در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال م ح خ | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:29:09
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دار قالی نمایش نقش‌هایی در خود دارد که از دل آن بیرون کشیده می‌شوند. نمایش بازگویی آن چیزی است که این نقش‌ها، این برش‌های کاغذی، از سر گذرانده‌اند. تار و پود این فرش را عروسک‌گردانان در یافتن و به سخن آوردنِ نقش‌ها می‌بافند و می‌بافند. این بافتن و شکافتنِ مدام جلوهٔ حیرت‌انگیزی به بازگویی داستان‌های نسبتاً آشنای تراژدی‌های هملت و مکبث داده است که البته انتزاعی کامل از این داستان‌هاست. فرم اجرا علاوه بر این که تعبیر تازه‌ای از این داستان‌هاست، منطق و جریانی دارد خاص خودش- بالا و پائین، و بیرون و درون این دار قالی که در تجربهٔ تماشا تخیّل بیننده را درگیر خود می‌کنند..
می‌گویند زمانی که سینما صامت بوده نوازندگان سکوت تصویرهای متحرک را پر می‌کردند و میان‌نویس‌ها روشن می‌کردند که دقیقاً چه اتفاقی واقع شده و یا در شرف وقوع است. نمایش چهرهٔ مرد هنرمند در جوانی، سینمای صامت ذهن‌ها را باز زنده می‌کند، سینمایی که داستانش به ایام قدیم تعلق دارد، اما انگار داستانِ همین الان است.. چرا نمایش این کار را کرده است؟ فعلاً مهم نیست- مهم عشقی است به هنر که در نمایش جاری بود و مطمئنیم در میان تماشاگران نیز جان می‌گرفت، و بیدار می‌شد.
دربارهٔ نمایشی که مخاطب اصلی‌اش افرادی با سن و سال کمتر از خوانندگان این مطلب هستند، نمی‌شود با ادبیاتی نوشت که عقل و منطق بزرگسالانه را انتقال می‌دهد. اما باید بگویم از تماشای این نمایش‌ زیبا لذت بردم، هم از داستان، هم از شکل روایت، هم از بازی‌ها و صداسازی‌ها، هم موسیقی، و هم از صحنه‌ای که تغییرات آن در یک چشم به هم زدن دنیاهای تازه‌ای برای نمایش می‌سازد.
م ح خ (khosravim)
درباره نمایش من i
نمایش با مفهوم بسیط «من» آغاز می‌شود و دست ما را برای خوانش‌های متکثر باز می‌گذارد. نمایش یکی از تلخ‌ترین کارهایی بود که در عرصهٔ تئاتر تماشا ... دیدن ادامه ›› کرده‌ام، از این نظر که نوعی کوری درونی و خودخواهی کشنده را به صحنه می‌آورد که در عبارتی از آن، «خوردن معصومیت»، بیان شده است. دو شخصیتی که جای والدین هستند و نویسنده و سربازند، این‌ها مرگ درونی شخصیت دیگر را رقم می‌زنند. نمایش فرم جذابی دارد و از تاریکی و روشنای صحنه به زیبایی بهره برده است. حرکات و حضور بازیگران که جلوه‌ای شبه مکانیکی دارد و گویی در سکونی غیرشخصی اسیرند (حتی هنگام دویدن از سرزندگی یا خستگی و تقلای دویدن انسانی نشانی نیست) با مسئله و درام کار همخوان است... بوده‌اند آثاری که خشونت خانگی را دست‌مایهٔ کار خود قرار داده‌اند، اما این نمایش در میان آثاری با این مضمون (که البته قابلیت خوانش و بسط به مضامینی دیگر را داراست) برایم جایگاه متفاوتی دارد.
مردانی کارکشته در کنار هم در نوری که به تاریکی دم غروب شبیه است، ظاهر می‌شوند و آهنگی غم‌انگیز می‌خوانند. مردان لهجهٔ تهرانی دارند. آن‌ها در ... دیدن ادامه ›› جایی پناه گرفته‌اند که انگار کافه‌ای است. این کافه کافه‌ای معمولی نیست چون زمان در آن کش می‌آید و یک روز آن به قدر یک سال طول می‌کشد. انتظار چه چیز این روز را این‌قدر طولانی کرده است؟ وعدهٔ روز بهتر، یافتن نشانی یک خانه، یا همدمی انسانی شاید. معاشرت این‌ها در هالهٔ اندوهی که در فضا انباشته شده، حس گرما و نزدیکی انسانی دارد. نمایش تحولی را در خود جا نداده، بلکه قاب‌هایی از این روابط و زندگی‌ها را دست‌مایهٔ درنگ و تأملی عمیق‌تر کرده است. یکی از نمایش‌های درخشانی که این روزها پس از سالیان بر صحنهٔ زیبای سنگلج رفته است.
نمایش، چیزهایی دارد که اصالتاً به تئاتر تعلق دارند، مثل تعویض صحنه های داخلی به خاطرۀ گذشته ای در کنار دریا، در یک آن و یک لحظه، یا تمرین باشکوه ... دیدن ادامه ›› تئاتر در آشپزخانه. من ترجیح می دادم انگیزۀ شخصیت ها در کنش هایشان آشکارتر از اینی که هست، باشد و فارغ از سلیقۀ شخصی (چون با این صورت از واقع گرایی و احساساتی گری رابطۀ خوبی ندارم) از حساسیت، دقت و انرژی نمایش به وجد آمدم.
نمایش صحنه‌ای بی‌پیرایه اما فرم روایی پیچیده‌ای دارد و حرکات مداوم گفت‌و‌گوها در زمان، بن‌مایهٔ نمایش را ساخته‌اند. مضمون نمایش خاطره است و فقدان، ... دیدن ادامه ›› و البته این از دست دادن دلایلی ناشناخته دارد هرچند اشاره‌ای گذرا به افسردگی و بیماری می‌شود اما نباید به‌سادگی به این اشاره‌ها بسنده کرد و عمق کار را تقلیل داد. ابهام و تاریکی ذهن شخصیت‌ها پس‌زمینه‌ای ضروری برای طرح چنین موقعیتی است و به گمانم نمایش در ترسیم این فضا موفق عمل کرده است.
ابرشیر و امیر مسعود این را خواندند
مریم اسدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
م ح خ (khosravim)
درباره نمایش مشق شب i
صحنۀ نمایش، «میز غذاخوری» یک خانه در شب سال نو است. مشخص نیست که اعضای این خانواده در چه زمان و چه مکانی در پشت میز نشسته و به صرف غذایی مایع ... دیدن ادامه ›› مشغول هستند. آن ها اسم ندارند و ظاهراً از یکدیگر بیزارند. زندگی در چنین وضعیتی قطعاً دشوار و آزارنده و حتی کُشنده است. اما مسئله در کنار واقعیت چنین وضعیتی، بُعد نمادین کار است که این وضعیت را از خودش فراتر می برد و به ساحت های دیگر می کشاند، و البته ما برای این خوانش نمادین تا حدی آزادی داریم. شاید چیزی که در ذهن بیدار می شود یادآوری اقتدار و مصیبت های همه گیر آن است که در آغاز یا در پایان، در واحدهای کوچک زندگی، خانه ها، جا دارند و این دورِ معیوب نفرت و عصبیت را می سازند. اطاعت و خشم ارکان این محیطِ بسته هستند. چیزی که در اینجا غم‌انگیز است تفکیک میان فرزندان و وضعیت ارتباط آن‌ها در نمایش است. البته این نمایش را باید بسیار دقیق‌ خواند و آن را به‌منزلۀ طرح موقعیتی دید که می‌تواند به خوانش‌های بسیار متفاوتی راه دهد. منطق کابوس‌وار سورئالیستی آن قطعاً دست ما را برای خوانش‌های بسیار متفاوت باز می‌گذارد.
م ح خ (khosravim)
درباره نمایش آرش i
نمایش، روایت دوبارهٔ اسطورهٔ آرش است؛ داستانی کمابیش آشنا، و همین آشنایی، حواس را بیشتر متوجه ظرافت‌های اجرا می‌کند که به گمان من بیشتر در صوت ... دیدن ادامه ›› و موسیقی و کلام بروز یافته‌اند. اصوات و موسیقی، به فرم اجرا در زمان‌بندی دقیقی نظم داده‌اند و به حضور بازیگران نمایش، تا اندازه‌ای، جلوهٔ یک گروه همسرایان را بخشیده‌اند که در عین حال نقش‌های اصلی نمایشند. لباس‌های آبی و یک‌دست گروه بازیگران این جلوهٔ همسرایانه و آئینی نمایش را برجسته می‌کنند. عناصر طبیعت هم در این بُعد موسیقایی تلفیق می‌شوند و در صداهایی مثل صدای جریان آب و پای اسب و تپش قلب و وزش باد حضوری زنده و سرشار دارند. این‌ها جنبه‌هایی از کار بودند که دوست داشتم و گذشته از برخی جلوه‌های احساساتی، نمایش با همین فرم جذابش به یادم می‌مانَد.
دوست ارجمند
سپاس از اینکه آمدید و به تماشا نشستید. نوشته ی شما باعث دلگرمی همه ی گروه است و توانی دو چندان می بخشد.
دمتان گرم و سرتان خوش
۱۲ مهر ۱۳۹۸
گروه گرامی آرش، سپاسگزار شما هستم.
۱۲ مهر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش، با «لوژی»ِ عنوانش که طنزی آگاهانه و وارونه است، مثل کلاس درسی است که دلقکی برای شناخت خودش برپا کرده باشد. من و شما شاید او را نمی‌شناخته‌ایم. ... دیدن ادامه ›› اما واقعاً یک دلقک را چگونه باید شناخت؟ و آیا اصلاً امکانی داریم برای این که بدانیم به چه چیز فکر می‌کند؟ نمایش فرصت خوبی برای گذراندن این واحد اساساً متفاوت است...
هنگام تماشای آثار نمایشی که کمدی هستند، به شکل ناخودآگاه، مرزی میان کمدی مفرح و کمدی معنادار و عمیق در ذهنم شکل می گیرد. البته مسئلۀ مهمی است ... دیدن ادامه ›› که ما به چه چیز کمدی می گوییم. و یک کمدی سطحی با یک کمدی پرمعنی، چه تفاوت هایی می تواند داشته باشد؟ در سال گذشته اجرایی از «ازدواج آقای می سی سی پی» برایم تداعی کنندۀ یک کمدی عمیق بود، که لایه لایۀ آن سرشار بود از معنا، شخصیت هایی عمیق و پیچیده، درست مثل بهترین فیلم های برادران مارکس، یا چاپلین. اما بوده اند تجربیاتی با آثار نمایشی که با آن ها خندیده ام، و حتی زمان مفید و ثمربخشی را گذرانده ام، بی آن که احساس کنم چیز تازه ای فهمیده ام، و یا حس کنم اتفاق تازه ای برای کلیۀ تماشاگران رخ داده باشد. در مورد نمایش «ستاره شناس»، تصویری که از رابطۀ زنان اسطوره زده و مردی که درواقع اسطورۀ آن ها و در عین حال روانکاو آن هاست، به دست داده می شود، تصویر عمیقی نیست. نمایشنامه در هر حال برایم فاقد عنصر شگفتی بود و به گمانم چنین نمایشنامه ای به سختی بتواند از محدودۀ اجتماع و زمانۀ خودش فراتر برود و با اکنون اجتماع ما همزمان شود.
فلسفه ی منسوخ ، حفره سازی به کنشگری شیمیایی می کند
قلوب و تعقل حفره دار مردانه و زنانه ، گدای چهارراه زمانه است
بلاگردان ، هنر متعقلِ متعهد ، اسپند دووووود می کنیم
۰۲ مهر ۱۳۹۸
جناب موسوی عزیز
معذرت می خواهم که با تأخیر می نویسم.
درست می فرمایید و من هم فکر می کنم نمایش از نظر جامعه شناختی اهمیت دارد. اما مانند شما من هم فکر می کنم عمق لازم برای ماندگاری در ذهن را نداشت. گمان می کنم پیش بینی پذیر بودنِ کنش های نمایشنامه ناشی از این بود که چنین تیپ هایی را در فیلم های (عمدتاً) کمدی خارجی دیده ایم و می شناسیم اما در آثار ایرانی کمتر به چنین تیپ هایی اشاره شده.. گمان می کنم خود نمایشنامه هم ادعای چندانی در درام پردازی ندارد...
۰۳ آذر ۱۳۹۸
بله اتفاقاً من همین سرکوب و تنهایی را در نمایش جذاب یافتم اما مشکلاتی پیش آمد: اول نقش خود ستاره‌شناس بود. ما می‌فهمیم دو زن دربارهٔ یک نفر که خودش را ستاره‌شناس جا می‌زند حرف می‌زنند و او را از گذشتهٔ خودشان به یاد می‌آورند. از طرف دیگر در پایان نمایش می‌بینیم که این همان فردی است که قرار است پروندهٔ روانی آنان را بررسی کند.خب نتیجه‌ای که می‌گیریم نوعی ساده‌لوحی است که گول هر شکل از تظاهر و ریا را می‌خورد. نمایش دارد فضایی می‌سازد که ساده‌لوحی به صحنه بیاید. اما چرا نمایش از این عمیق‌تر نشد؟ در چند کامنت دیگر نظرم را با جزئیات نوشتم. فکر می‌کنم رویکرد نمایش میکروسکوپی است و اتفاقاً با ستاره‌شناس/روانکاو و «زبل‌بازی»هایش همدل است و این باعث شد نمایش را نپذیرم.. وقتی هیچ تحولی در متن رخ نمی‌دهد و تنها کشف متن این است که «دیدید؟ کسی که قرار است حال شما را بهتر کند همان کسی است که حال شما را گرفته»، چطور می‌توانم به این فکر نیفتم که نمایش دارد می‌گوید زبل باشید و مثل ستاره‌شناس سرکوب نشوید؟ در کل چنین رویکردی برایم نه جنبهٔ کمیک دارد نه جنبهٔ جدی، و بیشتر به درسی می‌ماند که شوهای تلویزیونی می‌دهند.
۰۳ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در یک صحنۀ خالی، بدون هیچ دکور و آرایه ای که ذهن را از استخوان بندی اجرا منحرف کند، شاید در این آرمانی ترین نوعِ صحنه، دو نفر ظاهر می شوند و ... دیدن ادامه ›› از کسی دیگر می گویند. این دیگری، دوست آن ها بوده که دیگر در میانشان نیست. این دو نفر به گفتارهایی شکل می دهند که دیگری را برای یاد آن ها زنده می کند، و تقلّای آن ها برای این است که بتوانند از پس این فقدان، زندگی کنند. شاید با دریافتن چیزی از گذشته. در میانۀ این گفت و گوی خیالی، جایی که در یک فضای آکنده از افسوس و حس فقدان و غیاب، شکلی از دوست داشتن به وجود می آید، در آنجاست که جادوی نمایش شکل می گیرد. جایی که ما در حرکات ظریف بازیگران، می بینیم چیزی برداشته می شود که مانع شکل گیری رابطۀ واقعی بود، و آن را در این جملات می شنویم: می توانم دستم را بر شانۀ تو بگذارم؟ می توانم سر تو را تکان بدهم (تا آن طرف تر را ببینی؟).. تماشای آثار طراحی و پانوشت ها ذهن را وادار می کند میان این فعلِ برداشتن و آن تصویری که از میانۀ این بازی حضور و غیاب در برابر ما شکل می گیرد، دنبال نوعی ربط باشیم. برای من افسون همین طراحی ها و پانوشت های آن ها بود که راهم را به تماشای اجرا باز کرد، و چه تجربۀ غریبی بود.
دایِه*، امیر مسعود، علیرضا و رضا بهکام این را خواندند
مریم اسدی، مسعود جعفریان و ابرشیر این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
م ح خ (khosravim)
درباره نمایش تصعید i
واژۀ «تصعید»، در کاربرد روانشناسانه اش به تغییر شکل عقده ها و شکست های روانی و مرتفع شدن آن ها بر اثر کار خلاقه اشاره دارد. این نمایشِ ساکت و ... دیدن ادامه ›› صامت، با این نام عجیب که دلالت های بسیاری را به ذهن می آورد، زمانی از کار و روزگار یک پیکرۀ نمایشی را به صحنه می آورد که گویا درگیر فعالیت تشریح جسم است. فعالیت او بیشتر به تقلایی روزمره و بیهوده و فاقد هر نوع کشف و هیجان در جهانی ملال انگیز و سخت و طاقت فرسا می ماند. برای این پیکره، حضوریافتن سبک ترین پرها که بر بی وزنی و رهایی اشاره دارند، معنای ویژه ای ندارد. او همان طور که بر طبق عادت، قهوۀ خود را در کنار میز تشریح می نوشد، با حالتی بی تفاوت نسبت به این امر غیر عادی، به روتینِ کار خودش ادامه می دهد. استفادۀ نمایش از عناصر تئاتر عروسکی، حیرت انگیز بود. در کنار لذت بردن از تماشای هنر شگفت انگیز طراحان و بازی دهندگان نمایش، می توان به تمام دلالت هایی اندیشید که با واژۀ «تصعید» به ذهن می آیند و نمایش در سکوت خودش از ما می خواهد جایی برای آن در تجربه مان از تماشای نمایش پیدا کنیم.
امیر مسعود، نیلوفر ثانی و دایِه* این را خواندند
مریم اسدی و زهرا خاقانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش در یک لحظه برایم تبدیل به شگفتی شد، لحظه‌ای که به یکی از شخصیت‌ها اجازه دادند با صدا سخن بگوید. لحظه‌ای که صدا-بودنِ صدا در آنی نمود خاصی ... دیدن ادامه ›› یافت و به بی‌صداییِ کنش‌های رؤیای شخصیت اصلی معنایی تازه داد. بی‌صداییِ خواب‌ها و فیلم‌های صامت فقط یکی از وجوه مشترک آن‌هاست. شاید زمانی که فیلم‌ها صامت بودند مجال خاصی به رؤیا می‌دادند. زمانی که صدا تنها به موسیقی محدود بود و هنگامی که فیلم‌ها را می‌دیدیم گوش در تجربهٔ سینما-رؤیا از این لحاظ فراغت و آزادی خاصی داشت. گذشته از مسائل این‌چنینی، نمایش آن‌قدر از حس زندگی پُر است و هنر بازیگرانش آن‌قدر در بازآفرینی ژست‌های جهان سینمایی چاپلین خیره‌کننده است که برای دقایقی احساس کردم در بیداری رؤیا می‌بینم. دمتان گرم!
نظر لطف شماست ✨
۰۵ شهریور ۱۳۹۸
من بعد یک هفته، هنوز در دریم لند سیر میکنم
۰۵ شهریور ۱۳۹۸
همون دیگه تفاوتها بسیار است میان داخل و بیرون
داخل بیشتر میچسبه :)))))
۰۶ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش، بر مبنایی داستانی شکل گرفته و روایتی خطی از یک ماجرای جنایی در یک پادگان را به صحنه می آورد. موضوع نمایش، موضوع خاصی است که در آثار نمایشی ... دیدن ادامه ›› ما کمتر به آن پرداخته شده، اما با این که دنبال کردن روایت نمایش با یاری عناصر طنز و همین طور ریتمی که جذابیت این داستان ساده را حفظ می کند، کنجکاوی برانگیز است، فرم نمایش چندان گیرایی ندارد، و فضای محدودی برای خیال ایجاد می کند. فضایی به محدودیت اتاق بازرسی یک پادگان پرت افتاده. البته مسئلۀ استعاره همیشه مطرح است و در سینما هم اخیراً فیلمی به نام «سرخپوست» در فضای محدود یک زندان دورافتاده ساخته شده است. گمان می کنم این محدودیت ممکن است مشکل عمدۀ آثاری باشد که زیاد درگیر واقع نمایی و باورپذیری هستند و در هر حال استعاره هایی که استفاده می کنند کم شمار و انتزاعی و گاه کم رمق هستند. گذشته از این، در مورد این نمایش، چون فضا، فضای پادگان است گذشته از نوع بازنمایی خشونت و کابوس، می توان از بازتولید کلیشه های جنسیتی و حتی نوعی اسطوره سازی از این کلیشه ها نیز پرسش کرد، این که آیا این نمایش در این دام افتاده است یا نه.
م ح خ (khosravim)
درباره نمایش آئورا i
نمایش، چنان‌که متنِ نوشته‌شده در اعلان آن بیان می‌کند، بر متن‌های کلاسیک تراژدی یونانی تکیه دارد، اما در واقع اجرا غیر از این متون اعلام‌شده ... دیدن ادامه ›› و جهانی خودبسنده است. اجرا در نوعی سرپیچی نسبت به خاستگاه خودش، دقایقی از این متون را در ژست‌های خاصی خلاصه می‌کند و این لحظات را با موسیقی‌ای که بافت کلمات در آن ناآشنا هستند و بیشتر مود کلی صحنه را بیان می‌کنند، تلفیق می‌کند. علاوه بر این، نمایش عناصری چون آوازهای بومی ایران و ژست‌های فیلم گنگستری را هم در خود تلفیق می‌کند و از این منظر محدودیتی در جذب عناصر متنی دیگر در برابر خود نمی‌بیند. نمایش پیش از ورود تماشاگر آغاز شده و نوعی بی‌نیازی از تماشاگر و حتی دانستگی او از متون پایه‌ای خودش را نشان می‌دهد. جهان نمایش چنان است که انگار دور باطل عشق و جنایت بر صحنه‌اش تکرار می‌شود. برای من شکل و کارکرد و نوع آواز و زبان این همسرایان مهم‌ترین مانع ارتباطی بودند که البته از نظری می‌شود گفت بن‌مایهٔ نمایش را تشکیل می‌دادند.
نمایش، روایتی از چند ساعت از زندگی والتر بنیامین نویسنده است، چند ساعت پایانی زندگی او. نمایش از جهتی بر تنهایی این لحظات تمرکز می کند و مسئلۀ ... دیدن ادامه ›› اصلی این روایت، بیشتر از این که به دست دادن تصویری از واقعیت زیستۀ این متفکر باشد، حضوریافتنِ یادهای او در این لحظات است. نمایش در کنار این روایت، تأملی بر تاریخ هم هست، تاریخی که تلاش شده از خلال تأملات این متفکر بزرگ توصیف شود و ایده های او عامل مهمی برای این تأمل بوده اند. بافتۀ تاریخ کلی و تاریخ شخصی به شکلی در هم تنیده نمایش داده می شود و از یکدیگر جدا نیستند. تأکید بر لحظۀ اکنون و بُعد تاریخی حیات شخصی هم به گمانم از اینجاست. ایده ای که بیشتر از همه در نمایش برایم جذابیت داشت، کاری بود که نمایش با زمان می کند و دقایق آینده و گذشته و حال را به شکلی بر صحنه تجسم می بخشد که گویی این زمان ها همگی در «اکنون» حاضر و حتی فعال هستند. این بینش زمان در نمایش «فعل» هم به شکلی وجود داشت و تماشای نمایش از این منظر، می تواند ما را متوجه بُعد دیگری از این کار کند.
نام نمایش که به گونهٔ خاص «مضحکه» در نمایش قدیم ایرانی اشاره دارد، همراه با خود، دلالت‌هایی بر «در انتظار گودو»ی ساموئل بکت را همراه می‌آورد ... دیدن ادامه ›› و شخصیت‌ها و کنش آن‌ها در جاهایی یادآور آن متن هم هستند. نمایش به شکل کوبنده و پرقدرتی آغاز می‌شود و این زندانیانی که راهی برای همدلی با آن‌ها نیست، با «سیاه» که قهرمان نمایش است در یک مکالمهٔ درخشان هم‌کلام می‌شوند. مسئلهٔ تأمل‌برانگیز این نمایش چگونگی و چرایی در کنار هم قرار گرفتن نمایش مضحکه و تئاتر ابزورد در فضای یک نمایش امروزی است. در کل نمایشی بود که با سؤال‌های زیادی رهایم کرد اما دقایقی از آن هم‌چنان در خاطرم مانده و دعوتم می‌کند به تماشای دوباره‌اش.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در این مجموعه، منهای دو فیلم آخر که توان تماشایشان را نداشتم، با رویکردی دراماتیک به موقعیت‌ها، و نه داستان‌هایی، مواجه هستیم که بر سیاق بخش ... دیدن ادامه ›› عمده‌ای از جریان فیلم‌های ایرانی، ابعاد دهشتناک زندگی شخصیت‌هایی منفعل و روان‌پریش را به تصویر می‌کشند. متأسفانه این رویکرد بعدی انتقادی ندارد چون تمام تمرکزش بر غرقه‌ساختن تماشاگر در فضای سینمایی با استفاده از تمهیدات کاملاً مرسوم این سال‌هاست. از طرف دیگر، این طرح موقعیت‌ها، از هیچ جا به هیچ جا نمی‌رسد و تنها به منزلهٔ شوکی عصبی‌کننده کارکرد می‌یابد.
م ح خ (khosravim)
درباره نمایش تراس i
متن نمایشنامهٔ نوشتهٔ «ژان-کلود کریر»، که موقعیت کلی عجیبی دارد و پر از عناصر نامنتظر و به‌هم‌ریخته است، و با این حال حس واقعیت در آن حفظ شده ... دیدن ادامه ›› است، شباهت خاصی دارد به فیلم‌نامه‌هایی به قلم ایشان، برای فیلم‌هایی مثل «شبح آزادی» یا «جذابیت پنهان بورژوازی». در پس این واقعیتِ ظاهراً عادی، ملالی غیرعادی نهفته است که حتی موقعیت‌های خارق‌العاده‌ای چون نجات‌یافتن به‌واسطهٔ وزش باد هم آن را تغییر نمی‌دهد. شاید بُعد برآشوبندهٔ نمایش که با کمدی تلطیف شده، برآمده از همین ایدهٔ غیرعادی‌بودنِ واقعیت ملال‌آور روزمره باشد که گمان می‌کنم مسئله و موضوع اصلی متن نمایش است.
من نوشته های شما رو دوست دارم چون خیلی مفهومی با اثر برخورد می کنید. در مورد تراس هم این ( واقعیت ملال آور روزمره) تعبیر بسیار جالبی بود.
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
ممنونم. خوشحالم که نوشته‌هایم چنین حسی برای شما داشته‌اند.
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید