"گاو شدن یا نشدن، مسئله این است"
در فروشنده ی فرهادی، عماد و رعنا را می توان در سراسر فیلم به مثابه دو بازیگر و ارتباط دهنده ی داستانک های راوی دانست. مخاطب تلاش می کند همسان سازی کند و بالاخره یکی از شخصیت های مطرح شده در فیلم را به این دو نسبت دهد، همین نگاه جستجو گر است که تلاش در پیوند نقش این دو به نمایشنامه ی مرگ فروشنده دارد. در حالیکه فیلمنامه ی فرهادی، "ویلی لومان واقعی و همسرش" را در انتهای فیلم هویدا می کند: "پیرمرد متجاوز و همسرش." قطعا شباهتی که روایت زندگی این پیرمرد با ویلی دارد، بسیار بیشتر از عماد و ویلی است. پیرمردی که گویا فروشنده ای است دورگرد، پیش تر به طور سیار لباس میفروخته، ویلی را با چمدان هایش در نمایش مرگ فروشنده با بازی حمیدرضا آذرنگ به خاطر داریم، این بار پیرمرد به جای چمدان با وانت کالایش را عرضه می کند، چه قرابتی است بین احوال درمانده ی ویلی و این پیرمرد به ظاهر ساده. با همان زنان ِ وفادار که یکی جوراب می دوزد و یکی در مدح همسر می گوید و هر دو عاشقانه نمی خواهند همسرشان، مردشان بیش از این بار زندگی را به دوش بکشد. اما ویلی و پیرمرد هر دو پس از برملا شدن رازشان (یکی نزد ِ پسر و دیگری نزد ِ عماد و ترس از بر ملا شدن ِ بیشتر) ، زیر بار شرم له می شوند.
فروشنده از سویی نشان می دهد گاو شدن کار چندان دشوار و عجیبی نیست، تنها نیاز به مرور زمان دارد، هر کسی می تواند تا حدی به این سمت حرکت کند، هرچند باور سنتی مردم، همسایه ها ، بر این است که: باید گردن این آدم ها آفتابه انداخت و در شهر چرخاند، در سکانسی از فیلم گاو نیز مش حسن را به بند کشیده در شهر می چرخانند، رسوا را باید رسواتر کرد. اما آیا پاسخ اخلاقی فرهادی چنین است؟ عماد، در نهایت پاسخ این سوال را می دهد. هر چند وی نیز از تصویر فرهیخته ای که برای مخاطب می سازد تا حدی افول می کند اما عماد کسی نیست که رسوایی را در طبل و دهل فغان زند.
اشارات داستان هایی که در میان فیلم روایت می شوند،
... دیدن ادامه ››
همچنان درگیری مخاطب با فیلمنامه های فرهادی بر سر یک سوال پایه ای را گوشزد می کند: چه واکنشی در این لحظه "اخلاقی" است؟ به گمانم در پاسخ به این سوال همه ی ما و جناب مصطفی ملکیان هم روزها و شب ها به بحث و جدال بپردازیم، به پاسخی قاطع و واحد نرسیم!