جنبش و جوششِ تازه نفسان تئاتر ایران در نمایش "کوریولانوس" به کارگردانی مصطفی کوشکی
حکایت ملتهب خودکشی قهرمان پیش از آنکه با خصم بیخرد فرو بریزد
پوریا فرجی - بازیگر و منتقد تئاتر
شروع سمبلیک از یک نمایش، خود حکایت از یک قهرمان دارد که روزگاری مردم او را مانند یک کوزه گر فرم میدهند و میسازند و روز دیگر او را به زمین میزنند و میشکنند! آری قهرمانها زاده اراده و خواست تودهها هستند اما چه بد روزگاری است روزگار قهرمان کُشی و چه بد رسمیست رسم روگردانی و جفای تودهها به قهرمان اما لغزش و اراده و امیال قدرت طلب قهرمان در برابر عجوزهِ فتانهِ دنیا در این کارزار خود حکایت دیگری است.
"کوریولانوس" نمایشنامهای نوشته ویلیام شکسپیر است که مصطفا کوشکی از دریچه کارگردانی تلاش کرده تا تلخی تراژیک متن را به موج ناآرامیهای
... دیدن ادامه ››
سیاسی- اجتماعی جوامعی که بیشتر از ایندیشیدن، حرف میزنند و به عربدهها گوش میدهند تعمیم دهد. از ویژگیهای تعمیم دهنده برخاسته از این تراژدی پیرامون دنیای بیفکریها و نابخردیهای زمانه حاضر، میتوان روی صحنه و درباره جهانی که کوشکی از اندیشه شکسپیر استنباط کرده و به آن تعیّن بخشیده، دو جهت را در نظر گرفت.
از یک سو مردمی که غم نان آنها را آنچنان به سطح نشانده که انگار محتوای فکرشان نیز همچنین ته نشین شده است، اما مخاطب بیش از درد غم نان، در چهره تک تک این جمعیت حزب باد درد بیخردی در این عصر را مشاهده میکند. لازم به ذکر است که بهرهگیری از بازیگران غیرچهره و تازه نفس در مسیر رشد صحنهای و عمدتاً ریز جثه (نسبت به شخصیت قهرمان داستان) اما پرانرژی و نوجوان و جوان، به منظور تفکیک مفهومی و محتوایی از موجودات کوتوله و کوتاه فکر در جامعهای این چنین پست و هیجان زده و سطحی مشهود است و به خوبی این ویژگی تفکیکی نمایان میشود. این جماعت دهان باز و فکر بسته گاهی خود هدایتگر تغییر و اصلاح هستند اما از آنجا که از عمق و اندیشه و دوراندیشیتهیاند، نمیدانند که صرفاً با عقلگریزی و سیاستزدگی و در ظاهر درد معیشت، بستر را برای قدرت طلبان و ماهیگیران از آبهای گل آلود فراهم میکنند؛ خصوصاً اینکه پروپاگاندا و تبلیغات سیاسی با میزانسنهای بهجا و جانبخشی و نشانهگذاری روی صحنه از سوی کارگردان، اثر این کج روی از سوی تودههای دم دمی مزاج و بیخرد جامعه را بهتر نمایان کرده است. این کنش موجود روی صحنه، به شکلی سمبلیک شامل بوقهای تبلیغاتی مسموم و جارچیهای مدرن دستگاه تحریفِ رویدادها و واقعیتهای موجود جامعه با طنزی دلپذیر اما کمدی تلخ، هم راستا با فضای تراژیک نمایش بازنمایی شده است.
از سوی دیگر و در مقابل تودههای بیمغز و هیجانزده که در بستر جامعه میان تهی و خالی از اندیشه مانند یک درخت ناقص از ریشه کج رشد کرده است، قهرمان نمایش حضور دارد که فینفسه و بیوقفه در پی رسیدن به آرمانشهر و هویت خود در افقهای دور دست است که این تحرک از ابتدای کار تا میانه و تقریباً نزدیک به صحنههای پایانی با بهرهبرداری از تکنولوژی حرکتی و مکانیکی حاضر روی صحنه به نحو مطلوب و بدون گزافگویی، گاهی معنای تلاش و تکاپو برای رسیدن به افق را عیان می کند و گاهی دیگر نیز جنگ و بدمستی قهرمان در مسیر شهوت قدرت و خودخواهی و خودمحوری و دیکتاتوری را نمایان ساخته تا هرچه بهتر وجوه نیلِ شخصیت قهرمانِ داستان به عرش و سقوط او به فرش را برای مخاطب بازنمایی و درونی کند. این قهرمان یک پیشِ رو دارد و یک پشتیبان که با جابجایی روی سازه متحرک مکانیکی (تردمیل) به خوبی و با حداقل حرکات روی صحنه، حداکثر انتقالِ مفهوم و در عین حال حفظ ریتم داستان و صحنه، مخاطب را با شخصیتهای مقابل و پشتیبان آشنا میسازد. به درستی که قهرمانها آبستن دو رویداداند: آنچه بر آنها گذشته و آنچه پیش رویشان قرار دارد. «پیشِ رو» مردم چشم در چشم قهرمان دوختهاند تا آنها را به آرزوها و خواستههاشان برساند و در پشت سر، «پشتیبان» حضور دارد که قهرمان از او برخاسته و او است که شخصیت اصلی داستان را ترغیب میکند؛ البته که در ادامه بواسطه بازی بیرحم زندگی و مکافات بیخردی، تودههای هیجانزده و خشمگین از خودکامگی و غرور قهرمان برآشفتهاند و آنچنان رخ وی را به خاک و خون میکشند که دیگر نه برای او پیشِ رو معنا دارد و نه پشتیبانی که تهییج و تقویت کند. کوریولانوس در پایان آنچنان نقش بر زمین است که دیگر نه مشت دارد و نه پشت!
از دیگر ویژگیهای این نمایش بهره برداری خلاقانه از موسیقی صحنه است که تلاش میکند تا در صحنههای رزم و پیکار تودههای مردم با قهرمان سابقشان که اکنون سودای قدرتطلبی او را احاصه کرده است، از موسیقی نزدیک به موسیقیهای رزمی در بستر هنر نمایشی ایرانی، "تعزیه" بهره ببرد. این مسئله در سازبندی و خصوصاً ریتم و کیفیت در ضرباهنگ در صحنههای رزم، مشهود و بعضا به تسهیلگر فضای صحنه است اما جای تعمیق بیشتر و یافتن نشانههای مشترک پیوند شرقی و غربی مفاهیم در فضا و موسیقی رزمی خالی به نظر میرسید. همچنین پیرامون تمنای وصال قهرمان با معشوقهاش که از کامیابی عشق زمینی تا رسیدن به افقهای دوردستِ کمال و هویت گمشده گسترده است نیز هالهای از فضای غزل، آواز و موسیقی ایرانی در فضای تلفیق مفاهیم عشق و قهرمانی و بازماندن از هویت و هدف غایی نمایان است. اما از آنجا که این یک پیوند میان دو پدیده از دو جهان متفاوت قرار دارد، مطلوب بود تمهیدهایی اتخاذ شود که وضعیت از منظر منطقی برای مخاطب نیز بیشتر عیان شود و عمق بیشتری پیدا کند.
«کوریولانس» مانند هر نمایش دیگری نه خالی از ضعف است و نه مملو و اشباع از حُسن، اما آنچه این نمایش را از اقتباسهای دیگر نسبت به آثار شکسپیر در میان سایر آثار اجرا شده در ایران متمایز میکند بهرهگیری و استفاده از توانمندی بازیگران جوان در بستر یک متن کامل و قدرتمند مانند «کوریولانوس» شکسپیر است. رویکردی که فضا و زمینه را در یک اجرای صحنهای برای تجربه اندوزی و خودیابی نسل آینده هنر تئاتر ایران به بهترین نحو فراهم میکند، خصوصاً وقتی نمایش سعی میکند تا از نشانهها و اِلمانهای هنر نمایش قدیم و کهن ایرانی نیز وام گیرد و به طور عملی آن را در صحنه به دست تخیل و تحرک بازیگران به فعلِ عمل صرف کند.