شنیدن، خوب شنیدن می خواست. اما خوب دیدن هم می خواست.
و البته خوب نوشتن و خوب اجرا کردن و خوب طراحی صحنه انجام دادن و خوب و روان کار کردن. درست است که اینها مشخصه هر نمایش خوبی هستند، اما "شنیدن "نمایشی است که تمام اجزایش بسیار ریز و چفت هم معنی دارند و هر خطایی، مساوی تپق یا لغزیدن عادی در بقیه کارها نیست، بلکه کلا خرابش می کند (به عبارت دیگر نمایشنامه و اجرایی اینقدر تکنیکی است و اینقدر جزئی نگر). بی شک باید به این گروه و بیش از همه امیر رضا کوهستانی تبریک گفت.
شروع داستان و حضور دو دختر دانشجو و حال و هوای آشنای بچه های دانشکده و خوابگاه و سین جیم های معمول بالاسری ها ذهن را هدایت می کرد به طرف تمرکز بر شخصیتها. اما خیلی زود با چرخشی زیبا وارد ایجاد موقعیتهای تازه و بازی های نور و صدا و حرکت و تصویر فیلمبرداری شدیم. اما اینجا هم کار تمام نشد و بعدش دیالوگها به شکل غیر منتظره ای برگشتند و زمان دایره وار شد. و بعد دیگر تماشاگر (اگر مثل بعضی حضار غیر منتظره خوابش نمی آمد!) امکان نداشت بتواند لم بدهد و درگیر نشود.
چیزی که در این کار بسیار خوب بود به نظرم همان چیزی است که در بعضی کارهای حتی خوب داخلی کم است:تئاتری بودن. بعضی کارها هستند که خوب قصه می گویند، خوب شخصیت پردازی می کنند یا خوب اجرا می کنند. بعضی کارها دیالوگهایشان توی گوش می مانند. بعضی ها هم پیچیده اند و ذهن را درگیر می کنند. اما کاری مثل شنیدن، قبل از همه چیز، تئاتر است. یعنی در هیچ مدیوم دیگری و با هیچ تغییری قابلیت اجرا ندارد. متن خطی- دایره ای، دیالوگهای یکسویه ای که به تدریج دو سویه و حتی چند وجهی می شوند، منطق تصویری که با آن دوربین عجیب کاملا دگرگون شد، بازی با صدا، با نور، حتی با جایگاه تماشاگران و آن خواهش اول برای خاموش
... دیدن ادامه ››
کردن موبایل که خودش جزوی از اجرا شد بعدا (و گولمان زد که: نکند موبایل کسی روشن است؟ بیشتر نمی گویم که لو نرود!) و بازی جالب با شخصیت ها و جابه جایی زمانی- مکانی آنها فقط و فقط مال صحنه است و بس. دست مریزاد!