در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | n s درباره نمایش دریا زدگی: (اشاره هایی به بخشهایی از پیرنگ در این نوشته هست.) دریازدگی بیش از هر
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 10:42:11
(اشاره هایی به بخشهایی از پیرنگ در این نوشته هست.)
دریازدگی بیش از هرچیز از آن دسته کارهایی است که می شود اسمشان را گذاشت: برشی از زندگی، بی آنکه صرفا رئالیستی باشد. تکه تکه بودن در همه جای کار هست، از محل ایستادن چهار بازیگر گرفته تا خاموش شدن نورهای گوشه های صحنه، تا روایت وقایع قبلی از زبان کاراکترها و گاهی پریدنشان توی حرف یکدیگر از نقاط مختلف صحنه ... که این به عقیده من نقطه قوت نمایش است. چون مهمترین اشکال خیلی از متنها را با زیرکی حذف می کند: طولانی بودن را. وقتی در یک جمله یا یک حرکت کوتاه، اشاره وار، به روابط این آدمها و خصلتهایشان می پردازد، نیازی نیست که کلی حرف بزند تا اطلاعات را از نوع قرن نوزدهمی به تماشاگر منتقل کند.
اما این شکل اجرا مجال زیادی برای شرح تفصیلی شخصیتها و حتی همذات پنداری به مخاطب نمی داد، به غیر از شروع خیلی خوب و پایان تراژیک، اما نه به همان اندازه خوب، داستان. اگرچه، لااقل به نظر این مخاطب، کمی هم عمد در کار بوده برای اینکه شخصیت کمتر برجسته شود.
جواب دقیق نویسنده را نمی دانم اما به نظر من شاید دلیلش این بود که برجسته کردن "موقعیت" اهمیت بیشتری داشت. به عبارت دیگر این آدمها به عمد خیلی از هریک از ما دور نیستند. یا خودمانیم یا می شناسیمشان. پسر بذله گو و شوخی که راحت تر از عرف جامعه از خواسته های درونی و حتی غیر اخلاقی خود و دیگران حرف می زند، در عین حال هم از کارها و مراودات مشکوکی که به نفعش هم باشد ابایی ندارد، سالهاست اروپا زندگی می کند ودیگر نه ایرانی است و نه آن طرفی؛ پسر دیگری که محافظه کارتر است و همه بخشهای زندگیش و روابطش هم این را نشان می دهد اما در عوض خشم درونی سرکوب شده اش می تواند خطرناک باشد. هردو یواش یواش به سمت میانسالی می روند و به انتخابهایشان دوباره فکر می کنند. دختری که بین عشق قدیمی بی ثباتش و شوهر مطمئن ترش مردد است، فاجعه ناتوان کننده به ... دیدن ادامه ›› سراغش آمده و از او آدمی عصبی درست کرده. خواهری که عشق و نیاز به تفریح و التزام و مهر خواهرانه و بقیه احساساتش هنوز سردرگمش کرده اند.
و بالاخره در پایان تراژیک هرکدام از این آدمها روی "پنهان" خودشان را نشان می دهند و این بار مهدخت عصبانی افسرده ای که بیشتر از همه "دریا زده" است و به نظرمان می رسید پشیمانیش از انتخاب زندگی آرام را دیده باشیم، آنقدر از وحشت از دست دادن همین آرامش ظاهری هم تکان می خورد که حاضر است دروغی جنایتکارانه را انتخاب کند.
یک نکته مهم درباره بازیها این است که با وجود لغزشهای ریز هنوز هم نقطه قوت بزرگ نمایش بود. پانته آ بهرام، دوست داشتنی مثل همیشه، عالی و مسلط. هرچند نمی دانم چرا تمرکزش در اجرای ده مهر کم بود و بقیه هم بسیار خوب کار کردند با بعضی نقاط ضعف ناچیز. ای کاش وضعیت سالن بهتر بود و نظم اجرا کمی بیشتر. مطمئنم این می توانست هم از طرف تماشاچیان بهتر انجام شود، که واقعا نمی فهمم چرا نکته ساده ای مثل خاموش کردن زنگ تلفن را هنوز باید ازآنها خواست و باز انجام ندهند(باور کنید اگر کار فوق واجب هم دارید که نمی توانید تلفنتان را خدای نکرده خاموش کنید، گزینه سایلنت هم وجود دارد!) و هم مسوولان سالن که اگر هم برای تهیه بلیط و هم ورود به سالن پر تعدادتر باشند و کار را به تاخیر نیندازند آرامش بیشتری به همه تزریق می کنند. اگرچه رویهمرفته وضعیت قابل قبول بود و امیدوارم موفق باشند.
ظاهرا یک هفته بیشتر از اجرا نمانده. کار قابل توصیه و در بعضی لحظات خیلی دوست داشتنی است. همه عوامل خسته نباشند.