در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مریم خیابانی درباره نمایش برگرد مرا ببین: من، پنه لوپه هستم. روزها، ناخوشی ها را، طعنه ها را، نگاه های حریص را
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:30:20
من، پنه لوپه هستم.
روزها، ناخوشی ها را، طعنه ها را، نگاه های حریص را، دلخوری ها را می بافم و محبوس می شوم در خود، شب ها در رویای خویش بافته هایم را می شکافم و رها می شوم در تو...
تو تلاش می کنی بشقاب شکسته ی رنگین ِ یادگاری هایمان را از نو بچسبانی، نمی شود، بیهوده بند می زنی...
من در پس پنجره ی ناامیدی، ریسمان سبز آرزو را به شاخه های درختی که از قلب تو روییده آویزان می کنم، باشد که حاجتم اجابت شود...
تو میمانی و قاب عکسی از من، و زمستانی که فکر می کردی در یک گوی بلورین محبوس کردی، اینک، همه ی اتاقت را پوشانده، میزت، کاغذهایت همه یخ زده، گلدان هایت خشک و تنها تو میمانی و بادی که می دانم تو را نیز خواهد برد...
و چرا از بین من و تو هیچ کدام بر نمی گردد دیگری را ببینید؟ انگار نمی شود، انگار هوا را کم آوردیم!
...........................................................
برگرد مرا ببین، اجرایی است حول موضوع و موقعیتی که یا در گذشته تجربه اش کردی، ... دیدن ادامه ›› یا در حال تجربه اش هستی، یا تجربه اش خواهی کرد، لذا یحتمل آن ها که در مرحله ی دوم قرار دارند، حظ بیشتر می برند، برای اولی ها یاداور خاطرات تلخ و شیرین است و برای سومین دسته نوید است یا هشدار! در هر سه ی این شرایط در هر جای زمان و مکان بایستیم یک اتفاق ثابت است: اگر "برگردیم و هم را ببینیم" قلموی زندگی طور دیگری برایمان می نگارد.
این اثر فارق از نحوه ی اجرای خلاقانه و زحمت زیادی که مشهود بود، ادای دِینی است بر یکی از مهم ترین تجارب ِ بشر. به عبارت دیگر ، "تجربه را باید تجربه کرد" و این نحوه ی اجرا، مخاطب را به چنین حالتی نزدیک می کند. اگر فرصتی پس از اجرا بود قطعا به گروه عزیز این اثر پیشنهاد می کردم دیگر تجارب ناب بشر را نیز به این طریق بازآفرینی کنند، تجاربی مانند "مرگ".
بسیار زیبا،برای من که امکان تماشای این نمایش را به دلیل ساعت نامناسبش نداشتم خواندن نوشته ها و برداشت های شما عزیزان بسیار جذاب و دوست داشتنی بود
"در هر سه ی این شرایط در هر جای زمان و مکان بایستیم یک اتفاق ثابت است: اگر "برگردیم و هم را ببینیم" قلموی زندگی طور دیگری برایمان می نگارد. "
"تجربه را باید تجربه کرد"

سپاسگزارم
۰۷ شهریور ۱۳۹۵
نازنین دوست خوش اندیشه ام, مریم بانو جان
متاسفانه موفق به تماشای این نمایش ارزنده نشدم, اما قلم زیبایت آنچنان به جان و دلم نشست که اشک بر چشمانم نشاند.
با همه وجود حس کردم این مرور عاشقانه و پر احساس را؛
من از دسته اول هستم بانو....
۰۷ شهریور ۱۳۹۵
پرندیس عزیزم لطف شماست بانو و ناشی از لطافت روحتان، امیدوارم چنین اجراهایی بیشتر به صحنه روند و برای همه مان فرصت تجربه شان بیشتر دست دهد
....................
اردشیر عزیز سپاس از محبت همیشگی شما ، کم سعادتی از ماست، صحیح می فرمایین تجربه ای چون مرگ هولناک است و به قول شما پیش بینی ناپذیر، از دست ما که خارج است، شاید این گروه های اجرایی کمی برایمان ملموس ترش کنند:)
.....................
پرند جان عزیزم، موضوع این تجربه یکی از مشترک ترین و داستان وارترین تجارب بشر است، احساس نابت آشناست چرا که من نیز از دسته ی اول هستم:)
۰۸ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید