شاید کمی متفاوت باشد این نوشته، و شاید ناخوشایند. اگر چنین است پیشاپیش عذر مرا بپذیرید.
برای آقای نعیمی با سابقه ای که از ایشان سراغ دارم احترام قائلم.
برای آقای فراهانی و خانم ناصر و بقیه بازیگران ارجمند احترام قائلم.
برای همه تماشاگرانی که کار را دوست داشتند هم احترام قائلم.
اما برای خودم به عنوان یک تماشاگر عاشق تئاتر هم احترام قائلم و نمی توانم به سادگی ضعف های کار را آنقدر ندیده بگیرم که بتوانم از این کار آنقدر لذت ببرم که مثلا از سقراط.
می دانم قرار نیست همه ی کارهای تاریخی زبان آرکائیک داشته باشند، یا حتی نثر ادبی فاخر. همه بیضایی نیستند و حاتمی، که متنهایشان به شعر پهلو بزند. همه هم اجرا را یک جور تعریف نمی کنند. ولی آقای نعیمی که همان نعیمی سابق است. آیا قرار است به دکوری راضی باشد که مکعب های طبقاتی اش به سبک انبارهای کالا نسبتی با دکور دقیق کارهای قبلیش ندارد؟ یا به طراحی حرکاتی که نوآوری در آن
... دیدن ادامه ››
جایی ندارد؟
اگر قرار است زبان امروزی هم باشد- که هیچ اشکالی ندارد- کارکرد و همراهی آن با اجرا و حرکات گروهی یا تکی بازیگران (مثل ترکیب "سقراط" یا... ) باید، طبق اصول، تلفیقی امروزی و نمایشی ایجاد کند که در این کار از آن خبر نیست.
دیالوگهایی از این دست در یک کار وزین تاریخی، که قرار هم نیست کمیک باشد، چه معنایی یا چه حسی را قرار است ایجاد کنند؟ مثل:
"- ...ببین دختر...
- من دختر نیستم (خنده حضار)
من جنسیت را کنار گذاشته ام. هم از مردها متنفرم هم از زنها..." (قطام در روز عروسی دوستش!!؟)
و یا:
- رنگینکو ببین بهم می گه آدم فروش
-آدم فروشو ببین بهم می گه رنگینک (دو مرد عرب جنگجو در میانه ی گفت و گو برای توطئه قتل امیرالمومینن؟)
و ایضا:
- چی می گی فلفل اینقدر ور ور می کنی؟ (باز هم خنده شدید تماشاگران)
دوستانی که کار را تاریخی- مذهبی می دانند یا جدی یا دست کم متفاوت، آیا با این دست دیالوگها نامگزاریش می کنند یا با حرکتهای بازیگران روی صحنه در حین بیان این صحبتها، که شامل حرکت چند مرد با پیراهن و شلوار و کفش ورنی و ساعت مچی بر دست راست همراه قبای بلند عربی است و چرخاندن چوب در دست به شیوه چوپانهای ایلیاتی خودمان؟تاکید می کنم اجرای تجربی و استفاده از بستر رویدادهای واقعی برای ایجاد فضایی متفاوت به خودی خود بسیار هم نیکوست. اما شخصا اگر قرار است تلفیق زمان-مکان تاریخی و اجرای مدرن را ببینم، "سقراط" را با ذکر چند نکته منتقدانه با رغبت می بینم، "آرش-ساد" را با لذت بردن از زبان بیضایی و بعضی ابتکارات رحمانیان بیشتر می پسندم، "خاطرات یک جامه دار" را برای اجرای دشوار و با حوصله اش شایسته تقدیر می دانم و.... با تمام احترام به جای تماشای دوساعت "ترور" ترجیح می دهم راهم را به سمت گلریز یوسف آباد یا بولینگ شریعتی کج کنم و دوساعت خنده ی تفریحی بی ادعای جدیت را آگاهانه انتخاب کنم.