هر چند اجرایی که دیدیم کاستی هایی داشت ازجمله اتکای بیش از حد به توانایی های سیامک صفری و هم چنین دور نگه داشتن مخاطب از تلخی نهفته در متن (بر خلاف اجرای فوق العاده تلویزیونیش که محمد رحمانیان کارگردانی کرده بود و احمد آقالو و مهدی هاشمی نقش های اصلی رو بازی میکردند) ولی بازی طنازانه سیامک صفری و بده بستان های کلامی او و هوشنگ هیهاوند خاطرمون رو خوش و خاطره ای خوب برامون ساخت.
حالا بعد از چند سال سیامک صفری خودش قصد داره این نمایش رو کارگردانی کنه. مطمئنم این بار هم نمایش مخاطبین زیادی خواهد داشت. و البته امیدوارم که کیفیت اجرا اولویت اصلی کارگردانش باشه.
------------------------
پ.ن : «والتر ماتیو» هم (البته بدون جک لمون!) در اقتباسی سینمایی از این نمایشنامه نقش ویلی کلارک رو بازی کرده که معرکه است و به شدت خنده داره.
منم مثل شما شدیداً امیدوارم. ممنون از توضیحاتتون.
۱۵ تیر ۱۳۹۲
من اجرای تلویزیونی محمد رحمانیان رو دیدم...چقدر دوست داشتم بازی مرحوم آقالو رو...خانم نصیر پور هم در نقش پرستار بودند و اگه اشتباه نکنم افشین هاشمی عزیز هم حضور داشت تو اون اجرا..
نمایش خوبیه و با توجه به پتانسیل سیامک صفری در خنداندن مردم می تونم بگم کاریه که میشه ازش لذت برد..
۱۵ تیر ۱۳۹۲
@حمید خورشیدی : حمید جان خوشحالم که هم نظریم. :)
@علی اژدری: علی جان من و شما اشتراکاتمون انگار فقط به اسممون محدود نمیشه.
«مولوی یدونه است» - یقینا. حس جالبی داره نشستن روی اون صندلی ها. من یکبار کیفم سقوط کرد. خاطرات خیلی خوبی رو اونجا داشتم که بیشترش مربوط به دوران قبل از بازسازی و تغییر مدیریتشه (البته حساب کارهای جلال تهرانی جداست). در مورد سیامک صفری هم موافقم. در تئاترهایی که من از او دیدم کم پیش اومده که کارگردان نسبت به کنترل توانایی های او ایده ای داشته باشه. ممنون از ابراز لطفت :) و در نهایت این بخش حرفهات رو خیلی دوست داشتم: «خاطره تشویق های 15 دقیقه ای، خاطره ی کشف های غیرمنتظره و قشنگ تو جشنواره دانشجویی، سالن بزرگ، سالن ... دیدن ادامه ›› کوچک...»
@فهیمه موسوی: خانم موسوی شما هم! اولین بار که اونجا رفتم فکر میکردم الدورادو رو کشف کردم. هر بار که از اون پله ها بالا میرفتم و مراجعین پلی کلینیک رو میدیدم با خودم میگفتم که من هم شبیه شما هستم و برای درمان اومدم. با این تفاوت که درمان من تماشای فیلم اون بالاست! به نظر من هم پسر طلاها عنوان زیباتریه. سپاس خانم موسوی.
@سپهر امیدوار: سپاس بابت نظرت سپهر عزیز. احمد آقالو فوق العاده بود. یادش گرامی. درست میگی. مهتاب نصیرپور و افشین هاشمی هم بودند. یادمه یک جاهایی رو فرهاد آئیش جای احمد آقالو بازی کرده بود (البته دیالوگ نداشت) که نمیدونم به خاطر حال ناخوش احمد آقالو بود یا به دلیل دیگه ای این اتفاق افتاده بود :(
۱۵ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید