در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم خیابانی | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:05:28
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود بر عزیزان، اثر ارزشمندی بود و از گروه نمایش برای خلاقیت، صبوری، همراهی و تمام زحماتی که برای این کار کشیدن سپاسگزارم، امیدوارم با تمام چالش‌ها برقرار باشین و کودکانمون بتونن چنین بستری رو باز هم تجربه کنن
.........
برای دوستانی که قصد تماشا دارن، تجربه ما این بود که در نمایش کودکان از حدود ۴ سال ارتباط میگیرن، قصه رو دنبال می‌کنن، جاهایی شاید برای بچه‌های بزرگتر، سنین دبستان قابل فهم تر باشه، اما خلاقیت، قصه، مفاهیم داستان و تنوع تکنیک های اجرایی سبب میشه برای گروه های سنی مختلف جذاب باشه (در همراهان ما والدین هم بسیار لذت بردن)
درود بر گروه اجرایی عزیز، عنوان نمایش و داستانی که انتخاب شده جذاب هست و به همراه تعدادی از والدین و بچه هاشون از یک موسسه فرهنگی، تمایل داریم بتونیم تماشاگر این اثر باشیم. اما هنوز نتونستیم تصمیم بگیریم، خواهشمندم این نکته را در نظر بگیرین که نمایش کودک حساس تر از بزرگسال هست و برای هر کودکی متفاوت هست (مثلا بعضی بچه ها ممکنه از شخصیت ها و فضاهایی ترس داشته باشند یا با چیزی ارتباط برقرار نکنند و برعکس). لذا دادن اطلاعات بیشتر در مورد نمایش ضروری است ولی متاسفانه در اغلب برگه های تئاتر کودک (مانند همین اجرا) بسیار اندک توضیح داده میشه و تصاویری نیز از فضا و عناصر اجرا موجود نیست. با توجه به اینکه به نظر می آید گروه دغدغه مند، پر تلاش و خلاقی هستید، سپاسگزار خواهم بود اگر اطلاعات بیشتری را به اشتراک بگذارید.
سپاس از توجه شما و ممنونم بابت افزودن تصاویر، هفته آینده حتما به تماشای این اثر خواهیم آمد
۲۵ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"چشمانِ دیگران"

آنچه پیش روی خود دیدید... همان مسیری است که از خانه تا مدرسه تا اکنون در این سن برای شما تعریف شده است
و چه نیک اگر این مسیر را طی نکردید
.....................................................................................................................................................................................................................................
شل سیلورستون، فقط نویسنده ی کودک نیست، نویسنده ای است "درباره ی کودکی". مخاطب نمایش داری اونجا چیکار می کنی، همچنان بخشی از وجوه رشدی ماست. انسانی در ارتباط همیشگی با چشمان دیگری، که این ناظر می تواند مادر باشد، یا پدر یا معلم یا هر به اصطلاح مراقب دیگری. پرده اول، یادآور مچ گیریهای بسیار از خانه تا مدرسه است، و این سوالِ همواره رعب آور: اونجا داری ... دیدن ادامه ›› چیکار میکنی؟

کودک ِ همیشه مواخذه شده ی درون، در هر سنی که باشد، از ترس کرده ها و نکرده ها تلاش در پنهان کردن دارد. ابتدا چیزهای دیگر پنهان می شود (مانند همان به ظاهر لاک ساده)، بعد چیزی از خود (مثلا ناخن)، کم کم خودِ خود (مثل یک هویت جنسی دیگر)، و این روند تا جایی پیش می¬رود که میل به پنهان کردن آن دیگریِ ناظر پیش می آید و شاید هم مهو کردن... لئونارد "دیگر نمی خواهد دیده شود".

و چه موقعیت بجایی برای این پنهان شدن: "توالت"! یکی از پنهانی ترین فضاهای خانه، جایی برای مواجهه انسان با شخصی ترین بخش خود، شخصی ترین و پنهانی ترین اعمال خود. جایی برای مخفیانه گریستن، فکر کردن، یا حتی سیگار کشیدن!

نمایش دو نقطه اوج دارد، آغازی تاثیرگذار با هارمونی موسیقی، ویدیو، و بازی تاثیرگذار بهادر باستان حق، و اوجی دیگر برای طرح ایده اصلی نمایش در اپیزود "ژستن ممنوع"... باز هم تاثیرگذارترین بازی ها، و تخیل ها، و خلق موقعیت ها.

میل انسان به ژستن، به رفتن به ناکجاها، کشف ناشناخته ها، به آنجا که محدودت می کنند، ممنوعت می کنند، به جایی که رفتارگراهای حوزه آموزش و تربیت، روی پلید انسان می دانستند، که لازم است از آن دور نگاه داشته شود، لازم است فضایی امن و آموزش صحیح برای اصلاح در پیش گرفته شود. در این مسیر است که پایگاه امن و ناامن ساخته می شود، روابط ناامن، عشقهای ناامن، و تنها پایگاه امنیت، همان نخ متصل به مادری است که در بزرگسالی به اجبار در بدترین و پوشالی ترین موقعیت، بریده می-شود، و از نظر کودکِ وابسته ی ناایمنِ نابلند در فهم خود، که همواره در تلاش برای سرکوب و منع خود بوده، آن دیگریِ مجبور کننده هم باید محو شود، ... این انسان، رها و تنها می ماند، بی تخیل، در آخرین اقدام، اسبِ خیال کودک خود را نیز هلاک می کند .... و جایگزین آن چیزی نیست جز یک موتور! آنچه لایق انسانِ ماشینی شده است، از طرف بهترین بابای دنیا.
..............................................................................
امیدوارم این اثر با توجه به قابلیت های بسیاری دارد، بن مایه ی عمیق و کارگردانی دغدغه مند و متفکر، بازی های روان، استفاده مناسب از موسیقی و ویدیو، در آینده بتواند با تغییراتی در سالن های دیگر و برای مخاطبان بیشتری نمایش داده شود.

پی نوشت1: به عنوان یک متخصص فضا و مکان عرض می کنم: توالت را جدی بگیرید! یکی از عمیق ترین و فلسفی ترین فضاهای زیست بشر بوده، هست و احتمالا خواهد بود.

پی نوشت2: بخش آغازین نمایش (داری اونجا چیکار می کنی) و اپیزود "ژستن ممنوع" برای من به قدری قوی بود که می توانست یک نمایش کوتاه مجزا باشد فارغ از بخش های دیگر، همین قدر مینیمال، کوتاه و عمیق.

پی نوشت 3: ذائقه من با خشونت کمتر سازگارتر است، شاید بهتر باشد بگویم دیگر توان این بار نیست. دنیا، نیاز به خیال پردازی -بخوانید - imaginationبیشتری دارد. شاید به همین دلیل اپیزود "ژستن ممنون" تاثیرگذارتر بود و یا به همین دلیل، علی رغم اینکه دغدغه ای که در اثر فعلی دیدم، با دغدغه کنونی من به عنوان یک مدرس، معلم و مادر، همسوتر بود اما کار قبلی کارگردان، هتل کوهستانی، شکل بدیع تر و دلنشین تری برایم بود. هرچند این اثر درون مایه بسیاری عمیقی دارد که می تواند با تغییراتی، دایره گسترده تری را همراه کند.

درود بر شما، گروه اجرایی عزیز اگر امکانش بود و برای ساعت زودتر سانس ویژه گذاشته بشه در آخر هفته ، سپاسگزار خواهم بود
خریدار
آوا فیاض (avafayyaz)
سلام
ما خیلی دوست داشتیم که می‌شد سانس زودتر بذاریم اما ساعت ۱۹ در این سالن اجرای نمایش مکبث هست و گروه محترم‌شان از ساعت ۱۷ مقدمات اجرا رو فراهم می‌کنن. به همین دلیل متاسفانه امکان‌ش نیست.
چنانچه امکان هماهنگی وجود داشته باشه شاید شاید شاید یک سانس در یکی از شنبه‌ها اضافه کنیم که حتمن اطلاع‌رسانی می‌شه.
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
آوا فیاض
سلام ما خیلی دوست داشتیم که می‌شد سانس زودتر بذاریم اما ساعت ۱۹ در این سالن اجرای نمایش مکبث هست و گروه محترم‌شان از ساعت ۱۷ مقدمات اجرا رو فراهم می‌کنن. به همین دلیل متاسفانه امکان‌ش نیست. چنانچه ...
سپاس از شما، امیدواریم محقق شود
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
خریدار
آوا فیاض (avafayyaz)
مریم خیابانی
سپاس از شما، امیدواریم محقق شود
با توجه به درخواست شما و تعداد دیگر از دوستان مبنی بر اجرا در ساعت زودتر، ما *شنبه ۴ مرداد ساعت ۱۹ اجرای ویژه* داریم.
پیش‌فروش این سانس روز شنبه ۲۸ مرداد ساعت ۱۲ باز می‌شه.
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام گروه اجرایی عزیز لطفا کمی از محتوای نمایش بفرمایین که ببینیم برای چه گروه سنی ای مناسب است
درود بر شما. همانطور که در صفحه تیوال قید شده این نمایش برای گروه سنی کودک و نوجوان است. نمایش های ما برای خانواده ها، در هر سن و سال آماده میشود. سن ۳ سال به بالا مناسب ترین سن برای دیدن تآتر است.
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام، گروه اجرایی عزیز ممنون میشم ساعات زودتری (مثلا حدود 17) رو هم در برنامه بگذارید
سپهر این را خواند
نسترن میلانی و مریم پیوند حیدری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر بانو بهناز مهدی خواه، بسیار خلاقانه بود، ادغامی غافلگیر کننده از طراحی لباس و صحنه، با روایتی شیرین. ما با دختر 3 سال و نیمه ام به تماشا نشستیم، کاملا ارتباط گرفت و به شکلی میخکوب شده بود. البته که احتمالا بیش از اون، خودم و همسرم لذت بردیم:)
پس از سال ها تماشاگر تئاتر بودن، خوشحالم که برای کودک هم چنین آثاری هست و شاید حتی از فضای بزرگسال، امیدوارکننده تر بود...باشد که بمانید و بتونیم بیشتر این فضاها رو تجربه کنیم

یک پیشنهاد برای سالن: با توجه به اینکه اینجا سالن تئاتر کودک است، بعضی موارد بهتر هست رعایت بشه، مثلا صندلی هایی برای بچه های کوچک تر(3 تا 4 سال یا با توجه به جثه کودک) در نظر گرفته بشه به شکل محدود در ردیف جلو. در شرایط فعلی برگسالان جلو می نشینند و کوچک ترها در عقب چندان دید ندارند، از طرف دیگر صندلی های موجود که با کیفیت هم بودند، برای بزرگسال است و کودک سبک وزن کمی که تکیه میده، عملا صندلی تا میشه و کودک تقریبا از پشت میفته. امیدوارم بشه برای کوچک تر ها هم تدابیری اندیشید
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
نیلوفر ثانی و علی عبدالرحیم این را دوست دارند
ممنون از انرژی و حس خوبی که به من منتقل کردید. خوشحالم که از دیدن نمایش لذت بردید ....در رابطه با سالن هم حق با شماست.این سالن تازه بازسازی شده و قطعا مشکلاتی داره که مسئولین سالن حتما بزودی آن را رفع میکنند. حتما نقطه نظر شما انتقال می یابد😍
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گروه اجرایی عزیز اگر تمدید کنید چهارنفری خدمت میرسیم:)
سپاس از همیاری عزیز بابت عرضه ی فیلم تئاترها
اما متاسفانه مشکل قطع شدن مداوم و لود نشدن بود که نمی دانم فقط برای من پیش آمد یا دوستان دیگر هم چنین چالشی داشتن. از زمانی که چند فیلم تئاتر را خریداری کردم چند بار قصد دیدن کردم و هر بار در بخشی از کار قطع شد و لود نمی شد، تماشای فیلم از صفحات دیگر را چک کردم تا از سرعت اینترنتم مطمئن شوم، مشکلی نبود، فقط با همین پنل تیویو مشکل داشتم. در آخر هم علی رغم اینکه نوشته شده بود تا 26 ام فرصت هست امروز که خواستم مجدد امتحان کنم دیگر امکان تماشا نبود که فکر می کنم ساعت خرید هم مهم لحاظ شده، ولی نکته ای نبود که هنگام خرید بر آن تاکید شود و مخاطب شاید اصلا به این مسئله دقت نکند. در مجموع من ماندم و دو تئاتر نصفه دیده شده که همان نصفه را هم در 10 نوبت با قطع شدن مدام دیدم.
حسین مجتهدی و پویا فلاح این را خواندند
آیسان مرامی این را دوست دارد
گروه همیاری (support)
درود بر شما
از بابت مهلت خرید اصلا نگران نباشید و یک هفته برای شما تمدید شد.

از بابت مشکل لود شدن، با چنین گزارشی از دیگر کاربران روبرو نشده‌ایم. لطفا این هفته دوباره بررسی نمایید و نتیجه را با ما در میان بگذارید.

۲۶ مرداد ۱۳۹۹
همیاری عزیز از توجه شما بسیار سپاسگزارم، حتما مجدد چک می کنم و امیدوارم این بار بتونم از تماشای این آثار بهره مند بشم
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"بر باد رفته"
عادت به تند نویسی ندارم و با توجه به شرایط فعلی نیز قصد آمدن به این نمایش را نداشتم، اما می بینم که یکی از تاسف بار ترین روش های قیمت گذاری انجام شده و اثری از احترام به مخاطب در این نحوه ی قیمت گذاری نیست. برای تئاتر مستقل که آثار خوبی را در آن به تماشا نشستم، احساس خشم نه، بلکه احساس اندوه می کنم ، برای فضاهای فرهنگی مان که چه آسان بر باد می روند... نه فقط به دلیل فشار اقتصادی که حتما بسیاری از ما در این شرایط تاوان ها دادیم ، پس یکدیگر را درک می کنیم، بلکه برای این جنس از نگاه... نشود که فضاهای بسیاری، آدم های بسیاری با تصمیمات نا بجا و بی تاملی از یاد بروند
همیاری عزیز من مدتیه هر چه تلاش م یکنم نوشته گنجایش کاربران تکمیل شده است چه باید کرد؟
بهزاد جعفرنژاد و پور معینی این را خواندند
گروه همیاری (support)
درود بر شما
از بابت مشکلی که برای عده‌ای از کاربران عزیزمان رخ داده پوزش می‌خواهیم و در حال ریشه‌یابی مشکل هستیم تا برای اجرای فرداشب مشکلی نباشد. همه خریداران امشب برای اجرای فردا دعوت بوده و البته امکان بازگشت هزینه ایشان نیز وجود دارد.

دوباره از شما پوزش می‌خواهیم و بابت درک چالش‌های این مسیر تازه از شما سپاسگزاریم.
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"فضای بازنمایی"

هتل کوهستانی، فضای بازنمایی زندگی انسان هایی است که در کشاکش چگونگی گذران امر روزمره محبوس مانده اند، بی اختیار، بی گذشته، بی آینده، در توهمی از مناسبت های انسانی؛ عشق، غم، مراقبت، بازی های کودکی، روزنامه خوانی، بافندگی، یا حتی یک مهمانی ساده. انسانی مشکوک که گاهی زندگی را یقینا زیبا می داند و گاهی با تردید می پرسد: "زندگی زیباست؟" و هزاران اگر در پی آن، انسانی در رقابت با خود، پنهان کننده ی خواست های خود، درمانده در حسرت ها و غره به توانمندی های کوچکش، انسانی که با خودهای متکثرش در گردش زمان مواجه می شود. گاهی شاداب است و دیگری را سرزنش کرده و به زندگی دعوت می کند، گاهی فسرده است و گفته های دیروزش می شود شنیده های امروز. در بالا و پایین احوالات خود، سرگیجه که می گیرد، زمان را هم پس می زند.
اما این اثر علاوه بر تاکید بر مسئله "انسان" و مصائب فردی آن، قطعا بر فضای اجتماعی نیز اشارات بسیار دارد. همزیستی مهمانان این هتل در کنار مقوله "ارتباط" در این نمایش نقش کلیدی دارد. میل به ایجاد ارتباط در اغلب شخصیت ها، فرار دوگانه از روابط پیشین (همانند لیزا)، اهمیت خاطرات روابط گذشته (خوانش هر روزه ی نامه ها توسط کنت)، تمایل به همبازی شدن، هم صحبت شدن و کنار هم نشستن از نشانه های واضح این امر است. هتل کوهستانی، زیستن در فضایی مشترک برای یک جامعه است. با توجه به بستر نگارش اثر (اواسط دهه 1970)، نگرش منتقدانه هاول نسبت به کمونیسم در این نمایشنامه با کنایه هایی به شکل نافرجامی از زندگی اجتماعی این بار در قالب جماعتی در یک هتل نیز دیده می شود. استفاده از "هتل" به مثابه مکانی که مدعی برآورده کردن بیشترین ... دیدن ادامه ›› خواسته ها و آرزوهاست، جایی فارغ از دغدغه، فضایی برای آرامش و لذت، خود کنایه ای است از بهترین شرایط زیست یک جامعه. این هتل اینک با شعارهای یک کمون، قوانینی را وضع می کند که طبق آن همه با هم برابرند و در برابر قانون یکی هستند، پذیرایی می شوند و به ظاهر جماعتی راضی هستند و اقدامات رئیس برای مکان زیستشان را هم تحسین می کنند، رئیس محترم نیز خبر خواسته های بزرگشان!(سرو چای بیشتر یا تعمیر چراغ سرویس بهداشتی) را با اقتدار و سرور اعلام می کند. جهان کم نیست از این قسم رؤسای مقتدر که مدعی خدمت هستند و به زعم خود اتوپیایی ساخته اند بر فراز کوهستان های خوش آب و هوا، اما افسوس که شکست اینچنین آرمانشهری در چهره و احوالات ساکنان آن به خوبی هویداست.
شاید چشمی داشته باشیم و امیدی به نگارنده ی داستان این سرنوشت های معلق، اما چه سود که نگارنده، هرچقدر هم که بنگارد و تصحیحش کنند، در نهایت گریزی از گم شدن در میان شخصیت های برساخته اثر ندارد و سرنوشت مصحح؟... شاید اینجاست که بارت کلام آخر را می گوید:"مرگ مولف"؛ جایی که در غیبت نویسنده، نه نقدی وجود دارد و نه منتقدی، ما همه مخاطبان داستان هایی هستیم که هر یک فقط روایت خود را می خوانیم.
..................................................................
اجرای چنین اثر دشواری با لایه های چندگانه، زمان بندی های دقیق، تمیزی اجرا، روانی بازی ها و دیالوگ ها، نشان از دغدغه، حوصله و نکته سنجی کارگردان و تلاش بسیار گروه اجرا دارد که امیدوارم در آینده شاهد تداوم این راه باشیم. تبریک به آریوی عزیز بابت گام های سنجیده در مسیر تئاتر
و احسنت به تمام بازیگران و دست اندرکاران این اثر که از همه نظر خوش درخشیدند
سلام...
خوب می نویسی. خوب نقد می کنی. نگاه گسنرده ای داری.
عالی است
۰۹ دی ۱۳۹۷
به زیبایی تحلیل کردید، بسیار بهره بردم. ممنون
۲۱ دی ۱۳۹۷
سپاس از خوانش و لطف شما مهدی عزیز
۲۱ دی ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"کالاشدگی ِ زمان"

ایروین در خودگویی هایش معترف است و خوب هم می داند که این آزادگی است که برای دست یافتن به آزادی قربانی می شود، این نگاه شاید پی رنگ ِ همه ی اثر باشد. به صحنه نگاه می کنم، در نگاه اول تابلوی دیوار سمت راست مخاطب را به یاد شام آخر می اندازد، اما هر چه دقت می کنی چهره ها مغشوش اند، دقیق هم معلوم نیست مقابلشان میزی هست یا نه، تقدس واضحی هم نیست، همه چیز مبهم و مخدوش است حتی در چهره ی فرشتگان دیوار روبرو، هیچ قطعیتی نیست!
فضای آموزش این مدرسه نیز بی شباهت به کلیسا نیست و آموزگاری چون هکتور، یاداور کشیشان شاعر مسلکی است که حواسشان، لطافت روحشان، باورشان و در کل"همه ی غرایزشان" در خدمت خلق است! اما این ها در طبقه بندی فرموله شده ی مدیر نمی گنجد، شاعرانگی های هکتور قابل طبقه بندی نیست اما فسادش چرا، اینگونه است که پسران در همراهی وی، ادبیات را بازی می کنند، انقدر غرق در این بازی هستند که اعتراف می کنند نمی دانند زمانی که با هکتور هستند چه می کنند.
پس پذیرش در دانشگاه چه می شود؟ نظام ِ موفقیت گرای آموزش، جایی است که در پایان هر ذکر به جای تثلیث، لغات مقدس ِ آکسفورد، کمبریج ادا می شود، خدایگان ِ نظام آموزش نوین چنین اند. بیهوده نیست که مدیر به دنبال کارامدترین روش ها و مقبول ترینشان برای رسیدن به نتیجه است. دعوا بر سر قدرت همیشه بین اصناف رایج بوده، صنف معلمان، صنف مدرسه داران و صنف مبلغان مذهبی، وقتی نزاع صنفی است، دعوا بر سر قدرت ِ برتر برای بقای آن الزامی می شود.
اینجاست که ... دیدن ادامه ›› فرق است بین این دو معلم از دو نگاه و دو صنف، دوگانه ی عقل و احساس، پسرانی که در ابتدا هر یک تکه ای از هکتور را گرفته بر تن می کنند و می خواهند چون اویی شوند، کمی بعد شیفته ی ایروین هستند. کسی که برای هیچ چیزی اصالتی قائل نیست،کارکردگرایی را خوب آموخته، همه چیز را به دید کاربرد آن می نگرد. او می داند تکه پارچه ای که حضور محقری در توالت یک خدمتکار قرون وسطایی داشه، اینک بدل به عتیقه ای در پس ِ ویترین های گران قیمت ِ موزه ها است. اینجا اتصال ِ تاریخ است به بازار، جایی که با کالا شدگی همه چیز مواجه ایم. جایی که چیزها بیش از انسان ها حائز اهمیت اند. بله انباشت ِ زمان (به تعبیر فوکویی آن)، کالاشدگی تاریخ را نیز میسر کرده!
حال سوال اینجاست، اصلا می توان مرز قاطعی بین حقیقت و غیر آن کشید؟ وقتی شی ای در موزه ای مجلل، کالایی است گران قیمت، اصلا چه تفاوتی دارد در ابتدا کجا از آن استفاده می شده؟! ایروین آداب ِ موفقیت در دنیای ارزش های نوین و رقابت ها را خوب می داند، لذا آموزشش را اینگونه آغاز می کند، جایی که قدرت تخیل و دروغ به حد اعلایش می رسد، پسران در پی توپ خیالی می دوند و باورش به قدری پذیرفتنی است که از ضربه ی این شیء خیالی، آسیب هم میبینند! در این بین سرگردانند، هر جا که می خواهند شجاعتی کنند، عمیقا موجوداتی مضطرب اند. در طراحی لباس هم قطعیتی، جامعیتی در کار نیست، حتی یک شلوار کامل نمی بینید! یکی مثل دیکن راسخ تر با آستین های کامل مصمم است جا پای ایروین بگذارد، یکی مثل اسکریپس در این میان مانده، تک آستین، در مانده، می خواهد در دوستی یکطرفه اش با خدا تجدید نظر کند. در این میان راج است که رهاست از این آستینک های محصوریت، همان که از ابتدا جواب سوالی را می داند و در آخر به بهانه ی یک تیم ورزشی از طریقی به ظاهر غیر متعارف در اکسفورد پذیرفته می شود. پازنر اما جوانک موفقی است، هولوکاست در حافظه اش نزدیک است و قدرت ثبت شدن در تاریخ را بسیار می فهمد، همه چیز را از آغاز ضبط می کند، از لحظه ای که هکتور گیومه را باز میکند، پازنر دهان بازکرده کلمات را می بلعد، او خوب می داند با محصول آمیختگی این کلمات چه کند!
در نهایت ایروین، این آموزگار ویژه در بند ِِ کارکردگرایی، که به جز لحظه ای، راه رفتن فرموله اش را فراموش نکرده به روال عادی حرکت نمی کند، انقدر تلاشش این است که متفاوت باشد، که جایی که در پیچ جاده همه به جلو خم می شوند و تکیه بر سکان دار می کنند، وی به عقب خم شده و تعادل وسیله را بر هم می زند، اقدامی که منجر به مرگ است و معلولیت و سقوط!
و درخشان تر اینکه بار ِ اتصال دردناک سقوط ها و پاره های صحنه های این تراژدی را "موسیقی" به دوش می کشد، که اول گویی حاشیه است اما در انتها به متن بدل می شود. هر بار که نوازنده از در وارد می شود، با خستگی نگاهی به صحنه می کند، گویا رسالتش ترمیم این زخم هاست، میاید و این وصله های ناجور زمان را با صدای پیانو به هم می دوزد و در آخر نوایی سر می دهد از جنس آواها و نت ها، حقیقتی که هیچگاه تاریخ را با نوای آن نمی خوانند
.............................................................................
سپاسگزارم از جناب خیل نژاد و گروه عزیز و حرفه ای شان که پس از مدت ها هیجان نابی در من ِ مخاطب ایجاد کردند که به دنبال گزینه ی بسیار مشعوف شدم ذیل گزینه های تیوال بودم : ) و تشکر فراوان بابت اجرای این متن ِ سرشار
و شاید این حجم از هوشمندی ناگزیر نباشد زمانی که نگارنده ی اثر فردی است انگلیسی که شکسپیر، تاریخ، آکسفورد، پسران و حتی کلیسا را خوب می شناسد!
...........................................................................
پی نوشت1: الن بنِت ، نویسنده ی انگلیسی این متن در دوران نوجوانی در مدارس مذهبی تحصیل کرده، دانش آموخته ی رشته ی تاریخ از دانشگاه آکسفورد است و بر موضوع تاریخ قرون وسطی کار کرده
پی نوشت 2: بخش زنانه ی اثر قدرت و وزن باقی بخش ها را نداشت، اطلاعی ندارم که در نمایشنامه ی اصلی چقدر این مهم مقصود بوده ولی برای من ِ مخاطب به قوت ِ باقی بخش ها به چشم نیامد، به نظر میاید رویکرد انتقادی در نگرش به زنان(خصوصا با اجراهایی از شکسپیر) هم بخشی از دغدغه ی این اثر باشد ولی با چند پله اختلاف پایین تر از باقی موارد در این اجرا در ذهن مخاطب می نشیند، انگار کمی در سنگینی بار ِ باقی داستان گم شده باشد! هر چند، این اثر را دوباره باید دید
مریم ارجمند و خردمند لذت بردم از نوشته فهیمتان ...
عنوان درخشانی را برای نوشتارتان انتخاب کردید..
کالاشدگی تمامی عرصه ها در دوران نولیبرالیسم و سرمایه داری هار.... کالاشدگی همه چیز....انباشت زمان و اتصال حتی تاریخ به بازار... بازتعریف تاریخ برای فروش....دنیا برای فروش.. کارکردگرایی اروین بر این دیدگاه دلالت دارد..
درود بر آقای خیل نژاد عزیز که با پسران تاریخ باعث شده حس مشترک‌شعف و خوشحالی ناشی از یک تاتر ناب را همراه با دیگر دوستان فرهیخته ام‌در تیوال تجربه کنیم.
خوشحالم بعد از مدتها دوباره قلم زیبا و پربارتان را خواندم مریم گرانمایه
۰۱ شهریور ۱۳۹۶
"هیچ قطعیتی نیست"
به به ،لذت بردم از این تحلیل و بررسی زیبا ، چقدر خوشحالم از این لذت مشترک با شما و دیگر دوستان عزیز
و من علی رغم شیطنت و شرارت ظاهری،شیفته شخصیت ایروین با بازی تحسین برانگیز حامد رسولی شدم، ایروین ذات تاریخ ،زندگی و دنیا را خوب می شناسد
ممنون مریم ارجمند
۰۵ شهریور ۱۳۹۶
درود بر پرندیس جان، با نظرت در مورد شخصیت اروین موافقم، دارای تحلیل های عمیقی است و حقایقی را می داند و از سوی دیگر آگاهانه برای رسیدن به اهدافش آن ها را طور دیگه نشان میدهد، کارکرد برایش مهم هست به بهای قربانی شدن حقیقت، لذا در فرمولی که از این دنیا فهمیده و پایند به آن هست، این قربانی شدن اهمیتی نخواهد داشت
۰۷ شهریور ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"هنر ِ حذف"
روایت مردم آلمان، تکرار روایتی است جهانی و شاید ضربه ی کوبنده ی نمایش را بتوان در چند جمله ی مواجهه ی مدیر کل جدید با هنرمندان گروه نمایش پرنده طوفان مرور کرد، جایی که وفادارترین عضو نمایش به نازی ها هم لب به شکایت می گشاید:
"فکر می کردیم بعد از روی کار آمدن ناسیونال سوسیالیسم، وضع طبقه ی پایین بهتر میشه، اما چه شد، انباشت سرمایه روی سرمایه. شما از خشم ما سوء استفاده کردین و الان با فریب و درخواست جاسوسی ، حیثیت و شرف ما رو هم نابود می کنید..."
سرگذشت بسیاری از جوامعی که تغییرات اساسی را از هر نوع آن تجربه کردند، حکایت از سرخوردگی آمال گروه های مختلفی است که هر یک به بهانه ای پرچمی دست گرفتند و اکنون مانده اند با تکه پارچه های چرک و رنگ و رو رفته ی آرزوهاشان ، بیهوده نیست که وضعیت پسامدرن ، خسته از کلان روایت های ایسم زده است، اما چه کسی می داند، برساخته های جدید بشر ِ نزاع طلب چیست؟
در کشوری که وسایل ارتباطی همچون "تلفن" هم می تواند عامل سقوط به شمار آید، نام هر خیابان و کوچه و میدانش، حقیقتی را پنهان دارد که اگر اجازه داشته باشیم بلند بلند مرورش کنیم، هیچ جمله ای تمام نمی شود، جای رئیس و مرئوس هم که عوض شود، فقط یک کلاه کاغذی است که دست به دست می چرخد. در جایی که قضاتش را فساد گرفتند، چه امیدی است به عدالت!
هنرمندان سنتی و کلاسیک که حذف می شوند، هنرمندان نوگرا که حذف می شوند، هنر انتقادی که حذف می ... دیدن ادامه ›› شود، نظافتچی ها و خدمت کاران مدیران قبلی ،همه کاره های سالن تیاتر با مدیریت جدید، می شوند. آسیب دیدگان جامعه ی پیشین هم می شوند برقرارکنندگان نظم نوین!
اینگونه است که همه چیز را رخوت می گیرد و تلاش این برقرار کنندگان نظام نوین بر این است که همه چیز را با پوششی به نام "اصالت ِ ایدئولوژیک" بپوشانند، اصالتی از نوع نژاد، مذهب، سنت، یا هر چیز غیر قابل نفوذ دیگر. غافل از اینکه جنس کاغذشان کاهی است و هر چه لایه لایه تلنبار کنند، حقیقت جامعه، از جای دیگری بیرون می زند
خوب می دانند و هر زائده ای را پاک می کنند، مثل یک مجسمه ساز می خواهند پیکر تر و تمیزی بسازند به قامت ِ کمال یافته ی اندام ِ ایدئولوژیک خود! لذا هر ناخالصی ای محکوم است به حذف
انگار از تاریخ نمی آموزند، روایت آلمان تکرار می شود، شوروی تکرار می شود، ذات توتالیتر هنرمندان ِحذف تکرار می شود، اما نمی دانند، هر چقدر هم که حذف کنند، برخی تاریخ ها فراموش نمی شوند، هیچگاه حذف نمی شوند، مثل همین دیروز.........18 تیر
................................................................
.................................................................
مفیستو "تیاتر" بود به معنای واقعی کلمه. آمیخته ای از خلاقیت و هنر در همه ی زمینه ها در یک نمایش. استفاده از هنرمندان جوان و خلاق در اجرای موسیقی نمایش برگ برنده ای بود که سبب شد موسیقی نه به عنوان حاشیه که گاهی در قالب متن عمل کند، در فواصل تعویض سکانس ها، ترکیب نوای پیانو و ویالن و فلوت،و اگر اشتباه نکنم جناب محمد اسلامی که هنرشان آمیخته ای بود از نوازندگی ویالن و اجرای افکت ها بر روی پیانو و گاهی هم ساز دهنی!! عجیب بود و سرشار از خلاقیت، هم آوایی و تک خوانی های خواننده های این اثر نیز ماندگار خواهد بود
...........................
برای دوست خوبمان بیتا نجاتی: بیتا جان، اینکه در مسیر تیاتر گام های استوار و سنجیده ای بر میداری جای تقدیر و تبریک دارد، پیش تر در اثر رضا ثروتی ، اکنون در اثر دکتر دلخواه، آثار دیگری هم بود که من سعادت نداشتم، هر جا که دیدم با تمام وجود در صحنه بودی، احسنت بر شما
توضیحات جانبی: نمایش ساعت 19:45 آغاز شد، ساعت 21:15 آنتراک شروع شد، ساعت 21:30 بخش دوم نمایش شروع شد و ساعت 23:15 از سالن خارج شدیم. کافه ی کوچک و خودمانی مجموعه هم در آنتراک تمام تلاش خود را برای خدمات رسانی سریع کردند که جای تشکر دارد
۲۰ تیر ۱۳۹۶
مریم جان
سپاس از یادداشت ارزشمندت و نظر لطفت به من
مانا باشی
۲۰ تیر ۱۳۹۶
اردشیر عزیز از لطف و بزرگواری شما سپاسگزارم، بسیار مشتاقم بیشتر بتوانم بهره مند از تیاتر و تفکر و قلم پر بار دوستانی چون شما باشم، کم سعادتی ماست. آدمی که نمی نویسد، انگار یک وجهش خشک می شود، مولف بودن حتی برای دل ِ خود، دریچه هایی از ذهن را باز می کند، انگار مانع از خفگی مغزی می شود!
اینکه حضور دوستان فکورم چون شما، بیتا، نیلوفر، پرند، پرندیس،آریو، کیان، جناب رحمانی و جناب تهوری، بانوان شکوهی نازنین و بسیاری دیگر عزیزان را در برگه ی هر اثر می بینم واقعا سبب دلگرمی است و امید، حتی اگر توفیق دیدن آن اثر را نداشته باشم:)
۲۱ تیر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"خیلی دور، خیلی نزدیک"
.....................
معلم به مامانم گفت بچتون به درد لای جرز هم نمیخوره
مامانم جواب داد، نگران نباشین تا وقتی شما لای جرز هستین بچم نمیخواد جای شما رو بگیره:)
....................
در حوالی ما، داستان مشکلاتی است (با تاکید بر اعتیاد) که شاید فکر کنیم از ما و خانواده ی ما بسیار دور است ولی در یک دور همی دوستانه می فهمیم نزدیک تر از چیزی است که تصور می کردیم، از اعتیاد همسایه متعجب می شویم تا زمانی که می فهمیم حتی یکی از خودِ ما .......
بازیگران نوجوان این اثر نقطه قوتی هستند که به سادگی و روانی ترس هایشان را روایت می کنند و با رگه هایی از طنز در بیان شیرینشان ، رنگ و لعابی مفرح به اجرای اثر می بخشند. طرح مسائلی چون رواج اعتیاد در مدارس و تاکید بر دختران نوجوان و مواجهه شان با این پدیده نیز چند هرچند اخیرا کمی مورد ... دیدن ادامه ›› توجه قرار گرفته، نقطه قوت این اثر، حضور قشر نوجوان به عنوان روایت گران این نمایش است. کارکرد دوسویه ی این اجرا (هم برای مخاطب و هم برای بازیگران نوجوان) نیز جای قدردانی دارد
در نهایت امیدوارم دوستان کرجی پیگیر این آثار باشند و با حمایت خود به استمرار این فعالیت ها کمک کنند
از عوامل این اجرا و خصوصا بانو سلجوقی عزیز برای به اشتراک گذاشتن این نگاه دغدغه مند سپاسگزارم
مریم بانوی نازنین چقدر خوب که بعد از مدتها، قلم زیبایت را میخوانم. دلتنگت هستم خانم
۱۶ تیر ۱۳۹۶
پرندیس جان ممنونم از همراهی و هم دلیت، جالب بود که این درد و دل دوستانه سبب شد بفهمم همشهری هستیم :) بیشتر مشتاق دیدار شدم و فکر کنم باید باند تیاتر دوستان کرج رو کم کم شکل بدیم؛)
۲۱ تیر ۱۳۹۶
مریم عزیز باید چنان باندی درست کنیم که ساعتهای اجرا را هم به نفع خودمان تغییر دهیم :))
۲۴ تیر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و سپاس از همیاری عزیز
فضای این رویداد، خانه ای است گرم و خودمانی با آجرهای بهمنی و حیاطی پر از درختهای انار که اکنون رنگ زمستان گرفته
هر روز اجرای نمایش و موسیقی،پر می کند فضای پلاک همدلی را
و بازی رنگ و بوم و نور و تصویر، نقش و نگار دیوارهای این خانه شده اند
رویداد بسیار متنوعی است و امیدوارم بهونه خوبی بشه برای دورهمی هنرمندان و هنر دوستان، حداقل در کرج؛)
در کانال تلگرام و اینستاگرام جزءیات کالاها و آثار هنری این نمایشگاه و بازارچه خیریه موجود هست
"گاو شدن یا نشدن، مسئله این است"
در فروشنده ی فرهادی، عماد و رعنا را می توان در سراسر فیلم به مثابه دو بازیگر و ارتباط دهنده ی داستانک های راوی دانست. مخاطب تلاش می کند همسان سازی کند و بالاخره یکی از شخصیت های مطرح شده در فیلم را به این دو نسبت دهد، همین نگاه جستجو گر است که تلاش در پیوند نقش این دو به نمایشنامه ی مرگ فروشنده دارد. در حالیکه فیلمنامه ی فرهادی، "ویلی لومان واقعی و همسرش" را در انتهای فیلم هویدا می کند: "پیرمرد متجاوز و همسرش." قطعا شباهتی که روایت زندگی این پیرمرد با ویلی دارد، بسیار بیشتر از عماد و ویلی است. پیرمردی که گویا فروشنده ای است دورگرد، پیش تر به طور سیار لباس میفروخته، ویلی را با چمدان هایش در نمایش مرگ فروشنده با بازی حمیدرضا آذرنگ به خاطر داریم، این بار پیرمرد به جای چمدان با وانت کالایش را عرضه می کند، چه قرابتی است بین احوال درمانده ی ویلی و این پیرمرد به ظاهر ساده. با همان زنان ِ وفادار که یکی جوراب می دوزد و یکی در مدح همسر می گوید و هر دو عاشقانه نمی خواهند همسرشان، مردشان بیش از این بار زندگی را به دوش بکشد. اما ویلی و پیرمرد هر دو پس از برملا شدن رازشان (یکی نزد ِ پسر و دیگری نزد ِ عماد و ترس از بر ملا شدن ِ بیشتر) ، زیر بار شرم له می شوند.
فروشنده از سویی نشان می دهد گاو شدن کار چندان دشوار و عجیبی نیست، تنها نیاز به مرور زمان دارد، هر کسی می تواند تا حدی به این سمت حرکت کند، هرچند باور سنتی مردم، همسایه ها ، بر این است که: باید گردن این آدم ها آفتابه انداخت و در شهر چرخاند، در سکانسی از فیلم گاو نیز مش حسن را به بند کشیده در شهر می چرخانند، رسوا را باید رسواتر کرد. اما آیا پاسخ اخلاقی فرهادی چنین است؟ عماد، در نهایت پاسخ این سوال را می دهد. هر چند وی نیز از تصویر فرهیخته ای که برای مخاطب می سازد تا حدی افول می کند اما عماد کسی نیست که رسوایی را در طبل و دهل فغان زند.
اشارات داستان هایی که در میان فیلم روایت می شوند، ... دیدن ادامه ›› همچنان درگیری مخاطب با فیلمنامه های فرهادی بر سر یک سوال پایه ای را گوشزد می کند: چه واکنشی در این لحظه "اخلاقی" است؟ به گمانم در پاسخ به این سوال همه ی ما و جناب مصطفی ملکیان هم روزها و شب ها به بحث و جدال بپردازیم، به پاسخی قاطع و واحد نرسیم!
بیتا نجاتی (tina2677)
مصطفی ملکیان؟
۰۴ مهر ۱۳۹۵
مریم نازنیم، لذت بردم از نگاشته زیبایت. تمامی مطالب را به درستی ذکر کردی، خصوصا ارتباط فروشنده فرهادی را با مرگ فروشنده....
همبشه باشی نازنین دوست خوش اندیشه ام...
۱۰ مهر ۱۳۹۵
پرند عزیزم ممنون از اینکه همراهی و سپاس از لطفت دوست سبز اندیشم:)
۱۰ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مریم خیابانی (maryam6725)
درباره نمایش اگر i
چند ماه پیش زمانی که نمایش صور فلکی را در سالن موج نو دیدم، اگر میخواستم نمایش را در یک واژه توصیف کنم، همین واژه ی "اگر" بود. جناب رهبانی به ظرافت جان مایه ی نمایش را با انتخاب این عنوان نشان دادند، امیدوارم به دور از حاشیه های پیش آمده، حضورشان استمرار یابد.
من، پنه لوپه هستم.
روزها، ناخوشی ها را، طعنه ها را، نگاه های حریص را، دلخوری ها را می بافم و محبوس می شوم در خود، شب ها در رویای خویش بافته هایم را می شکافم و رها می شوم در تو...
تو تلاش می کنی بشقاب شکسته ی رنگین ِ یادگاری هایمان را از نو بچسبانی، نمی شود، بیهوده بند می زنی...
من در پس پنجره ی ناامیدی، ریسمان سبز آرزو را به شاخه های درختی که از قلب تو روییده آویزان می کنم، باشد که حاجتم اجابت شود...
تو میمانی و قاب عکسی از من، و زمستانی که فکر می کردی در یک گوی بلورین محبوس کردی، اینک، همه ی اتاقت را پوشانده، میزت، کاغذهایت همه یخ زده، گلدان هایت خشک و تنها تو میمانی و بادی که می دانم تو را نیز خواهد برد...
و چرا از بین من و تو هیچ کدام بر نمی گردد دیگری را ببینید؟ انگار نمی شود، انگار هوا را کم آوردیم!
...........................................................
برگرد مرا ببین، اجرایی است حول موضوع و موقعیتی که یا در گذشته تجربه اش کردی، ... دیدن ادامه ›› یا در حال تجربه اش هستی، یا تجربه اش خواهی کرد، لذا یحتمل آن ها که در مرحله ی دوم قرار دارند، حظ بیشتر می برند، برای اولی ها یاداور خاطرات تلخ و شیرین است و برای سومین دسته نوید است یا هشدار! در هر سه ی این شرایط در هر جای زمان و مکان بایستیم یک اتفاق ثابت است: اگر "برگردیم و هم را ببینیم" قلموی زندگی طور دیگری برایمان می نگارد.
این اثر فارق از نحوه ی اجرای خلاقانه و زحمت زیادی که مشهود بود، ادای دِینی است بر یکی از مهم ترین تجارب ِ بشر. به عبارت دیگر ، "تجربه را باید تجربه کرد" و این نحوه ی اجرا، مخاطب را به چنین حالتی نزدیک می کند. اگر فرصتی پس از اجرا بود قطعا به گروه عزیز این اثر پیشنهاد می کردم دیگر تجارب ناب بشر را نیز به این طریق بازآفرینی کنند، تجاربی مانند "مرگ".
بسیار زیبا،برای من که امکان تماشای این نمایش را به دلیل ساعت نامناسبش نداشتم خواندن نوشته ها و برداشت های شما عزیزان بسیار جذاب و دوست داشتنی بود
"در هر سه ی این شرایط در هر جای زمان و مکان بایستیم یک اتفاق ثابت است: اگر "برگردیم و هم را ببینیم" قلموی زندگی طور دیگری برایمان می نگارد. "
"تجربه را باید تجربه کرد"

سپاسگزارم
۰۷ شهریور ۱۳۹۵
نازنین دوست خوش اندیشه ام, مریم بانو جان
متاسفانه موفق به تماشای این نمایش ارزنده نشدم, اما قلم زیبایت آنچنان به جان و دلم نشست که اشک بر چشمانم نشاند.
با همه وجود حس کردم این مرور عاشقانه و پر احساس را؛
من از دسته اول هستم بانو....
۰۷ شهریور ۱۳۹۵
پرندیس عزیزم لطف شماست بانو و ناشی از لطافت روحتان، امیدوارم چنین اجراهایی بیشتر به صحنه روند و برای همه مان فرصت تجربه شان بیشتر دست دهد
....................
اردشیر عزیز سپاس از محبت همیشگی شما ، کم سعادتی از ماست، صحیح می فرمایین تجربه ای چون مرگ هولناک است و به قول شما پیش بینی ناپذیر، از دست ما که خارج است، شاید این گروه های اجرایی کمی برایمان ملموس ترش کنند:)
.....................
پرند جان عزیزم، موضوع این تجربه یکی از مشترک ترین و داستان وارترین تجارب بشر است، احساس نابت آشناست چرا که من نیز از دسته ی اول هستم:)
۰۸ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"هیاهوی بسیار برای هیچ"

در تحلیل، روشی داریم به نام سوات (SWOT) که نقاط قوت(S) و ضعف(W) و فرصت ها(O) و تهدیدهای(T) آنچه مورد بررسی است میسنجد. سپس برای ارائه راهبرد، ماتریسی ساخته می شود و اینها مقابل هم قرار می گیرند، برای مثال از فرصت ها برای تقویت ضعف ها استفاده می شود و جزئیات دیگر که بماند، گریزم به این روش تحلیل از این باب بود که ابتدا متذکر شوم مواجه ام با اثر به شکل بی طرفانه و با تلاش برای دیدن تمامی ابعاد مثبت و منفی آن بود. از سویی جناب حداد را دغدغه مند و تلاشگر برای ارائه سبکی میدانستم که مهر شخصی ایشان در آن هویدا بود. نتیجتا اینکه ناکامی این اثر برایم دغدغه است و شاید اندکی نیز تاسف برانگیز لذا تلاشی برای تحلیل و چرایی عدم موفقیت آن داشتم که به اختصار با گریزی به همین چند نکته ذکر میکنم:

نقاط قوت: داستانی نو، زیبایی های بصری و شنیداری، توجه به لایه های کمتر دیده شده ی جامعه و ....
نقاط ضعف: خشونت مکرر و بی هدف، داستان سردرگم و بی نتیجه، بازیگران مبتدی و...
فرصت: آثار پیشین جناب حداد و احتمال استقبال خوب از اثر، یک ... دیدن ادامه ›› سالن خصوصی با امکانات ویژه!
تهدید: احتمال شعارزدگی، کلیشه، مشخص نبودن گروه ِ هدف و...

می توان اینگونه نتیجه گرفت که کارگردان زمانی موفق عمل می کند که حتی اگر معتقد به اشتراک گذاشتن ِ دغدغه ی خود در زمان حال است، تهدیدات احتمالی که ممکن است اثرش با آن مواجه شود را پیشتر در نظر گرفته و برای آن تمهیداتی بیندیشد. یا برای مثال نقاطی که شاید به عنوان ضعف به شمار آیند به بهترین وجه به خدمت گرفته و با فرصت های موجود تقویتشان کند (در این مورد بازیگران جوان ِکمتر شناخته شده ای داریم که تلاش بسیاری کردند اما با عدم هدایت صحیح کارگردان، در حد نقطه ضعف باقی میماند، در حالیکه در آثار بسیاری به کرات شاهد هنرنمایی این قشر بازیگران به بهترین نحو ممکن بوده ایم)
دوستان دیگر به نکات بسیاری اشاره کردند که نیاز به تکرار آن نیست، کشتن کفتر چاهی ضعف هایی دارد و فرصت هایی که مقابل هم ننشسته اند، نقاط قوتی هم دارد که با توجه به تهدیدها، ندید گرفته می شوند. برای مثال کاش حداقل بخش "اقرار دختران" نبود، بخشی که توانست بزرگترین لطمه را به اثر وارد کند.
مشخص نبودن ِ مخاطب این اثر نیز بسیار ضربه زننده است، گمان بنده این است که برخلاف تصور احتمالی در مخاطب ِ خاص(منظور مخاطب حرفه ای تیاتر است) داشتن ِ اثری نوگرایانه، عدم پختگی محتوا و برخورد سطحی با موضوع و بدون ذکر ریشه یا هدف، سبب شود این اثر برای مخاطب عام جذاب تر باشد (به لحاظ تکنیک یا مضمون ِ به ظاهر جسورانه) و یا گروهی از دختران نوجوان که بتوانند اندکی با آن همذات پنداری کنند (به لحاظ میل به عصیان آن هم در شرایط سنی خاص).
در نهایت با توجه به تماشای چند اثر پیشین جناب حداد و ارتباطی که با تعدادی از آنها برقرار کرده بودم، از تماشای این نمایش و این تجربه خرسندم چرا که به واسطه ی آن، ظرفیت نوینی برای تیاتر نشان داده شد اما آن را در کارنامه جناب حداد نوعی عقبگرد می دانم
مریم عزیز، عنوان نقدتان بسیار درخور است و مصداق داشت و تحلیلتان، رویکرد بدیع در حوزه نقد محسوب میشود. با توجه به تحلیلی که داشتید نمایش در موقعیت ضعیف خود ( محیط درونی و اتفاقات درون نمایش با در نظر گرفتن محتوا ) تمام تلاش خود را بر قدرتمند نشان دادن ظاهری اش با فرصت سوزی هایی که بیشترین ضربه را به نمایش زده و آن را تبدیل به یک تهدید کرده است ( محیط بیرونی نمایش اعم از بازخورد برای تماشاگر، استفاده از امکانات سالن و تصویر سازی های پیشین، ساختار و فرم نمایش و ... ) داشت. هر کدام از خانه های نمایش ( فرصت، تهدید، قوت و ضعف ) مدام در حال از بین بردن همدیگر هستند و مشخص نیست مصاف نمایش در حالت تهاجمی رخ میدهد یا تدافعی یا شاید هم احتیاطی. محتوای نمایش مدام سایه سنگین ساختار را بر سر خود احساس میکند و ساختار نمایش چه بی محتوا می نماید.

نمایش از شجاعت خودش می ترسد و فرار میکند و از ترس خودش اسطوره یابی میکند و سر تعظیم فرود می آورد.


با سپاس از شما
۱۹ خرداد ۱۳۹۵


آریوی عزیز به درستی جان کلام را دریافت کرده و وجوه درونی و بیرونی اثر را در قالب این نوع تحلیل مطرح کردین، در عجبم چگونه چنین موارد به ظاهر بدیهی ای از سوی کارگردان از پیش درنظر گرفته ... دیدن ادامه ›› نشده است

پرندیس عزیز
در باب سوال اول عرض کنم علی رغم نقدی که به نمایشنامه وارد است،بیشتر کاستی ها را در گارگردانی میبینم،افراط در نحوه ی بیان نمایشنامه،خود،نوعی خوداثر کشی است!
در خصوص هدف نیز ترجیح میدهم از زبان کارگردان شنیده شود چرا که آنچه در نمایش مشهود است،کلیشه تر از ذهنی دغدغه مند با چاشنی هنر است، در هر حال پرندیس عزیز پیشنهاد من نیز تماشای اثر است با توجه به جملات پایانی نوشتارم،اما اینکه توشه ی محتوایی ای برای ذهن مخاطب باشد،بعید بدانم

پرند عزیزم، ممنونم از همراهیت مهربان بانو،دوست سبز اندیشم
۲۲ خرداد ۱۳۹۵
سپاسگزارم بانو خیابانی عزیز
۲۲ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید