«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من دنبال ِ یه اتفاق خوب بودم که باهاش برم استقبال ِ پاییز..خیلی غیرِ منتظره امشب این نمایش رو دیدم..
می تونم بگم بهترین پیشوازی بود که می تونست به پُستم بخوره.
آهنگ ها و آواز های پرشور و پرمحتوا که به بهترین شکل ِ ممکن به شوریدگی و ترس و اندوه و عبرت میرسن،بازی های خوب،هماهنگی ِ عالی و لبخند ها و حالِ خوبِ تمامِ عواملِ کار که حسابی حالتو خوب می کنن و احساس می کنی چه قد نزدیکی بهشون و چه قدر روندِ داستان به دلت می شینه و خیلی منظم جاری می شه روی صحنه...
یک ایده ی خوب که با بازی های بد خراب شد. پرداختن به این مسائل جسارت زیادی می خواد و از این نظر فیلم مهمیه و باید دیده بشه ولی بازی های مصنوعی و خام یه جورایی ایده رو خراب کرد..
و البته بیان و نمایش شرم و حیایی که از کودکی به خورد هر دختر بچه ای می دهند و اجازه نمی دهند تفش کند بیرون و در بزرگ سالی مجبور است آن را به طرز خفت باری بالا آورد..شرم و حیایی که قاتل روح و جسمش در کوچه و خیابان و جامعه می شود، از نکات مثبت فیلم است.
حفظ آبرو..لعنت به این آبرو که با سرپوش گذاشتن بر جنایت مردی در لحظه ی لذتی کثیف حاصل شود و استوار بماند.
از دست ندید این کارو.
گاهی اوقات آدم یه پتک احتیاج داره که از روزمرگی زندگیش کشیده بشه بیرون.یه نگاه به دور و برش بندازه و ببینه تو این دنیا چه خبره.کجا ایستاده و روش به راهه یا به بیراهه.
پسر خاله: این پسر عمه به اجاق گاز دست زده.اشتباه! خونه منفجر! همسایه ها شکایت! ننه در به در!
...یه مورچه یه دونه داره می بره خونه ش باد میاد دونه رو می بره! اتفاق!
یه گربه میاد دم حوض ماهی بگیره.هه هه.میفته تو حوض! اتفاقه دیگه. اتفاق اتفاقه دیگه! میفته!
این آقا که این جاست و کنار خیابون می خوابه آقای مجریه. به خاطر مهمونش که این باشه کنار خیابون می خوابه. قرص اعصاب می خوره. یواشکی . تا با ما بخنده ناراحت نباشیم.
به من می گن پسر خاله. نون خواستین گرفتم.نفت خواستین گرفتم. تا حالا کسی دیده من از کسی چیزی بخوام؟ نه! نه نخواستم! اما حالا...اما حالا می خوام.
می خوام بزرگی کنید و این بچه رو ببخشید. بخشش از بزرگونه.
'' جای بچه ها زندان نیست...''
مرسی بیتا جان چشم :) امیدوارم انرژیش بیشتر بطلبمه طی یک عملیات غافلگیرانه ی روحی برم ببینمش :)
آقای معصومی دُنت بی وُری ابَئت می.. من جفت روحام( بالغ و کودک ) رو مواظبشونم.. گم نمیشن. :) حواسم بهشون هست.
زینت جان منم همینطور.. :| :)) و خوشحالم که همدیگه رو درک میکنیم :)
اومدیم اینجا.این جا که اومدیم یه یارو بود از پرسنل بود به ما گفتش که تو سنّت کمه بهت قصاص نمیدن.دختر زیر ۹ سال و پسر زیر ۱۵ سال رو قصاص نمی کنن.
من خیلی خوش حال شدم.تشکر کردم.گفتم خدایا شکرت که یه همچین قانونی هم هست.دنیا رو انگار بهم دادن...بعد نمی دونم چی شد همون یارو رفت بعد یه هفته اومد گفت : تو قصاصی!
گفتم آقا چرا؟؟من یهو خوش حالی کردم ناراحت شدی؟
گفت نه.سن تو هنگام ارتکاب به جرم زیر ۱۵ سال بوده.۱۴ سال و ۸ ماه بوده. اما به شمسی! ما با شمسی کاری نداریم.به قمری ۱۵ سال ۸ روزت بوده!
قصاصی!
می خواستم یه دوربین بخرم از خودم و مامان و امیر یل یه فیلم بسازم تو همون خونه کلنگی که یاشار می خواست بکوبه برج بسازه. یاشار نذاشت. نمی ذاره . می خواستم دیده بشم.می خواستم یاشار دیده نشه .عشق بازیگری می خواست خودشو نشون بده دیگه...اگه بازیش ندی کارگردان می شه!
رفتم تو اتاق دیدم پرده ی اتاق داره تکون می خوره
از پنجره پایین رو نگاه کردم
روسریش آروم تاب خورد افتاد رو صورتش
خون,رنگ سبز روسریش رو پررنگ تر کرد
درست مثل یه تابلوی نقاشی.